خوش آمديد,
مهمان
|
|
انسان ایرانی درکشاکش فردگرایی و جمع گرایی
ما در جامعهای زندگی میکنیم که تفکیک میان فردگرایی و جمعگرایی مشکل است. زندگی مدرن شهری از سویی ما را به اصالت فرد و تقدم نیازهای او بر جامعه سوق میدهد و زندگی درمیان سنتها و باورها از سویی دیگر اصالت اجتماع را به ما یادآوری میکند. با وجود این ما نه آن طور که در جوامع غربی فردگرایی معنا میشود، فردگرا هستیم و نه آن طور که در جوامع سنتی، جمعگرایی تعریف میشود، معتقد به جمع. جامعه ایران در کشاکش این دو تفسیر، اصالت را بی آن که پیشنیازهای اصلی آن آماده باشد، گاهی به نفع فرد و گاهی به نفع جمع صادر میکند. اگر فردگرایی را معادل انزوا و گوشهگیری از جمع معنا کنیم، شکل منفی به خود میگیرد، اما اگر فردگرایی را یک صفت در مقابل جمعگرایی بدانیم، باید بپذیریم که فردگرایی، یک پدیده نوظهور است. علت باورها، اعتقادات و سنتها، پدیده جمعگرایی بیشتر در جوامع سنتی و قدیمی مشاهده میشود، میگوید: «فردگرایی متعلق به جامعه جدید است و با شهرنشینی ارتباط نزدیک دارد. مردم در شهرها تا حدودی از قید جمع رها شدهاند و وقت بیشتر خود را صرف فکرکردن درباره خواستهها، باورها، امیال و آرزوهای خود میکنند، در حالی که در جامعه جمعگرا، فرزندان بیشتر به دنبال مشاغل تعریف شده یا شغل پدران خود میروند، اما در جوامع فردگرا، فرد متناسب با هوش، استعداد، علاقه و نیاز شخصی خود، شغلش را انتخاب میکند و به همین علت شما با شغلهای متفاوت و متنوع روبهرو هستید.> برخلاف عدهای که میگویند فردگرایی فقط جنبه منفی دارد و باید از آن حذر کرد، دکتر معدنی معتقد است که فردگرایی هم ویژگیهای مثبت و هم ویژگیهای منفی دارد و نمیتوان درباره ابعاد آن یک طرفه قضاوت کرد. او در این باره به میل پیشرفت در انسانها اشاره کرده و میگوید که همه افراد در زندگی خود به نوعی درصدد پیشرفت هستند و نمیتوان این ویژگی را از انسانها جدا کرد. افراد برای این که پیشرفت کنند و به اهدافشان برسند، به این شکل از فردگرایی نیاز دارند. شاید یکی از علل پیشرفت غربیها، رهایی از قید طبقه، قوم و بسیاری سنتهای نادرست باشد، چون فردگرایی افراد را به سمت پیشرفت سوق میدهد و برای مثال کسی نمیتواند در جامعه روستایی باشد و خلبان شود، این فرد برای رسیدن به خواستهاش مجبور به تحصیل در دانشگاهی در شهر است و بالطبع باید از روستا مهاجرت کند. زمانی که اشخاص زندگی فردی را برمیگزینند، معیارها و شیوه زندگیشان هم تحت تأثیر فردیتشان قرار میگیرد و به طور حتم انتخابهایشان هم از شغل گرفته تا همسر متفاوت میشود، چرا که برای آنها معیار نه جمع که خودشان است. البته به عوارض فردگرایی هم باید پرداخت، بر همین اساس «اگر فردی، زندگی فردگرایی را برگزید، باید توانایی رویارویی با تبعات منفی آن را هم داشته باشد. تبعاتی همچون تنهایی، بیماری یا بیکاری!> افراد در جوامع فردگرا باید بتوانند زندگی شخصیشان را بخوبی اداره کنند، چرا که در صورت پیشامد ناگهانی مثل همین بیکاری نمیتوانند روی کمک و همیاری دیگران حساب باز کنند و دچار مشکل میشوند. درباره وضعیت فردگرایی در جوامع غربی این سوال پیش می آید این که آیا غربیها نیز درصورت مواجه شدن با مشکلات، هیچ پشتوانه اجتماعی ندارند؟ این باره به کارکرد گروههای مردم نهاد و انجمنهای صنفی باید اشاره کرد و اینکه افراد در جوامع غربی در صورت مواجهه با مشکلات احتمالی به این نهادها مراجعه کرده و تحت حمایت مالی و حقوقی آنها قرار میگیرند. چرا که در جوامع مدرن و فردگرا، ایل، طایفه و قوم و خویش از افراد دفاع و حمایت نمیکنند. جامعه ایران هم اکنون در چه وضعیتی قرار دارد؟ ایرانیها فردگرا هستند یا جمعگرا. آیا فردگرایی با باورها و سنتها همخوانی دارد؟ آیا جمعگرایی با پدیده شهرنشینی و مدرنیته در تعارض نیست و مهمترین پرسش این که چرا روحیه جمعی در انجام کارها ضعیف شده است؟ آیا این ارتباط مستقیمی با فردگرایی دارد یا با همان رویه منفی فردگرایی یعنی فردمحوری و خودمداری روبهرو هستیم؟ در پاسخ به این سؤالات جامعه شناسان اینگونه اظهار نظر مینمایند: «جامعه ایران ترکیبی ازجمعگرایی و فردگرایی است، هنوز هم در بعضی از شهرهای ایران، عشیره و طایفه مهم است و در تعداد بیشماری از خانوادهها همه اعضای خانواده دورهم جمع میشوند و به رسم و رسوم پایبندند، البته احتمال دارد که برخی افراد کاملاً فردگرایانه یا جمع گرایانه زندگی کنند. به طور حتم همه شما هم شنیدهاید که میگویند ایران یکی از کشورهای در حال گذار است. این یعنی ما از یک جامعه سنتی به سمت یک جامعه مدرن شهری در حرکتیم. این حرکت روی نسل جوان فشار مضاعفی وارد میکند. از یک طرف ما با تبعات منفی جوامع مدرن مثل بیهویتی، پوچی و احساس تنهایی روبهرو هستیم و از طرف دیگر رسوم و باورهای غلط دست و پایمان را بسته است و نمیتوانیم از آنها دل بکنیم.» جامعهشناسان بر این باورند که ما در قبال چنین جامعهای دچار تعارض و دوگانگی میشویم و نمیتوانیم موقعیت واقعی خودمان را تعریف کنیم، چراکه ما در بعضی مسائل، بسیار مدرن و در بعضی دیگر بسیار سنتی عمل میکنیم. نتیجه آن میشود که اغلب با شخصیتهای چندگانه و متعارض بویژه در بین قشر تحصیلکرده و نیز توده مردم روبهرو هستیم. این شخصیتها بخشی ازالگوهای خود را از جامعه مدرن و بخشی دیگر را از جامعه سنتی دریافت میکنند. این ویژگیها افراد را در برابر مسائل اجتماعی شکننده و آسیبپذیر میکند. اما آیا ما میتوانیم در این زمینه راه غرب را پیش گرفته و از تجاربشان استفاده کنیم؟ جامعه شناسان معتقدند: «برخیها بر این باورند که جوامع غربی در این راه هزینههای زیادی دادهاند و ما بهتر است برای جلوگیری از این هزینهها از تجارب آنها استفاده کنیم. خب غربیها برای جلوگیری از بروز بسیاری از مشکلات ناشی از فردگرایی، نهادهای مدنی و انجمنهای مردم نهاد تشکیل دادهاند، اما یکی از مهمترین نیازهایی که بشر به آن وابسته است، بعد عاطفی اوست. حالا شاید شما بپرسید این نیاز چطور در جوامع مدرن پاسخ داده میشود و این که آیا ما هم میتوانیم راه آنها را برویم؟ باید گفت که این نیاز عاطفی بیشتر در قالب خانواده نوین یا جمعهای دوستانه یا شغلی تعریف میشود، براین اساس فرد، بعد عاطفی را در جمعهای صنفی جستوجو کرده و از این طریق نیازهایش را برطرف میکند. به طور قطع ما با این شکل زندگی در کشور خودمان هم مواجهیم، البته در این میان جامعه ای مثل ژاپن هم وجود دارد که با وجود پیشرفت و مدرن شدن هنوز هم به بعضی از سنتهای خود پایبند است.در این جامعه، فرد ریشه خود را فراموش نمیکند.» «ریشه» به تعبیر مدرسان دانشگاه، همان پیوند بین فرد با خانواده است که در جوامع غربی به طور کامل قطع شده. این پیوند در جامعه ای مثل ژاپن همچنان حفظ شده و افراد با وجود زندگی در شهرهای بزرگ و مدرن، به خانوادههایشان وابستهاند. این خصلت ژاپنیهاست که ترجیح میدهند هر طور شده بعد جمع گرایانه خود را حفظ کنند. جالب اینکه اگر شما یک کارفرمای ژاپنی را در نظر بگیرید، ابتدا ترجیح میدهد کارگر بومی استخدام کند و نه کارگر مهاجر و خارجی. این روحیه از همین ویژگی نشأت میگیرد. البته جامعه ایران نیزبا وجود گذر 100 ساله از دنیای جدید تا حدودی ابعاد جمع گرایانه خود را حفظ کرده است. آیا میتوان فردگرایی را بر جمع گرایی ترجیح داد یا بر عکس جمع گرایی را بر فردگرایی مقدم کرد.اصولاً آیا افراد در این زمینه حق انتخاب و گزینش دارند؟ قبل از پاسخ به این سؤال باید گفت که علت اصلی فردگرایی، جامعه مدرن شهری است. بر این اساس وقتی شما در فضای شهر و جامعه امروزی قرار گرفتید، ناگزیر به سمت فردگرایی میروید و نمیتوانید از آن فاصله بگیرید. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم برای پیشرفت نمیتوانیم همچون عشیرهها و قبیلهها زندگی کنیم. طبیعی است که این شیوه زندگی، آسیبهایی هم به همراه دارد؛ اما مصلحان اجتماعی تلاش میکنند تا این معضلات به حداقل برسد. ما در زمان انقلاب تصور میکردیم که باید روستاها آباد شود، برهمین اساس هم جهاد سازندگی تلاش زیادی کرد تا این اتفاق بیفتد، اما نتیجه این شد که یا روستاها تبدیل به شهر شدند و یا روستاییان از روستا به شهر مهاجرت کردند. الان در 95 درصد کشورهای پیشرفته، افراد در شهر زندگی میکنند.خب، زمانی که شما شهرنشین شدید، فردگرایی رشد پیدا میکند و محلی برای جمع گرایی وجود ندارد. البته برخیها با وجود اینکه در شهر زندگی میکنند باز هم روستا شهری هستند، یعنی به همان مناسک روستایی خود پایبندند. شما اگر دقت کنید میبینید که در بعضی از محلات شهرهای بزرگ، عدهای از یک قوم و طایفه زندگی میکنند که همه رسوم خود اعم از مذهبی و محلی را بجا میآورند. این افراد فرهنگ روستا را با خود به شهر آوردهاند و ممکن است تا حدودی هم از قانون تبعیت نکنند یا به ناحق ازهم محلیهای خود دفاع کنند. این تعارضها البته در همه کشورهای جهان سوم وجود دارد و این به دلیل این است که ما با سرعت فزاینده ای شهرنشینی را تجربه کردیم. در حالی که کشورهای پیشرفته بتدریج شهرنشین شدند و این مسیر را طی کردند. ما باید از تجارب خوب غربیها در این حوزه استفاده کنیم و عوارض منفی فردگرایی را که به شکل خودکشی، تضعیف باورهای دینی و مذهبی و بی اعتمادی به آینده، نمود پیدا میکند، به حداقل برسانیم.هم اکنون امریکاییها در قالبهای جدید این عوارض را کاهش داده اند و شما اگر دقت کنید میبینید که مذهب و خانواده در بین آنان زیاد تبلیغ میشود. با این توصیف گرایش مردم به فردگرایی در جوامع شهری امری اجتناب ناپذیر و از عوارض یا تبعات جوامع مدرن است. حال سؤال اینجاست که آیا در جامعه ای مثل ایران که سویههای منفی فردگرایی یا خودمداری و خودمحوری در آن پررنگ است، مدیران و سیاستگذاران توانستهاند کمبود جمع گرایی و روحیه جمعی را با احترام به حقوق و حیطههای فردی برای شهروندان جبران کنند؟ البته در جامعه ای مثل ایران که افراد در بین جمعگرایی و فردگرایی بلاتکلیفند و هنوز نمی توان به آنها عنوان جمعگرا یا فردگرا را اطلاق کرد، وظیفه سختتر میشود. افراد از یک طرف درگیر مشکلات فردگرایی مثل نابسامانیهای افتصادی و اجتماعی هستند و مسئولیتهای اجتماعی را به دوش میکشند و از آن طرف از دستاوردهای فردگرایی و خلوتهای فردی تهی شدهاند. بر این اساس، برخی جامعه ایران را جامعهای تودهای و بی شکل ارزیابی کردهاند که هم فاقد تجربه اجتماعی است و هم بیبهره از فردیت، «اگر ما بخواهیم درباره کار فردی و همکاریهای گروهی صحبت کنیم، ابتدا نیاز داریم که درباره مفهومی به نام «فرهنگ» صحبت کنیم. فرهنگ در هر جامعهای سازنده شخصیت انسانهاست.» دکتر حسین آقاجانی، جامعه شناس، صحبتهای خود را در این زمینه با پرداختن به مفهوم فرهنگ شروع میکند. این جامعهشناس معتقد است که هر جامعهای دارای قوانین مدنی، شرعی و عرفی خاص خودش است. اما اینکه چرا در بعضی افراد یا جوامع، همکاری، یاریگری و احساس تعاون در بین مردم در فعالیتهای اجتماعی ضعیف یا شدید است، به گروه ، رقابت، سبقت جویی و برتری طلبی افراد بستگی دارد. دکتر آقاجانی ادامه میدهد: «مطالعات مردم شناسان نشان میدهد که هرچه یک جامعه، جامعهای سادهتر باشد، دارای همبستگی مکانیکیتر و ارتباطات عاطفیتر است. در این جامعه شغل، تحصیلات و درآمد افراد در یک سطح است. شما میبینید که در جوامع کوچک، یاریگری و همکاری خیلی بیشتر و فردگرایی کمرنگ است.دراین شرایط وجدان جمعی و هنجارها در رفتار تأثیر میگذارد.» به گفته این کارشناس مسائل اجتماعی، اگر فهم کنش اجتماعی کنشگران را در سطح فردی و گروهی مطالعه کنیم، مبنا را باید روی تعلیم و تربیت بگذاریم. تعلیم و تربیت یک امر اکتسابی است و انسانها درهمین نکته با حیوانات متفاوتند چرا که در انسانها یادگیری و آموزش اثرگذار است و درحیوانات غریزه! اما چرا درجوامع کوچک و ساده، هنجارها به راحتی پذیرفته میشود؟ برای آن که کشمکش، رقابت و پنهان کاری کمتر است. انسانها منافع جمع را بر فرد ترجیح میدهند و برعکس در جوامع پیچیده، حس رقابت طلبی و برتری جویی به طور فزاینده ای بالاست. دکتر آقاجانی در این باره ما را به مطالعاتی سوق میدهد که ثابت میکند همه این عوامل به آموزش و یادگیری در دوران تحصیل و خانواده برمی گردد. یعنی دورانی که افراد مدلها و الگوهای جامعه را سرلوحه کار خود قرار میدهند. با این حال اینکه چرا حس همکاری در بین افراد در شهرهای بزرگ، ادارات و مؤسسات کمرنگ است،به گفته او نیاز به پشتوانه نظری و تبیین علتها دارد. حال سؤال اینجاست که آیا ارتباط عاطفی، حس همکاری و همیاری مردم در بعضی مناطق کشور نیز به همین اکتساب و یادگیری برمی گردد؟ دکترآقاجانی به این سؤال پاسخ مثبت میدهد و میگوید: «البته بنا به باور برخی نظریه پردازان اجتماعی، بخشی از این خلق و خو از شرایط آن منطقه مثل آب و هوا و نوع زندگی خانوارها هم متأثر است. در حقیقت نوع زندگی در جوامع کوچک نشان دهنده کنترلهای غیر رسمی است. افراد در این جوامع بهم نزدیکترند و از این رو همیاری بیشتری دارند.اما همین افراد وقتی وارد جوامع بزرگتر میشوند، احساس تنهایی و گوشه گیری میکنند. تبیینهای جامعه شناسی نشان میدهد که هم اکنون بسیاری از ساختهای اجتماعی تغییر کرده است و افراد درجوامع پیچیده سعی بر کشمکش و رقابت دارند که البته نباید نقش سیستم آموزشی را در این زمینه انکار کرد.» به گفته این جامعه شناس، احساس برتری طلبی از دوران کودکی در افراد نهادینه میشود و این حس موجب میشود تا کارکردهای مفید رقابت کنارگذاشته شود. در این رقابت، سبقتجویی امتیاز دارد و گاهی انتظارات اجتماع از خانواده گرفته تا مؤسسات به این حس دامن میزنند. ما باید این احساس را مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم که چرا این اتفاق میافتد. انسانها در زمان تولد همچون لوح سفیدی هستند، اما به محض اینکه نخستین واژه را از زبان والدین میشنوند، قدم در راه اکتساب میگذارند. حال بعضی از فرهنگها تأکیدشان براخلاق، انساندوستی و برابری است. دراین فرهنگها، فرد به این ویژگیها عادت میکند.این عادت بسیار مهم است. بر عکس در بعضی جوامع افراد خشن بار میآیند. خشونت با فرهنگ ارتباط مستقیم دارد. در واقع این فرهنگ است که شخصیت ما را میسازد و البته درقبال آن انتظاراتی هم از ما دارد. دکترآقاجانی با تأکید براینکه مبنای جامعه مدرن شهری، رقابت است، میگوید: «این رقابت ممکن است سازنده یا مخرب باشد.این برتری طلبی به هرحال وجود دارد.در جوامعی که احساسات و عواطف بر افراد غلبه دارد و آدمها به راحتی واکنش احساسی نشان میدهند، این مسأله نمود بیشتری دارد.» وی ادامــه میدهد: « شــاید محرومیتهای نسبی هم موجب برتری طلبی شود.افراد میخواهند ویژگیهای شخصیتی خود مثل کمبودهایشان را با این حس جبران کنند. البته تعلیم و تربیت فقط از طریق خانواده انجام نمیشود، رسانهها، گروه همسالان و جامعه هم در این زمینه تأثیرگذارند.» اگر ما تاریخ ایران را مطالعه کنیم، میبینیم که ایرانیها همیشه در انجام کارهای جمعی عالی ظاهر شده اند و در روستاها تعاون و همیاری سرلوحه کار افراد بوده است.اما همین جامعه روستایی را شما امروز نمی توانید بدون تغییرات و کنش اجتماعی تحلیل کنید. حتی در روستاها هم رقابت در بازار، کار و تحصیل رسوخ کرده و احساس میکنم که جامعه ما شتاب زیادی را در تغییرات فرهنگی و اجتماعی طی میکند.» اما اینکه این شتاب کارکرد مثبت دارد یا منفی، سؤالی است که دکتر آقاجانی درباره آن میگوید: «این شتاب کارکردهای نامناسبی دارد. برای مثال جامعه به مدرک اهمیت زیادی میدهد. افراد به دنبال مدرک میروند تا منزلت اجتماعی کسب کنند. بنابراین رقابت برسرکسب مدرک وشغل بالا میرود. البته رقابت سازنده هم وجود دارد که موجب توسعه و پیشرفت میشود؛ اما رقابت ناسالم، مناسبات اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد. شما حتی در حوزههای عمومی هم این نوع رقابتهای ناسالم را میبینید.» راه حل چیست؟ این جامعه شناس در این باره به بحث جامعه ساده اشاره کرده و معتقد است که به هر میزان انسانها خواستههایشان را محدود تر کنند و نیازهای کاذبشان را کاهش دهند هم احساس آرامش بیشتری میکنند و هم این همه آمار سکته که ناشی از فشار و استرس است، پایین میآید. باید پذیرفت که آدمها ساخته چنین جوامع پر شتابی نیستند.افراد برای به دست آوردن کالاهای متنوع مجبورند مضاعف کار کنند که همین مسأله نیاز به رقابت را تشدید میکند. وقتی افراد با دیگران در رقابت ناصحیح قراربگیرند، همه تلاش خود را میکنند تا دیگران از این چرخه حذف شوند. متأسفانه این ویژگی جزو فرهنگ ما نبوده است و ایرانیان قدیم در تعاون و کار گروهی زبانزد بودند. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|
|
خوب است مرسی
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|