خوش آمديد,
مهمان
|
|
امامت , مسئوليت عمومي و سرپرستي در امور دين ودنيا به جانشيني از پيامبر(ص) است . به تعبير روشن تري امامت عبارت است ازجانشيني يك شخص از جانب پيامبر (ص) در اجراي احكام شريعت و پاسداري از حوزه دين به گونه اي كه فرمانبري از آن بر همه مردم واجب مي باشد(معارف اسلامي ،ص 191) شيخ مفيد در كتاب "اوائل المقالات" امام را چنين تعريف مي كند: " امامان جانشينان پيامبر (ص) در تبليغ احكام و بر پا داشتن حدود الهي و پاسداري از دين خداوند و تربيت كردن بشر هستند. " در اين تعريف عنصر هدايت و رهبري معنوي و تربيت استعدادهاي بشر ي در راه ارتقاء و رشد تعالي انساني در كنار عنصر سياسي و مديريت امت اسلامي آمده است و امامت به مفهوم " نبوت منهاي دريافت وحي" تلقي شده است . اين تعريف كه جامعترين معناي امامت است از قرآن و سنت گرفته شده است. قرآن در معرفي انبيايي كه مقام رهبري و امامت را داشته اند مي فرمايد:" وجعلنا هم ائمة يهدون بامرنا" ( انبياءآيه73) "آنها را اماماني قرار داده ايم كه به راه و شيوههاي كه مقرر كرده ايم هدايتگر باشد" در اين آيه معناي هدايت كه بعد معنوي و وسيع امامت است محور اصلي امامت معرفي شده است . «امام،كلمه خدائى است،برهان الاهى است،جهت پروردگار است و نماينده خواست آفريدگار. امام،نور يزدان است،و واسطه معرفى درستخلاق جهان. امام،آيت كردگار است و نشانه خاص پروردگار. او را خدا بر مىگزيند و از همگان برتر و بهتر مىداند،و آن علم و توفيق و كمال كه شايسته مقام امامت است،در او مىنهد و سپس«طاعت و ولايت وى»را بر همه آفريدگانش واجب ميكند (زيرا خيرشان در اطاعت اوست و كمالشان وابسته قبول ولايت او.) از آن پس،نماينده حق و ولى مطلق،در آسمانها و زمين«امام»است. تمام بندگان خدا در عالم تكوين و تشريع،پيماندار آنند كه از اين«وجود عزيز»بهره گيرند و از رهبرى و هدايت او،به جان،استقبال كنند. هر كه بر او پيشى گيرد و بىفرمان وى،كارى انجام دهد،نافرمانى خدا را كرده و از مرز ايمان،به در رفته است. امام،هر چه را خدا بخواهد،انجام مي دهد و همان كه ايزد متعال مي خواهد،دلخواه او همانست. بر بازويش به خط قدرت نوشته :«و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا» آرى،وجود امام،صدق محض است و عدل تام و تمام (خواستار راستى و درستى بايد يكسر به او ديده دوزد) و از اعمال و رفتارش دقيقا پيروى كند،و طالب داد و سلامت نفس،بايست در پى او رود و پاى، جاى پاى او نهد تا بدان ميزان،خود را سنجد و اعتدال بخشد،و اقامه قسط و عدل تواند. براى امام،ستونى روشن و نورانى نصب شده كه سرى به آسمان دارد و پائى بر زمين،و بدين روشنى و نور،امام تواند باطنها را بيند و نهانيها را آگهى يابد و آنچه در عالم استشناسد و همه موجودات ملكوتى و برتر از آنرا نيز مشاهده كند،و مهمتر از همه،اعمال بندگان خدا را واقف شود (و نظارتى كه مقام امامت را شايد،بر جهان و جهانيان داشته باشد،و به موقع و به جا،هدايت و دلالتخير نمايد.) امام،سخن پرندگان را هم مي داند،و كلام غير آدمى نيز شناسد،و بدين سبب«ولايتبر آنان»هم مسلم اوست. امام،وجودى است كه خداوند،شايسته وحى خويش دانسته،و لايق اطلاع از مسائل غيب شناخته،و به كلمه خويش مؤيدش ساخته،و حكمتخاصهاش بدو تلقين فرموده،و دل وى را جايگاه ظهور شيتخويش نموده،و او را سلطنت و چيرگى به عالم بخشيده،و امارت و فرمانروائى جهان داده،و همه را محكوم طاعت او گردانيده. امامت،ميراث انبياست و مرتبه اصفيا،خلافتخدائى است و جانشينى به تمام معناى رسولان الاهى. و همين مقام است كه«ولايت و سلطنت»از آن خيزد و«هدايت و عصمت»از آن تراود،و چنين مرتبهاى، حقيقتنماى كامل دين است و از هر ميزان و مكتبى،بهتر و عالىتر تواند رهبرى جانهاى كمال جوى كند. امام،دليل راهروان طريق حق است،و نور بخش هدايت طلبان. امام،راه سالكان كوى خداست و خورشيد نور افشان دلهاى آشنا. ولايت او مايه نجات است و طاعت او لازمه واقع حيات،و مددكار عالم بعد از ممات. همين«ولايت»،مؤمنان را عزت دهد و گنهكاران را سبب شفاعت گردد،محبان را رهائى از بلا و عذاب بخشد و تابعان را به رستگارى و كاميابى رساند. آرى«ولايت»شاخصترين علامت اسلام است،و برترين نشانه استسلام،كمال ايمان بدان وابسته،و شناختحدود و احكام،بدان مربوط،سنتها را هم او روشن كند و حرام از حلال،او به درستباز نمايد. و چنين مرتبهاى را (به نحو مطمئن و اعتماد بخش) جز كسى كه خدايش برگزيده و لايق شناخته، حائز نگردد،و غير آنكه پروردگارش مقدم داشته و امامت و حكمتبخشيده واجد نشود. پس منظور از«ولايت»،حفظ مرزهاى«اخلاق و دين و انسانيت»است و چارهسازى نيكو براى امور«دنيوى و اخروى»و روزگار را چنان گذراندن كه شايسته«آدميت و كمال»باشد. امام،براى تشنگان،آب گواراست،و براى هدايتخواهان،دليل و راهنما. نمودار عالى اين مرتبت را وجود على بن ابى طالب و يازده فرزند گراميش عليهم السلام صورت بود داد،از آنجا كه به حق واقع،مركز دايره ايمان بودند،و قطب حقيقى وجود،و آسمان جود،و شرف موجود، آنان،اصل عز و مجد بودند،و مبدا و منشا بزرگى و جلال،و معنا و مبناى تعالى و كمال. وه!كه امام،چراغ پر نور هدايت است و راه روشن سعادت. امام،آب حيات بخشى است كه پياپى فرا رسد و دريائى است كه دمادم،فزونى گيرد و غوغا كند. امام،ماه تابان است و ابر پر باران. آنگاه كه مهالك،ديدهها را كور سازد،او راه نمايد و دست گيرد،و زمانى كه تارهاى حيات،نوميدى فراهم سازد،او شمع به ميان جمع آورد و همه را اميد بخشد. بحر وجود او را كرانه نيست،و شرافت ذاتش را توصيف ممكن نى،و دست و ديدهها را وصول به دامن و جانش ميسر نه . او چشمه جوشان است و بوستان وسيع و بىكران،و فزاينده نشاط جان. وجود امام،سرا پا عمل صالح است،و كالاى رابح و راجح. روش مستقيم،او نمايد،و داروى درست،او دهد،و پدرى،به تمام،او كند،و در پيش آمدهاى سخت،او مدد رساند. حاكم،اوست و آمر به حق،او،و ناهى از خلاف هم،او،بر آفريدگان،از جانب خدا،او نگهبانى كند و امين خدا بر حقايق،هموست. رهنمائى بندگان را به امر پروردگار،او عهدهدار است،و تا هر جا كه مرز حكومتخدائى وسعتيافته، مسند دار قضا و داورى ،اوست. ظاهر وجودش را قدرتى (جز خدا) حاكم نگردد،و باطن او را هيچ فهم و دركى،به درست نشناسد، مثل و مانندش،عصر او بخود نبيند،و كس،درجه و مرتبت وى،هرگز نيابد. او پرتو جلال كبرياست و شرف ارض و سماء. عقل را تفكر در مقامش،حيرت دهد،و مغز را توجه به كمالش،مبهوت كند. (زيرا كه شعور را اساس،احساس است و قياس،و امام،هم از اين حد برتر است و هم از آن ميزان،فراتر) » بويژه،امام زمان عليه السلام كه خلاصه صفات و كمالات همه انبيا و اوصياى حق است و مكتب وى، جامع جميع درسهاى تعالى و رشد. هم اكنون پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم و يازده امام و وصى او عليهم السلام منتظر آنند كه«حجتبالغه منتظر»آيد،و آن درسها كه دادهاند و آن تعليمات كه به هر فرصت،اظهار نمودهاند، صورت واقع و جامع دهد،و آن هدف عالى و جامع كه خداوند،از نظام هدايت داشت،نمايان سازد. آرى،او،تحقق بخش هدف انبيا و اوصيا است،و مقصود الاهى و منظور خاص اوست،او براى اصلاح كامل جهان انسانى قيام خواهد كرد،و بساط اهريمنى و شر،به هم خواهد زد،و اين همه آشفتگى جان و حال،به سر خواهد آورد. ما نيز به دنبال همه پيمبران و اوصياى ايشان،با دلى شوريده،ايستاده و نگران راهيم تا كى آن«دولت عدل و صلاح»آغاز شود،و آن دوره«كمال و فلاح»فرا رسد،طالبان را جانى ديگر بخشد،و مشتاقان را توانى بيشتر دهد. تفاوت نبوت و امامت در نظر برخی مانند فخر رازی و شیخ محمد عبده مقام امامت همان مقام نبوت بوده و فرقی بین آن دو نیست. در مقابل عده كثیری معتقد به تفاوت میان آن دو بوده و بر اساس آیه 124 سوره بقره: «انی جاعلك للناس اماما» به برتر بودن مقام امامت از مقام نبوت حكم كردهاند. از آن جمله: علامه طباطبایی، شیخ طوسی، طبرسی و دیگران. زیرا از نظر اینها به لحاظ تاریخی، مقام امامت آن وقت به حضرت ابراهیم اعطا گردید كه ایشان در آن زمان مقام نبوت را داشتند. این مطلب به ویژه با توجه به لحن آیه كه امامت را مبتنی بر امتحانات و آزمایشات سخت در دوران نبوت حضرت ابراهیم مبتنی كرده است به خوبی فهمیده میشود. آیه در مقام اعطای نشان و درجه عالیتری است كه با درجات پیشین تفاوت ماهوی و حقیقی را داراست. و اگر جز این باشد لغویت در حكم تازه، لازم میآید. بنابراین مقام امامت مقامی است كه در رتبه بالاتری از مقام نبوت قرار گرفته است. حالا تفاوت میان این دو و اینكه آن رتبه بالاتر چیست؟ نظریات ذیل را در میان علماء میتوان مشاهده كرد: 1ـ بعضی گفته اند: تنها فرق امام با نبی در این است كه به نبی وحی میشود اما بر امام وحی صورت نمیگیرد. به نظر میرسد این فرق درست نباشد زیرا علی القاعده بایستی درجه بالاتر، ویژگیهای درجه پایینتر را در خود حفظ كند نه اینكه تنزل بكند. 2ـ در نظر برخی، از جمله علامه طباطبایی، نبی تنها دارای هدایت تشریعی و به اصطلاح ارائه كننده طریق است. اما امام افزون بر آن، دارای هدایت تكوینی هم هست. یعنی امام از نظر تأثیر باطنی و نفوذ روحانی كه اثر وجودیش در قلب انسان میتابد او را هدایت میكند. و لذا مقام امامت یكنوع ولایت بر اعمال مردم است از نظر باطن، كه توأم با هدایت میباشد. (ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 372 تا ص 382). 3ـ برخی هم چون استاد مطهری(ره) گفته اند: فرق نبوت و امامت در این است كه نبوت راهنمایی، ابلاغ و اخبار است. ولی امامت، رهبری یعنی علاوه بر رهبری اجتماعی، رهبری معنوی به سوی خدا هم هست. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 3،ص 318). 4ـ برخی دیگر مانند استاد سبحانی معتقدند: نبی تنها مأمور به ابلاغ رسالت و دادن نویدها و بیمها به مردم است ، اما امام علاوه بر آن پیشوایی است كه شخصا دارای سمَت امر و نهی و تكلیف و دستورات است. و جامعه بشری را با مدیریت صحیح به حد كمال رساند.(سبحانی، جعفر، منشور جاوید، انتشارات توحید، ج 5، ص 252) فرق بین رسول و نبی چیست؟ ما معمولاً برای معادل عربی رسول در زبان فارسی لفظ پیغمبر، پیامبر و پیمبر به كار میبریم، ولی لفظی كه مترادف با نبی باشد نداریم و به ناچار لفظ پیامبر كه هم معنی رسول است را به كار میبریم و حال آنكه قرآن دو تعبیر به كار میبرد یكی رسول و دیگری نبی، این گونه استعمال موجب شده میان اندیشمندان مسلمان بحث شود كه آیا رسول و نبی با هم تفاوت دارند یا نه و اگر تفاوت ندارند پس علت استعمال دو لفظ نبی و رسول در قرآن خصوصا در احادیث چیست؟ این استعمال میتواند سبب جعل دو اصطلاح متفاوت از هم باشد یانه؟ برای روشن شدن بحث نكاتی را متذكر میشویم: نخست اینكه این دو از نظر مفهوم، تفاوت چندانی ندارند زیرا واژه نبی یا به معنای فرد دارای خبر مهم است و یا به معنای فرد دارای مقام بلند، و واژه رسول هم یا به معنای فرد دارای پیام است یا به معنای واسطه در انجام كار، پس از جهت مفهوم هیچكدام اعم یا اخص از دیگری نیستند. ثانیا، از اختلاف موارد استعمال لفظ نبی و رسول در قرآن خصوصا با توجه به روایات شریفه راجع به انبیا و رسل میتوان فهمید كه نبی از نظر مصداق اعم از رسول است یعنی همه فرستادگان خدا نبی بودهاند ولی رسول نبودهاند همین اختلاف در كاربرد سبب شده است كه علما نبی را غیر از رسول از نظر اصطلاح بدانند. ثالثا در میان علما در بیان وجه تمایز میان دو اصطلاح نبی و رسول، تفاوتهایی دیده میشود كه در ذیل به آنها اشاره میگردد: 1ـ به نظر علامه طباطبایی نبی آن كسی است كه خواب میبیند و در خواب به او وحی میشود و لی رسول آن كسی است كه ملك وحی بر او نازل میشود و او ملك را میبیند و با او سخن میگوید. علامه این نظر را اولاً از آیه 95 سوره اسراء مستفاد میداند «قل لو كان فی الارض ملائكه یمشون مطمئنین لنزلنا علیهم من السماء ملكا رسولاً ؛ بگو اگر ملائكه در زمین مثل شما آرام آرام راه بروند ما از آسمان ملكی به عنوان رسول بر آنان نازل میكردیم». و ثانیا از حدیث ذیل استفاده میكند: در كافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است كه: خداوند عزوجل ابراهیم را بنده خود قرار داد قبل از آنكه او را پیغمبر كند و او را پیغمبر خود قرار داد پیش از آنكه رسول خود كند (دقت كنید) و او را رسول خود قرار داد پیش از آنكه خلیل خود قرار دهد...(نك: ترجمه المیزان، ج 1، ص 382 و ج 14، ص 582). 2ـ به نظر برخی مانند استاد مصباح نبی به هر فرستاده و پیكی گفته میشود ولی رسول بر پیك مخصوص اطلاق میشود. ایشان این تفاوت را از نگرش به موارد متفاوت استعمال نبی و رسول در قرآن و حدیثی كه می گوید 313 نفر از انبیا فقط دارای رسالت خاصی بودهاند، استفاده مینمایند. (محمد تقی مصباح، راهنماشناسی، ج 2، ص16ـ13) فرقهای ذیل هم میان نبی و رسول گفته شده كه توسط علما به چالش و نقد كشیده شدهاند. الف ـ رسول كسی است كه مبعوث به شرع جدیدی شده باشد و نبی اعم از او كسی است كه شرع سابق را تبلیغ كند. ب ـ رسول كسی است كه دارای كتاب باشد و نبی آن كسی است كه كتاب نداشته باشد. ج ـ رسول كسی است كه دارای كتاب باشد ولی فی الجمله نسخ شده باشد و نبی كسی است كه چنین نباشد. د ـ رسول كسی است كه به او وحی میشود و مأمور به ابلاغ هم باشد ولكن نبی كسی است كه از طرف خدا به او وحی شده خواه مأمور رساندن محتوای وحی به مردم باشد یا نباشد. منبع: واحد پاسخ به سۆالات دفتر تبلیغات اسلامى تبیان |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: سیده زهرا حقدوست راد
|