تعریف فرهنگ
دشواری ارائه یک تعریف از فرهنگ بدین دلیل است که فرهنگ محیط بر ماست و ما از آن جدا نیستیم
تایلور: مردم شناس انگلیسی در تعریف فرهنگ میگوید :آن کل پیچیده ای است که شناخت ها،باورها،هنر،آداب و رسوم و دیگر توانایی ها را با عادات که به وسیله انسان به عنوان عضو جامعه کسب می گردد, شامل میشود.
رالف لینتون: فرهنگ ترکیبی از رفتار مکتسب است که به وسیله اعضای جامعه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و میان افراد مشترک است.
رابرت ردفیلد: فرهنگ تفاهمی قراردادی است که در اعمال ما متجلی می شود و جوامع را از هم متمایز می کند.
لوی اشتراوس: فرهنگ یعنی قدرت سازمان دادن انسان برای تغییر شرایط محیط و مقاومت در برابر حوادث
گی روشه: فرهنگ مجموعه به هم پیوسته ای از شیوه های تفکر , احساس و عمل است و به دو شیوه عینی ونمادین به کار گرفته می شود.
پارک وبرگس: فرهنگ یک گروه , مجموعه و سازمان های اجتماعی است که خوی نژادی و زندگی تاریخی گروه بدان معنای اجتماعی بخشیده است.
اویلی: فرهنگ سیستمی است از الگوهای عادتی یا پاسخگویی که باید با یکدیگر در ارتباط بوده و وابسته به هم هستند.
هنگامی که فرهنگ در مورد فرد به کار گرفته میشود معنای پرورش یافته و فرهیخته میدهد.
و هنگامی که در مورد جامعه به کار رود همه ی آموخته ها و آموختنی ها را شامل می شود.
در کتاب درآمدی بر دایره المعارف علوم اجتماعی برخی ویژگی های فرهنگ به شرح ذیل بیان شده:
1:برخلاف تمدن که چند جامعه را می تواند در بر گیرد فرهنگ صفت ویژه ی هر جامعه ای است.
2.فرهنگ در خلال زمان انباشتگی می یابد پس قابل اعتلا و تکامل است.
3.فرهنگ خاص انسان است و تمایز اصلی انسان و حیوان فرهنگ سازی است.
4.فرهنگ نسبی است و هیچ فرهنگی را فروتر نمی توان خواند.
5.تمدن متضمن شهرنشینی است ولی هر روستا وقبیله ای دارای فرهنگ است.
6.هر فرهنگ قابل انتقال و آموختنی است.
7.عناصر فرهنگی در هر جامعه ای با یکدیگر سخت پیوسته اندو هر تغییر موجب تغییر در همه ارکان فرهنگ می شود.
8.حرکت تاریخی جوامع به انباشتگی محتوای فرهنگی آنان می انجامد، ولی در زمینه ی فرهنگ غیر مادی رده بندی ارزشی امکان پذیر نیست ،یک اثر ادبی یا یک تابلوی هنری هرگز کهنه و پس افتاده نمی شود