شنبه, 15 ارديبهشت 1403

 



موضوع: تشکیل نهاد خانواده از ابتدا تا امروز

تشکیل نهاد خانواده از ابتدا تا امروز 9 سال 11 ماه ago #76875

مقدمه :

به روایت تاریخ اجتماعی انسان ، نهاد خانواده به عنوان اولین و زیر بنایی ترین نهاد اجتماع به شمار می رود. که جانشینی ندارد ، نهاد خانواده از دیر باز ، همزمان با خلقت بشر به شکل ابتدایی وجود داشته است.تأثیر خانواده بررشد ، تعادل و شکوفایی افراد و جامعه به حدی است که هیچ صاحب نظری نمی تواند آن را انکار کند، از این رو فلاسفه و صاحب نظران علوم انسانی از ابتدای تاریخ مکتوب علمی ، درباره خانواده توصیه هایی داشته اند. و پیدایش آن را هم زمان با ظهور مالکیت فردی می دانند .
خانواده، اولين و کوچک ترين نهادي است که افراد در آن، ارتباط با ديگران را تجربه مي کنند و علاوه بر آغاز ارتباط با اعضاي ديگر خانواده، چگونگي ارتباط با ديگر افراد اجتماع را نيز فرا مي گيرند . همان گونه که در خانواده، بنيان هاي اساسي شخصيت انسان شکل مي گيرد، نوع تعامل آنان با ديگران درآينده هم در همين جا مشخص خواهد شد . اين که انسان ها در آينده ، شخصيتي متعادل و آرام داشته باشند يا شخصيتي نا آرام و پرخاشگر، با ديگر افراد جامعه ارتباط موفقي داشته باشد و يا ناموفق ، همه و همه در محيط آغازين ارتباط (يعني خانواده)، ظهور و بروز خواهد يافت . البته عوامل مهم ديگري چون : وضعيت وراثت و محيط هاي طبيعي نيزدر اين شکل گيري نوع شخصيتي افراد دخيل هستند ؛ اما نقش خانواده در اين ميان ، برجسته تر است. در جامعه ایران نیز از دیر باز نهاد خانواده اولین و مهمترین بستر اجتماعی ساختار بازمانده از سده های گدشته است که همواره دارای کارکردهای بسیاری بوده که منجر به قوام و دوام آن در ایران نیز گردیده و به آن سیما و کارکردی «مقدس» داده است.








تعریف خانواده :
خانواده شامل گروهی از افراد است که از طریق ازدواج، خون یا فرزند خواندگی با هم ارتباط دارند.
از سویی بر پایه مجموعه ای از پیوندهای عمیق عشقی و عاطفی شکل می گیرد ، و از دیگر سو ، مجموعه ای از قوانین پیچیده عرفی و شرعی و مدنی است.
تاریخچه خانواده :
قدمت خانواده درست به اندازه قدمت تاریخ بشریت است. شاید با دو سه روزی تفاوت. آنچنان که از کتب مقدس آسمانی استفاده می‌شود یزدان پاک پس از خلقت جهان به جبرئیل گفت به کهکشان برو و مشتی خاک برگیر و بیا ، می‌خواهم آدم را بیافرینم. جبرئیل رفت و در سرتاسر کهکشان گشت؛ از ناهید ، عروس آسمان گرفته تا عطارد که منشی افلاک بود و تا کیوان مرزبان. اما خاک هیچ کدام را مناسب ندید. نزد خدا برگشت و کسب تکلیف کرد. خدا گفت که از زمین خاک برگیر.
جبرئیل مشت مشت خاک برد و خدا گل آدم را از آن سرشت. آدم در باغ مینو اسکان گرفت، جایی که مملو از رودها و زیباییها بود و هر آنچه که می‌توانست آرزو کند و در تعریف نگنجد. با این حال آدم راضی نبود. چیزی کم داشت. گرسنه نبود ، تشنه نبود، درد نداشت اما نیازی او را می‌آزارد. نیاز غلبه بر تنهایی و رهایی از احساس بی‌کسی. وجود معاشری که افکارش را با او در میان بگذارد، به کمک او نظمش دهد و بر دانائیش بیفزاید.بنابراین اولین اصل فلسفی در مورد جنس بشر پایه ریزی شد و آن این بود که، تنهایی در بهشت هم ارزش ندارد.
... و اینچنین اولین خانواده شکل گرفت.
آدم نیازش را با آفریدگارش در میان گذاشت . خدا به صرف صفت مهربانیش برای این مشکل او ، چاره‌ای اندیشید و همسری از دنده وی برایش آفرید. حوا موجودیت پیدا کرد و اولین کانون یک جامعه مدنی شکل گرفت. خداوند به آنها این آزادی را داد که در سرتاسر فردوس بگردند و از هر نعمت تا آنجا که می‌خواهند استفاده نمایند.
تنها خوردن میوه ممنوعه‌ای را قدغن کرد که از درخت دانش خداوند و شیطان بود. شاید این به آن دلیل بود که اولین درس برای برقراری یک جامعه مدنی داده شود. درس قانون گذاری و قانون پذیری! اما شیطان ، حوا را به خوردن میوه ممنوعه ، وسوسه کرد و حوا ، آدم را. خداوند به جرم قانون شکنی بندگان برگزیده و محبوب خویش را از مدینه فاضله‌اش راند و بدینگونه بود که آدم و حوا به همانجایی که خاکشان از آن بر گرفته شده بود فرود آمدند... .





چهار ويژگي خانواده عبارتند از:
1) وجود ارتباط ويژه بين زن و مرد :
زن و مرد بايد با هم ارتباط ويژه اي داشته باشند که به آن زوجيت و پيوند زنا شويي اطلاق مي شود . البته هر نوع رابطه اي ميان زن و مرد ، رابطه خانوادگي محسوب نمي شود . به عبارت ديگر حتي رابطه زوجيت نيز بايد بر اساس قوانين موجود در جامعه باشد . بنابراين چنانچه رابطه نامشروعي بين زن و مرد باشد يا پيوند زناشويي بر خلاف قانون رايج جامعه باشد ، ويژگي اول ، يعني ارتباط ويژه ،تحقق پيدا نکرده پس خانواده هم وجود نخواهد داشت .
ازدواج پيروان يهوديت و مسيحيت در جامعه اسلامي نيز مصداق خانواده است .به عبارت ديگر چنانچه دو نفر يهودي يا مسيحي با هم ازدواج کنند خانواده تلقي مي شوند ،زيرا اگر چه طبق آداب و قوانين خود ، ازدواج مي کنند نه قوانين اسلام ، معهذا اين قوانين در ميان آنها مشروعيت يافته و در جامعه اسلامي محترم شناخته شده اند ؛ اما خانواده اسلامي محسوب نمي شوند .
2) وجودحداقل دونفر :
خانواده بايد متشکل از حداقل دو نفر باشد و يک نفر خانواده محسوب نمي شود ، يک نفر نمي تواند همزمان عضو دو خانواده به شمار آيد . يعني يا فردي است که تابع والدين است و نفقه و هزينه هاي وي را آنها تأمين مي کنند و او عضو آن خانواده است و يا شخص به محض انتخاب همسر و اختيار وي ، از خانواده اولي جدا و به خانواده جديد ملحق مي شود . البته خانواده قديم ( خانواده پدر و مادر ) و خانواده جديد ارتباط ناگستني دارند. اما اين يک خانواده و آن ، يک خانواده ديگري است . در حقيقت انشعاب خانواده به وجود مي آيد .بنابراين هيچ گاه از نظر حقوقي يک فرد تابع دو خانواده نمي باشد ، هر چند مي توانند با يکديگر ارتباط داشته و در طول گسترش يابند .
3) خانواده يک نهاد حقوقي است .
يعني فرزندان و والدين در برابر هم تعهدات و تکاليفي دارند که قطعاً تابع مقررات خاصي خواهد بود .
4) وجود زن و مرد شرط حدوث است نه شرط بقاء
بدين معنا که براي ايجاد خانواده ، زن و مرد لازم است اما چنانچه هر دو يا يکي از آنها از دنيا رفت ، خانواده به شکل خود باقي است و فرزندان ، يک خانواده را تشکيل مي دهند .

ساختار خانواده:
خانواده یک گروه خویشاوند است که در اجتماعی کردن فرزندان و برآوردن برخی از نیازهای بنیادی دیگر جامعه، مسئولیت اصلی را به عهده دارد.ساختار خانواده از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر تنوع های بسیاری را به خود می پذیرد . این تنوع ها را می توان به صورت های گوناگون در جوامع بشری پیدا کرد:
تک همسری: مسلم است که تک همسری شایع ترین نوع ازدواج در مغرب زمین است. غالب دولت ها یک رشته ممنوعیت های قانونی را برای فردی که بیش از یک زن داشته باشد اعمال می کنند و همین موضوع در مورد زن نیز صادق است. مجازات چند همسری که فرد بیش از یک همسر داشته باشد ممکن است بسیار جدی باشد.
چند همسری : ازدواج یک شخص، اعم از زن یا مرد، با بیش از یک همسر است. چند شوهری، نوعی چندهمسری است که ازدواج یک زن با بیش از یک مرد را مشخص می کند چند زنی، یکی از صورت های چند همسری است که ازدواج یک مرد با بیش از یک زن را مشخص می کند

در جوامعی که چند همسری شیوع دارد، این امر نمادی از پایگاه اجتماعی فرد محسوب می شود. در برخی جوامع ، داشتن بیش از یک زن مزایای اقتصادی و اجتماعی دارد و مردی که قادر باشد چند زن بگیرد، از پایگاه والایی در جامعه برخوردار است.چندشوهری در جوامعی معمول بوده که در آن زندگی بسیار دشوار، زمین نایاب و نگه داشتن زن ها با محذورات اقتصادی فراوانی همراه بوده است. ازدواج گروهی نیز در بعضی قبایل معمول است و آن، ازدواج همزمان چند مرد با چند زن است.امروزه هیچ جامعه ای نمی توان یافت که ازدواج گروهی به صورت رسمی و پذیرفته در آن رایج باشد. اگر چنین جامعه هایی در زمان گذشته وجود داشته، عمدتاً متعلق به دوران از هم پاشیدگی جامعه و از هم گسیختگی سازمان اجتماعی بوده است.
خانواده پدر مکان: اقامتگاهی است که زوج جدید با خانواده شوهر در آنجا ساکن می شوند و با هم زندگی می کنند. در اقامتگاه پدری، معمولاً خانواده شوهر مسلط است. رسم این است که مسن ترین مرد آن خانواده از اقتدار برخوردار است و مهمترین تصمیمات را در خانواده، او می گیرد. نام خانوادگی زوج جدید نیز از خانواده شوهر گرفته می شود. به چنین خانواده ای خانواده پدرسالار نیز می گویند.
خانواده مادر مکان: خانواده است که زوج جدید با خانواده زن در یک جا اقامت و زندگی می کنند.در خانواده مادر مکان، اقتدار، نظارت و ارث به خانواده زن تعلق دارد و نوع خانواده را مادرسالار می گویند.

انواع خانواده :
1- خانواده گسترده و خانواده هسته اي
خانواده هسته ای: عبارت است از واحد خانوادگی بنیانی که شامل شوهر، زن و فرزندان است. این گونه واحدها را گاهی خانواده ی «زن و شوهری» نیز می نامند. نمونه خانواده های هسته ای را می توان در اغلب کشورهای صنعتی و در جوامع شهرنشینی پیشرفته ملاحظه کرد . در بعضی کشورها، مانند آمریکای شمالی، آن را نوع ایده آل خانواده می دانند و برای آن ارزش فراوانی قایلند و به انواع دیگر خانواده به دیده تحقیر می نگرند.
خانواده گسترده: براساس مناسبات خونی ، تعداد بی شماری از افراد ، از جمله والدین ، فرزندان، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، عمه ها، عموها ، خاله ها، پسرعمو و دخترعموها و عمه و دایی زاده را شامل می شود. به این نوع خانواده گاهی خانوار «همخون» نیز اطلاق می شود. خانواده گسترده عمده ترین شکل خانواده در اجتماعات روستایی و عشایری است؛ یعنی در خانواده هایی که خودکفایی برای ادامه ی زندگی اهمیت خاصی دارد و نیازهای متقابل اقتصادی ، اجتماعی و احساسی افراد را گروه وسیع خویشاوندی می تواند برآورده سازد.

خانواده ي هسته اي، به يک واحد خانوادگي اطلاق مي شود که در آن، پدر و مادر و فرزندانشان با هم زندگي مي کنند.
خانواده ي گسترده، نماد يک جامعه ي سنتي و شکل غالب خانواده ي در آن جوامع است، در حالي که خانواده هسته اي، نماد جوامع جدید و صنعتی است.
در جهان و ایران یک صورت واحد از خانواده هسته ای وجود ندارد، زیرا نوع خانواده به لحاظ شرایط مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی صورتهای متعددی یافته است . به طور خاص با شکلهای متفاوت خانواده هسته ای در ایران روبرو هستیم که در آینده نزدیک نیز همچنان وجود خواهند داشت از قبیل :
1- خانواده هسته ای مستقل زن و شرهری
2- خانواده هسته ای سنتی وابسته،
3- خانواده هسته ای پیوست دار
4- خانواده هسته ای مهاجر
5- خانواده گسترده سنتی
6- خانوده گسترده بازسازی شده در پی فشارهای اقتصادی (مهاجرت، بیکاری و مسکن)(بهنام ، 1383 ، ص 192) .

وقتي يک جامعه، شروع به ازدست دادن الگوي کشاورزي و پذيرش الگوي صنعتي مي کند، کارکردها و اقتدار خانواده، همراه آن دگرگون مي شوند. شايد مهم ترين پيامد گذر از يک جامعه ي سنتي روستايي به يک خانواده ي صنعتي شهري، جانشيني خانواده
هسته اي کنوني به جاي خويشاوندي گسترده ي پيشين باشد.
در جوامع جدید صنعتی که خانواده هسته ای غلبه دارد، نظام وسیع خویشاوندی که در آن، فرد به یک گروه خانوادگی مشترک تعلق دارد، اهمیت خود را از دست داده است. در این جامعه، خویشاوندان دور، به ندرت باهم ارتباط دارند یا تنها در موقعیت خاص، مانند اعیاد یا مراسم عزاداری با یکدیگر برخورد می کنند. اگر به فرض ، در چنین روابطی از فرد سؤال شود که پسرعمو یا دختر عمویش به چه کاری مشغول یا در کجا ساکن است ، ممکن است در پاسخ دستپاچه شده، جوابی نداشته باشد یا دچار تردید گردد.
علل جایگزینی خانواده گسترده بجای خانواده هسته ای :

1- نياز به تحرک جغرافيايي: وقتي جامعه از شکل سنتي خود تغيير چهره دهد و به يک جامعه ي صنعتي تبديل شود، افراد، ديگر در کسب منزلت، به خانواده ي خود چشم نمي دوزند، بلکه با انتخاب و تلاش خود، منزلت اجتماعي را کسب مي کنند و اين، نيازمند تحرک جغرافيايي است. يک دانشجو و يا يک افسر، گاه لازم مي شود که براي يک مدت بسياري طولاني اي از شهر خود سفر کند و اين به معناي جدايي ا زخانواده گسترده و تشکيل يک خانواده هسته اي است.
2- برآورده شدن نيازها از طرف گروه هاي رسمي: روشن است که يکي از دلائل مهم وابستگي به خانواده ي گسترده، برآورده شدن برخي از نيازهاي اساسي از سوي اعضاي ديگر خانواده است؛ امّا در جامعه صنعتي، بسياري از نيازهايي که درگذشته در خانواده ي گسترده برطرف مي شد، از طريق گروه هاي رسمي برآورده مي شود. به عنوان مثال، در جامعه ي سنتي، خانواده ي گسترده، کارکرد حمايت زيستي را بر عهده داشت. اگر کسي مريض مي شد، اين خانواده بود که تمام هزينه هاي آن را بر عهده مي گرفت؛ امّا امروزه اين نياز را بيمه هاي درماني و تأمين اجتماعي بر عهده گرفته اند. در جامعه ي صنعتي، ديگر فرد، نياز به بودن در خانواده ي گسترده را احساس نمي کند.
3- کسب منزلت اجتماعي: منزلت، به پايگاه اجتماعي يک فرد در يک گروه، در مقايسه با گروه هاي ديگر اطلاق مي شود. منزلت بر دو گونه است: انتسابي و اکتسابي. منزلت انتسابي را فرد از بدو تولد به دست مي آورد و بيشتر مبتني بر زمينه ي خانوادگي، ثروت، دين و ... است. از اين رو اين نوع منزلت، بر اصل و نسب خانوادگي فرد، مبتني است و نه بر شايستگي هاي فردي اش؛ امّا منزلت اکتسابي، يک پايگاه اجتماعي است که فرد به خاطر سختکوشي و لياقتي که از خود به خرج مي دهد، به دست مي آورد . در گذشته، منزلت و پايگاه اجتماعي هر فرد را خانواده ي او تعيين مي کردند. فرزند يک کشاورز، به کشاورزي مي پرداخت و اساساً براي انجام دادن کار کشاورزي، اجتماعي مي شد؛ امّا در يک جامعه ي صنعتي، افراد با آزادي هاي بيشتري منزلت خود را تعيين مي کنند.



2. خانواده ي پدر سالار و خانواده ي مادرسالار
در طول تاريخ، به ندرت ديده شده است که قدرت در خانواده به طور مساوي بين زن وشوهر، تقسيم شده باشد. در بيشتر جوامع و در بخش بزرگي از تاريخ بشر، مرد از قدرت زيادي برخوردار بوده است. هرچند گاهي زنان نيز از قدرت قابل توجه بي نصيب نبوده اند. اين که قدرت، بيشتر در دست مرد باشد يا زن، تأثير زيادي بر ساختار خانواده و ابعاد ديگر آن مي گذارد. خانواده از جهت ساختار قدرت دروني، بر دو گونه است:
خانواده پدرسالار:
به خانواده اي که پدر در آن از قدرت بالايي برخوردار باشد، خانواده ي پدر سالار (patriarchal family) اطلاق مي شود. پدرسالاري، مستلزم ويژگي هاي ذيل است:
الف- زن پس از ازدواج، به محلّ اقامت شوهر- که معمولاً همان مسکن پدر و مادر شوهر است- عزيمت مي کند (پدرمکاني)
ب- پدر، محور نسب است؛ يعني افراد خانوده، خود را فرزند پدر مي دانند و نسل خود را از جانب پدر، رديابي مي کنند (پدر نسبي)
ج- فرزندان، نام خانوادگي خود را از پدر مي گيرند (پدر نامي)
د- عمده ميراث يا همه ي آن به فرزندان ذکور منتقل مي شود.
ه- پس از مرگ پدر، پسر ارشد، جانشين او مي شود.

خانواده ي مادرسالار:
خانواده اي را که در آن، مادر از اقتدار بيشتري بهره مند است، خانواده ي مادرسالار (matriarch family) مي نامند. در اين نوع خانواده، برخلاف نوع پيشين، مادرمکاني، مادرنسبي، مادرنامي و تقدم دختران در ارث و جانشيني، برجسته است. بدين معنا که هر چه را که در بالا از ويژگي هاي پدرسالاري برشمرديم، در مورد مادر صدق خواهد کرد.
البته در اين که چه زماني در تاريخ کهن بشر، پدرسالاري و يا مادرسالاري حاکم بوده است در بين انديشمندان، اختلاف است. برخي معتقدند پس از يک دوره هرج و مرج در ساختار خانواده، نخست، مادرسالاري حاکم شده است و بعدها پدرسالاري ظهور کرده است. در جوامع امروزي ما، خانواده به سوي برابري نسبي اقتدار بين زن و شوهر پيش مي رود. هر چند هنوز هيچ جامعه اي را نمي توان يافت که در آن، برابري کامل وجود داشته باشد.
3. خانواده کامل و خانواه ي ناقص (تک همسر)
در يک تقسيم بندي ديگر، خانواده را از حيث وجود و حضور پدر و مادر يا يکي از آنها به گونه ي خانواده کامل و خانواده ناقص، تقسيم بندي مي کنند.
خانواده کامل به خانواده اي اطلاق مي شود که درآن، زن و مرد با هم و در کنار فرزندانشان زندگي مي کنند؛ امّا خانواده ي ناقص (single parent family) خانواده اي است که يکي از دو همسر، بر اثر مرگ يا طلاق و يا به دلايل ديگري در خانواده حضور ندارد و سرپرستي، تنها بر عهده ي يکي از آنهاست. هر چند اين نوع خانواده در همه ي جوامع و همه ي دوره هاي تاريخي وجود داشته است، امّا ميزان آن در جوامع و دوره هاي مختلف، متفاوت بوده است.
4. همخانگي يا زندگي مشترک بدون ازدواج
ازدواج، پديده اي است فراگير که در همه ي جوامع انساني وجود داشته است و در طول تاريخ، تنها راه مشروعيت بخشيدن به خانواده، پيمان ازدواج بوده است. با وجود اين، همراه با شکل گيري وسيع روابط جنسي ميان زن و مرد که در غرب اتفاق افتاد، نوع ديگري از روابط کمتر پايدار در اين جوامع رواج يافت که به آن همخانگي يا زندگي مشترک بدون ازدواج (cohabitation) گفته مي شود. در اين نوع ازخانواده، زن و مردي بدون اين که با هم رسماً ازدواج کنند، براي مدتي با هم زندگي مي کنند.
شايان توجه است که اين نوع از خانواده (اگر بشود نام آن را خانواده نهاد) از ويژگي هاي فرهنگ غرب است. در همه ي فرهنگ ها، بويژه فرهنگ اسلامي، تشکيل خانواده تنها از طريق ازدواج، مشروعيت الهي و پذيرش اجتماعي می باشد.
کارکردهاي خانواده :
يکي ازمباحث مهم پيرامون خانواده، بيان کارکردهاي اين نهاد مهم اجتماعي است. با توجه به اين که نهادهاي اجتماعي بدين دليل به وجود مي آيند که به نيازهاي بشر پاسخ گويند و آنان را برآورده سازند، سؤال اين است که خانواده به عنوان يک نهاد اجتماعي مؤثر، چه نيازهايي را براي بشر برآورده مي سازد. در اين جا به نمونه هايي ازکارکرد خانواده اشاره مي کنيم.

1. تنظيم رفتار جنسي و زاد و ولد: انسان نيز به مانند موجودات ديگر، نياز جنسي اي دارد که بايد برآورده شود. از سوي ديگر، در نهاد بشر، نياز به توليد مثل براي بقاي نسل، وجود دارد. اين دو نياز، انسان را وا مي دارد تا براي خود جنس مخالفي را برگزيند؛ امّا رفع اين نياز از هر طريق و به هر صورت و با هر جنس مخالفي امکان پذير نيست. از اين رو، جامعه در تنظيم روابط جنسي، مسئوليت دارد. مثلاً جامعه مي تواند با تشويق روابط جنسي مشروع و مقبول، شکل صحيح ارضاي نياز جنسي را به افراد جامعه نشان دهد.
2. مراقبت از کودکان و افراد سالمند و ناتوان: بدون شک در هر خانواده اي، تعدادي از اعضا، توانايي مراقبت و محافظت از خود را ندارند. مثلاً کودکان و افراد خردسال که هنوز درک درستي از خوب و بد و آسيب ها ندارند ، هميشه در معرض خطرند. برخي افراد هم در خانواده هستند که توانايي عقلي دارند و از خوب و بد، درک درستي دارند، امّا به دلائلي چون پيري و ناتواني هاي جسمي و معلوليت ها، به درستي نمي توانند از خود مراقبت کنند. مراقبت و محافظت ازاين گونه افراد نيز بر عهده ي خانواده نهاده شده است. اين امر در گذشته- که هنوز سازمان هاي رسمي اي چون بهزيستي و خانه ي سالمندان به وجود نيامده بود – از کارکردهاي برجسته ي نهاد خانواده بوده است.
3. جامعه پذير کردن فرزندان: جامعه پذيري ، فرايندي است که انسان ها از طريق آن شيوه هاي زندگي جامعه شان را ياد مي گيرند، شخصيتي کسب مي کنند و آمادگي عملکرد به عنوان عضو يک جامعه را پيدا مي کنند. در سراسر تاريخ، خانواده، همواره عاملي اصلي جامعه پذير کردن فرزندان بوده است. پس از تولد کودک، خانواده براي يک دوره زماني طولاني، تنها گروهي است که با کودک تماس گسترده اي دارد. از اين رو، خانواده نقش برجسته اي در شکل گيري رويکردها، ارزش ها و باورداشت هاي کودک بر عهده دارد و بر نوع روابطي که او با عوامل و نهادهاي ديگر اجتماعي برقرار مي کند، تأثير مي گذارد.
4. تثبيت جايگاه و منزلت اجتماعي فرد: هر جامعه اي، نظامي از قواعد تباري را براي تعيين جايگاه و منزلت اجتماعي متناسب کودکان به کار مي بندد و از اين طريق، خويشاوندان و خانواده ي فرد را مشخص مي سازد. سه نوع قاعده ي تنظيم تبار در جوامع بشري وجود دارد که عبارت اند از: 1- پدرتباري (که بر حسب آن کودک با يک گروه نسبي مذکّر پيوند مي يابد) 2. مادرتباري (که بر اساس آن، کودک با يک گروه نسبي مؤنث، رابطه ي نسبي پيدا مي کند. 3. دوسوتباري (که بنابر آن، يک کودک، هم با يک گروه نسبي مذکر و هم يک گروه نسبي مؤنّث، پيوند نسبي پيدا مي کند.
5. امنيت اقتصادي: در بسياري از جوامع سنّتي (مبتني بر کشاورزي)، خانواده از نظر اقتصادي، هم يک واحد توليدي است و هم مصرفي. خانواده در اين نوع جوامع، مسئول برآوردن نيازهاي اقتصادي اعضايش است. خانواده در جوامع سنّتي به عنوان يک واحد يکپارچه، به صورت دسته جمعي، کالاها و خدمات مورد نياز اعضايش را توليد مي کند و براي کساني که توانايي کارکرد ندارند، وسائل ضروري زندگي را فراهم مي سازد.



تحول خانواده در بستر تاریخ :
نخستین خانواده ایرانی
نخستین اشاراتی که به خانواده ایرانی شده است به دوران عتیق و باستان باز می‌گردد. از ترسیمی‌ترین اجتماعات بشری ، آریایی‌ها هستند. معنی کلمه آریا از نظر دینی ، پرستنده و قربانی دهنده و از نظر اصطلاح علمی ، شریف و نجیب ، آقا و صاحب اختیار است. سه فرشته مذکر اردیبهشت ، شهریور و بهمن نام دارند. سه فرشته مونث خرداد ، مرداد و اسفند نامیده می‌شوند. کوچکترین واحد هر قبیله آریایی خانواده یا کولا بود. نام پدر که رئیس خانواده نیز به شمار می‌رفت، پاتی به معنی دارا و مالک یا پیتری به معنی خوراک دهنده بود. مادر ، ماتری خوانده می‌شد.
چند خانواده آریایی تشکیل یک عشیره را می‌دادند و چون هر عشیره دارای گاو و گوسفند بود، نام عشیره را گوترا به معنای محل محافظت گاو می‌نامیدند. به رئیس هرگوترا ، گوتراپاتی می‌گفتند. عشیره‌ها و خانواده‌هایی که دارای یک چراگاه مشترک بودند را گشتا می‌نامیدند، که به معنی چراگاه می‌باشد. در اوستا که پیشینه آن به سال 1700 قبل از میلاد باز می‌گردد به خانواده ، قداست و اهمیت خاص داده شده است. تأثیر اصالت و فرهنگ خانواده و همچنین پیوستگی‌های دودمانی در قصه‌های شاهنامه نیز به خوبی نمایان است.
تاریخچه خانواده در ایران
در این فصل سعی داریم تا تحول خانواده را در ایران طی دورانهای متعدد بررسی کنیم . در یک نگاه کلی خانواده از ساختار ساده و مسلط به ساختار پیچیده و نو و تعامل گرایانه با دیگر نهادهای اجتماعی تبدیل شده است . اگر خانواده سنتی در گذشته بیان کننده وضعیت نظام اجتماعی بود ، در دوره جدید محلی برای رشد فردیت جدید است . تغییر صورت گرفته ضمن اینکه متأثر از شرایط بیرونی بوده است ، تا حدودی نیز از تحولات درونی خانواده و نوع تعاملی که با دیگر نهادهای اجتماعی داشته ، متأثر است . به عبارت دیگر ، ساختار خانواده در دوره جدید به گونه ای است که دیگر توان و امکان محوریت نظام اجتماعی را ندارد و در مقابل براساس تمایزپذیری اجتماعی و فرهنگی به انجام کارکردها و نقشهای معین دست یافته است . در گذشته خانواده یا معادل با نظام اجتماعی یا اینکه عامل ساخته شدن دولت و فرهنگ بود ، در حالی که در شرایط جدید ضمن ایجاد تعادل فرهنگی و اجتماعی وسیله ای در تولید فرد جدید است .



مراحل تحول خانواده در ایران
خانواده درایران طی سه دوره به لحاظ تاریخی قابل بررسی است : دوره اول ، ایران باستان ، دوره دوم ، دوره اسلامی از قرن ششم میلادی تا نیمه دوم قرن هجدهم ، دوره سوم از نیمه دوم قرن هجدهم تا زمان معاصر در هر یک از سه دوره خانواده ایرانی با وجود شباهتها ، در گذر زمان دچار تغییرات عمده ای نیز شده است . در ادامه به شرح اجمالی موقعیت خانواده در دوره های سه گانه می پردازیم :
خانواده در ایران باستان
در ايران باستان ، خانواده حجم وسيعي داشته و مشتمل بر پدران ،مادران ، فرزندان اقوام (دايي، عمه ، عمو ، خاله ،
دايي زادگان ، عمه زادگان ) بوده و اينها خانواده را تشکيل مي دادند . قضاي خانوادگي ، محکوم کردن اعضاي خانواده ، فروختن و بردگي اعضاي خانواده به عهده پدر بوده و هيچ کس قدرت مقابله با او را نداشته است .
نظام خانوادگي ، پدر سالاري بوده ، طبقه روحانيون و جود نداشته و اين وظيفه نيز به عهده پدر بوده است .
در این دوره ، زندگی زناشوئی به عنوان هسته اصلی خانواده به لحاظ اجتماعی بسیار اهمیت داشت و همه در حفظ و حراست آن تلاش می کردند . این معنی در اوستا کتاب دینی زرتشتیان آمده است : (( مقام مردی که زن داشته باشد بالاتر از مقام مرد بدون زن است )) بزرگداشت و پرستش نیاکان در ایران باستان دلیل دیگر در اصلاح و تشکیل خانواده بود . زیرا با ازدواج ، تولد فرزندانی که وارث و مدافع آیین نیاکان باشند ممکن می شود براساس آموزه های دین زرتشت و واقعیتهای اجتماعی ایران باستان می توانستند یک زن بگیرند امکان دو زن داشتن برای مردان طبقه نجبا به دلیل توانایی مالی مهیا بود
شکل اصلی خانواده در ایران باستان ، گسترده بوده است ، اعضای خانوادۀ گسترده در یک مکان به استثنای دخترانی که پس از ازدواج به خانه همسرشان رفته بودن ، تحت سرپرستی رئیس خانواده به سر می بردند . در دوره ساسانی سن ازدواج دختران 15 سال و برای پسران 20 سال بوده است (
در این مقطع تاریخی در خانواده پنج نوع زناشوئی وجود داشت :
تک همسری ، چند همسری ، ازدواج استقراضی ، ازدواج با دو زن و ازدواج با محارم ،ازدواج یک زن با چند مرد ازدواج مشترکی نامیده شده است . این نوع ازدواج در تاریخ ایران کمتر ثبت شده است . با وجود این منظور از چند همسری چند زنی است .
مظاهری در بحث در مورد ازدواج اشتراکی در ایران باستان به شواهدی اشاره کرده که بیشتر حدس و گمان است تا واقعیت او مدعی است مزدک و هواداران او مدافع ازدواج اشتراکی بوده اند
ازدواج استقراضی ، ازدواج با دو زن و ازدواج با محارم در مقایسه با تک همسری و چند همسری در این دوره اهمیت بیشتری دارد . با وجود امکان اجتماعی ازدواج یک مرد با بیش از یک زن ، فقط مردان طبقه اشراف به لحاظ تمکن مالی می توانستند به این کار اقدام کنند در خانه های مرد اشرافی عصر ساسانی دو دسته زن وجود داشت :
زنانی که مقام اول را داشتند و به آنها " پادشاه زن " می گفتند و زنانی که مقام دوم را داشتند و آنها " خدمه "
می خواندند . تفاوت مقام این دو نوع زن در خانه شوهر به طبقه آنها بستگی داشت . زن دارای مقام اول با مرد هم طبقه بود در حالی که زن دارای مقام دوم از حیث طبقاتی موقعیت طبقاتی پایین تری داشت . از این رو این زنان بیشتر نقش خدمه زن اول را به عهده داشتند (( پادشاه زن )) ضمن دریافت خرج روزانه ، پس از مرگ شوهر با سایر پسران سهم مساوی از ارث داشت در حالی که زن با مقام دوم از ارث محروم بود . دختران در صورتی که شوهر نداشتند ، نصف سهم برادران و مادر خود ارث می بردند .
فرزندان زن دوم مانند مادرشان هیچ گونه سهمی در ارث نداشتند مگر آنکه پدر از حق قانونی خود سهمی به آنها اختصاص می داد ( بارتلمه ،
ازدواج " استقراضی " یا " عاریتی " بیشتر در میان افراد طبقه متوسط رایج بود . طبقه اشراف به لحاظ امکان ازدواج با بیش از یک زن از این نوع ازدواج به دور بودند . در این ازدواج زن از مرد دیگری به طور موقت با زمان محدود قرض گرفته می شد . در انجام ازدواج عاریتی دو دلیل عمده وجود داشت : یکی از علل اصلی وجود داشتن همسر با بیماری لاعلاج بود . چون همسر بیمار توانایی مراقبت از فرزندان را نداشت " زن عاریتی " این کار را به عهده می گرفت . دلیل دوم به زمانی برمی گردد که زن فوت شده و برای مراقبت از کودکان مرد نیازمند پرستاری بود .
فرد موظف بود که از " زن استقراضی " و کودکان به خوبی نگهداری کند و امرار معاش و رفع سایر نیازمندیهای آنها را عهده دار شود . کودکانی که در جریان « زناشویی استقراضی » متولد میشدند به شوهر اصلی نه شوهر بدلی تعلق داشتند .
ازدواج با محارم ازدواج نوع سوم بود . مظاهری معتقد است ازدواج با محارم اگر چه به صورت پراکنده در ایران باستان وجود داشته ولی در دوره ساسانیان در معرض از بین رفتن بوده است
دلیل اصلی ازدواج با محارم فقط حفظ پاکی نسب و خون خانواده تلقی می شد و جزء امتیازات طبقاتی طبقه اشراف به شمار میرفت . زیرا ایرانیان اشراف به برتری نژادی اهمیت بسیاری می دادند و برای جلوگیری از اختلاط نژادی و طبقاتی ، به ازدواج با محارم اقدام می کردند
هرگاه شوهري به زن خود مي‏گفت: از اين لحظه تو آزاد و صاحب اختيار خودت هستي، زن بدين وسيله از نزد شوهر خود طرد نمي‏شد، ولي اجازه مي‏يافت به عنوان «زن خدمتکار» (چاکر زن) شوهر ديگري اختيار کند... فرزنداني که در ازدواج جديد در حيات شوهر اولش مي‏زاييد، از آنِ شوهر اولش بود؛ يعني زن تحت تبعيت شوهر اول باقي مي‏ماند.
شوهر حق داشت يگانه زن خود را يا يکي از زنانش را (حتي زن ممتاز خود را) به مرد ديگري که بي‏آنکه قصوري کرده باشد محتاج شده بود بسپارد عاريه بدهدتا اين مرد از خدمات آن زن استفاده کند؛ رضايت زن شرط نبود. در اين صورت شوهر دوم حق دخل و تصرف در اموال زن را نداشت و فرزنداني که در اين ازدواج متولد مي‏شدند، متعلق به خانوادة شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب مي‏شدند... اين عمل را از اعمال خير مي‏دانستند و کمک به يک هم دين تنگدست مي‏شمردند.






زندگی در دوره هخامنشی
در این دوران خانواده بر بنیان پدرسالارى استوار بود، در عین حال زنان نیز از حقوق اجتماعى قابل توجهى برخوردار بوده اند. آنان حق رفت و آمد آزاد داشتند و مى توانستند املاک و اموالشان را با اراده و میل خود واگذار نمایند. ظاهرا با تشکیل حکومت مرکزى به ویژه از زمان داریوش اول موقعیت زنان در ایران تنزل نمود و به قصد محدود نمودن قدرت زنان ، براى زنان خانواده هاى ثروتمند، محدودیت هایى قائل شدند. به هر حال در جامعه ایران باستان و در نزد طوایف آریایى هیچ گاه تساوى بین زن و مرد وجود نداشته است . در حالى که مردان آریایى قادر به انتخاب زنان متعدد بوده و حتى مى توانستند براى خود حرمسرا تشکیل دهند، نسبت به وفادارى زن به شوهر قوانینى سخت وضع گردیده بود. یکى از وظایف اساسى زنان به وجود آوردن فرزندان متعدد به خصوص ‍ اولاد ذکور بود. اغلب به خانواده هاى پراولاد جوایز و کمک هایى از طرف پادشاه داده مى شد. سقط جنین از گناهان کبیره محسوب مى گردید طبیعتا اولاد ذکور عامل عمده تولید اقتصادى و دفاع نظامى محسوب مى گردید فرزندان 5 سال اول زندگى خود را تحت سرپرستى مادر بوده و از آن پس ، تربیت آنان زیر نظر پدر انجام مى گرفته است
به منظور تربیت فرماندهان و منشیان دولتى ، تعلیم و تربیت فقط در انحصار و ویژه ى خانواده هاى نجبا و اشراف بوده است .
تعلیم و تربیت طبقات خاص معمولا توسط روحانیون در خانه و یا معابد انجام مى گرفته است
]نین معمول بود که مکتب خانه ها دور از بازار و محل کسب که آلوده به زد و بند و سوگند دروغ و تقلب بوده است ، باشد، مفاد درسى اغلب شامل رونویسى و خواندن اوراد مذهبى از روى اوستا بوده است ، ایرانیان فرزندان خود را از کودکى به فنون نظامى ، تیراندازى و سوارى آشنا مى نمودند. خانواده سلطنتى ، در راس قدرت و سازمان اجتماعى و با تمام امتیازات ویژه اقتصادى و سیاسى قرار داشت . خانواده سلطنتى به اتفاق برخى خاندان هاى بزرگ پارسى ، طبقه ى ممتاز جامعه را تشکیل مى داده اند.


بیش تر وظایف فرماندهى سپاه و حکومت ایالات با اعضاى این خانواده ها بود، تنها روساى خانواده هاى بزرگ پارسى ، حق ورود به دربار سلطنتى را داشتند بعد از اشراف و نجبا، مستخدمین دولت و دبیران که طبقه ادارى مملکت را تشکیل مى دادند، کسبه ، تجار و دهقانان در طبقات پایین تر اجتماع قرار مى گرفتند. هرودوت درباره طبقه اشراف عهد هخامنشي مي‏گويد:
هر کدام از آنها چند زن عقدي دارند ولي عده زنان غيرعقدي بيشتر است.
استرابون درباره همين طبقه مي‏گويد: «آنها زنان زياد مي‏گيرند و با وجود اين ، زنان غيرعقدي بسيار دارند
ژوستين از مورخان عصر اشکاني درباره اشکانيان مي‏گويد: «تعداد زنان غيرعقدي در ميان آنها و بخصوص در خانواده سلطنتي از زماني متداول شده بود که به ثروت رسيده بودند، زيرا زندگاني صحراگردي مانع از داشتن زنان متعدد است
دختر مستقلاً حق اختيار شوهر نداشت. اين حق به پدر اختصاص داشت. اگر پدر در قيد حيات نبود، شخص ديگر اجازة شوهر دادن دختر را داشت. اين حق نخست به مادر تعلق مي‏گرفت و اگر مادر مرده بود متوجه يکي از عموها يا داييهاي او مي‏شد. شوهر بر اموال زن ولايت داشت و زن بدون اجازة شوهر حق نداشت در اموال خويش تصرف کند. به موجب قانون زناشويي فقط شوهر شخصيت حقوقي داشت. شوهر مي‏توانست به وسيله يک سند قانوني زن را شريک خويش سازد. در اين صورت زن شريک‏المال مي‏شد و مي‏توانست مثل شوي خود در آن تصرف کند. فقط بدين وسيله زوجه مي‏توانست معاملة صحيحي با شخص ثالث به عمل آورد. در باب ارث مقرر بود که زن ممتاز و پسرانش يکسان ارث ببرند. به دختران شوهر نکرده نصف سهم مي‏دادند. چاکر زن و فرزندان او حق ارث نداشتند، ولي پدر مي‏توانست قبلاً چيزي از دارايي خود را به آنان ببخشد يا وصيت کند که پس از مرگ به آنان بدهند.






خانواده در اوستا :
خانواده در اوستا (Nafa) و خانوار (Man) نامیده می‌شد. در اوستا برای زنان و مردان نقشهای جنسیتی متفاوتی تعیین شده است. با این حال به نظر می‌رسد صرف نظر از تفاوتهای شخصیتی هر کدام از جنسیت‌ها که باعث تعریف وظایفی متفاوت در زندگی اجتماعی آنها می‌شده، زن و مرد در سطحی برابر باهم قرار داشتند.با وجود برتری مشخص مرد در تصمیم گیری های نهایی ، مقام زن به عنوان عضو محترم یا ناموس خانوده تثبیت شده است. زنان اوستا همه جا با مرد برابرند و در ادعیه مختلف همواره نام آنان در کنار نام مردان و مساوی با آنان ذکر می شود. در بیان استعاری گاها ، از سه فرشته مونث و سه فرشته مذکر نام برده شده است که به واسطه پاک منشی خویش به اهورامزدا نزدیک می‌شوند. جالب است که بدانیم نام این شش فرشته ، نام شش ماه در تقویم کنونی ایرانی است. حتی در استعاره‌ها هم ، زنان و مردان در جایگاهی برابر با هم قرار دارند.

یکی از مظاهر مقدس برای ایرانیان باستان فرشته آناهیتا بود که نماد یک زن و مظهر معصومیت ، پاکی ، راستی ، صداقت ، آبادانی و باروری است. از ممتازترین خصوصیات یک زن خوب در اوستا که به کرات از آن یاد شده، باروری است. به طوری که زوجین بی‌فرزند عملا ارزشی نداشتند. بی‌فرزندی باعث ننگ بود و به همین دلیل خانواده‌های فاقد فرزند ، کودکی را که معمولا پسر بود به فرزندی می‌پذیرفتند. ترجیح دادن فرزند پسر به دختر به دلیل داشتن شرایط زیست بومی ایران بود. کمبود دائمی آب که کشت و زرع بیابان‌های خشک را سخت می‌کرد و مستلزم نیروی کار قوی بود. همچنین تقویت سپاه و لشکر جهت بالا بردن قدرت دفاعی در برابر هجوم قبایل همجوار از جمله دلایل این انتخاب بود.











2 – خانواده در دوره اسلامی
در تفکر اسلامی ، تشکیل خانواده از طریق ازدواج برای ادامه نسل تربیت و همبستگی اجتماعی و عاطفی بسیار اهمیت دارد . از این رو در میان مردم مسلمان در جامعه ایرانی ، به ازدواج و روابط سالم درون خانواده بسیار تاکید شده است . این معنی را می توان در قرآن کریم و دیگر متون دینی منسوب به پیامبر اسلام ( ص ) و صحابه ایشان یافت . به طور خاص در سوره نساء و نور آیات بسیاری در اهمیت خانواده ، موقعیت زن و مرد و روابط آنها آمده است . به طور خاص در آیه 21 سورۀ نساء براهمیت تشکیل خانواده توجه شده است . از این رو در جامعه ایرانی دوره اسلامی تشکیل خانواده برای تولید مثل ، تربیت انسان مسلمان و انتقال میراث فرهنگی و تشکیل جامعه ای معتدل ضروری تلقی شد . خواجه نصیرالدین طوسی از متکلمان و فقهای اصلی قرن چهاردهم میلادی در اخلاق ناصری اساس جامعه را خانواده می داند . از نظر او با وجود اینکه نیازهای جنسی برای تشکیل خانواده اولین گام است ولی محبت دلیل ماندگاری آن است .
خانواده ایرانی در دورۀ اسلامی در مقایسه با ایران باستان تغییراتی یافت :
1 : زنان حق مالکیت یافتند.
2 : ازدواج استقراضی و ازدواج با محارم منسوخ شد.
3 : پاکدامنی زنان و مردان مهم شناخته شد.
4 : ازدواج اصل و اساس تشکیل خانواده شمرده شد.
5 : تفاوتهای اجتماعی به تفاوتهای خانوادگی ( اصل و نسب و هویت خانوادگی ) معطوف شد.
6 : چند همسری و ازدواج موقت با شرایط خاص از قبیل استطاعت مالی و تایید عرف اجتماعی ( که از همه با اهمیت ترند ) تایید شد .

3 – خانواده در دوره جدید
در دوره جدید خانواده با جامعه رابطه ای تعامل گرایانه پیدا کرده است . اگر چه بعضی از کارکردهای خانواده در کل به دیگر نهادهای اجتماعی واگذار شده ، ولی هنوز خانواده کارکردهای بسیاری دارد این معنی در مورد خانواده ایرانی اهمیت بیشتری دارد و عمده کارکردهای آن عبارت اند از :
1 ) تولید مثل
2 ) تربیت فرزندان
3 ) حمایت آموزشی و پرورشی از فرزندان
4 ) حمایت از پدران و مادران
5 ) مشارکت در ازدواج فرزندان
6) ایجاد حس مشارکت لازم در فرد(گود،1982ص 18 )
7 ) خانواده به عنوان تنها قلمرو شناخته شده و قابل اعتماد زندگی اجتماعی
8 ) محلی برای بروز علایق و نیازها
9 ) محل استراحت و رفع خستگی انسان امروز
10 ) از همه مهمتر تحقق فردیت اجتماعی .
مقطع جدید در ایران از شکل گیری سلسله قاجار شروع می شود و از دوره پهلوی تا زمان حال ادامه دارد . قبل از رویارویی جامعه ایران با مدرنیته ، خانوادۀ سنتی و گسترده شکل مسلط بود . از نیمه دوم قرن نوزدهم به بعد ، که مصادف با دوره حکومت ناصرالدین شاه قاجار است . خانواده در ایران تغییرات عمده ای یافته است .
وضعیت خانواده در دوره قاجار:

مراقبت از کودکان از جمله وظایف مهم زنان بود، هر زن ایرانی غالباً فرزندان بسیاری به دنیا می¬آورد. به دلیل ازدواج¬های زودرس اغلب زنان در سن سی سالگی مادربزرگ می¬شدند. وظایف مادری برای مادران در عهد قاجار با توجه به ازدواج زودرس فرزندان محدود به چند سالی بود، به قولی، کودکان فقط تا سن 11 تا 12 سالگی زیر دست مادر، بزرگ می¬شدند. در خانواده¬های معمولی زنان علاوه بر پرورش کودکان به وظایف دیگری چون آشپزی، نظافت منزل، دوخت و دوز لباس¬های افراد خانواده و خرید خارج از منزل را نیز به عهده داشتند. آنان در کنار این مسئولیتها به کارهای دیگری چون قالی-بافی، پشم¬ریسی و دیگر هنرهای دستی نیز می¬پرداختند.

زنان در عهد قاجاریه، خواه از طریق تولید برای خانواده و خواه تولید برای امرار معاش نقش مهمی در معیشت خانواده ایفا می-کردند؛ این نقش در اقتصاد کشور بی¬تأثیر نبود. استفاده از نیروی جسمی زنان، در تولیدات دامپروری و کشاورزی بود. در میان قبایل ترکمان، ازدواج با زنان بیوه، به دلیل تجربیاتی که آنان در قالی¬بافی و دامپروری داشتند، از اولویت بیشتری برخوردار بود.
قدر و قیمت یک زن تا حد زیادی براساس مهارت¬های تولیدی او مشخص می¬گردید. هر دختری بعد ازدواج فرش دستبافت خود را به خانه شوهر می¬برد، تا از طریق دقت و حوصله¬ای که در آن به خرج داده، حوصله و وفاداری او نسبت به همسرش معلوم گردد.
یکی از عرصه¬های اشتغال رایج زنان خدمتکاری آنها با عناوین متفاوتی چون «گیس¬سفید» و دایه در نزد خاندان¬های متمول بود، به طوری که وجود آنها از عوامل مهم در به گردش در آوردن چرخ زندگی خانواده¬های متمول به حساب می¬آمد؛ چرا که زنان این قبیل خانواده¬ها، به خاطر حفظ ظواهر اشرافی حتی¬المقدور از پرورش کودکان خودداری می¬کردند و نسبت به وظایف دیگر یک زن خانه¬دار، نظیر آشپزی، خرید از بازار و نظافت منزل نیز بیگانه بودند.

زنان علاوه بر مشاغل خدماتی به طبابت سنتی با تکیه بر گیاهان دارویی می¬پرداختند، زنان در یکی از تکایای تهران آن روزگار، بیمارستان و یا درمانگاه عمومی تشکیل داده بودند و از مراجعان که اکثر بانوان بودند، معاینه به عمل می¬آوردند. زنان عهد قاجار در مبادلات تجاری و بازار نیز در سطح بسیار محدودی سهیم بودند؛ بدین صورت که یا مانند فروشندگان دوره¬گرد به فروختن پارچه در منازل می¬پرداختند و یا اینکه در خیابانها مشغول دست فروشی می-شدند، از جمله در بازار «وکیل شیراز» و در «مسجد نو» و «شاه-چراغ» این شهر زنان به کار «دست¬فروشی» مشغول بودند. جالب است! بدانیم که زنان در اواخر دوران قاجار و در زمان سلطنت احمدشاه (1327- 1343ه.ق.) وارد نظمیه می¬شدند و به عنوان پلیس مخفی در مکان¬هایی که به وجود آنان نیاز بود به خدمت می¬پرداختند.
در جامعه عهد قاجار، فاصله چندانی بین کودکی و ازدواج دختران وجود نداشت. دختران اغلب از هفت تا سیزده سالگی ازدواج می-کردند. عواملی چون دستیابی به استقلال اقتصادی، رشد سریع دختران در آن روز و پایین بودن میانگین عمر به دلیل شیوع بیماری در افزایش این ازدواج¬های زودرس موثر بود. دختران و پسران هیچ¬گونه اختیاری در برگزیدن همسر آینده خود نداشتند. رایج¬ترین شکل ازدواج عقد دائم بود.
از دیگر شیوه¬های رایج ازدواج، ازدواج موقت یا صیغه¬کردن دختران و زنان براساس قرارداد و توافق بود. فقر مالی نیز سبب می¬شد تا خانواده¬ها به ازدواج موقت دختران خویش رضایت دهند.
صیغه¬کردن زنان در عرف جامعه کاملاً قابل قبول بود و زن¬های صیغه¬ای پس از به پایان رسیدن دوره قرارداد به آسانی به عقد دائمی اشخاص دیگر در می¬آمدند.
شکل دیگر ازدواج شامل دختران یا زنانی می¬شد که از طریق جنگها و یا دزدیده شدن و یا تجارت برده، اسیر و فروخته می¬شدند.
نظام چند زنی در شهرها، معمولا مختص به اشراف بوده است؛ ولی در ایالات نیز رواج داشت. در بین ایلات بلوچ حتی مردان کم بضاعت نیز گاه تا 8 زن می¬گرفتند و این نیز به این دلیل بود که زن در ایلات نه تنها هزینه¬ای برای شوهر نداشت؛ بلکه نیروی تولیدی کارآمدتری نسبت به شوهر به حساب می¬آمد.
در نظام خانوادگی دوران قاجار، حق طلاق با مرد بود. درخواست طلاق از سوی مرد با بهانه و یا بدون بهانه برای اجرای آن کافی بود.
نازایی و خروج از جاده عفاف از عمده¬ترین دلایل طلاق زنان بوده است. گاه نیز بد قدم بودن زن به هنگام ورود به خانه همسرش می-توانست؛ دلیل طلاق باشد.
زن در مورد خاصی چون عدم دریافت نفقه از مرد، انحرافات اخلاقی و یا ناتوانی جنسی مرد، می¬توانست درخواست طلاق نماید.
با وجود مجاز¬ بودن طلاق، این مسأله به ندرت رخ می¬داد. در واقع سرنوشتی که پس از طلاق در انتظار زن بود، او را از طلاق برحذر می-داشت. وظیفه نگهداری کودکان از سوی مردان و مشکل پرداخت مهریه نیز مردان معمولی جامعه را نیز از فکر طلاق زنانشان منصرف می-کرد.
"پولاک" می¬نویسد: در داخل خانه آرایش زنان غلیظ¬تر و پوشش آنها سبک¬تر و کمتر است. در خانه زن معمولاً سر خود را با پارچه یا شالی می¬پوشاند که گوشه¬های آن از پشت آویزان است و پیراهن، عبارت از پارچه¬ای نازک و ابریشمی به رنگ صورتی یا آبی که گلدوزی شده با حاشیه¬های طلایی می¬باشد. تغییرات در این مرحله به سبب مسافرت خانواده های اشرافی به خارج از کشور و ورود خارجیان به ایران و حشر و نشر با این افراد صورت گرفت . اولین نوع تغییر در ازدواج دختران و پسران بروز یافت . زیرا زنان دربار با نشست و برخاست با زنان و خانواده افراد خارجی و متاثر از آنها علایق جدیدی در همسر گزینی پیدا نمودند . در نتیجه آنها در اننخاب همسران خود نقش بیشتری یافتند . افزون بر این تحصیلات ، مشارکت اجتماعی ، آزادی زنان و ... شرایط جدیدی برای خانواده ایرانی فراهم ساخت که در ادامه به بعضی از آنها اشاره میشود :

1. خانواده ساختاری تناقض گونه یافت . از یک طرف خانواده محل حضور افراد و شکل گیری شخصیت فردی آنهاست و از طرق دیگر خانواده در تعارض با جامعه به عنوان کل ساختاری است .
2. خانواده به حوزه زندگی خصوصی که نقطه مقابل آن زندگی عمومی و سایر حوزه های اجتماعی است تبدیل می شود . طبیعی است که هیچ جامعه شناسی ادعا نمی کند که خانواده دارای حوزه کاملاً مستقل از جامعه ، خرده نظامها ، گروهها و یا نهادهای اجتماعی است بنابراین رابطه بین خانواده و جامعه تنها نوع امتیاز برای خانواده محسوب می شود که از نظر عده ای حتی طبیعی هم جلوه می کند . بنا به نتایج به دست آمده از این مطالعات ، اکثر افراد در جامعه ما خانواده را به عنوان حوزه ای می شناسند که فرد در آن خود را از جبرهای اجتماعی آزاد می بیند و تنها قادر است با س
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: سعید میرشاهی