خوش آمديد,
مهمان
|
|
طلاق عاطفی چیست؟
طلاق عاطفی به سردی روابط میان زن و شوهر گفته می شود که در این رابطه ضعف ارتباط احساسی و عاطفی منجر به سردی تمام روابط یک زوج می شود. وجود این مشکل در یک رابطه موجب بی مهری و کم شدن انرژی های مثبت می شود و زوج ها در بیگانگی دنیای یکدیگر برای همیشه گم می شوند و برای هم فقط یک هم خانه ای که به هم عادت دارند، باقی می مانند. با این فاصله گرفتن روحی از هم، هر کدام در خلوت خود دیگری را به بی مهری و عدم درک متقابل متهم می کنند. در بین جامعه شناسان و نظریه پردازان پل هانان طلاق عاطفی را اولین مرحله فرایند طلاق می داند که بیانگر رابطه زناشویی رو به زوال است که احساس تلخ بیگانگی جایگزین آن شده است. او در عقایدش نوشته که شاید زن و شوهر تا پایان عمر مانند یک گروه اجتماعی در کنار هم بمانند اما جاذبه اعتماد طرفین در دره عمیق فاصله سقوط کرده است. در واژه نامه روانشناسان درمانگر طلاق عاطفی به را نام های طلاق روحی، طلاق خاموش و یا زندگی زناشویی خاموش تعبیر می کنند. اگر با عینک مهندسی الهی-فرهنگی به مسئله طلاق عاطفی نگاه کنیم مشخص می شود که این معظل اجتماعی سوغات دنیای غرب و به ظاهر متجددی است که چون شیری گرسنه در کمین آرامش خانواده ها است و خانواده را به پرتگاهی سوق می دهد که شاید سال ها ی سال فقط به خاطر قبح طلاق، جایگاه اجتماعی و وجود فرزند مجبور به تحمل یکدیگر شوند. اگر چه آمار دقیقی از طلاق عاطفی در دست نیست اما با تغییر سبک زندگی ها می توان گفت اگر آمار رسمی از این معظل منتشر شود زلزله ای بزرگ دیوار زندگی مشترک بسیاری از خانواده ها را به لرزه در می اندازد. از دید روانشناسان اجتماعی طلاق عاطفی از طلاق رسمی بسیار خطرناک تر است چون در طلاق فیزیکی خانواده و فرزندان تکلیف خود را می دانند، اما در طلاق عاطفی که بیشتر دامن گیر قشر تحصیلکرده است وضعیت فرق می کند. نردبان آمار ها نمایشگر این است که ۷۰ درصد خانواده های تحصیلکرده از این بیماری خاموش رنج می برند و تعاملات خانوادگی آن ها در پیام های ضبط شده روی موبایل و یادداشت های کوچک روی یخچال خلاصه می شود زندگی ماشینی، عامل اصلی طلاق عاطفی اگر در زندگی سخت و ماشینی این زوج ها کمی سرک بکشیم در می یابیم که این اتفاق می تواند به صورت یک طرفه یا دو طرفه و به مرور زمان رخ می دهد. زمانی که کشش، علاقه و عاطفه رنگ باخته باشد؛ کم کم زوجین وارد بعد جدیدی از زندگی می شوند که کانون گرم خانواده به زمین فوتبال شبیه می شود که و همسرانی که قرار بود روزگاری در آرامش مانند داستان های لیلی و مجنون زندگی کنند، اکنون هر کدام پا به توپ اشتباهات یکدیگر می زنند تا بتوانند گل بیشتری به ثمر بنشانند و پیروز این رقابت سخت و نفس گیر شوند. در این شرایط زوجین در ظاهر زیر یک سقف هستند و در مهمانی ها نیز خوشبخت ترین زوج معرفی می شوند؛ اما هیچ کس خبر ندارد که این زوج روزها و یا شاید ماه هاست که با هم صحبت نمی کنند. کسی نمی داند دیگر خبری از عطر و بوی کباب و ریحان خانگی در خانه این دو نفر نیست و سفره های تک نفره و خزیدن در انزوای پیله تنهایی اتاق ها عادت و روزمرگی این دست زوج ها شده است تعریف طلاق عاطفی از دیدگاه پل ها نا ن: نظریه پردازی به نام پل هانان طلاق عاطفی را اولین مرحله در فرایند طلاق و بیانگر رابطه زناشویی رو به زوالی می داند که احساس بیگانگی جایگزین آن می شود . به عقیده او زن و شوهر اگر چه ممکن است با هم بودن را مانند یک گروه اجتماعی ادامه دهند ، اما جاذبه و اعتماد آتها نسبت به یکدیگر از بین رفته است تعاریفی از طلاق عاطفی - طلاق عاطفی به عنوان انتخابی نفرت انگیز بین تسلیم و نفرت از خود است که زن و شوهر هر کدام آن را تجربه می کنند که در آنها هر یک از زن و شوهر به دلیل غمگینی و ناامیدی دیگری را آزار می دهد. -طلاق عاطفی متضمن فقدان اعتماد ، احترام و محبت به یکدیگر است . همسران بجای حمایت از همدیگر در جهت آزار و ناکامی و تنزل عزت نفس یکدیگر عمل می کنند و هر کدام به دنبال یافتن دلیلی برای اثبات عیب و کوتاهی و طرد دیگری است. -طلاق عاطفی ، فاصله عاطفی و مشخص و آشکار میان همسرانی است که هر دو ناپخته هستند ، هر چند یکی از آنها ممکن است این ناپختگی را تایید کند و دیگری با ابراز اعمال مسئولانه مفرط چنین چیزی را انکار کند. -طلاق عاطفی نماد وجود مشکل در ارتباطی سالم و صحیح بین زن و شوهر است. این مشکل ارتباطی در سطح خانواده می تواند در جامعه نیز شیوع و گسترش یابد و ارتباط انسانی را مختل کند عوامل تسهیل کننده در طلاق عاطفی • عدم تامین نیاز عاطفی • بی توجهی مرد • عدم همدلی و همراهی • رفتارهای خشونت آمیز مرد • عدم گذران وقت با یکدیگر • نارضایتی جنسی • بی اعتمادی • مشکلات ارتباطی • عدم تعادل روحی مرد مراحل طلاق عاطفي دانشمندان مراحل مزبور در دوران طلاق عاطفي را به شرح زير طبقهبندي کردهاند: مرحله اول؛ سرزنش: در مرحله اول، شروعکننده تمرکز خود را متوجه همسر ميکند و او را در تمام اتفاقهاي گذشته، حال و آينده مقصر ميداند. در اين مرحله فرد داراي يک تصوير بد و نامناسب نسبت به خود است و ممکن است به راحتي آسيب ببيند. شروعکننده در بيشتر موارد افسرده و غمگين است و احساس کمبود انرژي ميكند و در نظر دوستان و خانواده هم بسيار آشفته به نظر ميرسد. خصوصيات و واكنشهاي رفتاري فرد در مرحله اول، با توجه به اينکه در زمره افراد شروعکننده يا غيرشروعکننده باشد، فرق ميکند. در چنين شرايطي مرد يا زني كه درخواست طلاق داده (شروعکننده) ميخواهد از يک زندگي پر از استرس به آرامش برسد چراكه دچار عصبانيت، افسردگي و ترس است ولي سعي ميکند همه چيز را عادي جلوه دهد. طرف غيرشروعکننده (كسي كه درخواست طلاق نداده) هم در اين مرحله شروعکننده را فردي خيرهسر و سمج مينامد. • مرحله دوم؛ سوگواري: در اين مرحله غم و اندوه فراوان بر شروعكننده مستولي ميشود. به هر اظهارنظري واکنش تند نشان ميدهد و به شدت در افكار و احساسات خود غوطهور ميشود. تمرکز حواس خوبي ندارد، بهگونهاي كه در انجام کارهاي روزمرهاش با مشكلاتي مواجه خواهد شد. در اين مرحله اگر زوج داراي فرزند باشند، بهتدريج در انجام مسووليتهايشان سستي به خرج ميدهند و ممکن است يکي از والدين دست روي بچه بگذارد تا شايد همسر از دست داده را دوباره صاحب شود. مرحله سوم؛ خشم: هرچند خشم در هر مرحله از مراحل 5گانه تظاهر پيدا ميكند ولي از خصوصيات بارز مرحله سوم است، بهخصوص نسبت به دوستان و افراد خانواده و بيشترين بخش آن متوجه همسر ميشود. با اين حال ممکن است مرد به تمام زنها و حتي زن نسبت به تمام مردها حس خشم داشته باشد. در اين مرحله شروعكننده خود را محق ميداند كه عصباني شود و همسرش بايد تاوان اعمالش را پس دهد و آزار و اذيت شود. حتي گاهي بيدليل نسبت به فرزندان خود حساسيتهاي بيمورد دارد و به آنها پرخاش و توهين ميكند ولي با اين حال در پشت اين چهره، ترسهاي بسياري نهفته است؛ چگونه ميتوانم تنها زندگي کنم؟ توانايي گذران زندگي را دارم؟ ميتوانم از خودم حمايت کنم؟ آيا موفق به پيدا کردن شخص ديگري خواهم شد؟ و... مرحله چهارم؛ تنهايي: بسياري از افراد بعد از دوران بلوغ، احساس ميکنند تنها هستند. به تدريج شروعكننده شخصيت خود را طوري تطابق ميدهد که ديگر نيازي به همسر ندارد. مرد يا زن سعي ميکنند به خود اطمينان پيدا كنند و تصميم نهايي را بگيرند. آنها در اين مرحله خودشان را بازسازي ميکنند و تصويرشان از خود، نسبت به مرحله اول خيلي بهتر ميشود. مرحله پنجم؛ بازگشت به زندگي: ورود مجدد به زندگي آخرين مرحله از فرايند طلاق قانوني است. مرد يا زن احساس ميکنند که دوباره کنترل بيشتري بر زندگي خود دارند. در اين مرحله فرد ميتواند برنامهريزي درازمدت انجام دهد. اگر هر دو در اين مرحله قرار داشته باشند، بهندرت کارشان به محاکم قضايي کشيده ميشود و فرايند طلاق قانوني بدون نياز به دادگاه تکميل ميشود. نیمی از ایرانیها درگیر طلاق عاطفی طلاق عاطفی، واژه ای تازه وارد به زندگی زناشویی ایرانیان است که گستره آن با بیشتر شدن مشکلات زندگی، بیشتر و بیشتر شده است. گروهی از زوجهاي ایرانی با وجود نارضایتی از زندگی مشترک و میل به جدایی، به دلیل واهمه ای بزرگ که از طلاق و جدایی دارند، به هر شکل ممکن به زندگی - بیآنکه حس و علاقه ای به آن داشته باشند - ادامه داده اما طلاق نميگیرند. آنها با وجود زندگی فیزیکی مشترک، پیوند عاطفی با همسرشان ندارند و اصطلاحا با تن دادن به طلاق عاطفی، رویه تازه ای به زندگی ميبخشند. پروفسور حسین باهر، جامعهشناس نیز در رابطه با دلیل زوجها برای پذیرفتن طلاق عاطفی به جای طلاق رسمي ميگوید: جدا شدن زوجها به صورت رسميمشکلات زیادی را برای زن و مرد به دنبال دارد. مهریههاي سنگینی که در زمان عقد، خانوادهها بر سر آن به توافق ميرسند و نداشتن تصور صحیح از آینده، یکی از مواردی است که در صورت ناتوانی مرد در پرداخت مهریه ، زوجها را مجبور به ادامه زندگی ميکند. همچنین ترس از تنهایی در سنین بالا، بدنام شدن فرزندان به دلیل طلاق والدین و نگرانی از حرف و حدیثهاي دوستان و خویشاوندان - که پس از طلاق رسميشروع ميشود - نیز زندگی مشترک را به آنها تحمیل ميکند. این پدیده که به نظر ميرسد بیشتر در میان شهرنشینان رخ ميدهد، اقلیتی از روستانشینان و بخش ناچیزی از قبایل، عشایر و مرزنشینان را نیز در بر ميگیرد و به طور کلی برخی زوجها در تمام مناطق به دلیل ناتوانی در اداره زندگی شان به ناچار طلاق عاطفی را ميپذیرند. این بنیان گذار مکتب رفتار شناسی در ایران همچنین در ارتباط با تعداد طلاقهاي عاطفی ای که به نسبت هر ازدواج صورت ميگیرد نیز ميافزاید: تقریباً 25 درصد ازدواجها به طلاق رسميميانجامد ، 25 درصد در مسیر صحیح ادامه ميیابد و مابقی زوجها از درجاتی از طلاق عاطفی رنج ميبرند. از مجموعه دلایل این پدیده ميتوان به مشکلاتی از قبیل مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که در جامعه به مرور زمان به وجود ميآید و بر خانوادهها نیز اثر ميگذارد؛ اشاره کرد. مشکلاتی که هر کدام به مرور زمان و با شناخت بیشتر زوجها از یکدیگر منجر به سردی روابط در بین آنها ميشود و آنها را از یکدیگر دور ميسازد؛ اما هرچه علم و دانش جوانان در رابطه با ازدواج و دلایل ضرورت این امر بیشتر باشد کمتر در زندگی مشترک شان دچار مشکل ميشوند و در برابر فراز و نشیبهاي زندگی زناشویی راحت تر برخورد کرده و نسبت به حل آن اقدام ميکنند . نا آشنایی با مهارتهاي زندگی دکتر ناصر قاسم زاده، روانشناس و درمانگر نیز ميگوید: یکی از مسائل مهميکه در بقای زندگی زوجها نقش مهميرا ایفا ميکند، مهارتهاي زندگی است که کافی نبودن آنها ممکن است منجر به بروز اختلافات بسیار شود. این مهارتها نه تنها قبل و در زمان ازدواج باید آموزش داده شوند، بلکه فراگیری آنها نیز در 5 سال اول ازدواج از اهمیت بالایی برخوردار است. متأسفانه مهارتهاي مورد نیاز برای زندگی مشترک به جوانان آموزش داده نميشود و اطلاعات کافی در این زمینه در اختیار آنان قرار نميگیرد. مهارتهاي زندگی به جوانان ميآموزد که در موقع بروز مشکلات چه واکنشی از خود نشان بدهند تا زندگی زناشویی مستحکم تری داشته باشند. آموزش این گروه از مهارتها در گذشته برعهده سازمان ملی جوانان بود که با برگزاری کلاسهاي مشاوره برای جوانان آنها را برای آینده آماده ميکرد. دبیر انجمن حمایت از سلامت و بهداشت روان جامعه در ادامه ميافزاید: طلاق عاطفی بعد از شناخت کامل دو طرف و سپری شدن دوره ای از زندگی مشترک رخ ميدهد. معمولا زوجهاي جوان کمتر گرفتار طلاق عاطفی ميشوند و طلاق عاطفی بیشتر در زوجهايی که بیش از یک دهه از زندگی مشترکشان گذشته است مشاهده ميشود. در واقع این دلسردی بعد از بروز اختلافاتی رخ ميدهد که زوجها در برطرف کردن آنها ناکام ميمانند. زوجهايی که ازدواجشان با علاقه به طرف مقابل شکل نگرفته است بیشتر از کسانی که در ابتدا به هم عشق ميورزیده اند در معرض این مسئله هستند، چرا که عشق و علاقه به یکدیگر آنها را در برابر مشکلات مقاوم تر ميکند. از سویی بالا بودن سطح انتظار زوجها از یکدیگر موجب سرد شدن روابط ميشود که اگر فرزندی هم در میان باشد، شرایط عاطفی و احساسی مناسبی برای رشد آن فرزند فراهم نخواهد شد. این پژوهشگر علوم انسانی همچنین در رابطه با علت اصلی افزایش طلاق عاطفی در مقابل طلاق رسميميگوید: زوجها بیشتر به سبب شرایط عاطفی خود و فرزندانشان و وابستگی و دلبستگیهاي به وجود آمده و همچنین به دلیل وجود باورهای عرفی و فرهنگی از طلاق رسميخودداری ميکنند. ریشه اختلافات به وجود آمده در زوجها را ميتوان در نحوه برخورد خانوادههايشان در دوران کودکی آنها مشاهده کرد. هرچه تعاملات خانوادگی بیشتر باشد میزان اختلافات به وجود آمده در زندگی مشترک فرزندان هم کاهش ميیابد. کودکانی که توسط والدینشان مورد توجه قرار ميگیرند و ميتوانند نظراتشان را در محیط خانواده بیان کنند، یاد ميگیرند در آینده هم حق انتخاب و انتقاد را به دیگران بدهند. این افراد در زندگی زناشویی نیز همسرشان را در شرایط سخت و در مواجهه با مشکلات بهتر درک ميکنند. اما متأسفانه به دلیل نبود آموزشهاي صحیح این تعاملات کمتر دیده ميشود. در نتیجه افراد در تمام زندگی، خود را محور همه چیز ميبینند و نميتوانند نظر و عقیده دیگران را قبول کنند. برای کمتر شدن این مشکلات آموزش و پرورش و مراکز آموزش عالی با قرار دادن واحد درسی خود شناسی ميتوانند تا حد چشم گیری این مشکلات را کاهش بدهند. باورها و سنتهاي ویرانگر دکتر کاظم قجاوند، جامعه شناس وعضو هیأت علميدانشگاه با اشاره به نقش سنتها در روابط زناشویی ميگوید: خرده فرهنگها و نگرشهاي گرفته شده از سنتها همانطور که باعث تحکیم روابط زن و شوهر ميشوند، یکی از موانع خوشبختی زوجها هم ميتوانند، باشند و خاموشی روابط همسرها را در زندگی مشترک به دنبال داشته باشند. برای مثال در برخی از سنتها مرد را از محبت کردن به زن منع و او را به انجام رفتارهای خشن تشویق ميکنند که خود باعث سردی روابط زن و شوهر و در نهایت به طلاق عاطفی منجر ميشود. این سنتها که ضرب المثلها و فرهنگ عامیانه را نیز در بر گرفته است هیچ کدام ریشه دینی و علميندارند و برگرفته از رفتارهاي غلطی است که با گذشت زمان وارد فرهنگ جامعه شده است. این آسیب شناس اجتماعی درباره نحوه شکل گیری پدیده طلاق عاطفی ميافزاید: ازآنجا که طلاق عاطفی احساس رضایت و نا رضایتی از زندگی مشترک است و این یک موضوع کیفی است بنابراین با شاخصههاي کیفی نیز سنجیده ميشود و این امر سنجش پدیده طلاق عاطفی را نیز دشوار ساخته است. بر این اساس آمار دقیقی را نميتوان در این زمینه ارائه داد اما این روشن است که از هر 10 ازدواج صورت گرفته دو مورد آن به طلاق رسميختم شده و چهار مورد آن نیز گرفتارخاموشی روابط زناشویی و طلاق عاطفی میشوند. تعداد طلاقهاي عاطفی در خانوادهها همیشه به دلایل عرفی و فرهنگی جامعه بیشتر از طلاقهاي رسمياست. طلاقهاي عاطفی نه تنها برای خود افراد نتایج سوئی را به دنبال دارد بلکه برای جامعه هم مشکل ساز ميشود زیرا تأثیر خاموشی روابط زن و مرد در فعالیتهاي خارج از خانه هم دیده ميشود و زن و شوهری که مدتی است دچار اختلاف شده اند از لحاظ روانی نیز آمادگی لازم را برای فعالیتهاي خارج از خانه ندارند.اما دکتر قجاوند در رابطه با راههاي کاهش اختلافات زناشویی زوجها ميگوید: برای کاهش تأثیر خرده فرهنگهاي اشتباهی که ریشه در سنتهاي ما دارند؛ زوجها با تفکر و تعقل درباره شرایط زندگی شان ميتوانند سنتها را مورد قضاوت قرار دهند و با پیروی از آموزههايی که در بهبود روابط آنها موثر است و وضعیت شان را در زندگی مشترک تقویت ميکند؛ ميتوانند، زندگی مشترک پویایی داشته باشند. زن و شوهرهای جوان با دوری کردن از روزمرگیها ميتوانند خود را همچنان جذاب نگاه داشته و با بیان حرفها و افکار نو به یکدیگر نزدیک تر بشوند. متأسفانه طلاق عاطفی بیشتر در بین زوجهايی دیده ميشود که از نظر افکار با یکدیگر بسیار متفاوت هستند؛ اما همچنان این تفاوت هم از اهمیت چندانی برخوردار نیست، زمانی این اختلافات و مشکلات شدت ميگیرد که هر کدام از دو طرف بخواهند نظر و عقیده خود را به دیگری تحمیل کنند وجوهي از اختلاف هاي زناشويي تفاوت هاي فردي يک اصل مسلم غير قابل انکار است که براي نظام اجتماع و طبيعت ضروري است. به پيروي از اين اصل طبيعي، بين زن و شوهر اختلاف وجود دارد و تا زماني که اين اختلاف ها فاصله زيادي نداشته باشد و با گذشت و چشم پوشي هماهنگ شود، مشکلي ايجاد نمي کند. مواردي از اختلاف هايي که ممکن است، منجر به ناهمنوايي و ناسازگاري شود، عبارت است از: 1 اختلاف در خواسته ها: يکي از عواملي که در انتخاب همسر و زندگي زناشويي بايد مورد توجه قرار گيرد، خواسته هاي زن و شوهر است. زن يا شوهري که داراي خواسته هاي ايده آل و متفاوت از ديگري باشد و در تعديل آن اقدام نکند; احتمال ناسازگاري در زندگي زناشويي از اين جهت وجود خواهد داشت. 2 اختلاف درسليقه ها و علاقه ها: وجوداختلاف سليقه و علاقه در افراد طبيعي است; ولي چنانچه در برنامه هاي زندگي خانوادگي، اين اختلاف درجهت هماهنگي بين زن و شوهر تعديل نشود; احتمال آن دارد که به ناسازگاري منتهي گردد. 3 اختلاف در ديدگاه ها: انسان موجودي است با آرزوهاي نامحدود، او هر چه بيشتر داشته باشد; بيشتر هم مي خواهد و برآورده شدن هر نيازي به جاي کاستن از آرزوهاي انسان، نيازهاي تازه اي را هم برمي انگيزاند. چنانچه زن و شوهري با ديدگاه ها و آرزوهاي متفاوت که احتمال حصول به آن کم باشد; نتوانند درزندگي زناشويي خود هماهنگي ايجاد کنند، زندگي شاد و موفقي را نخواهند داشت. 4 اختلاف در خلق و خوي: بعضي افراد عصباني، خشن، متکبر، خودخواه، از خود راضي و بعضي داراي روحيه اي گرم، خوش برخورد، متواضع و مردم دوست مي باشند; بنابراين توافق اخلاقي در صدر عوامل انتخاب همسر قرار دارد. 5 اختلاف در ميزان هوش: اختلاف سطح هوشي همسران نسبت به يکديگر، ممکن است در زندگي زناشويي آنان مشکلاتي ايجاد نمايد. بنابراين در نظر گرفتن بهره هوشي و اختلاف سطح معقول در اين زمينه خالي از اهميت نيست. 6 اختلاف در ابعاد معنوي: مرد و زني که از نظر رعايت و پايبندي به امور معنوي اختلاف سطح دارند، زندگي بي دغدغه اي نخواهند داشت. بنابراين در امر ازدواج بعد اعتقادي به ويژه جنبه هاي معنوي آن بايد مورد توجه خاص قرارگيرد... طلاق عاطفي و آثار مخرب آن بر فرزندان در طلاق قانوني،همه اعضاي خانواده تکليف خود را روشن دانسته و دچار استيصال کمتري هستند؛در حالي که اين گمگشتگي در طلاق عاطفي ادامه دار ميشود. البته آسيب هاي وارده به کودکان بستگي به شرايط سني و شرايط شخصيتي فرزندان دارد.به عنوان مثال،اين امکان وجود دارد که براثر اختلافات شديد والدين و بي اعتنايي آنان به هم، کودکي که خوراک خوبي داشته،عادات غذايي اش تغيير کرده و دچار کم اشتهايي شود و در فرزندان بزرگتر،اختلالات باعث ايجاد احساس گناه در فرزند ميشود و آنان خود را مسئول اين اختلافات مي دانند.در نتيجه خشم و رنجش خود را بر روي خواهر و يا برادر خود تخليه ميکنند. اين تنش ها در نوجوانان ميتواند منجر به پناه بردن آنها به تماس هاي تلفني طولاني با دوستان و چت کردن و وب گردي هاي افراطي شود.در اين شرايط غفلت والدين ممکن است باعث شود که فرزند هرکاري که دوست دارد،انجام دهد. افزايش ضعف درسي بچه ها،به علت از دست دادن تمرکز از ساده ترين اثرات مخرب اين اختلافات است؛به نحوه ي که کم کم و به مرور زمان امکان رسيدگي به ضعف هاي درسي ايشان وجود نخواهد داشت. البته لازم به ذکر است؛تاثير اختلافات و طلاق عاطفي بر شخصيت و رفتارهاي دختران و پسران متفاوت است و شايد بتوان گفت که اثر منفي اين مسئله بر پسرها شديدتر از دختران است. پسرها بيشتر با رفتارهاي بيروني وکنترل نشده پرخاشگري،رفتار منفي،قشقرق و ... واکنش نشان ميدهند؛در حالي که دختران بيشتر دچار اختلالات دروني،اضطراب و استرس ميگردند. انتقام جويي فرزندان،دستاورد طلاق عاطفي فرزندان والدين پرخاشگري که به صورت مداوم با يکديگر اختلاف و درگيري دارند،بيش از فرزندان طلاق در معرض ناهنجاري و بزه قرار دارند. :براساس تحقيقات،به عمل آمده آسيب وارده بر فرزندان طلاق امري احتمالي است و اينکه فرزند وارد محيطي نابه هنجار ميشود و يا اينکه والدين نتوانند سرپرستي فرزند و يا فرزنداني را که به عهده گرفته اند را به درستي انجام داده و يا سرپرستي آنان را به ديگران محول کنند؛ليکن در خانواده هايي که اختلاف و کشمش ميان والدين به صورت مداوم وجود دارد،به طورقطع عوامل آسيب زا در شخصيت فرزندان ظهور خواهد،يافت. در خانواده هايي که به صورت پيوسته مشاجره و دعوا ميان والدين صورت ميپذيرد و ايشان ساعات و يا روزهاي متمادي با يکديگر قهر هستند؛در واقع فرزندان در محيطي که بي عاطفگي،سردي،نبود آرامش در آن حکم فرماست؛تربيت ميشوند و به اين علت که محيط گرمي را از نظر عاطفي تجربه نميکنند،پرخاشگري را به عنوان يک رفتار آموخته و حتي در صفات شخصيتي خود آن را به نمايش خواهند گذاشت. :در چنين خانواده هايي که روابط عاطفي مناسبي حکمفرما نيست، ديده ميشود که فرزندان به دنبال جايگزيني آن در محيط بيرون از خانه هستند؛به طور مثال در فرزندان پسر اين خانواده ها گرايش به همسالان و دوستان ناباب زمينه را براي بزهکاري و يا اعتياد فراهم ميآورد و در فرزندان دختر،گرايش به همسالان حتي از جنس مخالف در شکل نا صحيح آن زمينه را براي سواستفاده و مشکلات رفتاري ديگر فراهم ميسازد. پيشگيري بهتر از درمان هرچند که درخصوص طلاق عاطفي و طلاق رسمي و اثر مخرب آن تاکنون راهکارهاي ارائه شده،اما مسائله اي که بيش از هرچيز پرداخت به آن حائز اهميت است،بحث پيشگيري است. بدين مفهوم که زوج هايي که تصميم به ازدواج دارند؛به خصوص جوانان که در آستانه ازدواج هستند،سعي کنند آگاهانه و با تحقيق در بررسي در اين راه قدم بردارند و در گفتار خويش در ضمن شناخت صداقت داشته باشند.به اطرافيان نيز توصيه ميشود؛از هرگونه دروغ مصلحتي براي ايجاد زمينه هاي وصلت جلوگيري نمايند. آنچه مسلم است اينکه اقدام به ازدواج پس از کسب شناخت کمي از خصوصيات اخلاقي، روحي و خانوادگي زوجين،از ظهور پديده هاي چون طلاق عاطفي و رسمي پيشگيري خواهند کرد. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|
|
خوب بود مرسی
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|