خوش آمديد,
مهمان
|
|
دو تفاوت جوهری معجزه با سحر
تاثیر واقعی وتاثیر تخیلی معجزه حقيقتي است كه تأثير حقيقي دارد و با آن ميتوان چوبي را واقعاً مار يا اژدها نمود و يا سنگي را منشقّ كرد و چشمه هايي جوشان از درون آن جاري ساخت، مريضي بي درمان را شفا داد و مردهاي بي جان را به اذن خداوند زنده كرد. امّا سحر، تصرّف در قوّهي خيال مي كند و اثرش، خيالي و تخيّلي است. يعني گرچه سحر اثر واقعي بر انسانها مي گذارد ولي اين اثر واقعي به صورت مستقيم نيست و دليلي بر وقوع آن نداريم بلكه كانال اين اثر، قوهي تخيل انسانهاست؛ در حالي كه معجزه به طور مستقيم در عالم واقع و در انسان و غير انسان اثر واقعي مي گذارد بدون آنكه نيازي به تأثير در قوه خيال داشته باشد. ساحران با كارهايي در خيال بيننده اثر مي گذارند و ناظر سحر اگر انسان ضعيفي باشد. بازار ساحران بسيار گرم است و اگر انساني قوي باشد، خيال او به آساني در اختيار سحر ساحران قرار نمي گيرد، از اين رو سر و كار ساحران هميشه با خردسالان يا افراد ساده لوح است. ساحر، در خيال بيننده اثر مي گذارد و آنگاه خيال بيننده در خود او اثر مي گذارد و احساس و رفتار خاصي در او ايجاد مي كند و هر چه اين خيالِ تلقين شده قويتر باشد، اثرش بر روي فرد بيننده قويتر است. انسان از آنجا كه "فاعل بالاراده" است و كارهايش را با اراده انجام مي دهد، اراده اش بر علم او متّكي است و به مقتضاي علمش اراده مي كند و در اين حال فرقي نمي كند كه علم او مطابق با واقع و حقيقي باشد يا اينكه تخيّلي و خلاف واقع باشد؛ در هر صورت بر اساس آن علم، عمل مي كند. اگر مار و عقربي از كنار شخصي كه تا كنون آنها را نديده و نشناخته است بگذرد، چنين شخصي هيچگاه نمي هراسد و فرار نمي كند. انسان وقتي مي ترسد كه چيزي را خطرناك بداند و بر اين اساس، اگر ريسماني را ببيند و خيال كند كه مار است از آن مي ترسد و فرار مي کند در حالیکه در واقع ماری وجود ندارد گاهي انسان در شب تاريك، نخست توهّم مي كند كه آن شبحي كه از دور ديده مي شود، درخت است و بعد خيال مي كند كه حيوان است و بعد از مدّتي خيال مي كند كه غول و ديو است. اين خيال او تقويت مي شود و سپس به صورت علم جزمي برايش درمي آيد و چون او در محدودهي ذهن و خيال خود يك ديوي ساخته است به طور طبيعي از آن وحشت مي كند. چنين شخصي در واقع از خود فرار مي كند، نه از موجودي واقعي و بيرون از خود. عصای موسی وسحر وساحران موساي كليم(عليه السلام) مي ديد كه ساحران مقداري چوب و طناب آورده اند كه در حقيقت مار نيستند امّا كاري مي كنند كه بينندگان آنها را به صورت مار ببينند و ترس حضرت كليم(عليه السلام) هم آن بود كه مبادا مردم كه آن چوب و طنابها را مار مي بينند، تفاوتي بين آنها و اژدهاي واقعي او نبينند، و ندانند كدام معجزه است و كدام سحر؛ زيرا ساحران چشم مردم را به وسيلهي تلقين سحر مي كردند: "وسحروا أعين النّاس" و در اثراين تلقين، خوف واقعي نيز ايجاد شد كه فرمود: "واسْترهبوهُم"(1) سورهي اعراف، آيهي 116. خداي سبحان به موسي فرمود در چنين وضعيّتي كه دين در خطر است، من معجزه را علني تر مي كنم؛ تو عصا را بيانداز؛ وقتي كه عصا را انداخت، تماشاگران ديدند كه تنها يك مار است و تعدادي چوب و طناب كه در ميدان مبارزه افتاده اند. معجزهي موساي كليم(عليهالسلام)، چوبها و طنابها را نبلعيد، بلكه سحر ساحران را بلعيد و چوبها و طنابها به صورت واقعي خود ديده مي شدند، لذا فرمود: "تلْقف ما صَنَعوا إنما صنعوا كيد ساحرٍ". (2-سو ره طه 69 ) يعني آنچه را كه ساحران ساختند، كه همان كيد بود، مي بلعد و ساخته ساحران همان سحرشان بود كه باطل شد، نه عصاها و طنابها گرچه ممكن است مستفاد از برخي نقلها اين باشد كه معجزهي موساي كليم(عصا) خودچوب و ريسمان ساحران را بلعيد. درباره گوساله سامري هم قرآن كريم مي فرمايد: "فأخْرج لهم عِجلاً جَسداً له خُوار1-سوره طه 88"سامري، مجسّمهي گوساله اي را ساخت و با حيله و ترفندي آن را به صدا درآورد ولي مردم نادان خيال مي كردند كه ساختهي سامري، گوسالهي واقعي است. آمدن واژهي "جسداً" در آيه، براي بيان اين نكته است كه گوسالهي سامري، واقعي نبود، بلكه جسد و مجسّمهي گوساله بود. قرآن كريم درباره معجزهي عيساي مسيح و ساختن پرنده و مرغ، چنين تعبيري ندارد بلكه مي فرمايد: "وإذ تخْلق من الطين كهيئة الطيْر بإذْني فتَنفخ فيها فتكون طيراً بإذني"(سورهيمائده،آيهي110. ) آن حضرت نخست، از گل شبيه مرغ را ساخت، ولي پس از آنكه در آن دميد مرغ واقعي شد، نه جَسَد مرغ. كلمهي "نفخ" به اين معنا نيست كه انسان چيزي را بدمد و اين باد روح آن چيز شود. "نفخ روح" همان افاضه هستي است و همان طور كه ذات اقدس اله دربارهي انسان "نفخ روح" كرد و به او هستي داد "إني خالق بشراً من صلصالٍ من حماءٍ مسنون * فإذا سوّيته ونفخت فيه من روحي فَقَعوا له ساجدين"(ترجمه: من برآنم بشری از گل خشکیده، از لجن مانده ی بدبو بیافرینم. پس وقتی آنرا پرداختم و از روح خود در آن دمیدم برای او به سجده در افتید. 3 سورهي حجر، آيات 28 ـ 29)عيساي مسيح(عليه السلام) نيز درباره آن مرغ و پرنده، به اذن خداوند افاضهي هستي كرد. اين پرنده، پرنده اي واقعي بود، هم درونش و هم ظاهرش. دستگاه مغز و قلب و گوارش او همگي واقعي بود و اين لوازم دروني پرنده را آن حضرت يا در هنگام ساختن هيئت ساخت، و يا اينكه با دميدن بر آن، باطنش را نيز درست كرد. عيساي مسيح(عليه السلام) در اين هنگام مظهر خالقيّت خداوند بود و به اذن خداوند، خلق فرمود. شهودي بودن معجزه حصولي بودن سِحر براي شناخت موجودات طبيعي و مادّي، راه فكري و حصولي وجود دارد؛ يعني هر كسي مي تواند بررسي علمي خود را بر روي اشيا و موجودات اين جهان متمركز نمايد و با فكر و دانش، هر يك از آنان را بشناسد و حتّي مي تواند پس از چندي، مشابه آن را بسازد. اصولاً بشر، صنعت را در مكتب خداي سبحان آموزش ديده و هنوز هم مي آموزد. هر چه را كه بشر در طبيعت شناخته، به دنبال اختراع مشابه آن، در صنعت رفته است و همهي اختراعاتش مشابه سازي از طبيعت است و اگر چيزي در طبيعت خداوند سابقه نداشته باشد، صنعت نيز در پي او نرفته و نمي تواند برود. معجزه به دليل ارتباط و اتّكاي روح قدسي به غيب و ماوراي طبيعت، راه فكري و، حصولي ندارد و بشر نمي تواند با درس و بحث و فكر و انديشه بدون قداست روح، صاحب اعجاز شود. اعجاز مانند "سحر" و "علوم غريبه" نيست كه كسي درس بخواند و تلاش كند و فنون آن را ياد بگيرد و بر آن توانا گردد. سحر و جادو و طلسم و شعبده و. . . كه جزء علوم غريبه هستند، همگي قابل يادگيري و تعليم و تعلّم فكري اند و كسي كه استعداد اين رشته ها را داشته باشد، مي تواند آنها را از استاد فن، ياد گيرد و به همين جهت درباره اين فنون و كيفيّت حصول آنهاكتابهايي نوشته شده است، و حكم فقهي عمل به آن نيز حرمت است، و اگر تعلّم چنان دانشي مقدور كسي نبود، حرمت فراگيري آن هم موردي نداشت، زيرا محال، تحت تكليف قرار نمي گيرد. البته تعليم و تعلّم سحر از حيث علمي حرام نيست بلكه عمل به سحر حرام است از اين رو گاهي ياد گرفتن آن واجب كفايي مي شود؛ مثلاً وقتي شخصي مدعي سمتي در اسلام شد و خواست با سحر آن را مدلل كند بر مسلمانان واجب است سحر را فرا گيرند و سحر وي را دفع و ابطال كنند. تنها راه رسيدن به معجزه همان تهذيب نفس و قدرت و قداست و عظمت روح، و ارتباط آن با ماوراي طبيعت و قدرت خداوندي است كه در اين صورت به اذن خداوند، مظهر اسماي حسناي او مي شود و هر چه را كه خداوند بخواهد، به دست او در جهان طبيعت انجام مي دهد؛ از نفخ روح و ايجاد حيات گرفته تا تسبيح سنگريزه و در بحثهاي گذشته نيز اشاره شد كه علل خفيّهي اعجاز، عللي طبيعي نيستند تا كسي بتواند با فكرو انديشه و با پيشرفت و گسترش اختراعات و اكتشافات از آنها با خبر شود. مسئلهي نبوّت و اعجاز با نبوغ و فنون و هنر و اختراع تفاوت جوهري و اساسي دارد؛ زيرا يكي از آن دو مربوط به غيب است و ديگري مربوط به طبيعت، و يكي در حوزهي علم شهودي است و ديگري در دايرهي علم حصولي و فكري. كساني كه با نگرش مادّي با اعجاز قرآن و ديگر معجزات انبيا برخورد مي كنند، در اشتباهند؛ زيرا چنين افرادي كه حيرت زده و شيفتهي پيشرفت صنايع و علوم شده اند، سعي مي كنند اگر علمي در بُعد ويژه اي پيشرفت كرد، آيات الهي و غيبي را بر يافته هاي آن علم تطبيق دهند و يا معجزات را با مباني آن علم تبيين كنند، در صورتي كه بسياري از مبادي علوم تجربي بر "فرضيّه" متّكي است و پايگاه ثابتي ندارد و لازمهي حمل و تطبيق آيات و معجزات بر چنين علومي اين است كه آنها نيز معاذالله دستخوش حوادث و تغييرات گردند. البتّه امري را كه بر قضاياي قطعي وبديهي تكيه دارد، به عنوان نظر و احتمال مي توان به قرآن نسبت دادويامعجزه. اي. راباآن. تفسيرنمود. (1) |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|
|
متشکرم
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|