خوش آمديد,
مهمان
|
|
جهانی شدن و تاثیر آن بر فرهنگ
جهانيشدن، فرايند پيچيدهاي است كه يكي از شاخصهاي دهه پاياني قرن بيستم و مهمترين چالش قرن بيست و يكم ميباشد. فقدان درك صحيح و تعريف مشترك از اين مفهوم زمينهساز مباحث متعددي شده است به گونهاي كه برمبناي تلقيهاي مختلف و تعاريف گوناگون، نظريههاي متعددي ارايه شده است. در وراي همه مباحث مناقشهانگيز و ديدگاههاي متضاد، واقعيت انكارناپذيري وجود دارد و آن اينكه از هر زاويه و از هر منظري به جهانيشدن توجه شود، در هر صورت، نشانگر نوعي تغيير و تحول در نظام بينالمللي است و لازم است اين پديده در ابعاد مختلف بررسي شود تا امكان دستيابي به اصول مشترك فراهم شود و چالشهاي عمدهي اين حوزه، شناسايي و با شناخت صحيح ابعاد آن امكان بهرهگيري از ابعاد مثبت آن افزايش يابد و ميزان تاثير ابعاد منفي آن كاهش يابد. بايد اذعان داشت فرايند جهاني شدن، تاثيري ژرف بر حيطههاي مختلف زندگي داشته است. تثبيت روابط سرمايهداري نشان از نهادينه شدن بعد اقتصادي در عرصهي جهانيشدن اقتصاد، جنبه فرهنگي جهانيشدن به مفهوم تسلط ارزشهاي فرهنگي ويژهاي و مشروعيت يافتن جهاني است. جهانيشدن فرهنگ بر جهانيسازي هنجارها، عقايد و اهداف يك فرهنگ و تمدن خاص بدون توجه به تمايزها و تفاوتهاي فرهنگي ---- تاريخي و اجتماعي با ديگر ملتها و تمدنهاست. جهانيشدن به اين معنا توام با ويژگيهايي چون يكسانسازي يا همانندسازي فرهنگها، قداستزدايي و درهم شكستن مقاومت ارزشي و عقيدتي ملتهاي ديگر است.(1) «جهانيشدن»، گفتمان جديدي است كه ميكوشد مفاهيم متعددي را به چالش بكشد، مفاهيمي چون حاكميت ملي ، هويت، فرهنگ و.... سوال اين است كه آيا فرايند جهانيشدن باعث كمرنگشدن و اضمحلال هويتهاي ملي ميشود يا موجب برجستهشدن و بازتوليد آنها ميگردد و يا مشروط به تاثيري چند وجهي است؟ به تعبيري آيا جهانيشدن ميتواند با ايجاد يك شبكه فراملي، قدرت، توانايي دولتها را براي حفظ هويت ملي تحت تاثير قرار دهد؟ فرضيه اين مقاله در تحليل سوال فوق اين است كه جهانيشدن با ايجاد يك شبكه فراملي قدرت، درصدد است تا شبكه قدرت ايجاد شده توسط «دولت -- ملت»ها را تضعيف نمايد و هويت ملي با مشكل مواجه ميشود ليكن در نهايت حذف كامل هويتهاي ملي در فرايند جهانيشدن و تاثيرگذاري سلبي يا ايجابي آن مشروط ميباشد. البته تاكنون تعريف عملياتي و روشني از «جهاني شدن» ارايه نشده است، زيرا اين پديده همچنان دستخوش تحول است. جيمز روزنا معتقد است: «به علت تنوع و ابعاد گوناگون جهانيشدن ميان سطوح گوناگون تحليل مانند اقتصاد، سياست، فرهنگ و ايدئولوژي، ارتباط برقرار ميكند. هنوز زود است كه تعويض كامل از اين پديده ارايه شود. كاركرد جهانيشدن هر چند گونههاي مشتركي از رفتارها، فرايندها و نظامها را گسترش ميدهد مجموعهاي از ارزشهاي مشترك را بنا نميگذارد.»(2) در سطح تحليل كلان، مارتين آلبرو، جهانيشدن را به فرايندهايي كه براساس آن تمام مردم جهان در يك جامعه فراگير جهاني به هم ميپيوندند تعريف ميكند.(3) ملكوم واترز نيز جهانيشدن را فرايندي ميداند كه در آن قيد و بندهاي جغرافيايي كه بر روابط اجتماعي و فرهنگي سايه افكنده، از بين ميرود و مردم به طور فزاينده از كاهش اين قيد و بندها آگاه ميشوند.(4) آنتوني مكگرو معتقد است در جهاني شدن، الگوي فعاليتهاي مختلف بشري به سوي فراقارهاي و بين منطقهاي شدن در حركت است، همچنين جهانيشدن در تمام حوزههاي زندگي مدرن در ابعاد مختلف، ظهور و بروز دارد. از اين رو يك فرايند چند بعدي است.(5) آنتوني ماكفرر در كتاب «تاخير بررسيهاي جهاني» معتقد است چهار روند اساسي «جهاني شدن» به ترتيب عبارت است از: 1- رقابت ميان قدرتهاي بزرگ 2- نوآوريهاي تكنولوژيك 3- جهانيشدن توليد و مبادله 4- تجدد و نوگرايي آنچه كه در تعاريف مربوط به جهانيشدن قابل توجه تحليلگران ميباشد را ميتوان به عنوان ويژگيهاي غالب مطرح كرد. - جهانيشدن از پيامدهاي سربرآوردن دولتهاي نيرومند و عاليترين مرحله روابط سلطهگري - سلطهپذيري امپرياليستي و پيروزي سرمايهداري جهاني در عالم است. - جهانيشدن عبارت است از رقابت بيقيد و شرط در سطح جهان، رقابتي كه براي كشورهاي غني، درآمد بيشتر و براي كشورهاي فقير، فقر بيشتر ميآورد. - عصر «جهاني شدن»، عصر تحول سرمايهداري است كه در سايه چيرگي و رهبري كشورهاي مركز، مبادله نامتوازن صورت ميپذيرد. لذا ميتوان ديدگاههاي مرتبط به(Globalism) را به دو معناي «جهاني شدن» و «جهانگرايي» ترجمه نمود كه مقايسه اين دو مفهوم به شرح ذيل است. 1- جهانيشدن به استقبال يك جهان رفتن و آشناشدن با فرهنگهاي ديگر و احترام گذاشتن به آرا و نظريههاي ديگران است در حالي كه جهانگرايي نفي ديگران و ناديدهانگاشتن اراده عمومي ديگر ملتهاست. 2- جهانيشدن يعني گشودن درها به روي هر چه جهاني است بر خلاف جهانگرايي. 3- جهانيشدن برتري دادن به فرهنگ و هويت فرهنگي است برخلاف جهانگرايي كه نفوذ در هويت فرهنگي و در نتيجه از بين بردن آن مراد است. 4- نداي جهانيشدن در زمينههاي فرهنگي همچون ساير زمينهها، ندايي مشروع و قابل قبول است چرا كه در آن داد و ستد در آداب و سنن، گفتوگو و مناظرات ندايي كه «من» با همكاري و همياري «ديگري» ميسر ميشود. برای مقابله با ابعاد منفی جهانی شدن چه باید کرد؟ براي رويارويي با خطرات فرهنگ زدايي، آوارگي فرهنگي، به حاشيه رانده شدن گروهي و بحران هويت نمي توان به صورت ملي عمل كرد. براي رويارويي با اثرات منفي جهاني شدن بايد انسجام محكمي بين فرهنگها و انسانها پديدار شود . آنچه كه مي تواند ما را از اين سرنوشت شوم نجات دهد، سياست پيشگيرانه و حمايتي به توسعه فرهنگي كشورهاي در حال توسعه و جهان شوم به ویژه کشورهای فقير است. اينك زمان آن فرا رسيده است كه بين تمامي فعالان فرهنگي دنيا، گفتگو صورت بگيرد. ارزش هاي انساني را نبايد تجاري پنداشت. سرمایه داری درمسیر جهانی شدن و بسط سلطه ونفوذ بلامنازع خود درهمه نقاط جهان،درابعاد گسترده و میلیاردی انسان ها را ازشرایط توليد بومي وازتصاحب ثروت ها و امکانات بومی خود جدامی کند بدون آن که قادرباشد آن ها را درساختارهای تازه ای بکارگمارد.درنتیجه چنین شکافی جهان با مازاد عظیم جمعیت-به موازات ظرفیت مازاد عظیم تولید- مواجه می گردد. بی شک شکل گیری بحران های بزرگی چون پدیده مهاجرت،بنیادگرائی، افزایش ناموزونی درتوسعه وپیشرفت نقاط گوناگون جهان وگسترش دامنه"جهان سوم"و بسط آن به داخل خود کشورهای متروپل وبهم خوردن تعادل زیست محیطی جهان ازجمله آفت ها وپی آمدهای گسترش ناموزون سرمایه داری و بحران ساختاری آن محسوب می شود. ازآن جا که "سرمایه داری موزون" وجود خارجی ندارد و اگر بخواهد چنین باشد دیگرسرمایه داری نخواهد بود،توسل به دیوار، تشدید قوانین مهاجرت وممانعت ازتحرک وجابجائی نیروی کار،برافروختن زبانه های جنگ های جدید واعلام جنگ به بنیادگرائی وتوسل به انواع جنگ های سرد،ازجمله راه کارهای فراافکنانه سرمایه داری برای فائق آمدن به پی آمدهای این بحران ساختاری است.تسخیرجهان-جهانی سازی بشیوه امپریالیستی- منشأاصلی این بحران ها بشمارمی رود.سرمایه داری باجهانی سازی وجهانی شدن خود-که درآن جهانی سازی بادیوارکشی های مرعی و نامرعی به دور کشورهای مرکزوگسترش قلمرو دنیای"به حاشیه رانده شدگان"همراه است- بیش ازپیش تضادهای ساختاری خود را جهانی می کند ودرمعرض دید همگان قرار می دهد روند فوق نشان می دهد که نظام سرمایه داری برای حفظ امتیازات خود وبرای گریزازبحران های خود ساخته، تمایل فراوانی به استفاده ازابزار زورواجبار و بکارگیری مکانیسم های فرااقتصادی دارد. که اگر بحال خود رها شود،برای تأمین و حفظ منافع وسود حداکثربسوی دیوارکشی وبستن مرزهای های خود،جنگ افروزی وحاکم کردن فقرو بربریت برسیاره ما رهسپاراست. فروپاشی بلوک شرق ودست اندازی به قلمروهای جدید تنها غنیمت پایان "جنگ سرد" نبود. بلکه به همراه آن "دولت های رفاه" درخود کشورهای متروپل نیز دستخوش تاراج گردیدند. درچنین شرایطی ضرورت یک جنبش گسترده وجهانی نه فقط برای مهار حاری روبه صعود سرمایه بلکه فراترازآن برای ایجاد جهانی دیگرجهت زیست پذیرکردن کره زمین ودفاع ازمنزلت انسان دارای اهمیت روزافزون است.بدون فشارسنگین چنین جنبش هائی،نظام سرمایه داری جهان را با خطررجعت به عصر بربریت مواجه می کند. منابع 1- جم، رضا، دين و جهاني شدن: انگارهها و برداشتها، فصلنامه فرهنگ ديپلماسي، وزرات امور خارجه، بهار 1381 ص 87. 2- مجله پگاه حوزه، شماره 28. 3- پرويز صداقت، سرگذشت جهانيشدن و زمينههاي آن ماهنامه بورس، ارديبهشت 1379، ص 21 4- مالكوم و اترز، جهاني شدن، ترجمه اسماعيل مرداني گيوي و سياوش مرديي، 1379، ص 12. 5- حسين قريب، جهانيشدن و چالشهاي امنيتي ايران، فصلنامه سياسي، اقتصادي، سال 15، شماره1 khaniadel.blogfa.com سوم اسفند92 |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: منصوره نظارات
|
|
سلام و تشکر . خوب است .نقش فرهنگ در تمام نوشتار یکسان نیست.
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|