سه شنبه, 01 خرداد 1403

 



موضوع: طلاق

طلاق 10 سال 3 روز ago #77043

فرهنگ وهنر واحد 13

عنوان تحقیق:
طلاق

نام و نام خانوادگی:
فرزاد یوسفی

نام استاد:
سرکار خانم الله بخش

پودمان : پنجم

فروردین 93

آسیب های اجتماعی و بحران طلاق

بیکاری ، اعتیاد به مواد مخدر ، فقر اقتصادی ، مهاجرت ، اختلافات طبقاتی و رویای به دست آوردن زندگی بهتر از عواملی است كه فشارهای روانی زیادی را بر زندگی مشترك زن و مرد وارد می كنند.
در بسیاری از این موارد، به دلیل سستی پایه های زندگی و نبود تفاهم و شناخت زوج ها از یكدیگر ، زندگی مشترك زن و مرد حتی با داشتن فرزند و زندگی مناسب به جدایی می انجامد كه این مساله نیز بر آسیب های اجتماعی می افزاید. اگر بپذیریم كه بین مرد و زن تفاوت های فیزیكی و روحی بسیاری وجود دارد، آنگاه زن و مرد با شناخت بیشتر می توانند به تفاهم و درك متقابل در زندگی مشترك برسند. بهجت رحمانی مشاور استاندار همدان می گوید: گرایش و رویكرد خانواده ها از سنتی به مدرن ، موجب بروز نابسامانیهای مختلف در جامعه شده است. زنان ما بعضا دارای خواسته های خاص خود هستند كه این خواسته ها در تناقض با فرهنگ سنتی خانواده ها قرار گرفته و تنش بین اعضای خانواده ها را افزایش می دهد. نابسامانی در خانواده ها و كم اعتنایی به حقوق زنان باعث بالا رفتن آمار طلاق ، اعتیاد، خودكشی، افزایش كودكان خیابانی و سستی پایه های نظام خانواده می شود. ایرج ندیمی نماینده مردم لاهیجان در مجلس شورای اسلامی نیز معتقد است كه بیكاری نه تنها به افزایش «طلاق در كشور انجامیده ، بلكه باعث شده تا معضلات دیگری چون ، افسردگی و بیماری های روانی ، تنش های اجتماعی ، فعالیت های ضد امنیتی و افزایش تعداد زندانیان ، روندی صعودی پیدا كنند.» به عقیده كارشناسان مسائل اجتماعی میزان نیاز جنسی زن و مرد نیز مانند آتش زیر خاكستر است و امروزه مسائل جنسی ، تفاهم جنسی و آشنایی و شناخت درست آن ، یكی از مقوله های بنیادی در تداوم زندگی مشترك سناخته شده است . محمد رضا راه چمنی رئیس سازمان بهزیستی كشور می گوید: طبق بررسی های ۲۰ درصد از ازدواج ها در تهران به طلاق می انجامد. وی یكی از آسیب های خانواده ها را وضعیت بد اقتصادی آنان می داند و می افزاید : افزایش فقر در جامعه این آسیب ها را افزایش می دهد. وی عواملی مثل بیكاری ، اعتیاد ، فقر ، زندانی شدن سرپرست خانواده و طلاق را جز و پنج مورد عمده آسیب پذیری خانواده ها می داند. به گفته وی ۲۵ نوع آسیب در كشور وجود دارد كه مادر همه آنها «اعتیاد» است. حجت الاسلام والمسلمین علی یونسی وزیر اطلاعات نیز ریشه همه نابسامانیها و تخلفات مانند قاچاق ، طلاق، سرقت و جنایت را فقر و بیكاری می داند. متأسفانه وضعیت موجود با معیارهای دین مبین اسلام در حفظ قداست خانواده همخوانی ندارد، به طور میانگین از هر هفت ازدواج در جامعه ما، یكی منجر به طلاق می شود. نتایج تحقیقات دیگر نشان می دهد كه در بین ۲۵ درصد خانواده های تهرانی ، «طلاق » رواج دارد و به همین خاطر استان تهران بالاترین آمار طلاق را به خود اختصاص داده است. استان تهران سال گذشته در قبال هر ۵/۸ مورد ازدواج ، یك واقعه طلاق را به ثبت رساند، در حالی كه در شهر تهران در قبال هر پنج مورد ازدواج ، یك مورد طلاق رخ داده است. در قانونی مدتی حق طلاق به مرد واگذار شده است ، اما چنانچه در عقد نامه به صورت شرط ضمن عقد قید شده باشد، زن نیز می تواند درخواست طلاق كند. البته طلاق توافقی نیز وجود دارد كه با توافق، زن و مرد از یكدیگر جدا می شوند. اما آمارها نشان می دهد، علاوه بر طلاق شرعی در خانواده های ایرانی طلاق عاطفی و اخلاقی تشدید شده و زوجین زیادی فقط همدیگر را تحمل می كنند و به همین دلیل بیگانگی در بین اعضای خانواده ها افزایش یافته است. حاصل این نوع زندگی در جامعه امروز ما وجود ۲۰۰ هزار كودك خیابانی در كشور است كه اغلب نتیجه طلاق است. سید عبدالواحد موسوی لاری وزیر كشور می گوید: حدود ۹۰ درصد كودكان خیابانی نتیجه گسست خانواده و طلاق هستند كه متاسفانه آمار این پدیده در برخی از نقاط كشور رو به رشد است و زنگ خطری است كه برای هشدار به جامعه به صدا درآمده است. یكی از موارد آسیب پذیری جامعه از طریق ایجاد بحران در خانواده است كه می تواند تهدیدی جدی برای جامعه محسوب شود.

اخبار و گزارش های رسیده از استان های كشور نشانگری آن است كه : طلاق در سال ۸۰ نسبت به سال ۷۹ در بسیاری از شهرها افزایش یافته است . استان سیستان و بلوچستان ۳/۲۷ درصد، یزد ۵۶ درصد، اصفهان ۴/۹۲ درصد، كرمانشاه ۳/۹۶ درصد، هرمزگان ۱۶ درصد، لرستان ۱۲ درصد و سمنان ۷۷/۱۸ درصد در سال ۸۰ افزایش طلاق داشته اند. آمار افزایش طلاق در كرج ۲۶/۷ درصد، گناوه ۴۹ درصد، بروجرد ۱۷ درصد، شاهرود هفت درصد،خمین ۴۴ درصد و كاشان ۲۰ درصد در سال گذشته ثبت شد. آمارهای منتشره نشان می دهد ۸۲ درصد مراجعان طلاق را زنان تشكیل می دهند كه ۸۰ درصد آنها در گروه سنی ۱۴ تا ۲۸ سال قرار دارند. در میان زنانه درخواست كننده طلاق ، سهم زنان شاغل بیش از دو برابر سهم زنان خانه دار است كه بیانگر خواست آنان برای بدست آوردن حقوق اجتماعی و اتكا به خود به دلیل استقلال و كسب درآمد است. گزارش ها نشان می دهد كه میزان ازدواج در بسیاری از شهرهای كشور رو به كاهش است كه این امر نیز معضلات اجتماعی به دنبال خواهد داشت.
در چنین شرایطی عقیده بر این است كه ایجاد مراكز مشاوره خانواده در مراكز استانها و شهرهای بزرگ و حتی روستاها می تواند در كاهش طلاق موثر باشد و كمك حال زوجهای جوانی شود كه می خواهند زندگی مشترك خود را شروع كنند. به یقین استفاده از تیم های تخصصی در بخش های روانپزشكی ، روانشناسی ، مددكاری اجتماعی و مشاور حقوقی در این مراكز می تواند حداقل تا ۵۰ درصد از طلاق ها جلوگیری كند. گزارش رسیده از آذربایجان غربی در این خصوص حاكی است كه از چهارده هزار مراجعه كننده به مركز مشاوره خانواده كه قصد اطلاق داشتند، ۶۵ درصد آنا از قصد خود منصرف شده اند.
مشكلات خانوادگی، زناشویی، برخورد با فرزندان، بیكاری و اعتیاد از جمله مشكلات مراجعه كنندگان به این مراكز مشاوره ای بوده است.
آمارهای به دست آمده نشان می دهد، اكثر مراجعه كنندگان به این مراكز و دادگاه برای گرفتن طلاق را زنان تشكیل می دهند. بزرگترین گروه سنی در مردانی كه به این مركز مراجعه كننده ۲۴ تا ۲۹ سال و برای زنان مراجعه كننده ۱۸ تا ۲۲ سال بوده است. در كنار ایجاد مراكز مشاوره و مبارزه با عوامل افزایش طلاق در جامعه تشكیل خانواده ، آموزش جوانان و آماده سازی آنها برای ازدواج ، اهتمام ورزید. بررسیهای انجام شده از مراجعه كنندگان به مراكز مشاوره نشان می دهد چون برخی از ازدواج ها پایه و اساس محكمی ندارد و فرد براساس علائق زودگذر و سطحی و بدون شناخت همسر آینده ، تن به ازدواج داده ، در نهایت به «طلاق » منجر شده است. كارشناسان مسایل اجتماعی می گویند: مراجعه به مراكز مشاوره ای ازدواج ، مشورت جوانان با خانواده های راهكارهای مناسب برای جلوگیری از افزایش طلاق در كشور است. اگرچه با ایجاد مراكز مشاوره و دخالت كارشناسان ، این مراكز خانواده ها شوند، اما تا ریشه های آسیب های اجتماعی در كشور خشكانده نشود، نمی توان انتظار داشت معضل بزرگی چون طلاق حل شود. اگر مسئولان ، كارشناسان فرهنگی و اجتماعی و برنامه ریزان به سرعت و نه به صورت مقطعی ، چاره ای برای معضل افزایش طلاق پیدا نكنند ، در آینده ای نه چندان دور و با توجه به نگاه جامعه به زنان مطلقه ، جامعه با بحرانی عظیم روبه رو خواهد شد و چاره اندیشی برای آن به مراتب دشوارتر خواهد شد.

مجید كریمیان




منبع : بنياد انديشه اسلامي












فقط من...! / اپیدمی طلاق، مدزدگی مدرن

زندگی مشترک همواره با دورنمای زیبایی برای زوجین آغاز می شود و معمولا همراه با عشق و آرامش است اما با گذشت فقط چند هفته یا چند ماه، به دلیل تفاوت هایی بین زن و شوهرها که ناشی از تربیت در دو محیط متفاوت است و همچنین عدم شناخت کافی، مشکلاتی بروز می کند که چنانچه با تدبیر و درایت با آنها برخورد نشود، می تواند بنیان زندگی خانوادگی را به مخاطره بیندازد.
بدون شک کانون خانواده ای که در آن، میان زن و شوهر و اعضای خانواده انس و الفت نباشد مانند جهنم سوزانی است که نخستین آثار سوء خود را بر سلامت روانی و جسمانی اعضا باقی می‌گذارد. کودکان در چنین خانواده سرد و بی روحی، از ناامنی و آشفتگی عاطفی و اضطراب رنج می برند و احتمال ظهور و بروز ناهنجاری های عاطفی و رفتاری در آنان زیاد است. چرا که سرنوشت والدین و فرزندان با یکدیگر گره خورده و رفتار هریک آثار و پیامدهایی بر رفتار دیگری دارد. اما بسیاری از والدین هرگز نمی خواهند بپذیرند که می توانند مشکلات را حل کنند و به وخیم شدن روابط میان اعضای خانواده دامن نزنند. کسانی که حاضر نیستند حتی یک لحظه از من وجودی خویش رها شوند و دیگران را نیز ببینند.
● نه مردسالاری و نه زن‌سالاری
امروزه در زندگی های مشترک نه یک زن تابع مطلق چارچوب تمایلات مرد خود می باشد و نه یک مرد در مفهوم قبلی خود می گنجد. تمام این عوارض و تبعات ناشی از زندگی های ابزاری امروزی، شرایطی را برای بسیاری از زوج های جوان فراهم می سازد که از یک طرف تحت تاثیر اختلافات شدید سلیقه ای قرار می گیرند و از طرفی دیگر بنا بر برخی قهر ها و دعواها و سایر مسایل حاشیه ای والدین خود شده و در تحلیل های کودکانه با نوعی ناکامی مواجه می شوند.
متأسفانه یکی از بزرگترین مشکلات اجتماعی در جامعه کنونی انسان ها، ستیزه ها و دعواهای خانوادگی است که ارکان خانواده را متزلزل می کند و سلامت روانی اعضای آن را نیز به خطر می اندازد. آسیب ها و ستیزه های خانوادگی پدیده ای بسیار پیچیده و چند وجهی است و باید از دیدگاه های گوناگون روانی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و ارتباطی مورد مطالعه قرار گیرد.
شاید همان طور که هر انسانی یکتا و منحصر به فرد است، زندگی مشترک هر زوج جوانی نیز یکتا و منحصر به خودش باشد. با وجود این پرداختن به موضوع «آسیب شناسی خانواده» به منظور دست یافتن به راهبردهای پیشگیری، یکی از مهمترین ضروریات آموزش در خانواده است، چون بدون شناخت علل و عوامل، دستیابی به راه های درمان و اصلاح امکان پذیر نخواهد بود.
● ریشه اغلب مشکلات اجتماعی در خانواده است
از آنجا که معمولا آسیب های مختلفی مانند سست شدن باورهای مذهبی، بدآموزی، تنوع طلبی، خیال پردازی، مصرف گرایی و نظایر آن استحکام و سلامت خانواده را تهدید می کنند همین عوامل زمینه ساز هجوم بسیاری از مشکلات و آسیب ها به دامان خانواده و در نهایت اجتماع می شود. عواملی که بهداشت روانی خانواده و ازدواج را تهدید می کند. چرا که اکثر ناهنجاری های رفتاری، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی افراد یک جامعه از خانواده بحرانی ریشه می گیرد.
بسیاری از جامعه شناسان و کارشناسان کاهش پایبندی به ارزش های مذهبی و دینی و تضاد بین زن و شوهر و تسلط هر یک بر دیگری و به رخ کشیدن امکانات مالی، فرهنگی، تحصیلی، اعتیاد به الکل و یا مواد مخدر، سوء اخلاق، ابتلا به فساد و فحشا، مشکلات اقتصادی اعم از مشکل مسکن، شغل و تامین مایحتاج زندگی، اشتغال زن، عدم تفاهم و سازگاری روانی را عامل تزلزل خانواده ها برمی شمارند.
دیگر علل نیز البته از سوی آنها ناپختگی و عدم بلوغ اجتماعی طرفین، توقعات بی جا و چشم و همچشمی ها، اختلالات عاطفی و روانی طرفین، دخالت های بی جا از سوی اقوام، دوستان و همکاران و بسیاری عوامل دیگر عنوان می شود.
عواملی که هر یک اگر نقش منفی خود را به طور کامل ایفا کنند، یکپارچگی اجتماعی از بین رفته و روابط اجتماعی بیمار شده و روح پویایی جامعه از بین می رود. کم شدن و یا از بین رفتن احساس مسئولیت در میان شهروندان، اثرات اقتصادی منفی بر خانواده و در نهایت جامعه خواهد گذاشت.
جمع بندی همه این عوامل را البته می توان در واژه سنگین و پردغدغه طلاق و جدایی جستجو کرد. طلاق به عنوان یک پدیده اجتماعی مخرب – اگر چه در جای خود و در برخی موارد نادر می تواند بهترین گزینه باشد- اثرات منفی بسیاری به جامعه تحمیل می کند.
● طلاق، اولین راه نیست
طلاقی که در بعد عادی و ظاهری آن، با جدایی زن و شوهراز یکدیگر اتفاق می افتد و فرزندانی که در این میان سرگردان می مانند. یا طلاق روانی با زندگی هایی که ظاهرا ادامه دارند اما در باطن بسیار وخیم تر از جدایی معمولی می باشند و به اصطلاح روانشناسان و متخصصان غربی "طلاق روانی" نام می گیرند.
ظهور انتظارات جانبی و بعضا زائد در کنار انتظارات واقعی زندگی در نتیجه تحت الشعاع قرار گرفتن رفتارهای متقابل در تامین یا عدم تامین انتظارات و پیدایش این عامل بیشترین نقش را در بر هم زدن قواعد اصلی زندگی ایفا می نماید.
زن و شوهر در این شرایط تحت تاثیر اختلافات شدید سلیقه ای قرار می گیرند و بنابر برخی مصلحت ها یا امکان جدایی برای آن ها فراهم نیست و یا نمی توانند به سادگی از هم جدا شوند، مجبورند به شرایط موجود تن داده با وجود آنکه زیر یک سقف زندگی می کنند از هم کاملا جدا و بیگانه اند.
این زندگی با برخی محدودیت های اخلاقی و غیره همراه شده در ظاهر زندگی مشترک ادامه می یابد اما با کوهی از مشکلات و معضلات درونی. به مراتب آثار روحی و روانی آن مخرب تر از طلاق قانونی است.
این فرزندان هستند که در این میان به عنوان قربانیان اصلی محسوب می شوند و شاهد نزاع ها و بگومگوها و بی احترامی ها، قهرها و دعواها و سایر مسایل حاشیه ای والدین می باشند. اینجاست که زمینه برای بروز فشارهای روانی فراهم می شود...و اگر زوج جوان فرزندی نداشته باشند، خود به عنوان یک بیمار بالقوه روانی دوباره به آغوش جامعه بازمی‌گردند.
برخی عوامل و زمینه های اصلی طلاق را تغییر ارزشها و نگرش‌های افراد نسبت به طلاق، سست شدن بنیادهای اعتقادی و اخلاقی و عدم تعهد طرفین به وظایف و پیوند زناشویی، روحیه تنوع‌طلبی، توقعات بیجا و غیرعقلایی، دخالت‌های خانواده‌های طرفین، رفاه‌زدگی، بیماری‌های جسمی و روحی، عدم درک متقابل، اعتیاد، ‌فقر، بیکاری، تفاوت‌های فرهنگی و سطح تحصیلات زوجین می توان برشمرد.
جایگاه اجتماعی و اصالت خانوادگی، محرومیت از داشتن مواهب و مزایای زندگی، اختلال در هویت فردی و خانوادگی، بدبینی به جنس دیگر، احساس گناه و سردرگمی، افزایش احتمال گرایش به ارتکاب جرم و بزه و ابتلا به مشکلات عدیده روانی، جسمانی و تربیتی نیز از دیگر این عوامل مطرح می شوند.
دین مقدس اسلام نیز همانند دیگر ادیان الهی همواره افراد جامعه را به تشکیل خانواده و برقراری پیوند زناشویی و تسهیل در امر ازدواج فرا می خواند و امر ازدواج را آئینی الهی و مقدس می شمارد. اسلام به هیچ وجه با انحلال و فروپاشی بنیاد خانواده موافق نیست و به همین علت است که اسلام طلاق را منفورترین حلال ها بر می شمارد.
● مشکلات حل نمی‌شود، اضافه هم می‌شود
طلاق و جدایی زن و مرد اگر مشکلی را از زن و مرد حل کند – که معمولا بر مشکلات هم خواهد افزود- در مورد ساختار روحی و اجتماعی طرفین، قطعا بر مشکلات می‌افزاید.
به طور کلی می توان گفت زن و مرد حتی پس از جدایی و طلاق هم دست از لجاجت و بدبینی نسبت به یکدیگر بر نمی دارند و بسیاری از زنان و مردان مطلقه دورادور سعی دارند شخص مقابل را تحت نظر بگیرند تا به نظر خود مبادا موجبات ناراحتی فرزندان را، طرف مقابل فراهم کند در حالی که همین بازجویی ها از فرزندان از ساعات طی شده با پدر یا مادر موجب بروز برخی مشکلات در ذهن و روان بچه ها می شود که اثرات مخربی در آینده به جا خواهد گذاشت.
دکتر مقدم، جامعه شناس می گوید: مهم ترین عامل وجود طلاق و مسایل و مشکلات اینچنینی در جوامع فعلی ضعف اعتقادات، ارزش های دینی و سنتی است.
امان مقدم آثار و تبعات سوء طلاق را در جامعه نادیده گرفتن اصول دینی و اعتقادی از سوی برخی از جوانان عنوان می کند و تصریح می کند: "بعضی جوانان نادیده گرفتن باورها و ارزش های دینی به مفهوم امروزی بودن و مدرن شدن تلقی می کنند، از این رو بسیاری از سنت ها و ارزش های دینی را در امر ازدواج مدنظر قرار نمی دهند و غافل از اینکه همین نادیده گرفتن ارزش و هنجارهای دینی زمینه ساز بسیاری از مسایل و مشکلات آنها در زندگی زناشویی خواهد شد."
آثار سوء طلاق گریبانگیر زن، مرد و فرزندان آنها می‌شود. زنان بعد از جدا شدن از همسر خود، با مشکلات متعدد اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی مواجه می‌شوند. زنان مطلقه از نظر روحی و روانی آسیب‌پذیر‌تر شده و احساس ناامنی می‌کنند و گاه دچار بدبینی و افسردگی نیز می‌شوند.
در مقابل، مردان نیز با تنهایی خویش دست و پنجه نرم می کنند اما عدم امکان بروز احساسات و نیازهای جسمانی و روانی آنها به مراتب اثرات مخربی به جامعه تحمیل می کند.
یکی از اعضای هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قم با اشاره به عوامل اجتماعی و فرهنگی طلاق در جامعه می گوید: با توجه به اینکه که جامعه ما از حالت سنتی خارج شده و به یک جامعه نیمه مدرن تبدیل شده است، شهرنشینی و شروع ازدواج های برون فامیلی و نبود شناخت کافی زوج ها از یکدیگر از عوامل اجتماعی فرهنگی مهم طلاق در جامعه است.
سیدحسین شرف الدین همچنین معتقد است که جوانان می بایست قبل از روی آوردن به طلاق ابتدا به خود شناسی برسند و سپس سعی کنند با صفات و ویژگی های شخص مقابل نیز آشنا شوند.
وی غلبه فردگرایی در تضعیف روحیات جمع گرایی را از دیگر عوامل اجتماعی فرهنگی طلاق در جامعه برشمرده و خاطرنشان می کند: تضعیف روحیه جمع گرایی موجب مرزبندی نامرئی در میان زوج ها می شود به طوری که هر کسی بیشتر خود را می بیند و کمتر به مسایل جمعی و خانواده توجه نشان می دهند در واقع این مسئله استعداد افراد را برای طلاق تشدید می کند.
دکتر شرف الدین نیز توجه به عامل خانواده را در استحکام زندگی زناشویی بسیار مهم برمی شمارد.
وی معتقد است: "خانواده از گروه نخستین است و فضای اخلاقی باید بر آن حاکم باشد چرا که روابط رسمی و سازمانی را نمی پذیرد به همین دلیل بی احترامی و بی توجهی به اصول اساسی در کانون خانواده موجب ایجاد چالش و تقویت زمینه های طلاق می شود."
به هر ترتیب طلاق به هر دلیلی که اتفاق بیفتد هم برای فرد و هم برای جامعه پیامدهایی منفی به همراه خواهد داشت و برای زن و مرد مشکلات عاطفی، روانی، اجتماعی و اقتصادی ایجاد می‌کند به طوری که گاه در شخصیت اعضای خانواده نوعی آشفتگی و بی‌سامانی به وجود می‌آید که باعث می‌شود زمینه برای گرایش به کجروی اجتماعی و جرایم آماده شود. از این‌رو طلاق را می‌توان مادر آسیب‌های اجتماعی نامید و والدین، مسئولان و کارشناسان اجتماعی را به حل مسایل و مشکلات عدیده ناشی از آن موظف نمود.
و البته که برخی ساختارهای قانونی و مباحث مدنی در کمک کردن به تسهیل طلاق(!) در کشور کمک می‌کند؛ اگرچه بر اساس گفتمان‌های علمی و مذهبی، دوری از اسول و آموزه‌های اخلاقی و مذهبی عامل اصلی پیدایش و رواج طلاق در تمامی جوامع بویژه جوامع جوان شناخته شده است.

پریسا جلالی























به‌ اعتقاد بسیاری‌ از آسیب‌شناسان‌ اجتماعی‌ و جرم‌شناسان‌ رابطه‌ مستقیمی‌ میان‌ طلاق‌ و افزایش‌ میزان‌ گرایش‌ افراد خانواده‌ به‌ بزهكاری‌ و نقض‌ قوانین‌ وجود دارد.دكتر «شهرام‌ محمدی‌» وكیل‌ و جرم‌شناس‌ درباره‌ عوامل‌ موثر اجتماعی‌ در وقوع‌ طلاق‌ می‌گوید: «عوامل‌ مختلف‌ اجتماعی‌ در وقوع‌ طلاق‌ موثرند كه‌ می‌توان‌ به‌ ناهماهنگی‌های‌ طبقاتی‌، دخالت‌های‌ خانواده‌ها، دوستان‌ ناباب‌، ازدواج‌های‌ اجباری‌، تعدد زوجات‌، گرایش‌ به‌ مواد مخدر و الكل‌، رسیدن‌ به‌ ثروت‌ ناگهانی‌، فقر، بیكاری‌، پركاری‌ و اشتغال‌ فوق‌العاده‌ هر یك‌ از زوجین‌، اختلافات‌ فرهنگی‌ و تربیتی‌، نداشتن‌ مسكن‌، محكومیت‌های‌ درازمدت‌، بدآموزی‌های‌ وسایل‌ ارتباط‌ جمعی‌ بخصوص‌ صدا و سیما و... اشاره‌ كرد.»
وی‌ تاكید می‌كند: «تحت‌ چنین‌ شرایطی‌ معمولا زن‌ و شوهر وابستگی‌ و اعتماد را نسبت‌ به‌ یكدیگر از دست‌ داده‌ و پس‌ از مدتی‌ ترجیح‌ می‌دهند كه‌ از یكدیگر جدا شوند.»
عضو هیات‌ علمی‌ دانشگاه‌ كردستان‌ در خصوص‌ اقدامات‌ موثر برای‌ كاهش‌ میزان‌ طلاق‌ توضیح‌ می‌دهد: «در وهله‌ اول‌ باید نسبت‌ به‌ تربیت‌ اجتماعی‌ و رشد معنوی‌ جوانان‌ اقدام‌ كرد. پس‌ از آن‌ باید به‌ جوانان‌ این‌ نكته‌ را تفهیم‌ كرد كه‌ ازدواج‌ پیمانی‌ پایدار است‌ كه‌ باید با رفتار و شیوه‌یی‌ منطقی‌ آن‌ را دنبال‌ كرد. برای‌ نیل‌ به‌ این‌ منظور بهتر است‌ جوانان‌ دوران‌ نامزدی‌ ۳ تا ۶ ماهه‌ را بگذرانند و طی‌ این‌ مدت‌ با مراجعه‌ به‌ مشاوران‌ تحت‌ آموزش‌های‌ قبل‌ از ازدواج‌ قرار گیرند. زیرا بررسی‌ها نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ آموزش‌های‌ قبل‌ از ازدواج‌ بطور قابل‌ توجهی‌ از میزان‌ وقوع‌ طلاق‌ می‌كاهد. یكی‌ دیگر از اقداماتی‌ كه‌ در این‌ راستا می‌تواند موثر باشد، توجه‌ به‌ نقش‌ رسانه‌های‌ جمعی‌ نظیر صدا و سیما و مطبوعات‌ است‌. زیرا این‌ رسانه‌ها دارای‌ طیف‌ وسیعی‌ از مخاطبان‌ در سراسر كشور هستند.»
وی‌ در پاسخ‌ به‌ این‌ سوال‌ كه‌ طلاق‌ چه‌ تاثیری‌ بر گرایش‌ زن‌ و مرد مطلقه‌ به‌ جرم‌ و فساد می‌گذارد، می‌گوید: «در این‌ مورد ابتدا باید علت‌ طلاق‌ را مورد توجه‌ قرار داد.برای‌ نمونه‌ بر اساس‌ تحقیقات‌ غیررسمی‌ كه‌ در تهران‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، اكثر اشخاصی‌ كه‌ به‌ روسپی‌گری‌ گرایش‌ پیدا می‌كنند به‌ علت‌ اعتیاد همسر از او جدا شده‌ و حضانت‌ و سرپرستی‌ فرزندان‌ را نیز بر عهده‌ دارند. طبیعی‌ است‌ كه‌ تحت‌ چنین‌ شرایطی‌ زنان‌ مطلقه‌ دیگر در خانه‌ پدری‌ جایگاه‌ خوبی‌ نداشته‌ و مجبورند برای‌ تامین‌ هزینه‌های‌ زندگی‌ خود و فرزندانشان‌ از هر راهی‌ كسب‌ درآمد كنند كه‌ متاسفانه‌ عده‌یی‌ از زنان‌ مطلقه‌ كه‌ تعدادشان‌ نیز كم‌ نیست‌ به‌ باندهای‌ فساد گرایش‌ پیدا می‌كنند. یكی‌ دیگر از تبعات‌ و تاثیرات‌ طلاق‌ بر روی‌ زندگی‌ زنان‌ مطلقه‌ به‌ وجود آمدن‌ پدیده‌ «قاچاق‌ زنان‌» است‌. زیرا هیچ‌ نهاد و سازمانی‌ در جامعه‌ عهده‌دار مسئولیت‌ حمایت‌ مادی‌ و معنوی‌ از زنان‌ مطلقه‌ و كودكان‌ طلاق‌ نیست‌.»
وی‌ در ادامه‌ می‌افزاید: «تاثیر طلاق‌ بر روی‌ مردان‌ نیز به‌ صورت‌ ناهنجاری‌هایی‌ بروز می‌كند. به‌ عبارت‌ دیگر وقتی‌ مردی‌ از همسر خود جدا می‌شود با مشكلات‌ و ناراحتی‌های‌ روحی‌، روانی‌ فراوانی‌ روبرو می‌شود. زیرا او دیگر حاضر نیست‌ و نمی‌تواند برای‌ ادامه‌ زندگی‌ به‌ درون‌ خانواده‌ پدری‌ خود باز گردد. بنابراین‌ ترجیح‌ می‌دهد كه‌ در خانه‌یی‌ به‌ صورت‌ تنها و مجردی‌ زندگی‌ كند. این‌ گونه‌ مردان‌ معمولا برای‌ رهایی‌ از تنهایی‌ به‌ دوستان‌ ناباب‌ پناه‌ برده‌ و به‌ فساد اخلاقی‌ گرایش‌ پیدا می‌كنند. از سایر تبعات‌ طلاق‌ بر روی‌ مردان‌ می‌توان‌ به‌ گرایش‌ آنها به‌ سوی‌ استعمال‌ مواد مخدر و الكل‌ اشاره‌ كرد. مردان‌ تحت‌ چنین‌ شرایطی‌ برای‌ فراموش‌ كردن‌ مشكلات‌ سعی‌ می‌كنند از این‌ گونه‌ مواد به‌ عنوان‌ آرامبخش‌ و تسكین‌ دهنده‌ استفاده‌ كنند. گرایش‌ به‌ سرقت‌، جیب‌بری‌ و... از سایر تاثیرات‌ طلاق‌ بر روی‌ مردان‌ مطلقه‌ است‌.»
دكتر محمدی‌ تصریح‌ می‌كند: «بر اساس‌ تحقیقی‌ كه‌ توسط‌ یكی‌ از جامعه‌شناسان‌ جنایی‌ انجام‌ شده‌ است‌، ۳۰ درصد از مجرمان‌ زندانی‌ ازدواج‌های‌ ناموفق‌ داشته‌اند و اكثریت‌ نیز یا فرزند طلاق‌ بوده‌ یا با اختلاف‌های‌ شدید خانوادگی‌ در زندگی‌ مواجه‌ بوده‌اند.»
وی‌ تاكید می‌كند: «متاسفانه‌ در جامعه‌ ما طلاق‌ را عملی‌ مجرمانه‌ تلقی‌ می‌كنند این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ طلاق‌ در اصل‌ یك‌ عمل‌ نابهنجار است‌. اما عموم‌ جامعه‌ پدیده‌ طلاق‌ را به‌ عنوان‌ یك‌ عمل‌ مجرمانه‌ تلقی‌ كرده‌ و به‌ شخص مطلقه‌ برچسب‌ مجرمیت‌ می‌زنند. با توجه‌ به‌ این‌ شرایط‌ می‌توان‌ گفت‌ بسیاری‌ از افرادی‌ كه‌ در ازدواج‌ اول‌ خود شكست‌ خورده‌اند، ازدواج‌های‌ بعدی‌ برایشان‌ مطلوب‌ و دلخواه‌ نیست‌.»
این‌ جرم‌شناس‌ درباره‌ تاثیر طلاق‌ والدین‌ بر روی‌ كودكان‌ و گرایش‌ آنها به‌ بزهكاری‌ می‌گوید: «بر اساس‌ تحقیقات‌ صورت‌ گرفته‌ توسط‌ آسیب‌شناسان‌ سازمان‌ بهزیستی‌ اكثریت‌ كودكان‌ خیابانی‌ و كارتن‌خواب‌ از فرزندان‌ طلاق‌ هستند. به‌ عبارت‌ دقیق‌تر طلاق‌ را می‌توان‌ پیش‌ زمینه‌ ارتكاب‌ جرایم‌ و بزهكاری‌ برای‌ فرزندان‌ طلاق‌ دانست‌.
زیرا آنان‌ از داشتن‌ یك‌ پناهگاه‌ امن‌ خانوادگی‌ منع‌ شده‌ و مجبور شده‌اند برای‌ رهایی‌ از شرایط‌ نابسامان‌ خانوادگی‌ از خانه‌ فرار كنند. بر اساس‌ بررسی‌های‌ صورت‌ گرفته‌ بیشتر كودكانی‌ كه‌ در خیابان‌ها به‌ تكدی‌گری‌ اشتغال‌ دارند و همچنین‌ كودكان‌ خیابانی‌ و كارتن‌خواب‌ دارای‌ تك‌سرپرست‌ بوده‌اند. به‌ عبارت‌ دیگر یا مادرشان‌ طلاق‌ گرفته‌، یا اینكه‌ پدرشان‌ فوت‌ كرده‌ یا حتی‌ برعكس‌. بنابراین‌ آنها فاقد پدر و مادر در یك‌ زمان‌ هستند. تحت‌ چنین‌ شرایطی‌ این‌ كودكان‌ با مشكلات‌ شدید اقتصادی‌ مواجه‌ شده‌ و چون‌ نان‌آور خانواده‌ محسوب‌ می‌شوند به‌ مشاغلی‌ نظیر سیگارفروشی‌، دستفروشی‌، خرید و فروش‌ مواد مخدر، دزدی‌، جیب‌بری‌ و باندهای‌ سرقت‌ و... گرایش‌ پیدا می‌كنند.»
وی‌ می‌افزاید: «كودكان‌ طلاق‌ و خیابانی‌، بزهكار بالقوه‌ هستند. زیرا پدر و مادر چنین‌ كودكانی‌ قادر به‌ نظارت‌ بر اعمال‌ و رفتار آنها نیستند. متاسفانه‌ این‌ كودكان‌ در جامعه‌ یكی‌ از اهداف‌ اصلی‌ اعمال‌ مجرمانه‌ محسوب‌ می‌شوند و در معرض‌ بزهكاری‌ و بزه‌دیدگی‌های‌ فراوانی‌ قرار می‌گیرند.»



منبع : روزنامه اعتماد

همچنین مشاهده کنید
 زنان‌ خانه‌دار با ۶۸ درصد رکورددار طلاق‌ در ایران‌
 نگاهی به آمار طلاق در ایران
























پیامدهای طلاق

طلاق و از هم پاشیدگی كانون خانواده معضل اجتماعی است كه پیامدهای آن از مشكلات بزرگ جوامع كنونی به شمار می رود ولی در شرایط حاضر به صورت متداول ترین راه حل یك ازدواج ناموفق درآمده است.گسستن رابطه زناشویی و رها ساختن زندگی مشترك، زن و مردی را كه با هم پیوسته بوده اند، به راه های گوناگون می كشاند ، هر چند امكان دارد، چنین زن و مردی، هریك خوشبختی خاصی یافته یا سعادت از دست رفته را در كنار همسری دیگر بیابند اما متأسفانه چنین امكانی اندك و تنها برای حدود ۱۰ درصد اتفاق می افتد.
جامعه ما نسبت به زنان مطلقه پیشداوری منفی دارد و قریب ۹۰ درصد زنان طلاق گرفته را نمی پذیرند. از طرفی دیگر مشكل وجود فرزندانی در خانواده های طلاق كه ناچارند به زندگی در كنار یكی از والدین بسنده كنند و روزگار را زیر سایه ناپدری یا نامادری بگذرانند، مسأله دیگری است كه بسیار قصه های غم انگیز آن را شنیده ایم. این مسایل و پیامدها یك ذهنیت تاریخی منفی نسبت به طلاق را شكل داده است. این واقعیت را هر فردی می تواند دریابد كه سابقه طلاق در زندگی هر فردی به عنوان یك نقطه منفی و ضعف محسوب می شود.
ایجاد چنین نگرشی در سطح جامعه و تلقی منفی از «طلاق» و زنان و مردان مطلقه، از مهمترین عوامل بازدارنده طلاق است. البته اسلام به عنوان یك دین واقع گرا نمی تواند به دلیل خطرات ناشی از طلاق در هیچ شرایطی طلاق را نپذیرد، زیرا به هرحال در مواقعی اختلافات زن و مرد درون خانواده به نقطه انفجارآمیزی می رسد كه اجبار به ادامه چنین وضعی، نه تنها به بهبود اوضاع نمی انجامد، بلكه به مصایب و فجایع دردناكی منجر می شود و سلامتی زن و شوهر یا فرزندان خانواده را در معرض مخاطره جدی قرار می دهد.با وجود این ، طلاق در شرع مقدس اسلام به عنوان مبغوض ترین عمل قابل پذیرش تلقی شده و در عرف جامعه ایرانی نیز فقط به عنوان آخرین راه حل قابل پذیرش است.
امروزه در كشورمان شاهد افزایش برخی از معضلات اجتماعی هستیم و طلاق از جمله معضلاتی است كه افزایش آن شكل چشمگیر و خطرناكی به خود گرفته است. بر طبق آمارهای رسمی و غیررسمی و اظهاراتی كه توسط مسئولین دادگاه خانواده ارائه شده از هر چهار یا پنج ازدواجی كه صورت گرفته یك مورد آن متأسفانه به طلاق می انجامد و بر همین اساس كشور ما بعد از كشورهایی چون آمریكا، دانمارك و مصر چهارمین كشور پرطلاق دنیا محسوب می شود. حال به بررسی برخی از جنبه های این پدیده می پردازیم.
دو فرد با دنیایی از آمال و آرزو و اغلب با عشقی وافر در كنار هم قرار گرفته و پیوندی از روابط را با هم برقرار می كنند. پیوندی كه امید می رود تا پایان زندگی دو نفر پایدار و استوار باقی بماند. پس چه می شود كه تمام آرزوهای دو نفر از هم می گسلد و زندگی آنها قبل از موعد از هم فرو می پاشد. عوامل موجد در طلاق چیست؟ طلاق چه اثرات و عوارضی را بر زوجین طلاق گرفته و همچنین جامعه پیرامون آنها می گذارد؟ آیا آینده و آتیه ای بهتر در انتظار مطلقین خواهد بود؟ چه راهكارهایی برای كاهش این معضل وجود دارد؟ مقاله زیر تلاش دارد به برخی از این پرسشها پاسخ گوید،باهم می خوانیم:
● عوامل طلاق

▪ برخی از عوامل طلاق در جامعه ما به شرح ذیل می باشند:
۱- عوامل قانونی : از جمله عواملی كه در حال حاضر به شدت طلاق ها را در جامعه ما متأثر می سازد وجود و تصویب برخی از قوانین مربوط به ازدواج و طلاق است. مثلاً قوانین مربوط به مهریه نه تنها نتوانسته مانع طلاق دادن زنان توسط مردها شود بلكه منجر به جنگ و جدال بسیاری بین زوجین شده است. قانونی كه مبنی بر حق حبس مرد برای عدم توانایی پرداخت مهریه توسط زن به تصویب رسیده و بر اساس ماده ۱۰۸۵ قانون مدنی كه می گوید: زن می تواند تا مهریه به او تسلیم نشده از ایفای وظایفی كه در مقابل شوهر دارد امتناع كند.
در هنگام برخی از اختلافات زنان را تجهیز به سلاحی كرده كه می توانند به وسیله آن مرد را تهدید كرده و مشكلاتی از قبیل این كه وقتی كه زن بخواهد اقدام به چنین شكایتی بكند مرد از هراس به حبس رفتن و یا بعد از به حبس رفتن بر دامنه مشاجرات بیافزاید و یا این كه سریع تر اقدام به طلاق نماید، را ایجاد نموده است. در این راستا مهریه وسیله ای شده كه زنان به خاطر این كه از حالات احساسی و هیجانی بیشتری برخوردارند سریع تر تحریك شده و دست به اقداماتی كه در كل به ضرر خود و همسرش و در نهایت زندگی مشترك آنان است، بزنند. از سویی دیگر مهریه می تواند دستاویزی برای برخی زنان سوءاستفاده كننده باشد كه اصولاً قصد زندگی مشترك ندارند و به خاطر دریافت مهریه اقدام به ازدواج می نمایند و بعد از مدتی با دلایل واهی سعی می كنند با دریافت تمامی مهریه یا قسمتی از آن با عاصی كردن مرد طلاق خود را بگیرند و این عمل خود را بارها می توانند تكرار كنند.
به نظر می رسد برای برطرف كردن معایب قانونی مربوط به مهریه ازجمله حذف حق حبس زنان با توجه به بررسی های كارشناسانه دقیق تر باید اصلاحاتی صورت پذیرد تا كمترین عوارض را دربرداشته باشد. البته مسائل قانونی فقط به مسائل مطرح شده ختم نمی شود بلكه مسائل دیگری نیز وجود دارد كه باید مورد بررسی و بازبینی قرار گیرند و بر اساس زمان حاضر تغییرات لازم در آنها انجام پذیرد.
۲- عوامل روانشناختی : عوامل روانشناختی دخیل در طلاق ابعاد گسترده ای را دربرمی گیرد كه با بیان مختصر نمی توان به توصیف گستره آن پرداخت ولی از جمله مواردی كه می توان به آنها اشاره كرد به شرح ذیل است:

● عدم تفاهم و سازگاری روانی در برخی از موارد طلاق، وقتی از زوجین درباره علل طلاق سؤال می شود راحت ترین و در دسترس ترین پاسخی كه خواهند داد این است كه می گویند ما با هم سازش یا تفاهم نداریم. وقتی سؤال دقیق تر می شود كه منظور از تفاهم نداشتن چیست؟ در پاسخ بسیاری از آنها مشاهده می شود كه دلیل یا جواب مستدلی برای آن ندارند. از مفاهیمی مثل این كه او مرا درك نمی كند، ما با هم هیچ شباهتی نداریم، او مرا دوست ندارد، به خانواده اش وابسته است(البته این سخن در بین خانم ها بسیار شایع است) و مسائلی از این قبیل كه بسیارند مطرح می شود.
این شكایات و گله مندی ها گاهی دوطرفه است یعنی هر دو زوج متقابلاً از همدیگر شكایت می كنند ،ولی در خیلی مواقع نیز یك طرفه است یعنی یكی از زوجین عاشق و دوستدار همسر خود است و تمام و كمال حاضر به زندگی مشترك با طرف مقابل خود است ولی دیگری علی رغم ابراز احساسات همسرش، حالتی تنفرآمیز نسبت به او پیدا می كند. در این حالت است كه تقریباً آن زندگی به نقطه پایان خود نزدیك شده و دیری نخواهد پایید كه طلاق و متاركه زوجین نتیجه بلافصل آن خواهد شد.
پدیده ذكر شده به وفور در جلسات مشاوره زوجینی كه با هم اختلاف دارند دیده می شود.
در چنین موقعیت هایی با توجه به پدیده رخ داده شده هر عملی، سخنی، شیوه ای به عنوان بهانه ای از طرف فرد بی علاقه در نظر گرفته می شود كه این بهانه گیری ها پایانی نخواهد داشت. بهانه هایی چون تو مرا دوست نداری، تو مرا گردش نمی بری، تو یك آدم بی حالی هستی، تو طرفدار پدر و مادر یا خواهر و برادرانت هستی، تو به خاطر خانواده ات به من بی محلی می كنی و هزاران تو، تو... دیگر، كه اگر هر كدام برآورده گردد دیگری سر برمی آورد و اینها می توانند پایانی بر زندگی مشترك با برچسب نداشتن تفاهم باشد.
● حال باید بپرسیم چرا چنین اتفاقاتی رخ می دهد؟
▪ چنین سؤالی قطعاً پاسخ های متعددی از منظرها و با توجه به افراد مختلف دارد. از جمله پاسخ هایی كه می توان به آنها اشاره كرد عبارتند از:
الف- عدم تمایل یكی از طرفین به ازدواج و یا ازدواج اجباری
ازدواجی كه به صورت اجباری و فقط به خواسته والدین یكی از زوجین و یا هر دو طرف باشد و تمایلی از سوی خود زوجین نباشد در اغلب موارد به شكست می انجامد و اگر نیانجامد قطعاً در بسیاری از موارد به تحمل می انجامد كه چنین زندگی زناشویی مانند زندانی شدن با اعمال شاقه است، اگرچه به نظر برسد ظاهراً مشكلی وجود ندارد. البته در مواردی نیز به ندرت چنین ازدواج هایی موفقیت آمیز است.
ب- ناپختگی و عدم بلوغ اجتماعی
برخی از ازدواج ها علی رغم این كه به صورت خواسته و حتی با عشق و علاقه طرفین برای ازدواج همراه بوده ولی بعد از مدتی شاهد از هم پاشیدگی آنها هستیم. در این نوع طلاق ها ما شاهد این خواهیم بود كه دختر یا پسر و یا هر دوی آنها به نوعی هنوز به درجه ای از رشد اجتماعی و عقلانی نرسیده اند كه بتوانند یك زندگی مشترك را اداره كنند، تشكیل یك زندگی مشترك مستلزم شناخت ها و پیش آگهی هایی است. دختر و پسری كه با هم ازدواج می كنند باید خودشان را آماده پذیرش مسئولیتهایی كنند.
خود را شریك زندگی و سازندگی آن بدانند، از طرف مقابل خود صرفاً بستانكار نباشند بلكه خود را بدهكار نیز بدانند. هر كدام از آنها باید خود را مسئول ساختن زندگی تلقی كنند نه این كه یك زندگی ساخته شده را بخواهند. كسانی كه قصد ازدواج دارند باید به این امر آگاهی داشته باشند كه ازدواج پایان بخشیدن به تمام سختی ها و مشكلات نیست بلكه به نوعی درگیر شدن با مشكلات دیگری و شاید بیشتری است كه اگر به دیده درست به آن نگریسته شود زیبایی زندگی در همین حل كردن مشكلات بیشتری است كه اگر به شكلی آرمانی به آن نگریسته شود چیزی جز طلاق نتیجه اش نخواهد بود.
بعضی از خانم ها در جامعه ما متأسفانه ازدواج را مساوی با ورود به دنیایی كه همه چیز آن زیبایی و راحتی است می دانند و در برخورد با اولین و كوچكترین مشكل ساختار روانی شان از هم گسسته می شود. رسیدن به یك پختگی و بلوغ اجتماعی در درجه اول به عهده والدین است و در درجه دوم ایجاد تغییر در نگرش خود افراد در شرف ازدواج به مسأله زندگی مشترك آنهاست.ج- توقعات بی جا و چشم و هم چشمی
امروزه زرق و برق های بسیار زیاد و متنوع مانند سمی كه بر اختلافات خانوادگی دامن زده گریبانگیر جامعه ما گشته و وضعیت بحرانی را در كانون خانواده به وجود آورده است. در اینجا بحث بر سر وجود چنین زرق و برقهایی نیست، بلكه بحث بر سر تأثیرات و برداشتهایی كه از آنها می شود، است. در چنین وضعیت هایی زوجین غرق در چنین اوضاعی می شوند و خود و زندگیشان را فراموش می كنند. به طور خودآگاه یا ناخودآگاه با متأثر شدن از چنین وضعی و فكر نكردن درباره تداوم زندگیشان به دامن شدید اختلافات می افتند. كما اینكه در بسیاری از مواقع این صورتهای زیبا عامل خوشبختی در زندگی نیستند. این افراد با ندیدن جنبه های مثبت زندگی خود و دیدن جنبه های به ظاهر مثبت و یا به واقع مثبت دیگران دچار كشمكش های فراوان می شوند و وقتی زندگی خود را از دست می دهند تازه می فهمند كه چه بر سرشان آمده است.
مقایسه زندگی ها با همدیگر، امروزه بلایی است كه می تواند هر زندگی خوب و زیبا را از هم متلاشی كند. اگر زوجین گرفتار چنین حالتی شوند تحت هر شرایطی و امكاناتی هرگز به آرامش و رضایت نخواهند رسید. این وضعیت حالتی روانی را در افراد به وجود خواهد آورد كه با به دست آوردن هر چیزی به موضوع دیگری فكر خواهند كرد كه هرگز تمامی نخواهد داشت. پس باید خود و شرایط خودمان را بپذیریم و با تلاش و پذیرش خود گام به سوی آینده برداریم كه در این صورت احساس خوشبختی خواهیم كرد.
د- ابتلا به اختلالات عاطفی و روانی
ابتلای یكی از زوجین و یا هر دو نفر آنها به اختلالات روانی می تواند موجب از هم پاشیدگی یك زندگی مشترك گردد. اختلالات روانی مورد بحث می تواند طیف گسترده ای از شدت و ضعف و همچنین مشهود و غیرمشهود را دربرگیرد. مثلاً ابتلا به افسردگی از حالت خفیف آن تا حالت شدید آن كه به افسردگی اساسی معروف است می تواند موجب اختلال در روابط زناشویی گردد كه این حالتی مشهود از اختلالات روانی است. ولی گاهی اختلالاتی مانند اختلالات شخصیت كه به طور مشهود در مبتلایان آن دیده نمی شود از عوامل ناسازگاری و تنشهای زندگی زناشویی خواهد شد. ازجمله این اختلالات می توان از اختلال شخصیت هیستریونیك (نمایشی) و خود شیفته نام برد. به عنوان مثال در اختلال شخصیت هیستریونیك فرد مبتلا نیاز مفرط به توجه از سوی همسرش را دارد و در صورت كمترین بی توجهی آشفتگی زیادی بر وی مستولی خواهد شد. در این حالت فرد مقابلش به هر اندازه به او توجه نشان دهد او ارضا نشده و همیشه شاكی خواهد بود. این در حالی است كه خودش در مقابل این همه توجه طلبی كمترین توجه را به همسرش می نماید ولی فكر می كند كه بی نهایت این كار را انجام داده است. رفته رفته این موضوع موجب خستگی طرف مقابلش شده و بعد از مدتی به مشاجره و درنهایت تنفر زیاد از همدیگر و طلاق و متاركه می انجامد.
۳- عوامل اقتصادی : مسائل مالی و اقتصادی از دیگر عواملی است كه می تواند منجر به متاركه زوجین شود. از مصادیق این عوامل می توان به فقر، بیكاری، بیماری و غیره اشاره كرد. از نظر بسیاری از مردم بد بودن وضعیت اقتصادی بزرگترین عامل طلاق تلقی می شود.
در اینجا باید به این نكته اشاره كرد كه درست است عوامل اقتصادی نقش مهمی در امور زندگی مشترك دارد ولی خود این مسائل فی نفسه مهمترین عامل فروپاشی نمی باشد. در یك زندگی زناشویی زوجین اگر همدیگر را دوست داشته باشند و منطقی فكر كنند می توانند با داشتن حداقل امكانات زندگی با همدیگر سازگار بوده و زندگی كنند.
كما اینكه در غیر این صورت با بالاترین امكانات مادی هم با یكدیگر به سر نخواهند برد.
پس قناعت و پذیرش موقعیتها و وضعیت طرفین بعد از ازدواج می تواند این عامل را خنثی كند كه متأسفانه باید اذعان كرد در جامعه كنونی ما برخی از زوجین بدون نگاه به خود و فرد مقابلش توقعات آرمانی را برای زندگی زناشویی تصور می كنند كه به عمل رساندن آن غیرممكن بوده و با گذشت مدتی از زندگی مشترك به راهی جز راه طلاق و متاركه نمی انجامد.
نكته دیگری كه در این زمینه می توان عنوان كرد این است كه به نظر می رسد علت طلاق در طبقات پائین اقتصادی اجتماعی (مخصوصاً در شهرهای بزرگ) مسائل اقتصادی (فقر و بیكاری) باشد ولی در طبقات بالاتر اجتماعی (تحصیلكرده ها) عدم تفاهم و سازش اخلاقی باشد.
۴- عوامل ارتباطی : عوامل ارتباطی مشتمل است بر ارتباط و رفت و آمد با خانواده همسر (والدین، برادر، خواهر و بستگان) و نگاه و نگرش متقابلی كه این دو نسبت به هم دارند.
شاید بتوان گفت عوامل ارتباطی كه ذكر شد در جامعه ما از بزرگترین مسائل اختلاف برانگیز در مسائل زناشویی و خانوادگی است.
جایی كه خود زوجین چندان اختلافی با همدیگر ندارند و مسائل فرعی دیگر مثل ارتباط با خانواده های طرفین برانگیزاننده مشكلات عدیده ای می شود. در اینجا می توان به روابط بین مادرشوهر، عروس- خواهرشوهر، عروس- مادرزن داماد اشاره كرد كه اغلب از دیدگاه خوبی نسبت به هم برخوردار نبوده و به نظر می رسد در فرهنگ ما از تاریخچه ای بس طولانی برخوردار است.
۵- سایر عوامل : عوامل دیگری چون اعتیاد، بیكاری، بیماری، ناباروری، مسائل جنسی، به میان آمدن پای فرد دیگری در زندگی یكی از زوجین، تغییرات و تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی، فاصله طبقاتی، رتبه های تحصیلی و... ازجمله دیگر علل طلاق و متاركه می باشند.
اعتیاد به عنوان بلای خانمان سوز می تواند هر زندگی را در كام خود فروكشد و نابودش كند. بیكاری زمینه ساز مشكلات اقتصادی و به دنبال آن تشویش های روانشناختی است. ناباروری هر كدام از زوجین و ناتوانی در بچه دار شدن از عوامل نگران كننده و ایجاد كننده طلاق است. مشكلات جنسی و عدم رضامندی هر كدام از زوجین از عوامل بسیار مهمی است كه به علل فرهنگی در هاله ای از پنهان كاری قرار می گیرد.
در مشاوره های ازدواج این امر به وضوح به چشم می خورد كه برخی از زوجین به مسائل جنسی كه از ضروری ترین و مهمترین عوامل استواری زندگی زناشویی است توجهی نمی كنند یا بی توجه هستند. اغلب خانم ها ارضای جنسی را فقط مختص آقایان می دانند و از رضایت خودشان در این زمینه غافل می مانند كه بعدها منجر به اختلافاتی می شود كه هیچكدام از آنها نمی دانند كه علت در چیست و منشأ این اختلافات با بهانه های دیگری ظهور می كنند. عدم آموزش و عدم آگاهی از برقراری روابط جنسی به شكل صحیح، مقاومت یا عدم مراجعه به پزشك، برای مسائل مربوط به این روابط و... از موارد مشكل ساز در این زمینه می باشند.در آخر باید به این نكته توجه كرد كه تغییرات فرهنگی و اجتماعی كه در جامعه ما در حال گذر است منجر به تغییر و تحولات گسترده در ابعاد و سطوح مختلف اجتماعی شده كه كانون خانواده و زندگی زناشویی ازجمله مواردی است كه به شدت تحت تأثیر این تغییر و تحولات قرار گرفته است. در این راستا، این وظیفه نهادهای دولتی و غیردولتی است كه موضوع را از جهات مختلف موردتوجه و بررسی قرار داده و با ریشه یابی و شناسایی دلایل و عوامل آن راهكارهای لازم را بیابند. چرا كه فروپاشی خانواده علاوه بر اینكه صدمات روانی و عاطفی به افراد مبتلا به آن می زند، اثرات مخربی را بر پیكره جامعه و ایجاد معضلات، مشكلات و بزهكاری های فراوان در جامعه وارد خواهد كرد

● امروزه اعتیاد مهمترین عامل طلاق در خانواده هاست
قاضی مشاور دادگاه خانواده مهمترین دلیلی را كه در خانواده ها منجر به طلاق می شود، عامل اعتیاد ذكر كرد.
فخری ملك محمد میگوید : ۶۰ الی ۷۰ درصد طلاقهایی كه انجام می شود مربوط به اعتیاد افراد است و عدم تفاهم زوجین و دخالت افراد در روابط خانوادگی در درجه دوم اهمیت قرار دارد.وی ادامه داد: در طی دو سال گذشته درصد افزایش طلاق در قم ۳۲/۵۶ درصد بوده است كه از این لحاظ استان قم نسبت به سایر استانهای كشور در رتبه پنجم قرار دارد.
وی در خصوص وكالت زن در طلاق و یا ماده ۱۱۱۹ قانون مدنی گفت: مبنای این ماده قانونی بر اساس قوانین شرعی است و از آنجا كه بعضی از حقوق، ذاتی و غیرقابل سلب است و شرع آنها را جایز كرده مانند حق طلاق برای مرد و تعدد زوجات، در مقابل قانون برای زن نیز راه حلهایی قرار داده كه وكالت زن در طلاق یكی از این موارد است و متأسفانه اكثر زنان از این حق خود آگاهی لازم را ندارند.
وی اضافه كرد: بر اساس این ماده زن می تواند هر شرط مشروعی را ضمن عقد نكاح یا عقد لازم دیگر بنماید كه در صورت ا
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

طلاق 9 سال 11 ماه ago #86775

متن خوبی است مرسی
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: شیرین الله بخش