خوش آمديد,
مهمان
|
|
بنام خدا
کـودکان سرمايه هاي فرداي جامعه محسوب ميشونـد، براي ساختن فردايي بهتـر، امروز بايـد به آنان پرداخت. آنـاني که ميخواهند چرخهاي زندگي فردا را به حرکت در آورند، احتياج به توجه جدي از سوي نسل بزرگسال دارند تا در پناه تربيت صحيح رشدي بالنده داشته و بتوانند استعدادهاي بالقوه خود را به فعليت در آورند. تربيت و بهکارگيري راههاي صحيح آن، متضمن پيشرفت و ترقي هر جامعه است. اين اهميت بدان حد است که انديشمندان تعليم و تربيت ميگويند «آينده هم اکنون با ماست» و اين عبارت به اين نکته اشاره دارد که کودکان امروز، زنان و مردان آينده هستند و تأثيري که امروز از طريق تربيت بر آنها گذارده ميشود، در آينده در عملکرد آنها منعکس خواهد شد. پرورش انسانهاي خلاق، با اراده، داراي بهداشت رواني و انسانهايي که از نظر اجتماعي، شغلي و رفتاري، رواني و عاطفي سالم و سرزنده باشند در گرو تربيت صحيح است. تربيت بهعنوان ارزشمندترين و گرانبهاترين امور، فرآيندي پويا و دايمي است که مسئوليت عظيم انسان سازي را هدف قرار داده و او را به مقاصد عالي هدايت مي کند. تربيت که با تعليم لازم و ملزوم يکديگرند، مشتمل بر مجموعه تلاشهاي سنجيده و منظم براي رسيدن به اهداف مشخص است. تلاشي تدريجي براي رشد و شکوفايي استعدادهاي بالقوه آدمي در تمامي ابعاد است تا او را براي زندگي در دنياي واقعي آماده سازد، و راه و رسم زندگي و چگونه زيستن را به او بياموزد. ما در اين نوشته سعي مي کنيم راه صحيح تربيت را از طريق تبيين رفتارها، ارتباطات و تعاملات والدين و مربيان با کودکان مطرح کنيم و با طرح روشهاي صحيح، در تربيت نسلي پويا و سرزنده گام برداريم. خانواده: خانواده بهعنوان اولين پايگاه تربيتي، نقش مهم و اساسي در تربيت کودکان و نوجوانان دارد. روانشناسان و متخصصان علوم تربيتي در مورد نقش خانواده در تربيت و سلامت رواني فرزندان، نظرهاي ارزشمندي را مطرح کردهاند. آنان معتقدند براي آن که والدين در تربيت موفق شوند بايد برخي از اطلاعات را داشته باشند و به آنها عمل کنند. آنها بايد از اصول کلي رشد آگاهي داشته باشند. ميزان تواناييهاي جسمي، عاطفي، علايق، خواستها و نيازهاي کودک را در مراحل مختلف سني بشناسند و بدانند که با توجه به تغييرهاي ظاهري در جسم، تغييراتي در درک، هوش، استعداد و عواطف بوجود مي آيد و تکامل عاطفي و اخلاقي نيز به موازات رشد صورت ميگيرد. والدين بايد از تفاوتهاي فردي کودکان آگاه بوده و آن را باور داشته باشند. کودکان همان گونه که از نظر شکل ظاهري با يکديگر تفاوت دارند از نظر عقل، هوش، استعداد، نيروي جسمي و به طور کلي تواناييهاي بدني و ذهني با يکديگر متفاوتند و در برابر شرايط يکسان، ممکن است عکس العمل هاي متفاوتي از خود بروز دهند. بنابراين والدين بايد از فرزندان خود انتظارهاي معقول و متناسب با تواناييهاي آنها داشته باشند و از مقايسه آنها با ديگران بپرهيزند لازمه تربيت، شناخت روش صحيح تربيت است. آگاهي از روشهاي مناسب مسلماً کار تربيت را آسانتر ميکند و روشهاي ناآگاهانه و روشهايي که مبتني بر واقع بيني نباشد، کار تربيت را با مشکل مواجه خواهد کرد. مسلماً نوع برخورد با کودک داراي مشکلات رفتاري مي تواند در رفع مشکل وي مؤثر واقع شود. استفاده از شرايط، موقعيت و امکانهاي مناسب از ديگر ملزومات تربيت است. براي تربيت به امکانات فوق العاده احتياج نيست. فقط کافي است که والدين موقعيت مناسب را بشناسند و از کوچکترين فرصت بهره گيرند. والدين بايد از رفتار مناسب نيز آگاهي داشته باشند. رفتار والدين از چشم کودک دور نمي ماند. هر رفتار پدر و مادر در مقابل کودک يا اطرافيان در موفقيت آنها در تربيت کودک تأثير ميگذارد. احترام متقابل والدين، توافق والدين در روش تربيتي و رفتار خود والدين موفقيت يا ناكامي روش تربيتي را تضمين ميکند. والدين بايد نظارت مستمر بر فرزندان داشته باشند و به موقع وضع رفتاري و تحصيلي آنها را از مدرسه جويا شوند. بر رفت و آمد و حضور به موقع کودک در مدرسه و انتخاب دوستان وي نيز نظارت داشته باشند. تنظيم برنامههاي داخل خانه از قبيل رفت و آمدها و ميهمانيهاي خانوادگي، برنامه هاي مسافرت و تفريح بايد به گونهاي باشد که به مطالعه و تکاليف کودک در مدرسه آسيب نرساند. اعلام رضايت و تشويق و ترغيب فرزندان به شرکت در فعاليتهاي فوق برنامه و مراسم و مناسبت هاي جمعي و مشارکت فعال آنها در اجراي اين برنامهها نيز ضروري است. براي بررسي وضع تحصيلي و انضباط دانش آموز بايد دعوت مدرسه را پذيرفت و در اين زمينه و به طور کلي در همکاري با مدرسه از هيچ کوششي فرو گذار نکرد. رعايت احترام متقابل بين اولياء و مربيان خصوصاً در حضور دانشآموزان بايد به گونه اي باشد که به هيچ وجه احساس تقابل بين خانه و مدرسه بوجود نيايد. در هر صورت نقش و اهميت والدين در تربيت کودک و شکلگيري شخصيت او انکار ناپذير است و آنها بايد توجه و دقت کافي به آن داشته باشنـد. ميگويند تربيت کودک آنقدر دشوار نيست که حتماً نياز بـه تحصيل دانشگاهي و گذراندن دوره هاي تخصصي داشته باشد، اما آنقدر هم آسان نيست که بي اهميت جلوه کند و بتوان نسبت به آن بي تفاوت بود. مدرسه: نقش مدرسه به عنوان خانه دوم کودک و عامل اصلي آموزش و پرورش، بسيار مهم و با اهميت است. در يک مدرسه نيز بايد شرايطي فراهم شود تا تربيت و تعليم به خوبي صورت گيرد و اين رکن مهم براي انجام اين رسالت داراي ويژگيها، مهارتها و آموزشهاي لازم باشد. مدرسه بايد با اجراي الگوي احترام متقابل، فرصتي براي يادگيري مهارتهاي لازم زندگي را فراهم آورد و به اتکاي اصل پيوند ميان مدرسه و زندگي، فرصتهاي کسب تجربه عملي در محيط واقعي زندگي دانش آموزان را فراهم آورد. بايد روح هيجان براي زندگي و يادگيري بر مدرسه حاکم باشد و ترس و احساس بي کفايتي و نوميدي جايي در مدرسه نداشته باشد. در مدرسه خطا و اشتباه پذيرفتني است و فرصتي براي يادگيري تلقي ميشود. تجربه تحقير هنگام شکست هرگز وجود نداشته باشد و همکاري و تشريک مساعي توأم با رقابت صحيح براي حل مسأله بوجود آيد. از رقابتهاي فرساينده ، پرهيز و حس رقابت سازنده با حفظ جايگاه ارزشيابي و تواناييهاي فردي ايجاد شود. دانش آموزان به مثابه عضوي از مدرسه، علاوه بر مشارکت در فرآيند ياددهي– يادگيري، خود منابع ارزشمندي از ايدهها و مهارتهاي گرانبها محسوب شوند. معلمان و مربيان با همياري و همفکري خانواده، شرايطي فراهم آورند که عزت نفس و عملکرد دانشآموزان به شکل مناسبي پرورش يابد. معلمان با استفاده از روشهاي گوناگون، دانش آموزان را درگير يادگيري خود کنند و به آنان بياموزند که چگونه ياد بگيرند. آنها بايد علاوه بر انتقال معلومات، روحيه پرسشگري و پرورش خلاقيت را در دانش آموزان به وجود آورند. به تفاوتهاي فردي دانش آموزان به عنوان يک اصل مهم و اساسي توجه کنند و به طور کلي تمرکز از معلم به يادگيرنده و علايق او معطوف شود. بايد آموزش روشي باشد که طي آن محتوا انتقال يابد و پشتوانه يادگيري به حساب آيد و يادگيري روشي براي پردازش اطلاعات و تبديل آن به دانش محسوب شود. بايد اين اعتقاد در مدرسه وجود داشته باشد که يادگيري فرآيندي است که طي آن دانش آموزان مهارتهاي تازهاي کسب مي کنند تا کيفيت کار خود را بهبود بخشند و بهتر زندگي کنند. مرزهاي مکانيکي بين ساعات پرورشي و آموزشي، مربي تربيتي و معلم، فعاليتهاي پژوهشي و فضاهاي آموزشي برداشته و همه اين مؤلفهها در هم تنيده و يکپارچه در نظر گرفته شود. از طرف ديگر همه ابعاد شخصيتي و لايههاي زندگي اجتماعي دانشآموزان مورد توجه قرار گيرد. در مدرسه بايد يادگيري بر چهارستون چگونه دانستن، چگونه زيستن، با هم زيستن و چگونه عمل کردن استوار و محيط مدرسه حريمي امن براي خوب ديدن، خوب شنيدن، خوب گفتن و دوست يابي باشد و با آموزش همزيستي احترام آميز، لحظههاي شيرين و به يادماندني براي دانش آموزان به همراه داشته باشد. بايد در مدرسه تلاش شود اخلاق انساني، اسلامي در دانش آموزان نهادينه شود و آنها به سمت خودشناسي، خدا شناسي و جهان شناسي هدايت شوند. از انتقال اطلاعات صرف به دانش آموز پرهيز و ميل به دانستن و انديشه ورزي در بين دانش آموزان ايجاد و تقويت شود. همچنين حس کنجکاوي، خلاقيت و ميل به پژوهش و تحقيق در آنها تقويت شود و به طور کلي دانش آموزان از طريق آموزش پويا و شادي بخش، فعال شوند و از آموزش رنجآفرين و منفعل کننده بهطور جدي پرهيز شود. بايد روحيه مهرورزي، خودباوري در بين دانشآموزان به منزله يگانه عامل بهروزي مادي و معنوي انسانها ترويج شود. بايد در مدرسه تلاش شود تا غرايز دانش آموزان به جاي سرکوب، کنترل و هدايت و زبان مهر و تشويق جايگزين زبان تهديد و تنبيه شود. با ايجاد فرصتهاي جالب براي بروز هيجانها و تخليه فشارهاي روحي و رواني، بستر لازم جهت آرامش، رشد و تعالي دانش آموزان فراهم شود. معلم: معلم به عنوان کسي که باغبان شکوفه هاي حيات و پرورش دهنده غنچه هاي نوشکفته وجود کودکان است، بايد آميزهاي از عطوفت و مهرباني، منطق و صبوري محسوب شود و نگاه او درس عطوفت و کلامش مشق عشق باشد. معلم بايد با زبان آموزش دهد و با وجود خويش، تربيت کند. انتقال دانش، بدون منش معلم، قابل تصور نيست. معلم همـان لحظه که آموزش ميدهـد، مستقيم يا غير مستقيم،و به عمـد يا غيـرعمـد اثر تربيتـي بر روي دانش آمــوزان ميگذارد. معلم بايد ترسيم گر طريق هدايت و خودشکوفايي رهروان راه کمال باشد و در برابر شيطنتها و رفتارهاي ناخوشايند شاگردانش، نه فقط آنها را تحقير و تنبيه نکند، بلکه با صبوري و صلابت با مطلوبترين واکنشها به ايشان پاسخ دهد. همان گونه که انسانهاي رشد يافته خطاهاي ديگران را با رفتارهاي مطلوب و محبت آميز جبران ميکنند، معلم نيز اين عاليترين شيوه تربيت را به معناي دقيق آن بهکار گيرد. معلم بايد نقشهاي ديگري چون: مشاور، راهنما، معلم فوق برنامه، مربي بهداشت و... را به تناسب تخصص و علاقه و ميزان آموزشهايي که ديده است به عهده داشته باشد و در کنار کار آموزشي و تدريس در اين گونه امور نيز فعاليت کند. معلم مربي و مربي معلم دو مفهوم مستقل و يا دو نيروي جدا و از هم گسسته نيستند و محصول کارکرد و نقش تربيتي آنها در آموزش و پرورش يکپارچه و درهم تنيده است. دانش آموز: دنياي کودکان با بزرگسالان کاملاً متفاوت است. کودکان موجوداتي پرتوان و پرشور و شوق هستند. در مرحله اي قرار دارند که نيازمند استقلالاند، يعني دوست دارند که کارهاي خود را شخصاً انجام دهند و توانايي خود را به ديگران بشناسانند. آنها بسيار کنجکاو و دقيق هستند و دوست دارند که تمامي مسايل دنيا را از طريق کتابها و معلم و بررسي پديدهها ياد بگيرند. آنها از تخيل بسيار قوي برخوردارند و خيال پردازيهاي آنها بسيار گسترده است و در آنها رؤيـاهـا و اميدهاي خود را مـرور ميکنند. آنها از نظر جسمي بسيار فعال و پرشور هستند و بازيها و ورزشهاي گوناگوني را انجام و تواناييهاي خود را در اين فعاليتها گسترش ميدهند. کودکان به فعاليتهاي هنري مانند طراحي، نقاشي، رنگ آميزي و... علاقه مند هستند. کودکان ويژگيهاي مثبت بسياري دارند که حس غرور و افتخار را در والدين ايجاد ميکند. کودکي و نوجواني سالهاي خوشي و فرح بخشي است که همراه با بازيهاي کودکانه، سرگرميها، تفريح و ساير مناسبتها، دنيايي سرشار از لذت را فراهم ميآورد و هميشه در خاطرهها مي ماند. براي تربيت صحيح کودکان، بايد نکاتي را در ارتباط و تعامل با آنها در نظر گرفت. کودکان دوست دارند در ارتباط با آنها هيچگاه از زور و تهديد استفاده نشود آنان نسبت به راهنمايي شدن راحتتر پاسخ مي دهند. البته موعظهکردن نيز خيلي خوشايند کودکان و بويژه نوجوانان نيست. آنان بهخوبي ميدانند که چه چيزي خوب و چه چيزي بد است. براي رفتار اشتباه آنان نيز نبايد توضيح خواست، آنها واقعاً نمي دانند چرا اين کار را انجام دادهاند، هرگز نبايد به آنان اين احساس منتقل شود که اشتباهاتشان گناه است، آنها بايد ياد بگيرند که اشتباه کنند بدون اينکه احساس بد بودن در آنها به وجود آيد. هرگز نبايد آنها را در مقابل ديگران اصلاح کرد. اگر به آرامي و در خلوت با آنها صحبت شود بيشتر ياد خواهند گرفت و همکاري خواهند کرد. اصولاً نبايد از کودکان و نوجوانان عيب جويي کرد، اگر اين کار را بکنيم آنها با تظاهر به کر بودن از خود دفاع خواهند کرد. هميشه به ياد داشته باشيم آنها از يک نمونه و الگو بيشتر ياد ميگيرند تا از انتقاد و عيب جويي. کودکان و نوجوانان ميل دارند با قاطعيت با آنها رفتار شود. هرگز نبايد از قاطع بودن با آنها ترسيد. آنها از بدقولي نيز بسيار متنفرند، اين کار باعث کاهش اعتماد آنان به شما مي شود، بنابراين قولهايي که ممکن است نتوانيد به آن عمل کنيد را هرگز مطرح نکنيد. کارهايي که در حد توانايي آنها قرار دارد بايد به خودشان واگذار کرد. اگر چنين نکنيم اين احساس در آنها بوجود خواهد آمد که هنوز بچه هستند و بايد تمامي کارها را بزرگترها برايشان انجام دهند. اصولاً کودکان عاشق تجربه کردن هستند و از دستکاري و آزمايش اشياء و پديدهها لذت ميبرند و چيز ياد ميگيرند. وقتي سؤالهاي صادقانهاي مطرح مي کنند، نبايد آنها را خاموش کرد يا نسبت به سؤال آنها بيتفاوت بود، زيرا اين کار باعث ميشود که پرسيدن را متوقف کنند و اطلاعات را از جاي ديگري به دست آورند. البته به سؤالهاي احمقانه يا بي معني آنها زياد نبايد توجه کرد، آنها با اين کار مي خواهند شما را به خود مشغول نگهدارند. اصولاً نبايد اجازه داد که «عادت بد کودک» توجه زيادي از شما را به خود اختصاص دهد؛ اين کار فقط او را تشويق به ادامه آن مي کند. مثلاً توجه زياد به کودک در زمان بيماري جزيي، باعث مي شود که کودک از آن لذت ببرد و گاهي خود را به تمارض بزند. به طور کلي بايد با کودکان و نوجوانان همان طور رفتار کرد که با دوستانمان رفتار مي کنيم در آن صورت آنها با ما دوست خواهند شد. هيچوقت نبايد فکر کرد که عذرخواهي از آنها باعث کسر شأن ماست، بلکه يک معذرت خواهي ساده و صادقانه باعث مي شود که به طرز شگفت آوري نسبت به ما احساس نزديکي كنند. و نکته آخر اين که فراموش نکنيم آنها بدون درک و تشويق، پيشرفت زيادي نخواهند داشت و بايد رفتارهاي مناسب آنها را به سرعت مورد پاداش و تشويق قرار داد. اميد است همه والدين در تربيت صحيح فرزندان و همه معلمان در آموزش درست کودکان و همه مدارس در پرورش کامل دانش آموزان و همه دانش آموزان در آموختن و کسب کردن انديشهها و رفتارها و کردارهاي مثبت، موفق باشند و فردايي روشن را براي ايران اسلامي به ارمغان آورند. باتشکر |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|