خوش آمديد,
مهمان
|
|
یادداشتهای 29 اکتبر 1920: «من وزارت جنگ را که در پی کسب نفوذ همهجانبه در ایران است و ظاهراً وزارت خارجه از آن غافل است سرزنش نمیکنم.» (ص 327)
یادداشتهای 30 اکتبر 1920: «نورمن میگوید کرزن از برکناری استاروسلسکی بسیار خشمگین است. او دوست دارد که وزرای مختارش از دستورهای تلگرافی وی اطاعت کنند. او از اقدامات خودسرانه آنها خشنود نیست.» (ص 327) یادداشتهای 31 اکتبر 1920: «به نورمن گفتم که تهاجم گستردهای از سوی بلشویکها مثلاً از استرآباد صورت نخواهد گرفت.» (ص 328) یادداشتهای اول نوامبر 1920: «کرزن بحق از دست نورمن بینوا عصبانی است. او [نورمن] رونوشت تلگرافی را که کرزن برایش ارسال داشته و در آن از برخورد خشن و غیردیپلماتیک وی با روسها انتقاد کرده، برایم فرستاده است. (ص 332) یادداشتهای دوم نوامبر 1920: «من تمامی خصوصیات مردم ایران را مطالعه کردهام. رضا خان فرمانده آتریاد تبریز بیتردید یکی از بهترینهاست. اسمایس رضا خان را فرمانده واقعی صحنه قلمداد میکند.» (ص 335) یادداشتهای سوم نوامبر 1920: «تلاش میکنم تا سازمان اطلاعات را سامان دهم... ما دستگاه شنود فوقالعادهای در اختیار داریم که به وسیله آن میتوانیم کلیه پیامهای رادیویی سرتاسر جهان را دریافت کنیم. تمامی این دستگاه را میتوان در یک اتاق کوچک جای داد. مأمور کشف رمزی که در اختیار دارم یکی از بینظیرترین کارشناسان است. او رمزهای روسی را بلافاصله کشف میکند. رمزهای فرانسوی و آلمانی را نیز به همین ترتیب. نمیدانم آیا بلشویکها میدانند که ما همه پیامهای رمز آنها را کشف میکنیم یا خیر؟ این روزها بلشویکها زیاد حرف میزنند. آنان همیشه پرچانه بودهاند.» (صص 337-336) یادداشتهای 7 نوامبر 1920: «از قرار معلوم وزارت خارجه که نورمن دستورات خود را از آنجا دریافت میکند هیچ گونه توجهی به اوضاع نظامی نداشته و با وزارت جنگ مشورت نمیکند.» (ص351) یادداشت اواخر 1920: «به اعتقاد من روسها قادر نیستند در خارج از کشور خود به جنگ بپردازند. نمیتوانیم بپذیریم که برای ما یک خطر نظامی محسوب میشوند. اما تبلیغاتشان بسیار سهمگین است و ممکن است به ما آسیب برساند. لنین سفارش کرده است تا زمانی که ارتش دشمن توسط تبلیغات متزلزل نشده است باید از اقدام نظامی خودداری کرد.» (ص 355) یادداشت اوایل ژانویه 1921: «سری به قزاقهای ایرانی زدم و وضع آنها را بررسی کردم. اسمایس به وضع آنها سروسامان داده است... فرمانده قزاقها [قاسم خان پوروالی یا والی ملقب به «سردار همایون» ] موجودی حقیر و بیمصرف است ولی روح و جان این نمایش سرهنگ رضا خان است. مردی که من از سابق به او علاقه داشتم. اسمایس میگوید او مرد خوبی است و من از اسمایس خواستم تا به سردار همایون مرخصی بدهد تا رضاخان موقعیت خود را مستحکم کند.» (ص 359) «در واقع، فقط دیکتاتوری نظامی میتواند مشکلات ما را حل کند و به ما فرصت خواهد داد بدون هیچ گونه دردسری کشور [ایران] را ترک کنیم.» (ص 360) یادداشت 29 ژانویه 1921: «اسمایس میگوید سردار همایون، فرمانده قزاقها، رفته و رضا خان که سرهنگی است، فرماندهی قزاقها را بر عهده دارد. اسمایس و رضاخان دوستان صمیمی یکدیگرند. بزودی بار دیگر به دیدن آنها خواهم رفت.» (ص 363) یادداشت اواخر ژانویه (30 ژانویه) 1921: «اگر بخواهم سریعاً خود را به بغداد برسانم باید هواپیمای دیگری را آماده پرواز کنم... گفتوگوهای مفصلی با اسمایس و رضا خان انجام دادم. رضا موجودی سختکوش به نظر میرسد و بینی تقریباً بزرگی دارد. میتوان گفت که قیافه او شبیه به یهودیان است ولی بینی ایرانیها به گردی بینی یهودیها نیست. موی سرش رو به سفیدی گذاشته است. او میخواهد دستش به کاری بند باشد و از بیکاری ناراحت است. او فقط به زبان فارسی صحبت میکند و فارسی صحبت کردن من حتماً موجب شگفتی او شده است. میگویند در تبریز مهتر بوده است. حتی اگر این گفته صحت هم داشته باشد باز از لیاقت او حکایت میکند. او به طور قطع پرجذبهترین فرد ایرانی است که تاکنون دیدهام.» (ص 366) یادداشت 12 فوریه 1921: «با رضا خان گفتوگویی داشتم و او را به فرماندهی کل قزاقهای ایران گماردم. او قویترین فردی است که تاکنون دیدهام. به او گفتم که بتدریج از تحت کنترل من خارج میشود و باید همراه سرهنگ اسمایس مقدمات رویارویی با شورشیان رشت را، پس از خروج ستون از منجیل، فراهم کند. در حضور اسمایس گفت و شنودی طولانی با رضا داشتم. در این فکر بودم که آیا ضروری است قرارومدارهای کتبی بگذاریم یا نه؟ و سرانجام به این نتیجه رسیدم که نوشتن مطالب مفید واقع نخواهد شد. اگر رضا بخواهد بازی درآورد به سادگی میتواند چون که امکان خواهد داشت به راحتی بگوید قولهایی که داده است به اجبار بر وی تحمیل شدهاند و او ملزم به انجام آنها نیست. قبل از این که از هم جدا شویم دو نکته را برایش روشن کردم: 1- نباید به هیچ وجه از پشت سر به قوای من حمله کند چون که این کار به نابودی او منجر خواهد شد و جز به سود حزب انقلابی به سود هیچ کس نخواهد بود. 2- شاه نباید به هیچ وجه سرنگون شود. رضا صراحتاً قول داد و من با او دست دادم. به اسمایس گفتهام بتدریج کنترل را کاهش دهد. به هیچ وجه نگران رفتن نیستم.» (صص 368-369) یادداشت 14 فوریه 1921: «باید از فکر رفتن به منجیل صرفنظر کنم. من دستورات مربوط به خروج نیروها را به اسمایس و رضا دادهام. باید به ایشان تا اندازهای آزادی عمل بدهم. باید وزیر مختار [نورمن] را ببینم و مطالب را با او در میان بگذارم. برای ما کودتا از هر چیز دیگر مناسبتر است. نورمن بیچاره را از کوره به در خواهم کرد.» (صص 371-372) یادداشت 15 فوریه 1921: «حرکت به سمت تهران... در ساعت 5 بعدازظهر به تهران رسیدم... نورمن را دیدم و عقیدهام تغییر کرد. با هم به دیدن شاه رفتیم. شاه در نقطهای در شش مایلی تهران با [تعدادی] از زنانش زندگی میکرد. نورمن همچنان نگران اوضاع بود. با او درباره رضا صحبت کردم. او بسیار تردید داشت که شاه تسلیم شود. به او گفتم که به رضا ایمان دارم. وانگهی هر دو ما که با کرزن اختلاف داریم نباید بیش از این در این مورد با هم مجادله کنیم. ناگزیرم به قزاقها اجازه دهم دیر یا زود وارد عمل شوند.» (صص 371-372) این متنی است که لرد آیرون ساید دوم، پسر ژنرال آیرون ساید، برای امیر اسدالله علم و سِر شاپور ریپورتر در تهران ارسال کرده تا آن را مورد بازبینی قرار دهند. متنی که بعداً، با عنوان «شاهراه فرماندهی» منتشر شد، با این متن تفاوت جدی دارد. در متن منتشرشده از اختلافهای وزارت خارجه (کرزن) و وزارت جنگ (چرچیل) و حکومت هند بریتانیا (لرد ردینگ) بر سر مسائل ایران خبری نیست و دستکاری و تحریف ها بسیار فراتر از این است. برای مثال، در متن دستنویس دیدار 15 فوریه 1921 آیرون ساید و نورمن با احمد شاه حدود یک سطر است: «شاه در نقطهای در شش مایلی تهران با [تعدادی] از زنانش زندگی میکرد.» این جمله کوتاه در کتاب «شاهراه فرماندهی» به شرحی مفصل و به کلی ساختگی تبدیل شده که تصویری شبیه به داستانهای «هزار و یکشب» از شیوه زندگی احمد شاه به دست میدهد و جالبتر این که مطالبی نیز از قول احمد شاه در تأیید قرارداد 1919 بدان افزوده شده است. متن منتشر شده این است: «به دروازههای آهنین قصر رسیدیم. اتومبیلها را همان جا گذاشتیم. کسی متوجه ورود ما نشد. به محوطه وسیع قصر وارد شدیم... در محوطه قصر دو خواجه در لباسهای اروپایی عصای عاج نقرهنشان در دست به پیشبازمان آمدند. آنان تعظیمکنان در حالی که عقب عقب میرفتند ما را به ساختمانی کوچکتر در گوشه اصلی قصر راهنمایی کردند. اینجا اندرون یعنی قسمت زنانه قصر بود. شاه تصمیم گرفته بود در آنجا ما را به حضور بپذیرد. یک سیاه غولپیکر در آستانه در ما را به تالاری هدایت کرد که با گشودن یک در به اتاق خصوصی شاه بار یافتیم. هنگام عبور از تالار گروهی زن و کودک را دیدم که از یک درگاهی کوچک ما را تماشا میکردند. میخندیدند و با هم شوخی میکردند اما خواجههای حرمسرا آنها را ساکت کردند.» (صص 225-226) پس از شرح فوق و توصیفی زشت از وضع احمد شاه، از قول او این مطالب نقل شده که در متن دستنویس نیست؛ یعنی به کلی جعلی است: «وزیر مختار [نورمن] به شاه گفت دولت بریتانیا از تأخیر در امضای قراردادی که او نیز آن را امضا کرده است خسته شده و بیپرده به شاه اطلاع داد که اگر پیمان امضا نشود پرداخت پول به دولت ایران ادامه نخواهد یافت. شاه در پاسخگویی تعلل میکرد که علتش نه ضعف زبان فرانسه بلکه آشفتگی و ناراحتی او بود. او میگفت احساس میکند به عصای پوسیدهای تکیه کرده است و اگر یک شاه خودکامه بود مدتها قبل معاهده را امضا کرده بود. او خواهان امضا و تصویب آن است چون میداند بهترین معاهدهای است که منافع کشورش را تأمین میکند اما مجلس شورای ملی از تصویب قرارداد سر باز میزند. میگفت به خود او هم برچسب خیانت زدهاند که چرا از اول با عقد چنان پیمانی موافقت کرده است.» (ص 227) جاعل خاطرات آیرون ساید، که نمیتواند کس دیگری جز سِر شاپور ریپورتر باشد، نه تنها از زبان احمد شاه او را حامی سرسخت قرارداد 1919 نشان میدهد بلکه از زبان او ایران را در معرض تهاجم قریبالوقوع بلشویسم معرفی میکند و به این ترتیب کودتای 3 حوت 1299 را توجیه میکند: [احمد شاه] «سپس اوضاع تیره و تار کشورش را بعد از تخلیه قوای بریتانیا برایمان ترسیم کرد. او میگفت در چنان حالتی ایران مورد تجاوز قوای روسیه شوروی قرار خواهد گرفت و در آن صورت خطراتی ناگفتنی متوجه بینالنهرین و هندوستان خواهد شد. او از وزیر مختار میخواست تا قوای بریتانیا ایران را ترک نکنند. حتی اگر ملاحظه ایران را نمیکنند به خاطر حفظ امپراتوری بریتانیا و هندوستان قوای خود را نگاه دارند.» (ص 227) جاعل خاطرات آیرون ساید از یک سطر یادداشت ژنرال آیرون ساید درباره ملاقات 15 فوریه 1921 نورمن و آیرون ساید با شاه سه صفحه مطلب ساخته و هر چه خواسته به احمد شاه نسبت داده و از زبان او در تأیید عملکرد کودتاگران شاهد آورده است. مسأله مهم دیگر «خطر بلشویسم» است که به عنوان مهمترین توجیه برای استقرار دیکتاتوری رضا شاه به کار رفته است. در متن دستنویس، ژنرال آیرون ساید واقعی به کلی منکر تهدید نظامی بلشویسم برای ایران است. اسناد ایندیا آفیس (وزارت امور هندوستان سابق) نیز، که من بررسی کردهام، مؤید این نظر است. آیرون ساید، به عنوان فرمانده خط مقدم جبهه نبرد با کمونیسم به صراحت مینویسد: «به اعتقاد من روسها قادر نیستند در خارج از کشور خود به جنگ بپردازند. نمیتوانیم بپذیریم که برای ما یک خطر نظامی محسوب میشوند...» (ص 355) این مضمونی اساسی است که در «شاهراه فرماندهی» به ضد آن بدل شده؛ یعنی بزرگنمایی خطر کمونیسم برای موجه جلوهگر ساختن کودتا و استقرار دیکتاتوری رضا شاه. ٭٭٭ برگرفته از روزنامه ایران گروه تاریخ/شماره 5591/مورخ5/12/1392 |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|