جمعه, 14 ارديبهشت 1403

 



موضوع: فرهنگ سالم و فرهنگ بيمار

فرهنگ سالم و فرهنگ بيمار 9 سال 8 ماه ago #100724

فــــرهنگ سالم و فــــرهنگ بيمار
در هر سازمان باورهای افراد دو گونه‌اند، باورهای راهنما و باورهای روزمره. به‌طوري ‌كه باورهای راهنما نسبت حركت باورهای روزمره را تعیین می‌كنند. باورهای راهنما خود به دو دسته تقسیم می‌شوند. باورهایی كه مربوط می‌شوند به نحوۀ هدايت كردن كار (باورهای برونی) و باورهایی كه در خصوص نحوۀ مدیریت و هدايت سازمان هستند (باورهای درونی) كه تركیب این دو باور زيربنای فلسفی سازمان را تشكيل می‌دهند.
هم‌سو نمودن این دو دسته باور به هم‌افزایی فرهنگی و توفیق سازمان در تحقق اهداف خود كمك می‌كند در این حالت درواقع باورهای روزمره از باورهای راهنما سرچشمه گرفته‌اند و فرهنگ سازمانی سالمی را به وجود آورده‌اند. ولی در غیر این‌صورت انرژیها صرف خنثی كردن یكدیگر و باعث اخلال و مانع حركت سازمان به‌سوی هدفهای خود خواهد شد و فرهنگ سازمانی ناسالم به وجود می‌آید.
استانلی دیویس معتقد است كه استراتژی سازمان می‌بایست همیشه توسط باورهای راهنما تعیین و به پیش روند و باورهای روزمره هرگز نباید چنین وظیفه‌ای را به عهده گیرند. اگر باورهای راهنما استراتژی سازمان را به حركت درنیاورند باورهای روزمره این كار را خواهند كرد و باعث می‌شوند كه در آینده مشكلات زیادی برای سازمان به وجود آید.
نكته قابل توجه این است كه هنگامی‌كه، فرهنگ بر اساس احتیاجها و نیازهای شخص و وظایف سازمان شكل گرفت، ممكن است در ابتدا در خدمت فعالیت سازمان و مدیریت باشد. ولی پس از مدتی بنا به دلایلی از فلسفه ي وجودی فرهنگ سازمان فاصله بگیرد و به‌صورت یك پدیده مستقل شروع به فعالیت كند. در این زمان به علت عدم توجه مدیریت به قدرت عمل این دست پنهان، فرهنگی كه در ابتدا به‌صورت پویا، مثبت و سالم عمل می‌كرد تبدیل به یك فرهنگ ایستا، منفی و غالب شود.آنچه مسلم است هیچ‌كس در ابتدای ورود به سازمان آموزش ندیده است كه چگونه عمل كند. بلكه هر فردی كه به سازمان وارد می‌شود رفتار مورد انتظار به‌صورت آرام به او تعلیم داده می‌شود. هرچه گروه با هم متحدتر باشند آموزش سریع‌تر انجام می‌شود. در حالت افراطی گروهی از كاركنان كه برای مدت طولانی با یكدیگر بوده‌اند، از نظر ظاهر، اجرای وظایف، فكر و صحبت كردن عیناً همانند یكدیگر عمل می‌كنند. حال اگر این توافق و هم‌فكری در جهت مثبت باشد توفیق سازمان حاصل شده در غیر این‌صورت فرهنگ به وجود آمده مانع حركت سازمان به‌سوی هدفهای خود خواهد شد.
نتایج تحقیقاتی كه توسط پیترز و واترمن در مورد سازمانها مترقی صورت گرفته نشان داده است كه وجود ارزشها و باورهای اساسی در این سازمانها موجبات ترقی و پیشرفت آنها را فراهم نموده باورهای اساسی كاركنان سازمانهای مترقی را می‌توان به‌صورت زیر خلاصه نمود:
1ـ اعتقاد به بهترین بودن
2ـ اعتقاد به مهم دانستن جزئیات كار و خوب انجام دادن آن
3ـ اعتقاد به اهمیت یكایك افراد
4ـ اعتقاد به كیفیت عالی فرآورده و خدماتی كه همراه آن است
5ـ اعتقاد به آنكه بیشتر اعضای سازمان باید نوآور باشند و درنتیجه آماده باشند كه از ناكامی پشتیبانی كنند
6ـ اعتقاد به اهمیت حالت غیر رسمی به‌منظور بالا بردن میزان تماس و ارتباط میان افراد سازمان
7ـ اعتقاد به پذیرفتن اهمیت رشد و منافع اقتصادی
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: کبرا گلستانی