جمعه, 28 ارديبهشت 1403

 



موضوع: خلاصه درس - فرهنگ پذیری

خلاصه درس - فرهنگ پذیری 10 سال 1 هفته ago #73381

با سلام و خسته نباشید
خلاصه درس مربوط به کنفرانس اینجانب
فرهنگ پذيري
عنوان فرهنگ پذيري از سال 1880توسط انسان شناس آمريكايي ابداع شده است.
كميته اي در سال 1963 از سوي انجمن تحقيقات علوم اجتماعي فرهنگ پذيري را اين چنين تعريف كردند كه : فرهنگ پذيري پديده اي است كه از تماس دايم و مستقيم ميان گروه هايي از افراد با فرهنگ هايي متفاوت نتيجه مي شود و تغييراتي را در الگوهاي فرهنگي يك يا دو گروه موجب مي گردد.
فرهنگ پذيري را بايد از تغيير فرهنگي متمايز كرد و نيز فرهنگ پذيري را با همانندگردي نيز نبايد اشتباه كرد.
در تحليل هرگونه وضعيت فرهنگ پذيري بايد براي گروه دهنده و گروه گيرنده به يك اندازه اهميت قائل شد . اگر به اين اصل اعتقاد داشته باشيم در واقع متوجه خواهيم بود كه نه فرهنگي وجود دارد كه منحصراً دهنده است و نه فرهنگي كه تنها گيرنده است و فرهنگ پذيري هرگز به شكل يك جانبه صورت نمي گيرد به اين دليل كه بايستد عبارات نفوذ متقابل يا درهم تنيدگي فرهنگ ها را به جاي اصطلاح فرهنگ پذيري به كار مي رود كه اين تقابل تأثير را كه البته به ندرت متقارن است به وضوح نشان نمي دهد.
روژه باستيد سه وضعيت نمونه فرهنگ پذيري را مطرح مي كند:
1- وضعيت فرهنگ پذيري خود به خود و طبيعي نه هدايت شده است و نه نظارت شده. تغيير تنها نتيجه تماس است و براي هر يك از دو فرهنگ مطابق منطق دروني خاص آن صورت مي گيرد.
2- فرهنگ پذيري سازمان يافته ، اما اجباري به نفع تنها يك گروه مانند استعمار و برده داري . در اين حالت هدف تغيير فرهنگ گروه زير سلطه در كوتاه مدت به منظور تسليم ساختن آن در برابر منافع گروه مسلط است.
3- وضعيت فرهنگ پذيري برنامه ريزي شده و نظارت شده كه خواستار منظم بودن است و مدت زيادي به طول مي انجامد . برنامه ريزي بر مبناي شناخت فرضي جبرهاي اجتماعي و فرهنگي صورت مي گيرد . در رژيم سرمايه داري، اين وضعيت مي تواند به استعمار نو بيانجامد و در رژيم كمونيستي اين نوع فرهنگ پذيري مدعي بناي يك فرهنگ كارگري است كه از فرهنگ ملي فراتر رفته آنها را در بر مي گيرد.
اصل گسست
روژه بايستد به جبرهاي اجتماعي توجه بسياري داشته اما با اين حال او ديدگاه فاعل يا عامل اجتماعي را فراموش نمي كند. او اين عقيده را دارد كه افراد هستند كه مقابل يكديگرند نه فرهنگ ها مي كوشيد كه بفهمد در يك فرايند فرهنگ پذيري براي افراد چه پيش مي آيد. او براي بيان اين مسئله مفهوم اصل گسست را خلق كرد.
به طور مثال : كارگزاران سياه پوست مسلمان بسيار معتقد در فرانسه به راحتي در كشتارگاه خوك كار مي كنند با نگرشي كاملاً ابزاري و به هيچ وجه هويت اسلامي آنان آسيب نمي بيند.
باستيد در اين زمينه به آنجا مي رسد كه مفهومي كاملاً خوش بينانه از وضعيت حاشيه اي فرهنگي را در برابر مفهوم بدبينانه غالب قرار مي دهد. به عقيده او كساني كه در وضعيت حاشيه اي فرهنگي هستند غالباً بسيار خوش اخلاق و قابل انطباق اند و مي توانند به صورت رهبران دگرگوني هاي اجتماعي و فرهنگي در آيند.
قوم كشي
قوم كشي از سوي قوم شناسان آمريكايي از جمله روبرت ژولن در دهه 60 ابداع شد.
اين محققان شاهد تغيير فرهنگي اجباري و بسيار شتاب زده جوامع سرخ پوستان امريكايي آمازون بودند كه از بهره برداري صنعتي از جنگل ها ناشي مي شد. اين جوامع ديگر به توانايي حفظ فرهنگ هاي خود را نداشتند و و به نظر مي رسيد كه محكوم به همانندي هستند. قوم كشي برمبناي الگوي واژه نسل كشي كه معناي حذف فيزيكي است انهدام منظم فرهنگ يك گروه است قوم كشي نه تنها به معناي حذف شيوه هاي زندگي بلكه به معناي حذف شيوه هاي تفكر است. به عبارتي قوم كشي از نوع فرهنگ زدايي ارادي و برنامه ريزي شده است.
پيوست:
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: کبرا گلستانی