خوش آمديد,
مهمان
|
|
به نام خدا
تغيير اجتماعع... عبارت است از پديدههاي قابل رؤيت و قابل بررسي در مدت زماني كوتاه به صورتي كه هر شخص معمولي نيز در طول زندگي خود يا در طول دورة كوتاهي از زندگيش ميتواند يك تغيير را شخصاً تعقيب نمايد، نتيجة قطعياش را ببيند و يا نتيجة موقتي آن را دريابد. علاوه بر اين تغيير اجتماعي در محدودة يك محيط جغرافيايي و اجتماعي معيني صورت ميپذيرد و در اين مورد تفاوتش با تحول اجتماعي در اين است كه آن را ميتوان در چهارچوب يك محدودة جغرافيايي و يا در كادر اجتماعي- فرهنگي خيلي محدودتري مورد مطالعه قرار داد. مفهوم تحول اجتماعي ميبايد بين تحول و تغيير اجتماعي تفاوت قائل شويم. معمولاً تحول اجتماعي را مجموعهاي از تغييرات ميدانند كه در طول يك دورة طولاني، طي يك و يا شايد چند نسل در يك جامعه رخ ميدهد. بنابراين تحول اجتماعي براساس تعريف فوق مجموعة فرايندهايي است كه در يك مدت زمان كوتاه نميتوان آن را ملاحظه كرد. تحول اجتماعي را ميتوانيم به مثابه منظرة واحدي بدانيم متشكل از تودهاي از جزييات كه جز از ارتفاع زياد قابل رؤيت نيست. مفهوم تحول فرهنگي تحول فرهنگي: تحول فرهنگي مجموعه تغييراتي است كه در طول يك دوره نسبتاً طولاني در بيشتر وجوه و ابعاد فرهنگ و در خارج از چهارچوب پذيرفته شده نظام فرهنگي صورت ميگيرد. به بيان ديگر «هرگاه عناصر و مجموعههاي فرهنگي تازهاي در يك فرهنگ پديدار شوند و بر اثر آن محتوا و ساختار آن فرهنگ دگرگون شود، دگرگوني فرهنگي پديد ميآيد. مفهوم تحول فرهنگ تحول فرهنگ به معناي تغيير سيستم كلي يك فرهنگ و سيستمهاي جزئي موجود در آن است، امري كه كاهش يا افزايش و يا دگرگوني عناصر فرهنگي را به همراه دارد. فرآيندهاي مربوط به تحول فرهنگ اكنون طبقهبندي شدهاند و مضاميني مانند انسجام، سازگاري و انزوا را كه همه در سطوح اجتماعي، فرهنگي و رواني عمل ميكنند در بر ميگيرند. مفهوم تحول فرهنگي تحول فرهنگي، در واقع يك انقلاب عميق دروني است كه در جامعه پديد ميآيد، ريشههاي پوسيده باورهاي غلط را ميخشكاند و بذري نو در سرزمين اعتقادات ميافشاند. هنگامي كه اين بذر، به عمق جان مردم نفوذ ميكند و ريشه ميگيرد، جوانههاي آن نيز در سطح جامعه نمايان ميشود و شاخ و برگ ميروياند و بدين ترتيب درخت تحول به ثمر مينشيند. نظام اجتماعي برآمده از چنين تحولي، تا زماني كه ريشه بر جاست مستحكم و پايدار خواهد ماند. مفهوم تغيير فرهنگي ... تغيير فرهنگي: ميتوان گفت تغيير فرهنگي عبارت است از حركت و تبديل شدن يك عنصر فرهنگ به عنصر فرهنگي جديد در محدوده پذيرفتهشده نظام فرهنگي، كه تقريباً در تمامي فرهنگها در يك دوره زماني نسبتاً كوتاه مشاهده ميشود. اين مفهوم داراي بار ارزشي نيست. چرا كه جهت آن ميتواند مثبت يا منفي باشد. مفهوم تغيير و تحول فرهنگ تغيير و تحول فرهنگ عبارت از اين است كه تمام پديدههاي اجتماعي كه تابع افراد جامعه بشري [هستند] با تحول افراد خواه ناخواه متحول ميشوند. ويژگي تحول و تغييرپذيري فرهنگها از آنجا كه فرهنگها بسيار قدرتمند و پرنفوذند و از شبكة بهم پيچيده و عظيمي از ارزشها، باورها، اعتقادات، و به خصوص خصائل و معيارها تشكيل شدهاند، شايد غيرقابل تغيير و اصلاح پنداشته شوند. اما بايد بدانيم كه يكي از ويژگيهاي اصلي «فرهنگ» صفت تحول و تغييرپذيري آن است. تغييرپذيري فرهنگها فرهنگها، سيستمهاي پويايي هستند كه در خلأ وجود ندارند و در نتيجه در معرض تغييرند... همچنين فرهنگها در معرض نوسانات هستند و به ندرت ثابت باقي ميمانند. اگرچه فرهنگها از طريق مكانيزمهاي متعددي تغيير مييابند ولي نوآوري، پراكنش و فرهنگپذيري، سه مكانيزم متداولتر ميباشند. تغييرپذيري فرهنگها يقيناً فرهنگها منجمد نيستند، تحول مييابند، تغيير ميپذيرند و تطبيق پيدا ميكنند. تغييرپذيري فرهنگها فرهنگ امري مستمر اما متحول است و نه ايستا. فرهنگ مقولهاي ثابت و لايتغير نيست، البته عناصر ثابتي دارد كه تغيير نميكند اما بسياري از اجزاء آن تغييرپذيرند... پس فرهنگ اگرچه به ارث ميرسد اما اينگونه نيست كه لايتغير باشد. بلكه هر نسلي در فرهنگ تغييراتي به وجود ميآورد. ليكن اين تغييرات درازمدت است و در زماني نسبتاً طولاني اتفاق ميافتد و نه تند و سريع. تغييرپذيري عناصر فرهنگي عناصر تشكيلدهنده فرهنگ مانند دين، فلسفه، جهانبيني، هنر، مدها و مدلهاي تربيتي، عوامل اقتصادي و غيره دائماً رو به تخريب و سازندگي و تحولاند، به طوري كه حاصل آن ميتواند انحطاط، توقف يا رشد جامعه باشد. ضمن اين كه ما عامل اصلي شكلدهنده فرهنگ خود هستيم، در مورد تأثيرات عوامل خارجي كه عناصر صحنه مبارزه را تشكيل ميدهند، نبايد اغراق يا چشمپوشي كنيم. تغيير و تحول فرهنگ در جامعه فرهنگ همراه با تحول جامعه تغيير ميكند و اين تغيير نه تنها در محتوا كه در وسعت و عمق آن هم صورت ميگيرد. تحول در جوامع سنتي و پيشرفته ... از انبوه اطلاعات باستانشناختي و تاريخي، اين امر استنباط ميشود كه فرهنگ هيچگاه پايا ولايتغير نيست، بلكه اساسيترين خصوصيت آن تحول است. اين امر در جوامع ابتدايي و منزوي نيز صادق است. در گذشته اينطور فرض ميشد كه جوامع سنتي مطلقاً تغيير نميكنند. تحليلهاي دقيقتر و بينشهاي جديدي كه از روانشناسي حاصل آمده معلوم ميكنند كه تحول پديدهاي هميشگي است و در جوامع سادهتر نيز وجود دارد. جوامع صنعتي امروزين به لحاظ برخورداري از ابزار فني و دانش، بسيار سريع تحول مييابند؛ ملتهاي جديد خيلي سريعتر و گستردهتر متحول ميشوند و اين امر حتي در مدت حيات يك نسل هم مشاهده ميشود. اما حتي جوامع سنتي منزوي هم به علت تجارب متفاوت اعضايشان تغيير ميكنند. اثبات تحولات فرهنگي با تكيه بر نقش تفاوتهاي فردي فرهنگگرايان ثبات فرهنگها را باور ندارند و به تحولات فرهنگي توجه نشان ميدهند. آنان در صدد هستند كه اين تحولات را با تكيه بر نقش تفاوتهاي فردي در كسب فرهنگ، توضيح دهند. فرد، متناسب با سرگذشت شخصي خويش كه موجب پديد آمدن روانشناسي خاصي ميگردد، فرهنگ خود را «باز تفسير ميكند» مجموع اين تفسيرهاي مجدد فردي و كنش متقابلي كه بين همه آنها برقرار است، فرهنگ را متحول ميسازند. تأكيد جامعهشناسان بر تحول فرهنگي ... نويسندگاني مانند فرث، پچ(1)، هرسكوويتس و فوكت بر آن شدند كه تمايل اصلي سيستمهاي اجتماعي و فرهنگي به تحول است نه به حالت تعادل، به علاوه از انبوه اطلاعات باستان شناختي و تاريخي، اين امر استنباط ميشود كه فرهنگ هيچگاه پاياولايتغير نيست، بلكه اساسيترين خصوصيت آن تحول است. تحول عناصر فرهنگي در طول زمان اجزا و عناصر پيچيدة فرهنگ به هيچ روي منسجم و ثابت نيستند و در چارچوب فضا و زمان دگرگون ميشوند. با گذشت زمان برخي آداب و رسوم از بين ميروند، برخي دگرگون ميشوند و برخي در فرهنگهاي بزرگتر ادغام ميشوند. تداخل فضاهاي فرهنگي هم در تغيير و تحول عناصر فرهنگي بسيار مؤثر هستند. همچنين در موارد بسياري، مقتضيات زماني و نيازهاي سياسي به احياي برخي عناصر فرهنگي و سركوب برخي ديگر ميانجامد. عدم دگرگوني غالب عناصر فرهنگي غالب عناصر فرهنگي يك جامعه به رغم سرعت ظاهري تغييرات آن، دستنخورده باقي ميمانند. اكثر نمادها و مفاهيمي كه در بر دارند، اكثر ذخاير اطلاعاتي، و همچنين اكثر روشهاي رايج در تركيب و كاربرد اين اطلاعات به هنگام تغييرات و تحولات تاريخي يك جامعة معين دگرگون نميشوند. زيرا تكامل اجتماعي- فرهنگي در مجموع نوعي تغيير انباشتي است. يعني تغييري كه مستلزم اضافه نشدن تدريجي عناصر جديد بر يك پاية ثابت و مداوم است. عوامل مؤثر در تحول فرهنگي به طور كلي ميتوان سه عامل را كه بر تحول هر فرهنگ مفروض مؤثر است به شرح زير برشمرد: 1- هر تحول در جايگاه زيستمحيطي يك جامعه بر تحول فرهنگي آن مؤثر است. اين تحول ممكن است نتيجة تغييرات مهم محيط طبيعي باشد. (مثلاً تغيير وضعيت اقليمي بخشهاي بزرگ ايران از مرطوب و جنگلي به خشك و صحرايي). و يا ممكن است علت جابهجايي يك جامعه و نقل مكان به محيط طبيعي جديد باشد (مانند مهاجرت دستههايي از آرياييان از قلمروي اوليه بسيار سردشان به مناطق مختلف ايران) سازگاريهاي جديد فرهنگي هميشه در اين دگرگوني محيط زيست لازم ميآيد تا حيات جامعه ادامه يابد. 2- تماس بين دو جامعه با الگوهاي متفاوت فرهنگي بر تحول فرهنگ هر دو جامعه مؤثر است. اشاعه عناصر فرهنگي يا وام گرفتن آنها، در تمامي طول تاريخ موجب بروز تحولات فرهنگي شدهاند. هرچه تماسهاي فرهنگي عميقتر و طولانيتر باشند، پديدة فرهنگپذيري بيشتر محقق ميشود و فرهنگپذيري تحولات را سريعتر و اساسيتر ميكند. 3- هر تحول تكاملي كه در جامعهاي رخ بدهد داراي اهميت و تأثير قاطع است. بنابر تعريف سادة مرداك…، منظور از تكامل «فرآيندهايي است براي تحول منظم به جهت سازگاري». براي مثال وقتي جامعهاي از مرحلة اقتصاد مبتني بر گردآوري خوراك عبور كرده و به كشاورزي و اهلي كردن حيوانات رسيد، البته مازاد غذاييش بالا ميرود و افزايش جمعيت تسهيل ميشود، لكن مسائل جدي نيز در برابر جامعه رخ مينمايد، نياز به تقسيم و تخصصي شدن كار، كنترل اجتماعي و توزيع مازاد به تحول الگوهاي فرهنگي در جهت سازگاري منجر خواهد شد. يا اگر به هر دليل سكونت در اقامتگاه مادري به سكونت در اقامتگاه پدري متحول شود، تغييراتي براي سازگاري در بسياري از الگوهاي فرهنگي لازم خواهد شد. علل تحول فرهنگي در جوامع ... تحول به دو صورت تجلي مييابد: يك بار به علت پويايي هر فرهنگ، و بار ديگر به سبب آن كه فرهنگها در معرض جريان جهاني شدن، نوسازي (مدرن سازي) و دگرگشتهاي فنآورانه (تكنولوژيك)، اقتصادي و اجتماعي واقع ميشوند. عوامل تغيير فرهنگ جامعه تغيير فرهنگ جامعه ممكن است در نتيجه مدرنسازي روي دهد يا بر اثر ضربههاي كوبنده... يا در پي اقدامات رهبران سياسي به وقوع بپيوندد، ولي خصايص فرهنگي به هر حال پايدار ميمانند. يكي از نمودهاي شايان توجه ولو نسبتاً محدود اين امر شدت و ضعف احساس رضايت مردم در جوامع مختلف است. علل تغيير فرهنگ فرهنگها به دلايل مختلف تغيير ميكند. دلايلي همچون: جنگ...؛ تجارت...؛ تماس از طريق جهانگردي، مبلغان مذهبي و مهاجرت... . عوامل تغيير فرهنگ بيشك هنگامي ميتوان در صدد تغيير فرهنگ بود كه در آن كاستيها و يا اضافاتي يافت شود كه بنابراين پالايش و اصلاح فرهنگ را از آنها ضروري ميسازد. اين كاستيها و اضافات هنگامي معنا و مفهوم مييابد كه در نسبت با چيزي سنجيده شود. عوامل تغيير الگوهاي فرهنگي تغيير الگوهاي فرهنگي جوامع يا مستلزم عوامل دروني است (مثل اختراعات و ابداعات جديدي كه به افزايش ذخيرة غذايي و در نتيجه رشد جمعيت منجر ميشود) و يا عوامل خارجي (مانند مقهور جامعه ديگر شدن، كه تحول فرهنگ را در پي ميآورد) و لذا بايد راههاي مختلف اين تغييرات را به ضابطه درآورد. نقش نوآوري فرهنگ در تحول فرهنگي بعضي از شرايط فرهنگي با كشف و اختراع عناصر جديد مناسبت دارند، و اختراعات فرهنگي جديد كه متلازم با گرايش كلي به نوآوري هستند، تلفيقهاي بسيار را امكانپذير ميسازند. اگر نسبت فرهنگي بر نوآوري تأكيد كند (مانند محافل علمي و تكنولوژيك در جهان صنعتي امروز)، يا اگر مكانيسمهاي فرهنگي براي ابراز نظريات جديد وجود داشته باشند (مانند گردهماييهاي علمي و نهادهاي مخصوص براي تبادل آراء)، نوآوري بسط مييابد. وقتي شيوههاي همكاري مقبول جامعه وجود داشته باشد و در همان حال شرايط متضمن فشارهاي اجتماعي يا مسائل حل نشده باشد، و افزون بر اينها انگيزة قوي براي حل آنها وجود داشته باشد (مانند لزوم سيستم تأمين اجتماعي براي سالمندان يا بيكاران)، محيطي كاملاً مناسب براي نوآوري فراهم آمده است. به طور كلي، مهمترين و اساسيترين تحولات در آن روابط فرهنگي ضرورت مييابد كه تحت فشار شديد قرار داشته باشند. در شرايط مساوي در درجة نسبتاً بالاي آزادي است كه شرايط مناسب براي خلاقيت در جنبههاي مختلف فرهنگي فراهم ميآيد. گرچه غالباً گفته ميشود كه رقابت محرك خوبي براي نوآوري است، وضعيت رقابتآميز فرهنگي زماني به تحول كمك ميكند كه شرايط ديگر هم فراهم باشند به همين ترتيب است محروميت، كه فقط هنگامي در نوآوري تأثير جدي ميگذارد كه وضعيت فرهنگي حداقل وسايل مورد نياز را در اختيار شخص مبدع بگذارد. چالشهاي فرهنگي عاملي براي تحول فرهنگي ... چالشهاي فرهنگي... جنبة ديگري از موقعيت كنوني جهاني به حساب ميآيد. فرهنگها را، به گزارش يونسكو، نبايد همچون سنگ نبشته به شمار آورد. ارزشها، شيوههاي زندگي، سنتها و باورها بر اثر توسعه اقتصادي در معرض تحول و تغيير قرار ميگيرند... هنگامي كه جامعهاي در برابر چالشهاي گونهگوني قرار ميگيرد، اين دسته از چالشها بر حوزه فرهنگي جامعه نيز تأثير ميگذارند و ساختهاي آن را متحول ميسازند. عوامل مؤثر در تحول فرهنگ از ديدگاه انسانشناسان [عوامل مؤثر در تحول فرهنگ]:... برخي از انسانشناسان، در موافقت با تفسيرهاي اساساً ماركسيستي يا ماركسيستي جديد، در نظرياتشان بر عواملي مانند «ميزان انرژي سرانه مهار شده در سال» تأكيد دارند (وايت(1) ...) [و] بعضي مانند استيووارد(2)... به محيط زيست عنايت دارد و «سازگاري فرهنگ با محيطش» را عامل اوليه ميگيرد. از سوي ديگر، گروهي از علما بر اهميت «ايدئولوژي ديني» (وبر(3)...)، با «مضامين فرهنگي (اوپلر(4)...) يا «كانون فرهنگي» (هرسكوويتس(5)...)، يا مانند گيرتز(6)... بر ناهماهنگيها و كشاكشهاي دروني سيستمهاي اجتماعي و فرهنگي- كه براي ايجاد تحول انگيزه و فشار لازم را ايجاد ميكند- پافشاري دارند. البته بعضي از دانشمندان نظرات اختصاصيتري را طرح كردهاند، چنانكه مرداك(7)... بر آن است كه «سازمان اجتماعي سيستمي نيمهمستقل است كه از بسياري جهات قابل مقايسه با زبان است و همانند آن با توانمندي و پويايي دروني خاص خود مشخص ميشود»، و برخي مانند هلوول(... و والاس(9)... بر جنبههاي روانشناختي تحول فرهنگ تأكيد دارند. تفاوتهاي فردي از عوامل تحول دروني يك فرهنگ ... هر فرد گرچه عميقاً متأثر از فرهنگ خويش است، اما براي دروني كردن اين فرهنگ و زيستن با آن، روش خاص خود را دارد. گردآمدن تفاوتهاي فردي (مربوط به دروني كردن و زيستن) بر مبناي پايه مشتركي كه شخصيت اساسي تشكيل ميدهد، امكان توضيح تحول دروني يك فرهنگ را كه غالباً با آهنگي آرام صورت ميگيرد، در اختيار ميگذارد. رويارويي ايران با غرب عامل خارجي تحولات فرهنگي ايران اگر فرهنگ غيرمادي ايران را در پايان دورهي سلسلهي صفويه، به عنوان «بستر فرهنگي جامعه» در نظر بگيريم، رويارويي ايران با غرب در زمينهي فرهنگي، عامل خارجي اصلي در تحولات فرهنگي ايران به شمار ميآيد. تحول بخشهاي محوري فرهنگ در شرايطي كه اوضاع اجتماعي- اقتصادي دستخوش دگرگونيهاي ديرپا ميشود، حتي بخشهاي محوري فرهنگ هم ممكن است متحول شوند. هرچند كه اين تحول به احتمال زياد در جريان جانشيني نسلها صورت ميگيرد نه با تغيير مرام و آيين بزرگسالاني كه با تربيت پيشين بار آمدهاند. تغييرات فرهنگي در قشر مذهبي- سنتي پس از پيروزي انقلاب ... با پيروزي انقلاب اسلامي در قشر مذهبي- سنتي... [مقاومت در برابر عوامل فرهنگي غربگرا] و تصميم بر دور ماندن از كانالهاي رسمي انتقال فرهنگ از بين رفت. همهي افراد قشر مذهبي- سنتي راديو و تلويزيون خريدند، بچههايشان را به مدرسه فرستادند. و بالاتر از آن همه شيوهي سازمانهاي دولتي را صحيح تلقي كردند و به قبول آن تن در دادند. مثلاً شنيدن موزيك كه ناپسند بود، اكنون در اين قشر عادي شده است. چون از راديو- تلويزيون پخش ميشود و نوارهاي سرود با آرم سازمانهاي اسلامي وجود دارد و ... . تحولات متفاوت در فرهنگ ديدگاههاي قديميتر در بررسي تحول فرهنگ بر عناصر فرهنگي تأكيد داشت. اكنون اين تأكيد به مطالعة تحول روابط بين عناصر، تحول روابط بين گروهها -كه ممكن است فرهنگ مشترك يا متفاوت داشته باشند- و تحول روابط بين اجزاء يك جامعه و سرانجام، انطباقهاي فرد با فرهنگ متحول تبديل شده است. دشواري تغيير جنبههاي بنيادين فرهنگ جنبههاي بنيادين فرهنگ و جنبههايي كه در كودكي آموخته ميشوند دشوار تن به تغيير ميدهند زيرا، اولاً هرگونه تغييري مستلزم كوششي عظيم براي دگرگون كردن عناصر ريشهاي منظومة شناختي فرد بزرگسال است، و ثانياً دست كشيدن از باورهاي بنيادين سبب سرگرداني و اضطراب آدميان ميشود. تفاوت روند تحولات در شاكلههاي فرهنگي اصولاً شاكلههاي اساسي فرهنگ كمتر به تحول ميل ميكنند. از ميان پديدههاي فرهنگي، زبان مثال خوبي براي اين حقيقت است: تحولات در كلمات- از طريق وامگيري از زبانهاي ديگر- سريع و مكرر است ولي دستور زبان يا ساختار زبان، در مقايسه با كلمات با كندي بيشتري تحول مييابد. سيستمهاي ارزشي كانوني آهستهتر از سيستمهاي پيراموني متحول ميشوند. روابط اجتماعي ثانوي كه غيرشخصيترند سريعتر تغيير ميكنند تا روابط اجتماعي اوليه و شخصي. همچنين تكنيكهايي كه براي حصول اهداف فرهنگي مورد استفاده قرار ميگيرند، با سهولت بيشتري دگرگون ميشوند تا افكار، اعتقادات و شيوههايي كه عميقاً احساس ميشوند و جنبه تعيينكننده دارند. ويژگي عناصر فرهنگ به هنگام تغيير فرهنگ اينكه چون هيچ ضرورت منطقي ايجاب نميكند كه عناصر فرهنگي يك جامعه پيوستگي هماهنگ داشته باشند، لذا ممكن است بعضي از آن عناصر، مايع و بيشكل و بياساس باشند و به سرعت در مجراي تحول قرار بگيرند و بعضي ديگر پايدار و مستمر باشند. چنانكه در بعضي از جوامع غرب ثبات و پايداري نسبي فرهنگ اخلاقي همواره با دگرگونيهاي فرهنگ سياسي ديده ميشود. چگونگي تغيير فرهنگها فرهنگها در تغيير و تحول مداوم هستند؛ البته اين تغيير به آرامي صورت ميگيرد (يك يا دو نسل بايد بگذرد تا بتوانيم اثري از يك جابهجايي اساسي ببينيم). چگونگي روند تحول در ميان جوامع انساني از ادوار ماقبل تاريخي و اعصار تاريخي شواهد فراواني در دست است كه معلوم ميكنند جوامع انساني پيوسته در حال تحولند؛ اين تحول ممكن است آهسته و تدريجي باشد، مانند آنچه در دوران كهن سنگي ميگذشت، يا ممكن است سريع و حاد باشد، مانند آنچه در جوامع معاصر ميگذرد. تدريجي بودن تحول فرهنگي تحول و دگرگوني فرهنگي روندي تدريجي و آرام دارد و پديدههاي فرهنگي در حالت عادي استمرار مييابند. از آنجا كه اين امر خود نتيجه شرايط و دلايل عميقتر و غالباً ناآشكار فرهنگي بوده است، پس با تغييرات جديد و سطحيتر كه گاه به شكل مكانيكي و برونزا بر فرهنگ حادث شده باشد، عناصر كهنتر در همان قالب و هيأت پيشين و يا در قالب هيأتهاي مستتر و جديد كه در وهله اول قابل تشخيص و شناسايي نيستند و در كنار زايشهاي نوين فرهنگي- در حوزه مقدس در همزيستي كاملكنندهاي باقي ميمانند. تغييرات در فرهنگ مادي و معنوي ... وقتي از وراي دهههاي متمادي به تماس فرهنگي جامعهمان با غرب نگاه ميكنيم در مييابيم كه تودههاي مسلمان كشور ما و علماي مذهبي در بعد فرهنگي مادي آرام آرام، تغيير فرهنگي را پذيرفتهاند و به علت كندي پذيرش تغيير در فرهنگ مادي با تنش جدي روبهرو نشدهاند و همين تودهها و نخبگان فرهنگ سنتي در بعد فرهنگ معنوي نيز تغييراتي پذيرفتهاند كه البته آرامتر و كمرنگتر از تغييرات فرهنگ مادي بوده است. سرعت و كندي تحولات فرهنگي در جوامع مختلف ... در حقيقت تحول فرهنگ ندرتاً فراگير است، و اين در حالي است كه رشد تكنولوژي و دانش ممكن است اين انديشه را به ذهن متبادر كند كه انسان در معرض تحولات اساسي فرهنگي است. بعضي از جامعهشناسان امروزين، در عين قبول تغييرات سريع فرهنگي جوامع اروپايي- آمريكايي، به علت تكنولوژي و دانش، معتقدند كه در بسياري از نقاط جهان تحول فرهنگ كند است و همين به بروز كشاكشهاي فرهنگي ميانجامد، با اينكه در جوامع صنعتي امروزين، به علت افزايش نوآوريها و اشاعة اطلاعات از طريق وسايل ارتباط جمعي تحولات نسبتاً سريع رخ ميدهند، ثبوت هر وضعيت جديد پس از آزمودن چندي شكست واقع خواهد شد. در حقيقت دانشمندان علوم اجتماعي بر اين امر توافق ندارند كه آيا تحول سريع به فشار بيشتر و عدم انسجام فرهنگي منجر ميشود. يا به انسجام بيشتر در سطح مافوق ملي. برخورد دو فرهنگ ناهماهنگ ... وقتي فرهنگها كاملاً ناهماهنگ باشند، «انسجام بر مبناي جوش خوردن» پيش خواهد آمد و در اين حالت عناصر مختلف تلفيق ميشوند تا سيستم جديدي بوجود آورند، و در اين سيستم انسجام كاركردي جديد با انسجام كاركردي حاكم بر سيستم فرهنگي قديم متفاوت است. وقتي تحول فرهنگ بر اساس جانشيني باشد، «عناصر پذيرفته شده فاقد رشته ارتباطي با مجموعههاي قبلي هستند، لكن كاركردهايشان مشابه يا يكسان است.»(1) نكتهاي را هم بايد در اينجا خاطر نشان كرد و آن اينكه صورت مختلف انسجام يافتن با هر تماس فرهنگي به مرحلة قطعي و نهايي نميرسند، بلكه برعكس، انسجام يافتن يك فرايند است كه ميتوان كوتاهمدت يا طولاني باشد. عدم تحول سريع فرهنگ غيرمادي نكته مهم... كه درباره جنبه غيرمادي فرهنگ بايد گفت اين است كه ايجاد تغيير در آن نيازمند زماني طولاني بوده و تحول سريع آن به سرعت امكانپذير نيست. بنابراين ميتوان گفت رفتارهاي پايدار، حاصل و متأثر از فرهنگ غيرمادي است نه رفتارهاي غيرپايدار. محدوديت سرعت تغيير فرهنگ غيرمادي، آن را به عامل تعيينكنندة ميزان سرعت در تحولات اجتماعي اقتصادي تبديل ميكند، از اين رو تقدم تحولات فرهنگي بر ساير تحولات و استمرار ساير تحولات در صورت تحول در فرهنگ، از همين ويژگي قابل استنباط است. نتايج تحولات اجتماعي، فرهنگي و سياسي در چند دهه گذشته ... يكي از تحولات اجتماعي، فرهنگي و سياسي در چند دههي گذشته، تجديد حيات بيداري نهضتها و هويت اسلامي در ميان مسلمانان تقريباً در سراسر جهان بوده است. خيزش و تجديد حيات اسلامي تا حد زيادي واكنشي است نسبت به مدرنيزاسيون و جهاني شدن كه از جهات گوناگون سازنده بوده است. پيامدهاي مثبت تحولات فرهنگي اصل تحولات فرهنگي اگر نشانهاي از حيات پويا و سازنده جامعه باشد، فينفسه ممدوح و قابل تقدير است و جاي اميدواري است كه مردم در خلال اين تحولات سطح فرهنگي خود را ارتقاء داده و رشد آگاهي مطلوب را به دست آورند و اين ارتقاء و رشد، حركت جامعه را به سوي هدفهاي اساسياش شتاب بخشد. اما تجربيات تحولات فرهنگي در ايران و جهان به ويژه در كشورهاي جهان سوم به ما ميآموزد كه فراسوي حجم و گستردگي تحولات بايد به سمت و سو و ماهيت آن بيشتر دقت و اهتمام كرد. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|