دوشنبه, 31 ارديبهشت 1403

 



موضوع: اصطلاحات کاربردی از رنگها

اصطلاحات کاربردی از رنگها 9 سال 11 ماه ago #80558

Black
Black as coal: شدیداً تاریک یا پلید و شیطانی
[Her heart is black as coal.] قلب سیاهی دارد.
Black as the night: شدیداً تاریک
[My bedroom is always Black as the night.] اتاق خوابم همیشه تاریکه.
Black out: بی‌ هوش کردن، از هوش بردن
[High elevation tends to make me black out.] بلندی حالمو بد می‌کنه.

Black out: خاموشی مطلق (بر اثر قطع برق)
[The electricity went off and caused a black out.] برق رفت و همه جا خاموش شد.
to Black list someone: کسی را در لیست سیاه گذاشتن
[He can't find work because he was black listed.] نمی ‌تونه کار پیدا کنه چون اسمش رفته تو لیست سیاه. . سابقه لیست سیاه به دوره مک کارتی برمی‌گردد. در آن زمان هر کس تصور می‌شد کمونیست است نامش را در لیست سیاه می‌ نوشتند و سپس او را می‌ کشتد.

to Give someone a black eye: کبود کردن چشم کسی

در مورد دوستش یه چیزی گفتم اونم محکم کوبید پای چشمم.
Black and white: پلیس، ماشین پلیس
[A black and white pulled up to the curb.] یه اتومبیل پلیس کنار جاده توقف کرد.
*سابقاً در بعضی از جاها ماشین ‌های پلیس سیاه و سفید بوده است به همین دلیل گاهی اوقات از این اصطلاح برای خود پلیس هم استفاده می ‌کنند.

Blue
Blue
What in blue blazes? : از سر تعجب و ناراحتی
[What in the blue blazes is going here?] وای خدای من، این جا چه خبره؟
Blue: افسرده، غمگین
[I'm feeling sort of blue.] امروز حال خوشی ندارم، پکرم.
Out of the blue: یکهو از جایی خارج شدن
[The other driver appears out of the blue.] آن یکی ماشین معلوم نیست از کجا پیداش شد.

Gray
Gray area: موضوع گنگ و مبهم
برای جواب دادن به سوال شما مشکل دارم چون سوالتان گنگ و مبهم است.
Gray matter: مغز، مخ، هوش
نمی ‌دونم او چرا همچین اشتباه احمقانه ‌ای کرد، فکر می‌کنم اصلاً مخ نداره.

Green
Green: تازه ‌کار
اگه جای شما بودم استخدامش نمی‌کردم، واقعاً تازه‌کاره.
to look Green around the gills: مریض و ناخوش به نظر رسیدن
[What's wrong with you? You look green around the gills.] چته؟ ناخوش به نظر میای..
Green with envy: به شدت حسادت کردن
[When I told her the news, she was absolutely green with envy.] وقتی خبر را بهش گفتم کاملا معلوم بود از حسادت داره می ترکه.

Pink
In the pink: سرحال بودن
[You look you're in the pink today.] امروز خیلی سرحال و قبراق به نظر می ‌رسی.
Pinky: انگشت کوچک
[He always wears a ring on his pinky.] همیشه تو انگشت کوچیکش یه حلقه داره.
Tickled pink: هیجان زده
[When H heard about your new job, I was tickled pink.] وقتی خبر کار تازه ‌ات را شنیدم خیلی هیجان زده شدم.

Purple
Purple passion: آرزو داشتن، به شدت علاقمند بودن


آرزو دارم بازیگر بشم.


Red
Beet red: خیلی قرمز، شدیداً سرخ
[She turned beet red from embarrassment.] از تعجب رنگ لبو شد. (این اصطلاح را خود ما ایرانی ‌ها هم می‌گوییم.)
Catch someone red-handed: سر بزنگاه مچ کسی را گرفتن
می ‌دانم گناهکاره. خودم سر بزنگاه مچشو گرفتم.
To paint the town red: مهمانی رفتن
[We are going to paint the town red tonight.] امشب داریم می‌ریم مهمونی.
Red: کمونیست
فکر کنم اون یه کمونیسته.
Red hot: فوق العاده
[The team is red hot.] اون تیم معرکه ‌اس.
Red neck: متعصب، مرتجع
[His father is a real redneck.] پدرش واقعاً آدم متعصبیه.
To see red: عصبانی شدن
[When I saw her with someone else, I saw red!] وقتی او را با یکی دیگه دیدم خونم به جوش آمد.

White
White-lie: دروغ مصلحتی
امروز نمی‌خواستم برم سرکار، این بود که به رئیسم یه دروغ مصلحتی گفتم.

Yellow
Yellow: ترسو
[You're not going to confront her? What are you, yellow?] نمی‌خوای باهاش روبرو بشی؟ چی هستی؟ یه بزدل؟
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: مریم رضایی