خوش آمديد,
مهمان
|
|
به مناسبت 12 اردیبهشت (دوم ماه مه) روز تسلیم آلمان نازی و پایان جنگ دوم جهانی
زوال کلنل جهان را شادکرد جنگها همیشه اجتنابناپذیر جلوه میکنند اما در پس مناسبات دولتها و حکومتها همواره نوعی ابهام وجود دارد. شاید گمان عامه بر آن است که در مواقع بحرانی راهی جز جنگ پیش روی سیاستمداران و دولتمردان قرار ندارد اما چه بسا آنها بتوانند با اجماع همگانی و گذر از بحران، از بروز جنگها جلوگیری کنند. آنگاه میتوان بر این فرضیه صحه گذاشت که شروع هر جنگی الزاماً اجتنابناپذیر نیست. یکی از مصیبتبارترین جنگها که در تاریخ و حافظه مردم دنیا باقی خواهد ماند، جنگ دوم جهانی است که در روز دوم ماه مه 1945 با ورود ارتش سرخ شوروی به برلین و فرو ریختن آخرین لایههای مقاومت نازیها، نفسهای واپسین خود را کشید و شعلههای آن فروکش کرد. هرچند آتش زیر خاکستر این جنگ بعدها به حوادث و رویدادهای مهم دیگری انجامید و دنیا را دستخوش تغییر و تحولات شگرف کرد. از آن جملهاند دستهبندی کشورهای جهان و تشکیل دو قطب قدرتمند غرب و شرق به رهبری امپریالیسم امریکا و اردوگاه سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی و دیگر جناحبندیها و منازعات بینالمللی و... درباره جنگ دوم جهانی کتابها و نوشتههای مستند بسیاری به رشته تحریر درآمده اما واقعیات پنهان و زد و بندهای پشت پرده قدرتهای درگیر در این جنگ هیچگاه در معرض افکار عمومی به صورت شفاف و آشکار قرار نگرفت. ولی در مواقعی به مناسبتهای مختلف که یادآور روزهای این جنگ خشونتبار است، بازخوانی آن مجالی دیگر میدهد به ملتها و دولتها که با بازنگری در مواضع خود، در رویارویی با مسائل کلان بینالمللی همواره سرنوشت صلح را جدیتر از گذشته مدنظر داشته و آن را همچون گوهر گرانبهایی دور از دسترس جنگطلبان و خشونتطلبان قرار دهند. جنگ دوم جهانی در ادامه معضلات و گرفتاریهای قومی و نژادی و منطقهای جنگ اول به وقوع پیوست و در اول سپتامبر سال 1939 به دستور آدولف هیتلر، با حمله قوای نازی به کشور لهستان آغاز شد. از حدفاصل شروع این جنگ خانمانسوز تا پایان رسمی آن، جهان تغییر و تحولات جدیدی را تجربه کرد که در این نوشتار به اجمال به آن خواهیم پرداخت. آتش زیر خاکستر با پایان جنگ بینالملل اول (1918 – 1914) که به شکست قوای محور یا متحدین و در رأس آن آلمان انجامید، ژرمنها مدعی تحقیر کشورشان به واسطه امضای عهدنامه تحمیلی ورسای (28 ژوئن 1919) شدند و در این میان آدولف هیتلر سرجوخه اتریشیالاصل آلمانیها که اینک با فشار تندروهای حزب متبوعش – نازی – به رئیس جمهوری وقت آلمان، هیندنبورگ، به صدراعظمی آلمان انتخاب شده بود، توانسته بود 39 درصد کرسیهای رایشتاگ – مجلس ملی آلمانها – را از آن خود و حزب نازی کند. هیتلر در کتاب معروف خود – نبرد من – برتری قوم آلمان را به طرز ماهرانهای تبلیغ و وعظ مینمود و از طریق سخنرانیهای پرشور در جمع هواداران و اعضای حزبش مدعی تحقیر ملت آلمان و نداشتن «فضای حیاتی» برای کشورش شد. هیندنبورگ مسن و محافظهکار که حالا بیشتر از گذشته از هیتلر هراس داشت، جرأت مخالفت با او را نداشت و در فرمانی و در میان بهت همگانی او را به صدراعظمی آلمان میگمارد. این انتصاب آن قدر دور از انتظار بود که حتی یکی از نزدیکترین افراد به آدولف هیتلر به نام لوندرندروف، در تلگرافی به رئیس جمهوری آلمان از اینکه شخص هیندنبورگ، فرمان صدراعظمی او را امضا کرده، مستوجب گناهی نابخشودنی میداند و مینویسد: «نسل آینده آلمان شما را هیچگاه نخواهد بخشید و در گور نفرینتان خواهد کرد.» پیشگویی این فرد در حال عملی شدن بود. نازیها پی در پی به وسیله ماشین تبلیغاتی خود، بویژه از احساسات مخالفان عهدنامه ورسای و از نارضایتی ناشی از تشدید استثمار دول قدرتمند و حکومتهای امریکا و انگلیس و فرانسه و فقدان حقوق سیاسی خود سود میجستند و مدعی بودند که چیزی جز جنگ نمیتواند وضع موجود را به سامان برساند. آنها نقشه تسخیر اروپا و سلطه بر جهان را در سر میپروراندند. آلمانها هرچند در این میان و بااین ایده همواره نقشه تصرف روسیه را هم میکشیدند اما هیتلر هرگز فکر خود را بر زبان جاری نساخت و به همین منظور قبل از هر چیز با «ژوزف استالین» دیکتاتور شوروی به یک توافق ضمنی دست یافتند. آلمانها با امضای قرارداد عدم تجاوز با روسیه این امکان و فرصت طلایی را به دست آوردند که از جنگ در دو جبهه – فرانسویها و انگلیسیها در جبهه غرب و شورویها در جبهه شرق – پرهیز کنند. در معاهدهای که وزیر خارجه آلمانها، یواخیم فون ریبن تروپ – با ویاچسلاو مولوتوف، وزیر خارجه شوروی در بهار 1939 امضا کرد، علناً سرنوشت کشور لهستان تعیین و این کشور اولین قربانی نظامی هیتلر و قوای متجاوزش میشود. لازم به یادآوری است که پیش از این نازیها با استفاده از این موضوع و دستاویز قراردادن آن که تعداد زیادی از مردم غرب چکسلواکی در ناحیه «سودت» آلمانیتبار هستند. ستون پنجمی از عناصر هواخواه خود را در این کشور به طرفداری از نازیها گسیل کرده و این جمعیت افراطی، بیمحابا خواستار خودمختاری «سودتلند» میشوند. در اواسط ماه مه سال 1938 نیروهای آلمانی در مرز این کشور با چکسلواکی به تحرکات نظامی شدیدی دست زدند و همه این اتفاقات در حالی رخ میداد که ماشین جنگی آلمانها روز به روز قویتر میشد و آنها هر روز بیشتر از روز قبل بر طبل جنگ میکوبیدند. با به صدا درآمدن گوشخراش طبلهای جنگ، اتریش و چکسلواکی نخستین طعمههایی بودند که بیسرو صدا و بدون جنگ و خونریزی در دام افراطیون هواخواه آلمان گرفتار شدند و به راحتی به تصرف ارتش نازیها درآمدند. فرانسه و بریتانیا هم در حال فریب خوردن بلوفهای سیاسی هیتلر، نظارهگر اقدامات ارتش نازیها هستند. جالبتر اینکه، هیتلر بعدها در یک محفل خصوصی میگوید: «هنگام تصرف – راین لند – (ناحیهای در مرز فرانسه) 48 ساعت خواب آرام نداشتم، چرا که آمادگی مقابله نظامی با فرانسویها را نداشتیم و اگر آنها به ما حمله میکردند، مجبور بودیم، دممان را روی کولمان بگذاریم و برگردیم.» فیلیپ گادین محقق، نویسنده و مورخ امریکایی در کتاب «جنگ جهانی دوم در اروپا» مینویسد: «نازیها با استفاده از همان تاکتیکهایی که پیشتر چنان کارکرد خوبی داشت در بقیه چکسلواکی به ناآرامی سیاسی دامن زدند تا بهانه لازم را برای اقدام نظامی فراهم آورند. آنها سپس یک سند در حکم تسلیم به رئیسجمهوری چک – امیل هاچا – ارائه میکنند، اما او از امضای آن امتناع ورزید، سپس هرمان گورینگ، جانشین فرماندهی هیتلر تهدید کرد که شهر زیبا و تاریخی پراگ – پایتخت چک – را با حمله نیروی هوایی آلمان نابود میکند. رئیسجمهور نحیف از حال رفت و ...» جنگ آغاز میشود در اول سپتامبر سال 1939 – همانطور که پیشتر اشاره شد – ارتش آلمان به لهستان یورش میبرد. در پی این اقدام آلمانها، بریتانیا و فرانسه دو روز بعد در سوم سپتامبر به آلمان اعلان جنگ رسمی میدهند، هر چند آنها ادعا کردند غرض از این اقدامات نجات لهستان بود ولی شاید بتوان حدس زد محافل حاکم بر بریتانیا و فرانسه به سرنوشت مردم لهستان علاقه چندانی نداشتند و چیزی که آنها را بلافاصله به این اقدام ترغیب کرد، ترس از قویتر شدن بیش از حد حریف بود. ورماخت – ارتش آلمان – تصمیم گرفته بود با حملهای برقآسا و با مشارکت نیروی هوایی و زرهی، لهستان را زیر پای چکمهپوشان خود له کند. کامران فانی، محقق و نویسنده در این باره مینویسد: «کشور 35 میلیون نفری لهستان در کمتر از یک ماه به تصرف قوای هیتلر درآمد. این جنگ نمونه کاملی از یک جنگ جدید بود که به آن جنگ برقآسا میگفتند. دو هفته بعد ارتش روسها از مرز لهستان گذشتند و بیآنکه با مقاومت شدیدی روبهرو شوند این کشور را متصرف شدند. لهستان میان آلمان و روسیه تقسیم شد.» این حمله برقآسا در کمتر از دو سال دامن شورویها را میگیرد و هیتلر در عملیاتی با نام «بار باروسا» به معنی «ریش قرمز» فرمان حمله سراسری را به اتحاد جماهیر شوروی صادر میکند. ساعت 4 صبح 22 ژوئن 1941، سه میلیون سرباز آلمانی در جبههای به طول هزار کیلومتر خاک شوروی را مورد تجاوز قرار دادند. ارتش روس غافلگیر شد. هر چند نقشه حمله به روسیه با دقت هر چه تمام در ستاد ارتش آلمان طراحی شده بود اما هیتلر سرمای طاقتفرسای روسیه را در محاسبات خود چندان جدی نگرفت. او اینک به چاههای نفت قفقاز میاندیشید و میدانست که اگر به چاههای نفت روسیه دست یابد، ارتش سرخ را از میان برخواهد داشت. چرا که نفت مهمترین منبع سوخت بود و بدون این ماده حیاتی، تانکها و هواپیماهای روس عملاً از کار میافتاد. نبرد استالینگراد 22 لشکر آلمانها در کناره شهر ولگاگراد که روسها حالا نام استالینگراد را بر آن گذاشته بودند، گرفتار آمدند. آلمانیها همواره میکوشیدند تا دشمن خود را به محاصره درآورند و چون در این کار اغلب موفق میشدند، ژنرالهای آلمانی، خود را استاد بیرقیب مانورهای محاصره میدانستند. لذا در استالینگراد برای اولین بار قوای ارتش شوروی توانستند صفوف ارتش ششم آلمان را از بقیه نیروهای آلمانی جدا کنند. نبرد استالینگراد تا حدودی سرنوشت جنگ دوم جهانی را تعیین کرد. محاصره آلمان در کنارههای رود ولگا رخ داد و خبر آن سراسیمه به برلین رسید. بسیاری از مردم آلمان فهمیدند که واقعه جبرانناپذیری در استراتژی نازیها رخ داده است. ستاد کل و وزارت تبلیغات نازیها به فرماندهی گوبلز تعمداً نامههایی را که سربازان آلمانی به پشت جبهه میفرستادند، سانسور میکردند تا بحران به وجود آمده را پنهان کنند. اما سربازان معلول آلمانی که به میهن خود باز میگشتند، نمیتوانستند پیرامون آنچه در کرانههای ولگا رخ میداد، سکوت کنند، آنها درباره سرنوشت محتوم کسانی که هیتلر به شرق فرستاده بود- بویژه استالینگراد- نوشتند و سخن گفتند. خزان جنگ در بهار در بهار سال 1945 روسها به 60 کیلومتری برلین رسیده بودند و این در حالی بود که ارتشهای امریکا و بریتانیا در اواسط آوریل در بخش هامبورگ در نزدیکیهای منطقه آلپ، اردو زدند. در این هنگام فاصله متفقین با برلین در حدود 120 کیلومتر بود. جهان مشتاقانه در انتظار شکست نهایی نازیها ثانیهشماری میکرد. ارتش سرخ برای وارد آوردن ضربه نهایی به دشمن، تمهیدات و نقشههای دقیقی تهیه دیده بود. آنها به وضوح میدانستند که راه پیروزی، گشودن دروازههای برلین است. فرمانروایان آلمان در عین حال که میکوشیدند از ورود و پیشروی ارتش سرخ به پایتخت جلوگیری کنند، پنهانی سعی میکردند با ایالات متحده امریکا و بریتانیا به سازش و توافق برسند و بدینوسیله از تسلیم بیقید و شرط اجتناب ورزند. استراتژی نازیها در آن شرایط این بود که به هر قیمتی شده مانع تصرف برلین و سقوط این شهر توسط ارتش سرخ شوند. آنها حتی آماده بودند پایتخت را به واحدهای امریکایی و انگلیسی تسلیم کنند. متفقین هم امیدوار بودند بتوانند برلن را خود به تصرف در آورند. اسناد و مدارک به جا مانده به نوعی این موضوع را تأیید میکند. چرچیل اصرار داشت واحدهای بریتانیایی به سمت شرق ناحیه الب پیشروی کنند، لذا برای روزولت- رئیسجمهور وقت ایالات متحده- نوشت: «شکی نیست که ارتش روسیه به اتریش هجوم خواهد برد و وارد وین خواهد شد... اگر برلین را هم بگیرند آیا فکر نخواهند کرد که نقش عمده را در پیروزی مشترک آنها داشتهاند؟ بنابراین من از لحاظ سیاسی معتقدم که ما باید تا آنجا که ممکن است در آلمان به سوی شرق پیش برویم و اگر بتوانیم حتماً برلین را تصرف کنیم.» همچنین نامه ژنرال دوایت آیزنهاور فرمانده عالی قوای متفقین مؤید این موضوع است، آنجا که در نامهای به تاریخ 15 سپتامبر 1944 خطاب به مارشال مونتگمری نوشت: «بیگمان برلین هدف عمده ماست. به نظر من تردیدی نیست که باید تمام انرژی و نیرویمان را بر جهشی سریع به سوی برلین متمرکز کنیم.» مکاتبات فوق نشاندهنده این است که وینستون چرچیل کمی بیش از یک ماه و آیزنهاور در هشت ماه پیش از ورود ارتش سرخ روسها به برلین، مصمم به تصرف این شهر بودند و بسیار تمایل داشتند ارتشهای آنها نخستین ارتشهایی باشند که وارد برلین میشوند. اما شرایط و اوضاع چیزی جز این را رقم میزند. روسها با سرعت هر چه تمام به دروازههای برلین نزدیک میشدند. مقاومت نازیها بویژه در بخش مرکزی شهر بسیار شدید بود. یکی از مکانهایی که در سیستم دفاعی آلمانیها نقش عمدهای داشت، عمارت بزرگ «رایشتاگ» و ساختمان وزارت امور داخله بود که به مرکز مقاومت نیرومندی بدل شده بودند. جنگ برای تصرف رایشتاگ که اوایل صبح روز 30 آوریل آغاز شده بود به مدت چند ساعت با شدت تمام ادامه داشت. گروهی از افراد داوطلب ارتش سرخ به پشتبام عمارت رایشتاگ هجوم میبرند و در آنجا و بر فراز آن پرچم شورویها را به اهتزاز در میآورند. امروز در تاریخ جهان روز اول ماه مه 1945 است، اما جنگ به مدت یک شبانهروز دیگر بیوقفه ادامه مییابد. ماشین جنگی آلمانها، آخرین تلاشهای خود را برای از حرکت نایستادن ادامه میدهد. پادگان جنگی آلمانها در صبح روز دوم ماه مه 1945 (2 اردیبهشت سال 1324 شمسی) اسلحه خود را بر زمین گذاشت. آلمان نازی دستها را به علامت تسلیم بالا برده است و جهان تشنه صلح در انتظار این لحظه اشک شوق میریزد. هنوز در شرق دور ژاپن در حال جنگیدن است. روز تصرف مجلس ملی آلمان- رایشتاگ- در تاریخ جهان ثبت و به یک روز تاریخی تبدیل میشود. جنگ پایان یافته بود. کل تلفات انسانی این جنگ 52 میلیون و 480 هزار نفر برآورد شد که سهم روسها از آن بالغ بر 25 میلیون و 600 هزار نفر بود یعنی 10 درصد جمعیت کل شوروی و رقمی نزدیک به یک دوم کل قربانیان این جنگ. آدولف هیتلر در پناهگاه زیرزمینیاش خود را به ضرب گلولهای از پا در می آورد. پیش از او، گوبلز اعجوبه ماشین تبلیغاتی آلمانها همراه همسر و فرزندانش خودکشی میکنند. جنازه هیتلر هیچگاه به دست روسها نیفتاد و به یکی از معماهای تاریخ بدل گشت. جهان میرفت که آبستن حوادث و رویدادهای جدید دیگری باشد، رایش سوم سقوط کرده بود! |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: بهنوش محتشمی
|