دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403

 



موضوع: خود باختگی تجدد نوین

خود باختگی تجدد نوین 9 سال 11 ماه ago #81674

خود باختگی تجدد نوین


تقریباً اغلب فرهنگ شناسان به این واقعیت اذعان نموده اند که فرهنگ ریشه در سنت و اسطوره دارد. چنانچه به ارتباط پایدار میان فرهنگ و تمدن نگاهی گذرا بیافکنیم و تعامل میان این دو را واکاوی نمائیم ، شاید به این باور نزدیک شویم که فرهنگ نیز مانند تمدن حوزه ای سرزمینی دارد و بنابراین مباحث نظری آن نیز باید به شکل بومی ارائه شود.

بااین نگاه، سؤال مهمی قابل طرح است و آن این که راه های تعامل فرهنگ ها ،نو به نو شدن آنها و گریز آنها از تحجر در چیست؟ پاره ای از اندیشمندان که به بررسی روابط میان فرهنگ ها پرداخته اند، پاسخ به این سؤال را در تئوری تبادل فرهنگی و یا تراوش فرهنگی بیان نموده اند. بر این اساس فرهنگ ها به شکلی کاملاً طبیعی با یکدیگر داد و ستد دارند و این داد و ستد زمینه تجدید حیات آنها را فراهم نموده است. در فرآیند تغییرات فرهنگی، پدیده انتشار یا تراوش فرهنگی نیز دارای اهمیت فروان است.الیوت اسمیت و ویچپری معتقدند تراوش فرهنگی از آن جهت مهم است که گاهی به شکل تهاجم فرهنگی، اجزای فرهنگ ضعیفتر را در خود هضم و نابود می کند. به بیان دیگر باید توجه داشت که برتری فن آوری ارتباطی یک فرهنگ می تواند سایه استیلای خود را بر فرهنگ متبادل بیاندازد و امر داد و ستد را به رابطه ای یک سویه تبدیل نماید.
با این وجود تاریخ حیات فرهنگ ها و تمدن ها به ما آموخته است که فرهنگ ها نوشونده اند و نیازهای اجتماعی انسان ها و تبادل فرهنگ ها با هم، زمینه های تجدید حیات آنها را فراهم می آورند.این تجدید حیات به مفهوم تهدید حیات یک فرهنگ نیست و در صورت ابتنا بر نظام ارزشی و دستگاه معرفتی آن، نه تنها به فرهنگ بومی آسیبی نخواهد رساند که موجب تعالی و رشد آن خواهد شد.
متأسفانه در برخی از جوامع شرقی _ به معنای فرهنگی آن_ یکی از اشتباهات نخبگان و مسئولان فرهنگی، مترادف دانستن تجدید حیات با تجدد به معنای غرب زدگی و غربی شدن است. چه بپذیریم و چه نپذیریم در عرصه نظریه های فرهنگی، غرب پیش تازی می کند. این تقدّم نظری غرب را باید حاصل دغدغه اندیشمندان غربی دانست که تلاش نموده اند مبانی نظری هر پدیده اجتماعی را واکاوی و ارائه نمایند. در غرب کمتر پژوهشکده اجتماعی یا مؤسسه فرهنگی را می توان یافت که درگیر مباحث نظری فرهنگ نباشد و نسبت به آن دغدغه نداشته باشد.

با این همه و با این پیش رفت جدی غرب، مشاهده شگرف این پیش رفت موجب شده تا تئوری های جامعه شناختی غربی ذهن متفکران ایرانی را اشغال نماید و آنها را از پرداختن به تئوری های بومی فرهنگ باز دارد. پیش از این اشاره شد که اغلب مبانی نظری غرب مدرن به ویژه در حوزه علوم انسانی مبتنی بر خرد خودبنیاد اومانیستی است و این ویژگی به تنهایی محکم ترین دلیل برای نپذیرفتن این مبانی و نظریه های برخاسته از آن است.

متأسفانه اندیشه ای که همزمان با ایجاد تجددزدگی مدرن در ایران شکل گرفت و از عهد قاجار بدون توجه به ریشه های حقیقی و تاریخی فرهنگ ایرانی در صدد غرب زده نمودن فرهنگ ایرانی _ اسلامی بود را باید جریانی قوی دانست که پس از انقلاب نیز به رشد و نمو خود- با سرعتی آهسته تر- ادامه داد. برخی از تحلیل گران انقلاب نیز ظهور و رشد انقلاب اسلامی را پاسخی به این غرب زدگی متجدد شبه بیمار می دانند و معتقدند رمز اصلی پیروی انقلاب، فائق آمدن بر این جریان فکری است.
دردناک تر آن که تراژدی غم انگیز غرب زدگی شبه مدرن در ساحت اندیشه ایرانیان به ویژه در عرصه نظری فرهنگ، ما را از توجه جدی به نظریه پردازی فرهنگی بر اساس مبانی غنی فرهنگ ایرانی _ اسلامی باز داشته و درخشش بی نظیر این میراث گرانقدر را از افق نگاه ما کاسته است. تحجر عقل ستیز در یک صورت بندی عام ،محمود روح الامینی گروه های اجتماعی را براساس سطح فرهنگ پذیری به چهار دسته تقسیم نموده است:

گروه بسته: حامل های فرهنگ را نخواهد پذیرفت.

گروه باز: حامل فرهنگ را می پذیرد.

گروه مهاجر: که به ناچار فرهنگ جامعه جدید خود را می پذیرند.

گروه مهاجم: که پس از یک تهاجم نظامی، موفق به تغییر فرهنگی جامعه مورد هجوم نخواهند شد.
متحجران فرهنگی جزء گروه های بسته فرهنگی اند که نوآوری های سایر اقوام را به سختی می پذیرند.
در سده گذشته، در کنار اندیشه تجدد، تفکر دیگری در میان نخبگان فرهنگی ایران بروز نمود که باور به تجدید حیاتِ مظاهر فرهنگ ایرانی _ اسلامی نداشت و بر آن بود که این تجدید حیات، امری غیرواقعی و انتزاعی است.این دسته از نیروهای کنشگر اجتماعی، به نقش نهادهای اجتماعی نوپدید و روش های نوین در حیات فرهنگی ایران اعتقادی نداشتند و به طور کلی نو شوندگی را موضوعی غیر ضروری می دانستند و با تصلب بر صورت های فرهنگی پیشین، سعی در پاسخ گویی ناممکن به نیازهای روزافزون فرهنگی جامعه داشتند. معتقدان به این نگاه، هرچند می دانستند نظام ارزشی جامعه دارای ریشه های فرهنگی مستحکم و دیرینه ای است، اما تغییر صورت های ظاهری صنایع و فعالیت های فکری و فرهنگی را نمی پذیرفتند و آن را نوعی صورت پرستی مجددانه قلمداد می کردند. عدم آشنایی این دسته با نظریه های فرهنگی و تجربه های گران قیمت و پرهزینه سایر کشورها خصوصاً در پیوند با فن آوری بر عدم پویایی تفکر فرهنگی آنها می افزود.
صاحبان این اندیشه که البته جریانی مطرح در عرصه فرهنگی کشور به شمار می روند، همواره از دغدغه های دینی مردم برای ایجاد توجیه اندیشه های غیرمنطقی و پوسیده خویش بهره جسته اند و به تعبیر محمدرضا حکیمی، به جای آن که اهداف دین را در نظر داشته باشند، تنها به احکام دین توجه دارند. - و اهداف و احکام دین را در کنار هم نقش آفرینند - حضور این اندیشه همواره به عنوان یک عامل بازدارنده به صور گوناگون از شکل گیری هندسه مناسبات دین و فرهنگ در ایران جلوگیری نموده و فرهنگ ملی را با مخاطرات فراوان که حاصل کج فهمی بی منطق از معارف دینی است رو به رو نموده است.

باشگاه اندیشه
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: کبرا گلستانی