چهارشنبه, 26 ارديبهشت 1403

 



موضوع: معرفی کامل فرانسه

معرفی کامل فرانسه 9 سال 11 ماه ago #84199

فرانسه
فرانسه با عنوان رسمی جمهوری فرانسه کشوری است واقع در اروپای غربی. پایتخت این کشور پاریس و زبان رسمی آن فرانسوی است. جمعیت کشور فرانسه ۶۵ میلیون نفر و واحد پول آن یورو است. فرانسه بعد از اوکراین دومین کشور بزرگ قاره اروپا است. مساحت کشور فرانسه برابر با ۵۵۰۰۰۰ کیلومتر مربع بوده و وسیع‌ترین کشور اروپای غربی است (یک سوم وسعت ایران) و منطقه دریایی گسترده‌ای را در اختیار دارد .
فرانسه یکی از اعضای موسس اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد است. فرانسه از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد و دارای حق وتو است. فرانسه یک کشور دارای تسلیحات هسته‌ای است.
فرانسه کشوری سکولار است که در آن دین به طور کامل از سیاست جداست.
طی ۵۰۰ سال گذشته فرانسه از قدرت‌های بزرگ فرهنگی، اقتصادی، و نظامی در جهان بوده و در اروپا و دیگر بخش‌های جهان نفوذ سیاسی داشته‌است. در خلال سده‌های ۱۷ و ۱۸ میلادی، فرانسه بخش‌هایی از شمال آفریقا و جنوب شرق آسیا را مستعره خود ساخت و در سده نوزدهم و اوایل سده بیستم با گسترش مستعمراتش دومین امپراتوری بزرگ استعماری را در جهان تشکیل داد.
نتایج یک نظرخواهی در ۱۹۹۸ نشان می‌داد که از هر ۵ فرانسوی، ۲ نفر دارای علایق نژادپرستانه هستند.
شعار ملی فرانسه:Liberté, Égalité, Fraternité فارسی: آزادی، برابری، برادری


متفکران و فیلسوفان معروف فرانسوی
ولتر و دیدرو( از نام‌دارترین فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری هستند و به داشتن عقاید ضد دینی و کلیسایی معروف بودند. هر دو نفر مدتی در زندان معروف باستیل بودند.
رنه دِکارْت) ریاضی‌دان، فیزیک‌دان و فیلسوف بزرگ عصر رنسانس در فرانسه زاده شد. دکارت از دانشمندان و فیلسوفان بزرگ تاریخ به حساب می‌آید. او قانون شکست نور را در علم فیزیک کشف کرد و هندسه تحلیلی را در ریاضیات و هندسه بنا نهاد. او از نظریه پردازان اصلی فلسفه یقینی و عقل گرای مدرن بود.
دکارت در آغاز با دو مسئله اساسی روبرو بود:
معرفت یقینی} درر آن زمان بسیاری از اندیشمندان به شکاکیت مطلق فلسفی گرویده بودند و می‌گفتند: در هیچ موضوعی نمی‌توان به یقین رسید. دکارت این امر را قبول نداشت و می‌خواست به هر صورتی که شده یقین را در فلسفه و دانش داخل کند. به همین خاطر به این فکر افتاد تا فلسفه و تمام دانشهای انسانی را به روشی ویژه با هم درآمیزد و طوری آن را بنا کند که مانند ریاضیات کاملاً یقینی باشد.
رابطه جسم و روح} در آن زمان نگرش مکانیکی و مادی به طبیعت، نفوذ زیادی بین مردم و دانشمندان داشت. نگرشی که دلیل همه حرکات و حوادث جهان را در خود جهان و ماده آن می‌دانست، نه امور غیر مادی و ماوراء طبیعت. اما دکارت با خود می اندیشید که ما به طور واضح درک می‌کنیم که جسم ما که ماده ما است تحت فرمان خود ما قرار دارد؛ اما این خود چه چیزی است؟ آیا منظور از این خود، روح ما است؟ چه رابطه‌ای میان روح و جسم انسان وجود دارد؟
دکارت در ابتدا برای دستیابی به معرفت یقینی، از خود پرسید: آیا اصل بنیادینی وجود دارد تا بتوانیم تمام دانش و فلسفه را بر آن بناکنیم و نتوان در آن شک کرد؟ راهی که برای این مقصود به نظر دکارت می‌رسید، این بود که به همه چیزشک کند. او می‌خواست همه چیز را از اول شروع کند و به همین خاطر لازم می‌دانست که در همه دانسته‌های خود (اعم از محسوسات و معقولات و شنیده‌ها) تجدید نظر نماید. بدین ترتیب شک معروف خود را که بعدها به روش شک دکارتی معروف شد آغاز کرد. او این شک را به همه چیز تسری داد؛ تا جایی که در وجود جهان خارج نیز شک کرد و گفت: از کجا معلوم که من در خواب نباشم؟ شاید این طور که من حس می‌کنم یا فکر می‌نمایم یا به من گفته‌اند، نباشد و همه اینها مانند آنچه در عالم خواب بر من حاضر می‌شود، خیالات محض باشد. اصلاً شاید شیطانِ پلیدی در حال فریب دادن من است و جهان را به این صورت برای من نمایش می‌دهد؟ دکارت به این صورت به همه چیز شک کرد و هیچ پایه مطمئنی را باقی نگذاشت. اما سرانجام به اصل تردید ناپذیری که به دنبالش بود، رسید. این اصل این بود که: من می‌توانم در همه چیز شک کنم، اما در این واقعیت که شک می‌کنم، نمی‌توانم تردیدی داشته باشم. بنابراین شک کردن من امری است یقینی. و از آنجا که شک، یک نحوه از حالات اندیشه و فکر است، پس واقعیت این است که من می‌اندیشم. چون شک می‌کنم، پس اندیشه دارم و چون می‌اندیشم، پس کسی هستم که می‌اندیشم. بدین ترتیب یک اصل تردید ناپذیر کشف شد که به هیچ وجه نمی‌شد در آن تردید کرد. دکارت این اصل را به این صورت بیان کرد: می‌اندیشم، پس هستم. (اصل کوژیتو) دکارت به هدف خود رسیده بود و فلسفه‌اش را بر اساس همین اصل بنیادین بنا کرد.
فلسفه دکارت} همگان دکارت را از جملهٔ بنیان‌گذاران فلسفهٔ مدرن می‌دانند. او اولین فیلسوف بزرگ بعد از دوران قرون وسطی است، که به همراه فیلسوفانی نظیر اسپینوزا به مکتب اصالت عقل تعلق دارند؛ مکتبی که عقیده‌اش این بود که: «به آنچه که حواس انسان ارائه می‌دهند نمی‌توان اطمینان کامل داشت، بلکه، تنها از راه عقل است، که شناخت حقیقی و یقین‌آور صورت می‌گیرد.»
اعتقادات مذهبی رنه دکارت همواره با حرارت در محافل علمی مورد مناظره قرار گرفته است. او از سویی ادعا می کرده که یک کاتولیک مؤمن است، با این حال، حتی در همان دوران خودش هم، دکارت متهم بود که عقاید بی‌خدایی را با خود همچون رازی دارد. پاسکال هم‌عصر او درباره‌اش گفته: "من نمی‌توانم دکارت را ببخشم؛ دکارت در تمام فلسفه خود، هرچه می‌توانست کرد تا به روی خدا خطی از بطلان بکشد اما او نتوانست لزوم وجود خدا را برای آغاز خلقت با سرانگشت اشاره‌ی خدایی‌اش انکار کند، اما بعد از آن دیگر خدا از نظرش چیزی بی‌مصرف بود" بحث‌ها کماکان ادامه دارد بر سر این‌که آیا او یک کاتولیک استغفار کننده بوده و یا بی‌خدایی مخفی‌کار. البته دکارت در آثار خود به سه امر کاملاً یقینی رسیده بود که به گفته او، به هیچ وجه نمی‌توان در آنها شک روا داشت: این که موجودی اندیشنده‌است و وجود دارد. این که خدا وجود دارد. و این که عالم خارج واقعاً وجود دارد.
دکارت به همراه امانوئل کانت فیلسوف آلمانی از بنیانگذاران اومانیسم (انسان گرایی) می‌باشد. هر دو این فیلسوفان از سرسخت‌ترین خداباوران هستند. اگرچه در بسیاری از موارد انسان‌گرایی را در مقابل خداگرایی قرار داده‌اند و اومانیسم در سیر تکاملی خود از خدا فاصله گرفت. لازم به ذکر است که از انسان گرایی به عنوان ایمان به خدای حقیقی یعنی ایمان به خود انسان یاد می کنند. از نظر آن ها با این که یک ندای درونی در انسان می گوید که خدا هست ولی چون انسان آن را نمیبیند پس نباید در مورد آن اظهار نظر کرد فعلا چیزی که هست و انسان می بیند خود انسان است و در واقع انسان همان خداست و به اندازه‌ی تمام انسان ها خدا وجود دارد.

اگوست کنت) فیلسوف فرانسوی است که به عنوان واضعِ نامِ جامعه‌شناسی (Sociology) و بنیانگذارِ جامعه‌شناسیِ نوین و دکترین پوزیتیویسم (اثبات گرایی) شناخته شده‌است. کنت با اعتقادِ راسخ به فلسفهٔ اثبات‌گرایی معتقد بود باید برایِ علومِ انسانی نیز حیثیتی مشابهِ علومِ تجربی قایل شد، به این معنی که علومِ انسانی نیز باید از ابزارِ پژوهشِ تجربی استفاده کنند. کنت بر این باور بود که جوامعِ انسانی از سه مرحلهٔ الهی، فلسفی، و علمی عبور کرده‌اند (بعضاً مرحلهٔ اساطیری را نیز می‌افزایند). در جوامعِ اساطیری، کاهنان رهبرانِ جامعه به شمار می‌روند، در جوامع الهی که تبلورِ تاریخیِ آن قرونِ وسطی است، پیامبران، و در عصرِ رنسانس و پس از آن فیلسوفان. اما در دورهٔ کنونی (عصرِ علمی) دانشمندان و جامعه‌شناسان رهبرانِ جامعه خواهند بود. البته ممکن است در هر جامعه‌ای بازمانده‌هایِ فکریِ اعصارِ گذشته رسوب کرده باشد.
ژان-ژاک روسو) متفکر سوئیسی فرانسوی الاصل است که در در سدهٔ هجدهم و اوج دورهٔ روشنگری اروپا می‌زیست. او بیشتر عمر خود را در فرانسه گذراند.
اندیشه‌های او در زمینه‌های سیاسی، ادبی و تربیتی، تأثیر بزرگی بر معاصران گذاشت. نقش فکری او که سال‌ها در پاریس سپری کرد، به عنوان یکی از راه‌گشایان آرمان‌های انقلاب کبیر فرانسه قابل انکار نیست. روسو، از نخستین روشنگرانی است که به صورت محدود از مفهوم حقوق بشر سخن به میان آورد. برای روسو، صرف نظر کردن انسان از آزادی، به معنی صرف نظر کردن از خصلت انسانی و «حق بشری» است. روسو تلاش می‌کند، نوعی هماهنگی میان آزادی فردی و جمعی ایجاد نماید. وی این کار را در اثر معروف خود قرارداد اجتماعی که در سال ۱۷۶۲ میلادی نوشته شد، انجام می‌دهد. یکی دیگر از کتاب‌های مهم روسو به نام امیل در زمینه تربیت کودکان است.
خانوادهٔ روسو در اصل فرانسوی بودند، ولی در سال ۱۵۴۹ برای گریز از کشته شدن توسط کاتولیک‌ها به ژنو روی آوردند. در نوجوانی، عموی روسو او را به عنوان یک شاگرد به یک حکاک معرفی کرد، و روسو علارغم میلش تا ۱۶ سالگی نزد او این حرفه را فراآموخت. روسو در کتاب اعترافات خود نوشته‌است که در این دوران وی دارای تمایلات جنسی مازوخیستی بوده‌است و گاهی خود را در مقابل زنان تنها، به امید تازیانه خوردن از آنها، برهنه می‌کرده‌است. او مارس ۱۷۲۵، بدون اطلاع قبلی به پدر یا عمویش ژنو را ترک گفت و تا فرانسه پیاده سفر کرد.
در آن‌جا به مادام دو وارانس (به فرانسوی: Madame de Warens) که به تازگی از همسر خود جدا و کاتولیک شده بود معرفی شد. مادام دو وارانس (که روسو در اعترافات خود از او با نام «مامان» یاد کرده‌است) از روسو ۱۳ سال بیش‌تر داشت و نه تنها سرپرست، بلکه بعدها معشوقهٔ او نیز شد. مادام دو وارانس ابتدا او را به تورین فرستاد تا کاتولیک شود. روسو در کتاب اعترافات خود نوشته‌است که در این دوران وی به پیشنهاد مادام دو وارانس با او چندین بار همبستر شده‌است.
در سال ۱۷۴۵ با همسرش که در یک مسافرخانه کار می‌کرد آشنا شد. این زن از هوش چندانی برخوردار نبود و روسو نمی‌گذاشت که این زن در سالن‌های پاریس (که محفل زنان و مردان روشنفکر بود) همراه او حضور پیدا کند. آن‌ها دارای ۵ فرزند شدند، که هر کدام را به یتیم‌خانه سپردند. این موضوع، سال‌ها بعد، هنگامی که روسو کتاب امیل را که در مورد روش مطلوب تربیت کودکان است نوشت، توسط ولتر (که روسو او را از دشمنانش می‌دانست) به جمع اعلام شد. ولتر در نامهٔ تندی که با نام دیگری امضا کرده بود، عمل او، در سپردن فرزندان خود به یتیم خانه و نوشتن کتابی در مورد تربیت کودکان را، مورد طعن و سرزنش قرار داد. روسو به این انتقاد در اعترافات خود (که پس از مرگش چاپ شد) پاسخ داد، و در واقع این اولین بهانه‌ای بود که به روسو انگیزهٔ نوشتن اعترافات را داد.
در سال ۱۷۶۱، رمان «رمانتیک» (این صفت حدود یک قرن بعد به سبک روسو داده شد) الوئیز جدید یا ژولی را با موفقیت منتشر کرد. پس از آن، قرارداد اجتماعی و امیل را در سال ۱۷۶۲ نوشت. این دو اثر خشم پارلمان فرانسه و نیز هلند را برانگیخت، و حتی در ژنو و برن نیز ممنوع شد. امیل در ژنو در برابر جمع عموم پاره و آتش زده شد، و روسو به ناچار شبانه به نوشاتل گریخت و تحت حمایت فریدریک دوم (کبیر) پادشاه پروس درآمد. خشم مردم روسو را ناگزیر به فرار دوباره کرد و در سال ۱۷۶۵ به انگلستان روی آورد و نزد دیوید هیوم(به انگلیسی: David Hume)، نویسنده و فیلسوف انگلیسی پناه یافت. او در انگلستان نوشتن اتوبیوگرافی خود، اعترافات را آغاز نمود. انزوا، آوارگی و زندگی پر فشار روح و روان او را چنان پریشان کردند که روسو را تا مرز جنون پیش بردند، و او تا پایان زندگی خود دچار اختلالات مازوخیستی و پارانویا بود، به طوری که فکر می‌کرد همه علیه او توطئه می‌کنند. روسو در سال ۱۷۷۰ با شرط عدم انتشار کتاب اجازه یافت تا به فرانسه بازگردد تا سالهای واپسین حیاتش را در روستایی در حومه پاریس، با آرامش بگذراند.
روسو به روشنی مالکیت را ابزار سلطه بر آنهایی می دانست که آن را ندارند، بنابراین گفت که مالکیت باید تحت اراده ی عمومی باشد . نظریه ی او نزدیک به نظریه های سوسیالیستی است . از نظریه ی او درباره ی مالکیت این گونه برداشت شده است که روسو، همزیستی مسالمت آمیز آزادی سیاسی و نابرابری اقتصادی را در دموکراسی غیر مملکن می بیند . او از اصل برابری اقتصادی پشتیبانی می کرد. روسو می گفت که دولت باید بیشترین خیر عمومی و آزادی را تامین کند . اما آزادی بدون برابری وجود نخواهد داشت . بنابراین دولت باید برابری خواه باشد. روسو در کتاب چهارم قرارداد اجتماعی موضع خود را در مورد دین مشخص می کند . او می گوید وجود کلیسا به برقراری دو قوه ی قانونگذاری، دو حکمران، و تقریباً دو میهن منجر می شود و این وضع را نتیجه ی دو وظیفه ی متضاد دانست و اعلام کرد هر فردی دیر یا زود ناگزیر است بین ایمان به دین و وفاداری به دولت یکی را انتخاب کند . او گفت قوانین صادر شده از طرف کلیسا با قوانین جامعه ی مدنی در تعارض است و تنها دولت باید مردم را زیر کنترل داشته باشد . روسو به این معتقد بود که کلیسا باید زیر نظر دولت باشد . همان نظری که منتسکیو نیز اعلام داشته بود. روسو در فصل هشتم این کتاب گفت: (( آن کس که بگوید غیر از دین من در هیچ دینی رستگاری نیست باید از کشور رانده شود.))
بلِز پاسکال) ریاضی‌دان، فیزیک دان و فیلسوف فرانسوی که در سال‌های پایان عمر کوتاهش به دنبال تجربه یک وضعیت عرفان کارهای علمی خود را رها کرد و به الهیات روی آورد. کارهای اولیه پاسکال در علوم طبیعی و کاربردی بود که وی در آنجا نقشی مهم در ساخت ماشین حساب های مکانیکی (معروف به ماشین حساب پاسکال) و مطالعه سیالات داشت. او را به دلیل اختراع ماشین حساب اولیه پدر کامپیوتر می‌نامند. وی همچنین نقشی مهم در توضیح مفهوم فشار و خلا ایفا کرد. پاسکال به ایجاد دو زمینه جدید تحقیقاتی مهم کمک کرد. وی در ۱۶ سالگی رساله‌ای مهم در باب هندسه تصویری نوشت و در زمینه تئوری احتمال از ۱۶۵۴ با پیر دی فرما مکاتباتی داشت. پاسکال بعدها از استدلال‌های احتمالی استفاده می‌کرد (شروط پاسکال)، تا ایمان و اعتقاد به خدا و زندگی زاهدانه را توجیه کند. پاسکال هم‌چنین نقش چشمگیری در پیدایش اقتصاد مدرن و علوم اجتماعی داشت. پاسکال علاقه‌ای ویژه به مطالعه کارهای رنه دکارت داشت. به دنبال مطالعه عقاید دکارت، پاسکال در ۱۶ سالگی مقاله‌ای درباره مخروطی‌ها نوشت. بخش اعظم این رساله اکنون از بین رفته‌است، ولی یک نتیجه مهم آن که به قضیه پاسکال معروف است به جای مانده‌است. بزرگ‌ترین دستاورد پاسکال در ارتباط با نبوغ مکانیکی وی، ایجاد شاید اولین خط اتوبوس برای حمل مسافران در داخل پاریس در کالسکه‌هایی با چندین صندلی بود.
او در سالهای اولیه زندگی خود احساس دوری از عقاید مذهبی اش را داشت و طی چند سال این دوره را که به گفته وی «دوره زمینی» بود سپری کرد. پدر پاسکال در سال ۱۶۵۱ از دنیا رفت و به‌دنبال آن بلز اموال پدر را به ارث برد و سرپرست خواهرش ژاکلین شد که علی‌رغم میل برادر در همان سال در پورت-رویال راهبه شد. وی یک خانه مجلل پر از خدم و حشم برای خود تهیه کرد و سوار بر کالسکه‌ای با چهار یا پنج اسب به پاریس می‌رفت. پاسکال دوران فراغتش را به معاشرت با بذله‌گویان، زنان و قماربازان (گواه کارهای وی در مورد تئوری احتمالات) سپری می‌کرد. در طی ملاقات هایش با خواهرش وی امور دنیوی را خوار و حقیر عنوان می‌کرد ولی کششی به سوی خداوند نداشت. در تاریخ ۲۳ نوامبر سال ۱۶۵۴ او در تصادفی روی پل نیلی گرفتار شد که در آن اسب‌های کالسکه که کنترل خود را از دست داده بودند از دیواره پل پایین افتادند و کالسکه را به دنبال خود کشیدند. در این حین میله اتصال شکسته شد و کالسکه از اسب‌ها جدا و نیمی از آن از پل آویزان شد. پاسکال و دوستانش در این حادثه صدمه‌ای ندیدند، اما فیلسوف احساساتی که مرگ را در جلوی چشمانش دیده بود، از وحشت غش کرد و مدتی بیهوش شد. او که ۱۵ روز بعد به هوش آمد، تصویر مذهبی قوی‌ای در ذهنش نقش بسته بود که آن را در یادداشتی کوتاه سریعاً ثبت کرد: «آتش. خدای ابراهیم، خدای اسحاق، خدای یعقوب، و نه خدای فلسفه دانان و دانشمندان و...». او یادداشت خود را با نیایش ختم نمود: «پیغام تو را فراموش نخواهم کرد. آمین.» او این یادداشت را با دقت به کت خود دوخته بود و هرگاه لباس خود را عوض می‌کرد آن را نیز جا به جا می‌کرد. پاسکال که عقاید و باورهای مذهبی‌اش جان تازه‌ای گرفته بود اولین اثر ادبی خود در مورد مذهب را با نام نامه‌های ایالتی نوشت. پاسکال با این اثر ضربه‌ای بیادماندنی آیین مذهبی که متفکران کاتولیسم در اوایل دوره مدرن از آن پیروی می‌کردند، وارد کرد. پاسکال مغلطه‌گری را استفاده از استدلال پیچیده برای توجیه بی بند باری اخلاقی عنوان کرد. پاسکال با تلفیق عقاید یک کشیش باهوش و تجربیات افراد عادی سطحی جدید از نگارش را در نثر فرانسه ایجاد کرد. این مجموعه ۱۸ نامه‌ای باعث خشم لوئیس چهاردهم گردید. پادشاه در سال ۱۶۶۰ دستور داد تا تمام نسخه‌های این مجموعه را بسوزانند. در سال ۱۶۶۱ مدرسهِ یانسن‌گراها در پورت‌رویال محکوم و بسته شد. کسانیکه در آن مدرسه کار می‌کردند در سال ۱۶۶۵ سندی با عنوان فتوای پاپ را امضا کردند که تعالیم یانسن را محکوم کرد و آن را بدعت خواند. آخرین نامهِ پاسکال در سال ۱۶۵۷ نشاندهندهِ تمرد آشکارا از پاپ بود و باعث شد الکساندر هفتم نامه‌ها را محکوم کند. چند سال بعد او بی بند و باری در کلیسا را محکوم کرد. مجموعه «نامه‌های ایالتی» در کنار تأثیر مذهبی‌ای که داشت، اثر ادبی مشهوری هم بود. استفاده از شوخی، مضحکه و هجو تند و گزنده در متن، مجموعه را برای خوانندگان کاملاً قابل هضم کرده بود و بر روی شیوه نگارش نویسندگان فرانسوی از جمله ولتر و ژان ژاک روسو تأثیر گذاشت. «نامه‌های ایالتی» با افبال عمومی بسیاری روبه رو شد تا آنجا که ولتر این مجموعه نامه‌ها را بهترین کتاب نوشته شده در فرانسه خواند.
اعتقادات مذهبی وی بدلیل ارتباط نزدیکش با وقوع یک معجزه در دیر راهبه‌های پورت رویال افزایش یافت. خواهرزادهِ ۱۰ ساله پاسکال بنام مارگارت پریر دچار بیماری فیستول بود که باعث عفونی شدن بدنش شده بود و چشمها و بینیش را نیز تحت تأثیر قرار داده بود و پزشکان از مداوای وی ابراز ناامیدی کرده بودند. سپس در۲۴ مارس سال ۱۶۵۷ یک انسان معتقد چیزی را به پورت‌رویال اهدا کرد که به عقیدهِ وی و سایر معتقدین خاری از تاجی بود که باعث شکنجه حضرت مسیح شده بود. راهبه‌ها طی مراسمی با خواندن سرودهای مذهبی این خار را در محراب دیر خود قرار دادند. هر کدام از راهبه‌ها به نوبت این جسم مقدس را می‌بوسیدند و یکی از آنها که مارگارت را در بین عبادت‌کنندگان دید، جسم مقدس را برداشت وبا آن پای دخترک را لمس کرد. غروب همان روز مارگارت اظهار داشت که چشم‌هایش دیگر درد نمی‌کنند و مادر مارگارت نیز متوجه شد که اثری از بیماری در بدن دخترک نیست و پزشک نیز از این قضیه را تاکید کرد. پاسکال و نه راهبه این قضیه را که به اعتقاد آنها یک معجزه بود، در دور و اطراف پخش کرد. هفت پزشک دیگر که از بیماری مارگارت مطلع بودند، اظهار داشتند که به عقیدهِ آنها معجزه اتفاق افتاده‌است. ماموران اسقف نیز این مساله را بررسی کردند و به همان نتیجه رسیدند و اجازه برقراری مراسم مذهبی را در پورت‌رویال دادند. جمعیت زیادی از معتقدین برای دیدن و بوسیدن این خار آمدند و تمامی کاتولیک‌های پاریس نیزاز این معجزه احساس شادمانی کردند. بعدها هم کاتولیک‌ها و هم یانسن‌گراها از این معجزهِ مستدل در دفاع از عقاید خود استفاده کردند.
پاسکال نتوانست پیش از مرگش مهم‌ترین کار مذهبیش بنام Pensées («تفکرات») را به اتمام برساند. قرار بود که این اثر بررسی بی‌نقض و جامعی در دفاع از مسیحیت باشد. تا قبل از قرن نوزدهم»تفکرات" به صورت کامل و اصل منتشر نشد. او در این اثر خود موضعی علیه دین اسلام و پیامبر آن اتخاذ کرد. او عیسی مسیح و محمدبن عبدالله را باهم مقایسه کرد، رابطهٔ آن دو را تضاد اعلام نمود و به بهشتی که در قرآن وصف شده تاخت. «تفکرات» پاسکال شاهکار و نقطهِ عطفی در نثر فرانسه محسوب می‌شود. ویل دورانت، در اثر جامع یازده جلدیش تاریخ تمدن آنرا به عنوان بهترین کتاب نثر فرانسه مورد ستایش قرار داد.
تی اس الیوت پاسکال را در دوران زندگی‌اش مردی زمینی در میان زاهدان و زاهدی در میان انسان‌های زمینی توصیف کرد. او طی سال های پایانی زندگی‌اش، از درمان پزشکانش سر بازمی‌زد و عنوان می‌کرد: بیماری وضعیتی طبیعی برای مسیحیان است.
به افتخار ابداعات علمی وی، نام «پاسکال» به واحد فشار پاسکال، به زبان‌برنامه‌نویسی پاسکال و قانون پاسکال و همچنین به مثلث پاسکال و شروط پاسکال داده شد. مهم‌ترین ابداع پاسکال در علم ریاضی تئوری احتمال بود. این تئوری که در ابتدا در مورد قمار کاربرد داشت، امروزه در علم اقتصاد و خصوصاً در علوم آماری بسیار مهم است. درادبیات نیز پاسکال از جمله مهم‌ترین نویسندگان دوره کلاسیک فرانسه محسوب می‌شود وآثار وی امروزه به عنوان شاهکار نثر فرانسه در نظر گرفته می‌شوند. استفادهِ وی از هجو و طنزنگاری برمجادله گرهای بعدی تأثیر گذاشت. مضامین کارهای ادبی پاسکال بیش از همه برای مخالفتش با خردگرایی رنه دکارت و تاکید هم‌زمان براین مطلب که فلسفه تجربه‌گرایی برای تعیین حقایق مهم ناکافی است در یادها می‌باشد. در کانادا یک مسابقه سالانه ریاضی بنام وی، پاسکال نام گرفته‌است. تمامی دانش‌آموزان کانادایی ۱۴ سال و کمتر که در کلاس نهم و یا پایین‌تر هستند می‌توانند در این مسابقه شرکت کنند.
مارکی دُ ساد) نویسنده و فیلسوف فرانسوی بود و از پیشگامان عصر روشنگری بود ساد فرازونشیب‌های زیادی را گذراند. او با بازیگران تئاتر رابطه داشت و پدرش برای پایان دادن به این قضیه او را وادار به ازدواج کرد. چندین بار به اتهام لواط به زندان رفت و دو بار از اعدام با گیوتین نجات یافت. او در حالی که ۳2 سال از زندگی‌اش را در زندان باستیل گذرانده بود در سن ۷۴ سالگی درگذشت. ساد کتاب‌های زیادی نوشت که رمان ژوستین از آثار معروف اوست. کلمه سادیسم از نام این نویسنده گرفته شده‌است. فلسفه ساد داشتن روابط آزاد جنسی و میل به آزار جنسی است. این دیدگاه در زمان او در فرانسه بسیار مورد انتقاد واقع شد. در آن زمان بازگشت به طبیعت و گریز از قراردادهای اجتماعی گونه‌ای نحلهٔ فلسفی بود که در ژان ژاک روسو به گونه‌ای ملایم و در مارکی دو ساد به گونه‌ای افراطی نمود یافت. او زنا را بر پاک‌دامنی ترجیح می‌داد. ساد برای درهم شکستن مذهب به عفت و پاک‌دامنی یورش می‌آورد که تجلی آن را در کتاب فلسفه در اتاق خواب که در سال ۱۷۹۵ نوشته شد آشکارا می‌بینیم. او با عشق به ستیز برمی‌خیزد تا هرگونه وابستگی و میثاق را درهم شکسته باشد و میل جنسی را فراتر از عشق می‌داند.
شارل مونتسکیو) یکی از متفکران سیاسی فرانسه در عصر روشنگری . به پژوهشهای دانشی، تاریخی و حقوقی توجه ویژه داشت و چون از وضع آن زمان کشور خرسند نبود کتابی زیر عنوان نامه‌های ایرانی بدون نام بردن پدیدآورنده منتشر ساخت. این نامه‌ها مکاتبات دو نفر ایرانی به نامهای ازبک و ریکا را که در فرانسه به گشت و گذار مشغولند منعکس کرده و نظرات آنها را درمورد فرانسه و به طور کلی اروپا، به سبکی طنزآمیز مطرح می‌نماید. نامه‌های ارسالی از ایران، عمومأ از طرف خواجه و زنان حرمسرای ازبک است که حوادث روز مملکت و اتفاقات بدیمن مانند خودکشی سوگلی حرمسرای او،«روشنک» را به‌اطلاع ارباب می‌رسانند. سبک دلنشین نگارش نامه‌های ایرانی که خواننده را مجذوب می‌نماید، مستور در نحوهٔ طنزآمیز گزارش از آداب و رسوم رایج در پاریس و اروپا است. نامه‌های «ریکا» که از دیدگاه یک شرقی نگارش یافته است، لوئی چهاردهم را جادوگری می‌پندارد که پول‌های خزانهٔ شاهی را با یک حرکت دست دوبرابر می‌کند و یا پاپ به‌مردم چنین القا کرده است که «سه» برابر با «یک» است (کنایه از اعتقاد به تثلیث)و یا این که، نان، نان نیست و شراب، شراب نیست (کنایه از گوشت و خون عیسی مسیح). در احوال آرایش پاریسی‌ها می‌گوید: آنها موهای خود را به‌حدی به طرف بالا جمع می‌کنند که صورتشان درست در وسط بدنشان قرار می‌گیرد. لیکن در پشت این طنز هنرمندانه، مونتسکیو آموزگار جدی اخلاق پنهان شده‌است تا دستگاهی را نقد کند که هیئت حاکمهٔ آن با قدرت نامحدود و تجاوزکارانه‌اش حق حیات را از ملت سلب نموده است. مونتسکیو با نوشتن نامه‌های ایرانی گامی بلند در راستای جنبش روشنگری اروپا و برای پی‌ریزی طرحی نو براساس آزادی، حقیقت و تفاهم، به‌میدان گذاشت. به‌طنز کشیدن فرانسه و داستان غم‌انگیز حرمسرای ایرانی دو روی یک سکه‌ای است که آزادی‌های فردی و قابلیت‌های عمومی را در غیاب نظم و قاعده و قانون به تصویر کشیده است. منتسکیو در قسمتی از این کتاب چنین می‌گوید که ایرانی نامبرده از سوی یکی از دوستان فرانسویش به یک نفر فرانسوی دیگر معرفی شد. هنگامی که آن شخص گفت: «این آقا ایرانی است» طرف با نهایت شگفتی اظهار داشت: «آقا ایرانی است، شگفتا! چطور می‌توان ایرانی بود؟» فکر کوچک آن مرد نمی‌توانست بپذیرد که غیر از فرانسویان کسان دیگری هم در گیتی هستند. این کتاب یکی از نمونه‌های اولیه دیالوگ فرهنگها محسوب می‌شود. او سپس به تدوین اثر نام‌آور خویش، روان آیینها (روح‌القوانین) پرداخت، این کتاب با پذیرش همگانی شگرفی روبرو شد و بعدها نیز از بن‌مایه‌های یاد شده در آن برای گرداندن کشورها و دولت‌ها بهره بسیاری گرفته شد. مونتسکیو بر این باور بود که انقلاب و شورش و خونریزی کاری از پیش نمی‌برد و آنچه یک جامعه بدان نیازمند است قانون است. میانه‌روی در سیاست از ویژگیهای برجسته مونتسکیو بود و چون روحانیان «روح‌القوانین» او را بی‌ارزش دانستند نوشتاری بر دفاع از کتاب خویش نوشت. منتسکیو حکومت دموکراسی به سبک باستان را مرجع دانسته و اضمحلال حکومت‌های خودکامه را آرزو می‌کند. تجزیه قوای سه گانه (مجریه- قضائیه- مقننه)، مبین آگاهی وسیع حقوقی-سیاسی و بینش عدالت خواهی منتسکیو است که در قانون اساسی بسیاری از دولتها به تحقق پیوسته‌است. منتسکیو با انتشار این کتاب، علوم سیاسی را در ردیف فرهنگ فلسفی قرار داد. گفته می شود از آنجائی که بریتانیا فاقد یک قانون اساسی مدون بود، منتسکیو به عنوان بهترین مرجع برای روشمند نمودن متن قانون اساسی نوین بریتانیا انتخاب شد. روح القوانین یکی از مهم‌ترین آثار منتسکیو در جنبش روشنگری فرانسه محسوب می‌شود. این کتاب در تدوین اساسنامه ایالات متحده آمریکا و اساسنامه شورای انقلاب فرانسه در سال ۱۷۹۱ مؤثر بوده‌است.
پل ریکور) از مهمترین نظریه پردازان هرمنوتیک ادبی محسوب می‌شود.
ژاک دِریدا) فیلسوف الجزایری‌تبار فرانسوی از پیشگامان فلسفه پست مدرن و پدیدآورندهٔ فلسفه ساختارشکنی بود.
آلبر کامو( نویسنده، فیلسوف و روزنامه‌نگار الجزایری-فرانسوی‌تبار بود. او یکی از فلاسفهٔ بزرگ قرن بیستم و از جمله نویسندگان مشهور و خالق کتاب بیگانه است. تفکرات او عمدتا بر پایه محکوم کردن هر دو ایدئولوژی شکل گرفته در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بود. به همین دلیل از سوی روشنفکران عمدتا چپگرای آن زمان مانند سارتر طرد شد. او در کتاب انسان طاغی می‌نویسد که تمام عمر خود را صرف مبارزه با فلسفهٔ پوچ‌گرایی کرده‌است و عمیقاً به آزادی‌های فردی اعتقاد دارد.
میشِل فوکو) فیلسوف، تاریخدان، و متفکر معاصر فرانسوی است. به خاطر نظریات عمیق و دیدگاه انقلابی درباره جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناسترین متفکران قرن بیستم محسوب می‌شود. فوکو یک همجنس‌گرا بود و مهم ترین شریک جنسی او دانیل دفرت از فعالان مبارزه با ایدز نام داشت. فوکو دوبار، از ۲۵ شهریور تا ۲ مهر ۱۳۵۷ و از ۱۸ تا ۲۴ آبان ۱۳۵۷ به ایران سفر کرد و در این سفرها، در تهران و قم و آبادان، با برخی از رهبران ملی و دینی و گروه‌های مختلفی که در انقلاب دست داشتند ملاقات کرد. حاصل این سفرها مجموعه گزارش ها و مقالاتی شد که فوکو برای روزنامه ایتالیایی کوریره دلا سرا نوشت. وی در مقاله ایرانی ها چه رویایی در سر دارند؟ انقلاب اسلامی را اولین انقلاب پست مدرن دنیا نامید. وی بر اثر ابتلا به بیماری ایدز درگذشت.
ژان-پل سارْتْر( فیلسوف، اگزیستانسیالیست-اومانیست، رمان‌نویس،نمایش‌نامه‌نویس و منتقد فرانسوی بود. سارتر از طرفداران کمونیسم بود، هرچند که هرگز به‌طور رسمی به عضویت حزب کمونیست درنیامد. وی بیشتر عمر خویش را صرف مطابقت دادن ایده‌های اگزیستانسیالیستی‌اش کرد. در جایی دیگر از مبارزه مردم ایران علیه شاه و آزادی زندانیان سیاسی و همچنین مبارزه مردم شیلی علیه دیکتاتوری پینوشه طرفداری نمود. جمله معروف او :تمامی یک انسان، از تمامی انسان‌ها ساخته شده و برابر کل آن‌ها ارزش دارد، و ارزش هر یک از آن با او برابر است.
سیمون دو بووُآر (فیلسوف، نویسنده، فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی بود. بووُآر به عنوان مادر فمینیسم شناخته می‌شود. معروف‌ترین اثر وی (جنس دوم (نام دارد. این کتاب به تفصیل به تجزیه و تحلیل ستمی که در طول تاریخ به جنس زن شده‌است می‌پردازد. پس از آنکه این کتاب چند سال پس از چاپ فرانسه، به انگلیسی ترجمه و در آمریکا منتشر شد، به عنوان مانیفست فمینیسم شناخته شد.
مانیفست ۳۴۳ بیانیه‌ای بود که در سال ۱۹۷۱ میلادی ۳۴۳ زن فرانسوی امضا کرده و به انجام سقط جنین در زندگی خویش اقرار کردند و در نتیجه، خود را در معرض خطر پیگرد قضایی قرار دادند. متن این مانیفست توسط سیمون دوبووُآر نوشته شده بود و زنان سرشناسی نیز آن را امضا کرده بودند. بیانیه در نشریه فرانسوی نوول ابسرواتور در تاریخ ۵ آوریل ۱۹۷۱ منتشر شد.
متن بیانیه سیمون دوبوار این طور آغاز می‌شد:
«یک میلیون زن هر ساله در فرانسه سقط جنین انجام می‌دهند. محکوم به نهان‌کاری، خود را در شرایط خطرناک قرار می‌دهند، در حالی که این عمل تحت نظارت پزشک یکی از ساده‌ترین عمل‌ها است. این زنان در حجاب سکوت فرو می‌روند. من اعلام می‌کنم یکی از آنها هستم. من سقط جنین انجام داده‌ام. ما همانطور که خواستار دسترسی آزاد به کنترل موالید هستیم، خواستار آزادیِ سقط جنین هستیم.»
در کتاب جنس دوم، سیمون دوبووار استدلال‌های خود را از طریق اگزیستانسیالیستی-فمینیستی بیان می‌کند. بووُآر به‌عنوان یک اگزیستانسیالیست باور داشت که بودن مقدم بر ماهیت است. وی به‌همین منوال استنباط می‌کند که یک انسان زن زاده نمی‌شود، بلکه تبدیل به زن می‌شود. به باور بووُآر، تاریخ فرهنگی مانع از آن شده‌است که زنان آزادی خود را درک و بر اساس آن عمل کنند، اما آن‌ها می‌توانند با نفی این افسانه‌های فرهنگی، خود را بازتعریف کنند. در مقابل، تا زمانی که زنان به مردان و سنت‌های فرهنگی اجازه دهند تا چیستی آنان را تعریف کنند، آزاد نخواهند بود.
دوبووار دلیل می‌آورد که در طول تاریخ، زنان همیشه به عنوان انحراف و نابهنجاری شمرده شده‌اند. حتی مری ولستونکرفت مردها را به‌عنوان ایده‌آلی که زن‌ها آرزوی رسیدن به آن را دارند به‌حساب می‌آورد. به‌عقیدهٔ وی برای آن‌که فمینیسم بتواند به‌جلو حرکت کند این برداشت باید از بین برود. در این‌صورت زنان درست به‌اندازهٔ مردان قادر به پیشرفت هستند.
بووُآر استدلال می‌کند که زنان، همواره «دیگری» مردان به حساب آورده شده‌اند، و چنین ادراکی را در هویت خود درونی ساخته‌اند. بنابراین مردان کنش‌گرا، و زنان کنش‌پذیر هستند. او نوشت: اگر روزی فرا برسد که زن، نه از سر ضعف، که با قدرت عشق بورزد... دوست داشتن برای او نیز، همچون مرد، سرچشمه ی زندگی خواهد بود و نه خطری مرگ‌بار.

تاثیر فرانسه در نظامات بین المللی
عصر روشنگری
عصر روشنگری (Age of Enlightenment) در تاریخ فلسفهٔ اروپا اصطلاحی است که برای سدهٔ هجدهم میلادی یا دورهٔ طولانی‌تر یعنی عصر خردگرایی در سده هفده و سده هجده به‌کار می‌رود. فلسفه روشنگری فلسفه قرن هجدهم را شامل می‌شود. اغلب آغاز کنندگان عصر روشنگری متفکران فرانسوی بودند و دکارت بعنوان لیدر عصر روشنگری شناخته می‌شود. دیدرو، ولتر، روسو، مونتسکیو، کانت و ساد از فیلسوفان عصر روشنگری‌اند. مقدمات ریزش جهان بینی کلیسایی با به وجود آمدن جنبش رنسانس در قرن شانزدهم فراهم شد. رنسانس گرچه در برداشت تاریخی قرون وسطی تغییری به وجود نیاورد، اما در شکستن جزمیت و ترویج شکاکیت موثر بود. مجادلات دوره رنسانس وحدت آهنین کلیسای کاتولیک را در هم شکست و بسیاری از استعدادهای برجسته را که پیش از آن جذب کلیسا می‌شدند به زمینهٔ تازهٔ علوم طبیعی سوق داد.
قرن هفدهم قرن ریزش بنای تاریک جهان بینی قدیم و روشن شدن فضای طبیعت است. منبع این روشنایی تازه عقل انسانی است. شیوه استدلال عقلی و قرار دادن عقل به عنوان یکی از منابع مشروعیت و تعیین قانون که از سوی دکارت مطرح شده بود، بنای مستحکم و استبدادی کلیسا و سلطنت را در قرون بعد فروریخت و تغییر دیدگاه نسبت به علوم طبیعی که به جای الاهیات و آموزه‌های کلیسا ریاضی را مبنای تحلیل قرار داد هم یکی دیگر از دست‌آوردهای دکارت بود که نقشی تعیین کننده در دوران خردگرایی و در ادامه آن عصر روشنگری داشت.
سردستگان روشنگران باور داشتند که آنها جهان را که سال‌ها در زیر سنت‌های مشکوک، نابخردی، موهوم‌پرستی و استبداد عصر تاریکی (قرون وسطی) بوده است به پیشرفت سوق خواهند داد. حرکت روشنگری به ظهور چهارچوب روشنفکرانه انقلاب آمریکا و انقلاب فرانسه کمک کرد و منجر به ترقی لیبرالیسم کلاسیک، مردم سالاری و سرمایه‌داری شد. بسیاری از به وجود آورندگان آمریکا سخت تحت تآثیر آرمان‌های دورهٔ روشنگری به خصوص در مذهب، اقتصاد و حوزهٔ دولت‌داری قرار داشتند.

انقلاب کبیر فرانسه
انقلاب فرانسه (۱۷۹۹-۱۷۸۹) دوره‌ای از دگرگونی‌های اجتماعی سیاسی در تاریخ سیاسی فرانسه و اروپا بود. این انقلاب، یکی از چند انقلاب مادر در طول تاریخ جهان است که پس از فراز و نشیب‌های بسیار، منجر به تغییر نظام سلطنتی به جمهوری لائیک در فرانسه و ایجاد پیامدهای عمیقی در کل اروپا شد. از روسو، منتسکیو و ولتر به عنوان تاثیرگذارترین اشخاص در انقلاب کبیر فرانسه یاد می شود.

جنگ استقلال آمریکا
انقلاب آمریکا مجموعه رویدادها، اندیشه‌ها و تغییراتی است که منجر به جدائی سیزده ایالت آمریکای شمالی از بریتانیا و تأسیس ایالات متحدهٔ آمریکا گردید. فرانسه در پیروزی انقلاب آمریکا بر علیه بریتانیا نقش بسیار مهمی را ایفا کرد. فرانسه با کمک متحدان خود اسپانیا و هلند از اوایل ۱۷۷۶ مخفیانه برای انقلابیون آمریکایی تدارکات، مهمات و سلاح فراهم می‌کردند که منجر به استقلال آمریکا در 4 ژوئیه 1776 شد. اگرچه جنگ آمریکا و بریتانیا ادامه یافتت. اوایل ۱۷۷۸ به دنبال پیروزی آمریکا در نبرد ساراتوگا فرانسه ترغیب شد که آشکارا به جنگ بر ضد بریتانیا وارد شود که این امر به توازن قوای نظامی دو طرف درگیر کمک شایانی ‌کرد. دخالت فرانسه مؤثر بود ولی از آن‌جا که به نابودی اقتصادش انجامید برایش گران تمام شد. در ۱۷۸۱ پیروزی نیروی دریایی فرانسه در نبرد چزاپیک ارتش بریتانیا را که به محاصرهٔ یورک‌تاون دست زده بود به تسلیم واداشت. در ۱۷۸۳ با انعقاد معاهدهٔ پاریس، جنگ رسماً پایان یافت و حاکمیت ایالات متحده بر مناطقی که امروزه تقریباً به کانادا از شمال، فلوریدا از جنوب و رود می‌سی‌سی‌پی از غرب محدود است به رسمیت شناخته شد.
مجسمه آزادی یا تندیس آزادی که نام رسمی آن «آزادی روشنگر جهان» است (به انگلیسی: Liberty Enlightening the World - به فرانسه: La liberté éclairant le monde)، مجسمهٔ بزرگی است که در سال ۱۸۸۶ توسط فرانسه به ایالات متحده آمریکا هدیه داده شده‌است. این مجسمه که با رویه‌ای از مس پوشش یافته، در سال ۱۸۸۶ به مناسبت یکصدمین سال استقلال آمریکا از بریتانیا و به عنوان نمادی از دوستی فرانسه و آمریکا به این کشور اهدا شده‌است. طرح مجسمه را فردریک بارتولدی مجسمه‌ساز فرانسوی، و سازه درونی آن را گوستاو ایفل، مهندس فرانسوی برج ایفل، طراحی کرده‌اند.
فرهنگ
دریافتگری (مپرسیونیسم) شیوه هنری گروه بزرگی از نگارگران آزاداندیش و نوآور فرانسه در نیمه دوم سده نوزدهم بود که بزودی جهانگیر شد. این شیوه مبتنی است بر نشان دادن دریافت و برداشت مستقیم هنرمند از دیده‌های زودگذر. در این روش اصول مکتبی طراحی دقیق و سایه روشن کاری و ژرفانمایی (پرسپکتیو) و ترکیب بندی متعادل و معمارانه رعایت نمی‌شود.
نام این جنبش از نام یک نقاشی از کلود مونه به نام دریافتگری، طلوع خورشید به فرانسوی (Impression, soleil levant) گرفته شده‌است. نام امپرسیونیسم را نقادی به نام لویی لِروی در یک نقد هجوآمیز ساخت. امپرسیونیسم همچنین نام نهضتی در موسیقی است که کلود دبوسی موسیقیدان معروف فرانسوی را از پیشگامان آن می دانند.
در این سبک نقاشان از ضربات «شکسته» و کوتاه قلم مو آغشته به رنگ‌های خالص و نامخلوط به جای ترکیب‌های ظریف رنگها استفاده می‌کنند. مثلاً، به جای ترکیب رنگهای ابی و زرد برای تولید سبز آن‌ها دو رنگ آبی و زرد را مخلوط نشده بروی بوم قرار می‌دهند تا رنگ‌ها «حس» رنگ سبز را در نظر بیننده به وجود بیاورد. انها در نقاشی صحنه‌های زندگی مدرن در عوض جزئیات، تأثیرات کلی را نشان می‌دهند. نظریه رسمی آنها بر این اصل نهاده شده بود که رنگها به جای آنکه بر روی جعبه رنگ با هم ترکیب شوند باید به طور خالص روی پرده نقاشی ریخته شوند. از معروفترین نقاشان امپرسیون، پل سزان و آگوست رنوار (هر دو فرانسوی) بودند.
حجم گرایی (کوبیسم) یکی از سبک هنری برآمده از فرانسه است که توسط پیکاسوی اسپانیایی و ژرژ براک فرانسوی بنیان گذاشته شد. اگرچه پیکاسو پل سزان نقاش فرانسوی را پدر سبک کوبیسم معرفی می کرد. پیکاسو نیز مانند روسو بیشتر عمر خود را در فرانسه سپری کرد. پل سزان برای اولین بار شیوه‌ای را در نقاشی خلق کرد که مورخان هنر آن را passage (گذرگاه) نامیدند. در این شیوه گاهی قسمت‌هایی از تابلو بدون رنگ رها می‌شد، به عنوان مثال حد فاصل میان دو کوه خالی می‌ماند، به طوری که صخره و هوا در هم ادغام شوند و از هم عبور کنند. ‎چنین نوآوری‌هایی برای کوبیست‌ها حائز اهمیت بودند تا دید خود را نسبت به نقاشی تغییر دهند و آن را به عنوان تمامیتی غیر وابسته با تجارب فیزیکی دنیای بیرون ببینند که دارای هویت و منطق درونی مستقلی است. به این ترتیب پیکاسو و براک تحت تأثیر شیوه سزان در نقاشی، آثاری را از مناظر طبیعی به شیوه وی آفریدند و در سال ۱۹۰۸ در نمایشگاهی در پاریس آنها را در معرض دید عموم گذاردند. این نمایشگاه نیز مانند اولین نمایشگاه آثار امپرسیونیستی با اعتراضات گسترده منتقدین روبه رو شد و در بازدید از همین آثار بود که منتقد معروف لوئیس واکسل(Louis Vauxelles) در تمسخر این سبک نو، واژه کوبیسم را که از cubeبه معنای «مکعب» گرفته شده، به آن نسبت داد. پیکاسو و پراک در اولین قدم از شر قراردادهای مرسوم رهایی یافتند! ساختمان‌ها به جای قرار گرفتن در یک خط عرضی یا پشت سر هم، یکی بر روی دیگری بنا می‌شدند. موضوع دیگری که آثار کوبیست را در معرض انتقادات شدید می‌گذاشت، این بود که برخلاف شیوه معمول پرداختن به نور برای ایجاد فضای سه بعدی در نقاشی‌های متداول آن دوران، در این نقاشی‌ها منبع و زاویه مشخصی برای تابش نور وجود نداشت. علاوه بر آن نقش‌ها به نحوی تقارن یافته بودند که محدب یا مقعر بودن آنها برای بیننده ممکن نبود. در واقع ایجاد ابهام در ذهن بیننده را می‌توان به عنوان برجسته ترین ویژگی کوبیسم برشمرد. کوبیست ها در تلاش بودند تا ذهنیت خود را از اشیا و موجودات به صورت اشکال هندسی بیان کنند. از این رو آنچه را که در واقعیت است به گونه‌ای که در چشمان ما قابل رویت است نمی‌بینیم. به عبارتی دیگر کوبیسم نوعی رئالیسم مفهومی را معرفی می کرد. از دلایل موفقیت و اقبال کوبیسم را می‌توان شروع جنبش در مرکز هنری آن زمان، یعنی پاریس نام برد. کوبیسم بعنوان یکی از جنبشهای اولیه مدرن هنری بعدها نقش بسزایی در شکل گیری مکاتب مدرن اروپایی ایفا کرد.
***
سینمای فرانسه
سینمای فرانسه شامل هنر فیلم‌سازی در داخل و خارج از فرانسه می‌شود. فرانسویها این کشور را زادگاه سینما می دانند و معتقدند مخترعان سینما برادران لومیر بودند. البته آمریکاییها توماس ادیسون را مخترع سینما قلمداد می کنند.
به یقین برادران لومیر به عنوان مخترعین سینما از حیث تولید تصویر متحرک و پایه‌گذاری اولین نمایش عمومی در سالن نمایش سینما به شکل امروزی، اولین کسانی هستند که سینما را برای اولین بار به جهان معرفی کردند. در سال ۱۸۹۵ در گراند کافه واقع در بولوار کاپوسی شهر پاریس آنها دستگاه اعجاب انگیز خود را به نام «سینماتوگراف» که هم وسیله‌ای برای نمایش فیلم و هم دوربین فیلمبرداری بود به جهانیان عرضه کردند.از آنها چند فیلم کوتاه باقی‌مانده که نه تنها اولین فیلمهای سینمایی جهان بلکه اولین فیلم مستند و کمدی سینما نیز در میان آنها یافت می‌شود.
فرانسه سهم قابل توجهی در سینمای جهان دارد و به توسعه این صنعت کمک کرده است. جدا از صنعت فیلم‌سازی، این کشور هنرمندان بسیاری را از سرتاسر جهان در فرانسه گرد هم آورده است. به همین دلیل، سینمای فرانسه است گاهی اوقات با سینمای کشورهای خارجی در هم تنیده شده است .رومن پولانسکی و کریشتوف کیشلوفسکی از لهستان، میشائل هانکه از اتریش جز برجسته‌ترین هنرمندان بین المللی در سینمای فرانسه به شمار می‌آیند. پاریس دارای بالاترین تراکم سینما در جهان می‌باشد.
فرانسه زادگاه هنرپیشگان معروف بین المللی است: آلن دلون، برژیت باردو، کاترین دونو، ژان رنو، ژولیت بینوش و ژرار دپاردیو.
دوپاردیو بازیگر مشهور فرانسوی است که از ژانویه ۲۰۱۳ به دستور ولادیمیر پوتین، رییس جمهور روسیه شهروندی روسیه به او اعطا شد. او ساکن بلژیک است و در پی اعمال مالیات ۷۵ درصدی بر مالیات‌ها مانند دیگر ثروتمندان فرانسوی به آنجا تغییر مکان داده است. او برای تابعیت روسیه تقاضا داد و در ۳ ژانویه ۲۰۱۳ با موافقت پوتین رییس جمهور این کشور تابعیت روسیه را دریافت کرد. از سال 2013 در فرانسه شهروندانی که درآمد بیش از یک میلیون یورو دارند باید 75 درصد مازاد درآمد خود را به عنوان مالیات به دولت بدهند. در حالی که همین میزان مالیات در بلژیک 50 درصد است. به همین دلیل دوپاردیو به شهر نیچن که در مرز بلژیک و فرانسه و در خاک بلژیک است نقل مکان کرده است. در پی این عمل وی نخست وزیر فرانسه فرانسوا اولاند این عمل او را حقارت آمیز خواند. او در واکنش به این سخن اولاند گفت: من فرانسه را ترک می‌کنم به این دلیل که از نظر شما افراد موفق، خلاق و با استعداد باید تنبیه شوند. بر اساس بیانیه‌ای که در سایت کرملین منتشر شد دولت روسیه به ژرار دوپاردیو، که ملیت فرانسوی خود را ترک کرده، تابعیت روسی داده است.
سینمای فرانسه از پیشگامان مکاتب و جنبشهای سینمایی بوده است:
1- موج نوی سینمای فرانسه جنبشی در سینمای فرانسه است که در دهه ۱۹۵۰ به رهبری منتقدان جوان تحریریه مجله سینمایی کایه دو سینما در فرانسه شکل گرفت و به سایر نقاط دنیا سرایت یافت.
موج نو در فرانسه در دو دوره اتفاق افتاد. دورهٔ اول از سال ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۲ طول کشید و از مشخصه‌های آن تاکید بر مولف و میزانسن بود. فیلم‌سازان این دوره از قواعد فیلم‌سازی دههٔ ۵۰ میلادی، هم به لحاظ روایی و هم تصویری، روی‌گردان شدند. روایت و داستان و یا آغاز و پایانی برای فیلم‌ها وجود نداشت. تنها برشی از زندگی در فیلم نشان داده می‌شد و به این ترتیب اقتباس ادبی در این سینما از بین رفت. ادبیات جای خود را به قصه‌های عامه‌پسند داد و زمان در فیلم‌ها همان دههٔ حاضر بود و حرف‌هایی که در فیلم‌ها زده می‌شد، درباره جوانان بود. صحبت از تمایلات جنسی که نشان از پدیدهٔ «عشق آزاد» داشت، در سینمای موج نو رواج یافت و هویت آدم‌ها در فیلم‌ها مطرح شد. نقش زنان هم در روایت محوری تر شد و مثبت تر شد. استفاده از نماهای معمول که زمان و مکان را توصیف می‌کرد منسوخ شد و جامپ کات و نما
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: کبرا گلستانی