چهارشنبه, 26 ارديبهشت 1403

 



موضوع: خلاصه درس

خلاصه درس 10 سال 1 هفته ago #71827

دين عنصر كانوني فرهنگ
ماركس وبر و هانتيگتون و اليوت مذهب را عنصر كانوني فرهنگ و تمدن مي‌دانند.
نظر اليوت : هيج فرهنگي نمي‌تواند جزء در رابطه با مذهب پديدار شود يا گسترش يابد.
نظر هانتيگتون : اصلي ترين عنصر تمدن دين است.
به قول كريستوفرداودن : دين‌هاي بزرگ شالوده هايي هستند كه تمدن‌هاي بزرگ بر آن بنا شده است.
از پنج دين جهاني :
1 – مسيحيت 2 – اسلام 3 – هندوئيسم 4 – آيين كنفوسيوس تداعي كننده ي تمدن‌هاي بزرگ هستند.
اما دين پنجم بودائيسم اين طور نيست.
ديدگاه‌ها با هم فرق مي‌كند يكسري ديدگاه بر زبان تأكيد دارند و يكسري بر دين ، اسلام گرايان فرهنگ‌گرايان ايراني بر محوريتدين تأكيد دارند و مي‌گويند فرهنگ چيزي بيشتر از دين نيست.
نظريه ماركس وبر: از لحاظ سطح تحليل تطبيق و جهاني شدن است كه بررسي مي‌كند در خصوص فرهنگ‌هاي چيني هندي يهودي و اروپاي غربي مطالبي نوشته ولي در خصوص فرهنگ اسلامي چيزي ننوشته است.
ماركس وبر مي‌گويند نظام طبقه‌بندي و تقابل‌هاي دوتايي فرهنگ‌هاي نشأت گرفته از دين را در مقابل هم قرار داده است.
اديان شرقي مانند كنفوسيوس – هندوئيسم – دائوئيسم – بودائيسم كه اين اديان غيرالهي هستند و اديان غربي مانند : يهوديت – مسيحيت – اسلام كه اينها الهي هستند.
ماركس وبر اين اديان را مقابل هم قرار داده كه اديان شرقي نيروي رانش در جهت و ميل به 1- هماهنگي با جهان طبيعي 2 – انسان‌هاي ديگر 3 – جسم انسان (خودش) كه جهت‌گيري به سمت عرفان مي‌شود كه طلب هماهنگي مي‌باشد.
و اديان غربي نيروي رانش ميل به1 - سلطه بر جهان طبيعي 2- سروري بر جهان طبيعت 3 – انسان‌هاي ديگر 4 – جسم انسان (خود)
ماركس وبر از يك تقابل ديگر هم در طبقه‌بند‌ي‌اش استفاده كرده است. تقابل دوتايي ديگر آن اين جهاني و آن جهاني مي‌باشد كه منظور ماركس وبر بر نقش‌هاي رهبران ديني است.
رهبران ديني : 1 – گروهي استعدادهاي خاص در اجراي اعمال ديني دارندكه آن جهاني گويند.
2 – گروهي ديگر ارج و احترام ، اعتبار اجتماعي بالا دارند اين جهاني گويند.
حالا ماركس وبر دوتقابل دو طبقه را در كنار هم قرار داده و تركيب كرده زهد و عرفان + اين جهاني و آن جهاني كه 4 گونه ‌ي از نقش‌هاي اجتماعي و جهت گيري ديني را مشخص مي‌كنيم .

عرفان اين جهاني : 1 – هندوئيسم 2 – دائوئيسم 3 – آيين كنفوسيوس
عرفان آن جهاني : 1 – بودائيسم 2 – تصوف
زهد اين جهاني : 1 - كالونيسم (تكوين منش دروني فرد كارآفرين كمك كرد.
زهد آن جهاني : 1 – آيين كاتوليك 2 – فرقه‌هاي مشهور اسلامي 3 – يهوديت 4 – ارتدوكس

بين فرهنگ و ايدئولوژي : با هم در تضاد هستند - ازيك سوبا يكديگر پيوسته - از يك سونفي مي‌كنند همديگر را
ايدئولوژي حركت مي‌دهد و مي آفرينند و ما جهت ايده‌هاي اجتماعي سوق مي‌دهد
فرهنگ جنبه‌ي پايا و ساخت يافته دارد و مثل بار عظيمي بر جامعه سنگيني مي‌كند
فرهنگ همه‌ي‌زمينه‌هاي حيات گذشته و حال جامعه را شامل مي‌شود و اگر ايدئولوژي بخواهد در روابط انساني و تاريخ اجرا شود شكلي پيدا مي‌كند كه همان شكل فرهنگي است پس از اين جاست كه مي‌گوييم ايدئولوژي آفريننده فرهنگ است .
در حركت تاريخي گاه ايدئولوژي رو مي‌آيد و فرهنگ را پس مي‌زند و گاه فرهنگ همچنان ايدئولوژي را مي‌پوشانند و فرا مي‌گيرد كه در تار و پود فرهنگي جامعه از هر نوع حركتي و هر نوع تغييري جلوگيري مي‌كند.
خاصيت فرهنگ : ثبات و پايداري و پايا
خاصيت ايدئولوژي: پويايي
پس فرهنگ و ايدئولوژي دو عنصر پايا و پويا نه فقط لازم الملزوم هم هستند بلكه ضرورت متقابل دارند . ايدئولوژي به فرهنگ حركت مي‌دهد و فرهنگ ايدئولوژي را در جامعه پياده مي‌كند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: کبرا گلستانی