درحالی که امروزه جوانان وجود عشق را برای زندگی زناشویی لازم می دانند و به طبع آن برای ازدواج کسی را انتخاب می کنند که عاشقشان هستند و بیشتر ازدواج ها با عشق صورت می گیرد و هر دو طرف در افکارشان یک زندگی عاشقانه و رمانتیک را تصور می کنند و تصمیم می گیرند با قبول مسئولیت انتخاب شان کاری کنند که سالیان سال در کنار هم باشند و به دیگران نشان دهند که به اندازه کافی بزرگ، عاقل و امروزی هستند که تیرشان به هدف بخورد و قصد دارند به یکدیگر و تعهداتشان در مقابل هم احترام بگذارند تا جایی برای شماتت اطرافیان بابت انتخابشان باقی نگذارند ، اما درطول زمان مسائلی پیش می آید که می تواند به جدایی، یا یک زندگی مشترک بدون احساس، عشق و همراهی منجر شود.
طلاق در لغت به معنی گشودن گره و رها کردن است و در زندگی زناشویی از هم پاشیده شدن زندگی یا از بین رفتن تعامل در زندگی و جدایی زوجین از یکدیگر می باشد.

یکی از مهمترین انواع طلاق، طلاق عاطفی است که در هیچ کجا به ثبت نمی رسد و نمود عینی ندارد اما شاید مهمترین نوع طلاق باشد و به خاطر کوشش های همسران – بیشتر به خاطر وجود بچه ها- برای نرسیدن به مرحله جدایی، بسیاری از پیوندهای زناشویی عاشقانه به طلاق عاطفی منتهی می شود..
در این نوع طلاق زوجین زیر یک سقف زندگی می کنند ولی روابط آنها کمرنگ وگاهی نیز با کشمش همراه است در خانه‌ این زوجین هیچ رابطه عاطفی وجود ندارد و همه از خانه فراری می باشند و مدام از یکدیگر گله و شکایت دارند زوجین به یکدیگر توهین می کنند و نسبت به نیازها و خواسته های یکدیگر بی تفاوت می گردند انگار که نه انگار با یکدیگر زن و شوهر هستند اصلا نمی توانند وجود یکدیگر را تحمل نمایند این زوجین اظهار می دارند که فقط بخاطر مسائل خانوادگی و فرزندان، فرهنگی و اجتماعی و ترس از بی آبرویی اقدام به طلاق نمی کنند و حاضرند این مشقت ها را به جان بخرند
این رابطه سرد و غیر عاطفی والدین تاثیر منفی و جبران ناپذیری بر فرزندان گذاشته و فرزند خانواده هایی که دچار طلاق عاطفی هستند همواره احساس ناامنی و ترس از دست دادن پدر و مادر خود را دارندو به همین خاطردر معرض آسیب های روحی و اجتماعی قرار می گیرند . کار به جایی می رسد که فرزندان چنین خانواده هایی آرزوی جدایی والدینشان را دارند چرا که می دانند در صورت جدایی رسمی و قانونی والدینشان دیگر حداقل شاهد چنین فضای پر تنش و درگیری نخواهند بود.
عوامل متعد دی در شکل گیری این نوع طلاق وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از روابط نادرست یکی از زوجین، خیانت های مکرر و داشتن روابط موازی،انتظارات غیر واقع بینانه از همسر، عدم تناسب فکری و فرهنگی بین زوجین و حتی خانواده آنها، مسائل اقتصادی، تفاوت سنی فاحش بین زوجین ، عدم شناخت صحیح از یکدیگر قبل از ازدواج، عدم توجه به نیازهای عاطفی و جنسی یکدیگر، نداشتن مهارت های ارتباطی و حل مسئله، ابراز نکردن خواسته ها و فرو خوردن ناراحتی ها ،عدم ابراز احساست و عواطف بین زوجین، سکوت اختیار کردن درباره رفتارها و اعمال همسر، داشتن ناراحتیها و مشکلات فردی، عدم انعطاف پذیری، مشغله های شغلی و مدت زمان اندکی که اعضای خانواده با هم سپری می کنند.
بعضی از خصیصه های رفتاری در زوجین وجود دارد که میتواند در دراز مدت زندگی زناشویی را به وادی طلاق عاطفی بکشاند این ویژگیها به شرح زیر است:
۱- خود محوری: خود محوری به عبارت عامیانه یعنی اینکه من فقط خودم را قبول دارم و تنها روش موفقیت و زندگی این است که مطابق اسلوب یا روش خود کار کنم و فقط افکار و نظرات من درست هستند و من عقل کل هستم و صلاح و مصلحت کارها را می دانم.این افراد هیچگاه نمی توانند به همسرشان اجازه دهند که در تصمیم گیری ها شرکت کند و اظهار می دارند که همسرشان اشتباه می کند این خود محوری سبب می شود فرد نتواند خود را با دیگران و دنیا سازگار کند چرا که لازمه سازگاری ، انعطاف پذیری است که افراد خود محور فاقد آن هستند.
۲- کمال گرایی: این افراد دارای تفکر همه یا هیچ هستند دنیای آنها یا سفید است یا سیاه . از هر چیزیی بهترینش را می خواهند اگر همسرشان نقطه ضعفی به زعم خودشان داشته باشد برای این دسته فاجعه است و درصدد این هستند که این نقطه ضعف ها را اصلاح کنند و اگر تلاششان مثمر ثمر نگردید پس دیگر نمی توان با او زندگی کرد.
۳- پرخاشگریی: خیلی از زوجین وقتی که عصبانی می شوند نمی دانند که چگونه باید رفتار بکنند و عصبانیت و خشم خود را کنترل نمایند. آنها فقط یک روش را آموخته اند و ان هم رفتار پرخاشگرانه مثل ناسزاگویی، برخورد فیزیکی، تهمت زنی و قهر است اینها رفتارهایی بوده اند که فرد بر اساس تجربه و مشاهده رفتار والدین و اطرافیان آموخته است پس وقتی خیلی از افراد جامعه این رفتارها را دارند پس م توان نتیجه گرفت که عکس العمل خوبی است که من انجام می دهم.
۴- اعتمادبه نفس ضعیف: ویژگی عمده افرادی که اعتماد به نفس پایین دارند این است که خود را لایق هیچ چیز مثبت در دنیا نمی دانند و اگر هم موفقیتی باشد به خاطر شانس است و تکرار پذیر نیست و خیلی دوام نمی آورد پس بهتر است من به آن دل نبندم تا کمتر آسیب ببینم در نتیجه به این دلیل طوری با همسرم رفتار می کنم که اگر از من جدا شد آمادگی لازم را داشته باشم و اختیار عمل دست خودم باشد و شروع می کنند به بد رفتاری با همسر و هر رفتار او را به نیت او برای جدایی و خیانت تفسیر می کند.
۵- دروغگویی
فرد دروغگو هر جا که مصالح خود را در خطر می بیند واقعیت را تحریف و کتمان می کند و موضوع را به گونه دیگر بازسازی و بیان می کند . دروغ پایه های مستحکم هر رابطه ایی را به لرزش در می آورد و اصل اساسی یک زندگی مشترک که صداقت و اعتماد است را زیر سوال می برد.
۶- لجاجت
بعضی از زوجین از ابتدا زندگی به دلایل مختلف رفتارهای رقابتی و لجوجانه انجام می دادند و در جواب هر هایی به دنبال پاسخ هوی بودند زندگی به تعبیر آنها میدان نبردی است که اگر نزنی میخوری و اگر گذشت کنی فکر می کنند نمی توانی جوابشان رابدهی و یا به اصطلاح کم آوردی .
۷- مقتصد بودن یا خساست
زندگی با کسانی که پول را بیشتر از زندگی زناشویی شان دوست دارند بیار سخت و در مواقعی غیر ممکن است کسانی که زنده هستند که پول را درآورند و آن را در حسابهای بانکی یا معاملات تجاری افزایش دهند برای این افراد پول برای رسیدن به رفاه نیست . اینها سالیان سال از یک وسیله استفاده می کنندنه به این خاطر که اهل اسراف نیستند بلکه بدین جهت که خرج کردن پول برایشان سخت است. البته خساست زمانی مطرح می شود که فرد پول دارد و خرج نمی کند اما کسی که پول ندارد بالطبع نمی تواند خسیس باشد.
۸- عدم بلوغ عاطفی و هیجانی
برای بعضی از زوجین ابراز احساسات و عواطف در زمره سخت ترین کارهای دنیاست و اصلا نمی توانند احساسات خود را بشناسند و گاها نمی توانند آن را کنترل کنند پس برای اینکه دیگران به او انگ حساس و عاطفی بودن را نزنند اصلا احساست را ابراز نمی کنند اینجوری راحت ترند!
۹- عدم بلوغ عقلانی
بلوغ فکری یعنی من بتوانم وافعیت را از خیال متمایز کنم و بر اساس واقعیت برای زندگی ام برنامه بریزم یا تصمیم بگیرم هستند زوجینی که هنوز دنبال آرزوهای دوران کودکی شان نشسته اند تا روزی یک معجزه اتفاق بیفتد و او را به آرزوهایش برساند این افراد نمی توانند برای زندگی شان برنامه بریزند و همه چیز را به دست تقدیر و سر نوشت می سپارند و زندگی زناشویی شان را به ورطه نابودی می کشانند.
۱۰-منفی گرایی:
نیمه خالی لیوان را همیشه دیدن می باشد . لازمه زندگی موفق دز این دنیا داشتن مقداری نگرش منفی به اتفاقات و حوادث است که با استفاده از آن بتوانیم احتمالات دیگر را در نظر بگیریم تا کمتر آسیب و ضرر ببینیم و همیشه نیمه پر لیوان را دیدن باعث می شود که متضرر شویم و کلاه سرمان برود . برای اینکه بتوانیم زندگی موفق زناشویی را تجربه کنیم باید با کیاست باشیم یعنی اول جنبه مثبت و نیمه پر لیوان را ببینیم و بعد نیم نگاهی به نیمه خالی بیندازیم و هدفمان هم این باشد که در صورت مواجه با آن بهترین و مناسب ترین رفتارها را در جهت استحکام رابطه زناشویی برداریم . در افراد بد بین عکس این قضیه اتفاق می افتد به نظر آنها همه مجرمند مگر خلافش ثابت شود داشتن این نوع نگرش نه تنها کمکی ه حفظ بنیان خانواده نمی کند بلکه باعث می شود دنیای همسر و فرزندان محدود شود تا جایی که زندگی و تحملش برای آنها غیر ممکن می شود.
در صورتی که دارای هر یک از این و یژگیها هستید سعی نمایید با بهره گیری از تجارب متخصصینو روان شناسان حاذق این صفت ها و ویژگی هایتان را کمرنگ نماید تا از یک زندگی زناشویی موفق بهرمند گردید.
همان صفر باش همان دایره ساده و توخالی! که با حضورش روبروی هر عددی قرا بگیرد آن را دهها و صدها برابر ارزش می بخشد.
نویسنده علی باجلان
روان شناس، سکسولوژیست و سکس تراپیست(درمانگر مشکلات جنسی) مشاور خانواده، ازدواج و طلاق

طاهر طاهری جعفری

خوبه متشکرم