چهارشنبه, 26 ارديبهشت 1403

 



موضوع: جامعه شناسی فرهنگ ایرانی

جامعه شناسی فرهنگ ایرانی 10 سال 1 ماه ago #70163

دیالکتیکDialectic
این واژه در آغاز در نزد یونانیان باستان مطرح شد و آن را هنر بحث و گفتگو و بررسی در باب حقیقت از این طریق می دانستند .
در ایده آلیسم هگل ، دیالکتیک حرکت اندیشه است در سه مرحله ، وضع ( Thesis ) وضع مقابل ( Antithesis ) و وضع جامع ( Synthesis )
گذشته از چهره ی تاریخی ، دیالکتیک در اصل (( حساسیت به نسبت )) است . آنچه در قلب مفهوم دیالکتیک نهفته است ، این است که شخص عالم به یک مفهومی ، به یک حقیقتی به نام ” نسبت ” حساس باشد .
• نسبت چند گونه است و مصداق های چندی دارد . یک گونه ی آن ” نسبت جزء به کل ” است . گونه ی دیگر ” نسبت اضداد ” است . ” نسبت عالم به معلوم ” نوع دیگری از آن است .
• نسبت ” عین به ذهن ” نیز می تواند مطرح باشد که مد نظر ما می باشد .
• دیالکتیک یعنی تمامیتی که اجزاء آن در تقابل های دو گانه (Dyadic ) وبیش تر ، نشان دهنده ی خصلت حرکت و تغییر و پویایی آن است .
• پس هر چیزی برای احراز هویت خود ناگزیر بایستی در تقابل با یک چیز متفاوت از خود باشد ، والا تمام اشیاء ، مشابه ، بلکه یگانه بودند . پس هیچ چیز نمی بود الا یکی .
• این مقام وحدت پیش از آفرینش است اما در جهان کنونی و واقعی که حیات وجود دارد ، اگر هم یکی یگانه تنها واقعیت باشد ، که در حقیقت هم چنین است ، ولی در ظاهر اشیاءمختلف واقعیت جهان را تشکیل می دهند : یعنی کثرت یا جهان کثیر ، یعنی جهانی پر از چیزهای متفاوت ، این آغاز شناخت دیالکتیکی است .
• تمام جامعه شناسان زمانی که حرکت ، تغییر ، گذار ، تحول و هرگونه پویایی اجتماعی را بخواهند بفهمند یا تبیین کنند ناگزیر در شناخت این واقعیت دیالکتیکی درگیرند .
مثال
• شرح ماکس وبر در تقابل میان روح سرمایه داری و اخلاق پروتستانیزم ، یک شرح دیالکتیکی از یک واقعیت دیالکتیکی است
• شرح مارکس در تقابل نیروها و روابط تولیدی یک شرح دیالکتیکی است
• گورویچ ، امکان مطالعه ی جامعه را بدون دیالکتیک غیر ممکن می خواند .
او معتقد است بدون دیالکتیک ، ساخت جامعه ” غیر قابل ادراک ” بوده و موشکافی مسائل جامعه ممکن نمی باشد .
دیالکتیک چند اسلوبی
• دیالکتیک در شکل مفهوم تحلیلی ان الزاما نه با ماتریالیسم همبسته است و نه با شکل تک اسلوبی هگلی ، که در آن الزاما در برابر هر ” تزی ” یک ” آنتی تز ” قرار دارد .
• در شکل چند اسلوبی دیالکتیکی ، در برابر هر ” تز“ چندین ” آنتی تز ” وجود دارد که تنها یکی از اشکال آن تناقض است .
• می تواند تقابل یا تغایر یا تخالف یا تضاد و یا تناقض باشد
دیالکتیک عین و ذهن
• اینکه عینیات موجب شکل گیری تفکر و ذهن می شود و یا اینکه انسان ابتدا فکر می کند و سپس عین را ایجاد می کند ؟ از سوالات بنیانی فلاسفه و دانشمندان در طول تاریخ بوده است .
• آنچه که می تواند ما را از این درگیری تاریخی برهاند و موجب پویایی اندیشه گردد این است که بپذیریم این دو در تعامل با یکدیگر می باشند به عبارت دیگر هر یک می توانند علاوه بر علت بودن نقش معلول را نیز داشته باشند .
• رقتارهای ما ( عینی ) تحت تاثیر افکار و ایده های ( ذهن ) ما شکل می گیرد و در عین حال در بسیاری از مواقع تحت تاثیر رفتارهای خود افکار خود را شکل می دهیم ( مواقعی که در جهت توجیه عمل می کنیم )
عقل و علم
• گفته شده است که انسانها از نظر عقلی یکسانند آنچه که باعث تفاوت آنها از یکدیگر می شود علم است . یعنی یک فرد عالم با استفاده از دانش و علم خود می تواند از عقل بهتر و بیشتر استفاده نماید و رفتار عقلانی اوست که موجب درک بهتر شرایط و تصمیم گیری درست و در نتیجه موفقیت بیشتر می شود .
علم و عمل
• آیا اساسا میان علم و عمل همواره دیالکتیک برقرار است ؟و آیا هر علمی می تواند به عمل تبدیل شود ؟
• با رجوع به خود و دیگران به راحتی می توان پاسخ گفت که خیر .
• بسیاری از دانسته های ما صرفا در حد دانش باقی مانده اند و هرگز وارد میدان دیالکتیک نمی شوند و تنها علومی برای ما مطرح هستند که از سطح دانش فراتر رفته و به باور ما تبدیل شده باشند به عبارت دیگر در مورد انها بحث ایمان مطرح شده باشد .
• پس از اینکه به علم خود ایمان پیدا کنیم آنرا در تقابل با عمل قرار می دهیم ( دیالکتیک علم و عمل )
شاید جمله ی زیر مصداق خوبی برای تائید مطلب فوق باشد :
• فلاسفه هیچگاه رهبران جنبشها نبوده اند .
• بنابراین در فرآیند آموزشی خود می بایست از باقی ماندن در مرحله ی اول ( کسب دانش ) اجتناب کرد و با بکار گرفتن علوم فراگرفته شده حال خود را دگرگون نماییم و خودرا از وادی ” بودن ” به مسیر ” شدن ” سوق دهیم که اگر این اتفاق مبارک میسر نشود چه بسا که بود و نبود ما یکسان شود .
تعارضات عین و ذهن
• از آنجایی که تغییرات در عینیات سریع و مشهود و قابل لمس است ولی ذهنیات نیاز به زمان و کار بیشتری برای دگرگون شدن دارد عموما میان آنها فاصله ایجاد شده و تعارضات اجتماعی شکل می گیرد .
• مانند بحث حقوق زنان در جامعه ی ما :
که در قوانین کشور و آموزشهای رسمی مطرح شده ( تغییر در عینیات ) اما در عمل بسیاری از مردان این تغییرات را در ذهنیات خود بوجود نیاورده اند در نتیجه آمار طلاق در جامعه افزایش پیدا کرده است .
انسان حیوانی است با فرهنگ
تعریف فرهنگ :
• فرهنگ مجموعه ی پیچیده ای است که شامل معارف ، معتقدات ،اخلاق ، قوانین ، سنن ، هنرها ،صنایع ، تکنیک ها و بالاخره تمام عادات و رفتارو ضوابطی است که انسان به عنوان عضو یک جامعه آن را از جامعه ی خود فرا می گیرد و در قبال آن جامعه تعهداتی به عهده دارد .
• بنابراین فرهنگ دارای دو بخش مادی و معنوی است
خصوصیات فرهنگ
1- فرهنگ ” عام ” ، ولی ” خاص ” است
فرهنگ به عنوان اینکه یک معرفت بشری است ، عام است
یعنی در هر جا و به هر نحو که جامعه ی انسانی زندگی کند فرهنگ دیده می شود .
- تمام گروه های انسانی برای بدست آوردن مایحتاج زندگی به ساختن ابزار و ادوات و فعالیت های تولیدی و تهیه ی مسکن و لباس و غذا می پردازند . ( تکنولوژی )
- برای حفظ تعادل اقتصادی نظم و قاعده دارند ( مقررات )
- دارای خانواده هستند
- برای حفظ و بقای تمام جوامع ، نظام سیاسی دارند
- دارای جهانبینی و انسان شناسی خاص می باشند
- برای تفهیم مقصود و منظور خود به دیگران و فهمیدن مطالب افراد گروه ، علائم و اشارات و زبان و بیانی دارند .
- همه جوامع انسانی برای بیان آرزو، غم و شادی ، دارای رقص ، آواز ، قصه ، نقاشی و هنرهای خاص هستند
• با اندک توجهی به گروه های اجتماعی دیگر ملاحظه می شود که با وجود تشابه در کلیات و خطوط اصلی ، تفاوتی در اعمال ، ابزار و رسوم و قوانین و معتقدات و بالاخره تمام وجوه فرهنگی وجود دارد .
• به عبارت دیگر ، این فرهنگ (( عام )) در هر جامعه ، میوه و ثمره تجارب (( خاص )) آن جامعه است که بنا بر مقتضیات زمانی و مکانی ، تطور و تحولی ویژه دارد

2- فرهنگ ” ” متغیر ” ، ولی ” ثابت ” است
• تمام پدیده های اجتماعی بنا برمقتضیات زمان و بر اساس اختراعات و نیازها و آمد و رفت ها دستخوش تغییر و تحول است و ثبات به مفهوم فیزیکی کلمه ، در هیچیک از جنبه های فرهنگی یافت نمی شود و بالطبع ، سنن و آداب و آرزوها و تکنیک ، هنرآنان نیز تابع این تطور است و در واقع این تغییر ، راز بقا ء و هستی فرهنگ است .
• این تغییر و تحول در زمینه های فرهنگی به قدری کند و بطیء صورت می گیرد که به آسانی نمی توان متوجه آن شد لذا به نظر ثابت می آید .
• پی بردن به این تغییر وقتی امکان پذیر است که فرهنگ فعلی را با فرهنگ گذشته مقایسه کنیم ( یک برش سی ساله )

3- پذیرش فرهنگ ” اجباری ” ولی ” اختیاری ” است
• فرهنگ الزاما تمام حیات اجتماعی ما را در بر می گیرد .
• درست است که انسان در جامعه رشد می کند و مطابق با خواست فرهنگ آن جامعه پذیر می گردد ، زبان آن را می آموزد و مطابق با مقررات و جهانبینی و انسان شناسی آن عمل می کند اما می تواند با استفاده از هوش و استعدادهای خود به کشفیات و اختراعات جدید دست یابد و در افکار خود و دیگران تغییر ایجاد نماید و فضای ” اختیار ” را ایجاد نماید .
اشاعه فرهنگ
• نفوذ و گسترش فرهنگ یک جامعه در جامعه ی دیگر اشاعه فرهنگ نام دارد
• اشاعه فرهنگ از بخش مادی ان آغاز می شود
• در اشاعه فرهنگ ، قشر مرفه در جامعه ی مقصد بیشترین نقش را دارد
منطقه فرهنگی
• جوامعی که از خصوصیات جغرافیایی مشابه برخوردار هستند یک منطقه فرهنگی را ایجاد می کنند زیرا دارای فضای مادی و تکنیکی مشترکی هستند مانند بلوچستان ایران و پاکستان
تعامل فرهنگی
• برقراری ارتباط میان فرهنگ ها یک ضرورت است که موجب رشد آنها می شود لذا می توان گفت ، بده - بستان فرهنگی میان جوامع را تعامل فرهنگی می گویند
تهاجم فرهنگی
• تهاجم فرهنگی بدنبال اشاعه فرهنگ صورت می گیرد هنگامی که :
احساس ضعف یک فرهنگ در قبال فرهنگی دیگر زمینه را فراهم می سازد تا علاوه بر نفوذ و تسلط بخش های مادی فرهنگ مطلوب ، بخش های غیر مادی آن هم به سرعت از سوی جامعه ی ضعیف پذیرفته شود و هویت ملی و قومی انها کم رنگ شده و بتدریج نابود گردد
راهکار
• اینکه می بایست میان فرهنگ ها تعامل باشد یک امر بدیهی و پذیرفته شده است ولی برای پرهیز از مورد تهاجم واقع شدن لازم است تا توسط متولیان فرهنگی قوی با برنامه ریزی های درست و بجا ، اولا :
• تفکیک لازم میان فرهنگ مادی و فرهنگ غیر مادی جامعه به افراد بویژه جوانان آموزش داده شود تا مقایسه ها بدرستی صورت گیرد مثلا پیشرفت های فضایی را با آموزه های دینی مقایسه نکنند.
• ثانیا : فرهنگ معنوی خاص می باشد و چه بسا که در یک فرهنگ دربخش غیر مادی خود در مقایسه با فرهنگ معنوی کشورهای توسعه یافته برتر هم باشد .
• ثالثا : در مقایسه بخش معنوی فرهنگ ها تنها می بایست بر مفاهیمی پرداخت که در تمامی فرهنگ ها مشترک است مانند ، صداقت ، نظم ، وجدان کاری و...
ارزیابی فرهنگ ها
• جلوه های فرهنگی یک جامعه را نمی توان بر اساس معیار و ضابطه ای ارزیابی کرد . در زمینه های فرهنگ مادی اگر یک پدیده ، جدا از مجموعه ی بهم پیوسته ی مسائل اجتماعی در نظر گرفته شود امکان ارزیابی و سنجش آن وجود دارد
• ولی ارزیابی نهادهای اجتماعی چون خویشاوندی ، اعتقادات ، زبان و هنر یک جامعه عملا وقتی صورت می گیرد که شخص آن ها را با جامعه ی خود مقایسه کند و بالطبع قضاوت قبلی مقایسه کننده درباره ی جامعه ی خود و جامعه ی مورد نظر ، عامل و معیاری است که مقدار اختلاف کفه ی ترازو را تعیین می کند . این اعتباری بودن باعث شده است که محققین مردم شناس ، از اظهار نظر و ارزیابی مسائل فرهنگی بر حذر باشند . زیرا سنجش گروه ها ، به این بستگی دارد که محقق به کدام گروه تعلق داشته و به چه اصول اجتماعی و سیاسی و اعتقادی پایبند است .
• اگر در مردم نگاری ، توجه به بیان وقایع ، بدون ارزیابی و مقایسه ، صورت می گیرد برای اینست که تحقیق حتی المقدور از مسیر واقع بینی منحرف نشود و برای بیان و تحلیل یک پدیده ، محقق تحت تاثیر تفاوت هایی که بین جامعه ی خودش و جامعه ی مورد مطالعه وجود دارد قرار نگیرد .
قوم مداری
• در هر اجتماع مردم و محقق تازه کار ، در مقایسه ی فرهنگ خود با فرهنگ بیگانه ، فرهنگ خود را محور قرار داده و آنرا برتر از فرهنگ های دیگر می داند این حس ”خود برتر بینی ” را قوم مداری می نامند
فولکلور
• می توان آن را مجموعه ای از دانستنی ها و اعمال و رفتاری دانست که در بین عامه ی مردم بدون در نظر گرفتن فواید علمی و منطقی آن ، سینه به سینه و نسل به نسل و به صورت تجربه به ارث رسیده است .
قلمرو فولکلور
• فولکلور در ابتدا محدود به ادبیات شفاهی بود و معمولا از قصه ها ، افسانه ها ، آوازهای محلی ، ضرب المثل ها و چیستان ها تجاوز نمی کرد . مطالعه کنندگان فولکلور بتدریج دامنه ی کنجکاوی علمی خود را توسعه دادند و آداب و رسوم و معتقدات عامیانه را نیز به قلمرو آن افزودند . و کم کم تکنیک ها و هنرهای عامیانه را نیز مشمول آن کردند .

جرج هربرت مید (1931 – 1863)
نقش بازی کردن Role Playing
• یعنی از خویش غافل شدن و یکسره تحت نقش قرار گرفتن .
• همانگونه که بازیگر تئاتر چنین می کند . در این هنگام بازیگر جز نقش محول ، نقش دیگری در درون خود تجربه نمی کند . پس یکسره تحت سیطره ی ان نقش عمل می کند .
نقش گیری کردنRole Taking
• در نقش گیری ، انسان ضمن حساس نگاه داشتن خود خویشتن سعی می کند با به احتساب درآوردن نقش دیگران و گرایش آنها ، به دنیای تجربه ی اجتماعی آنها وارد شود و پیش از هرگونه کنشی و ارتباطی با آن ، دنیای پنهانی موجود در نقش مقابل را بفهمد و سپس براساس آن فهم کنش متناسب را انجام دهد .
• نقش گیری در اساس ، فرآیندی است که در آن انسان گرایش دیگران را متخیلانه می سازد و بنابراین رفتار دیگران را پیش بینی می کند .
دوره های تکاملی فرد و جامعه از نظر مید
• از هنگام ورود افراد به جامعه تا تشکیل ارتباطات پیچیده ی جوامع ، مراحل و مقاطع مختلفی قابل تشخیص اند . این مراحل از نظر مید به دو مرحله ی عمومی :
1 – مرحله ی پیش نمادی ( نانمادی )
2 – مرحله ی نمادی
تقسیم نمود .

تکامل فرد و جامعه

مرحله نانمادی مرحله نمادی
( نقش بازی کردن – ( دوره نقش گیری –
دوره تقلید ) 1- مرحله بازیهای فردی
2 – مرحله بازیهای جمعی
3 – مرحله دیگر تعمیم یافته
دوره نانمادی
• مید این دوره را دوره ی تقلید می نامد . در این دوره فرد تنها می تواند به بازی نقش ها بپردازد .
• فرد کودک تنها با مشاهده افعال والدین و یا دیگران مهم می تواند الگوی رفتاری خاصی را پیروی کند
• در این دوره انسان تابع شرایط کار و نقشهای اجتماعی مدون در اجتماعات و گروه های سازمان یافته است .
دوره نمادی
• این دوره خود به سه مرحله ، بازیهای فردی ، بازیهای جمعی و مرحله دیگر تعمیم یافته تقسیم می شود .
الف – مرحله بازیهای فردی
در این دوره فرد تنها می تواند یک نقش در برابر نقش خود به تصور درآورد مانند بازیهای کودکانه
در این بازیها همواره فرد بر نقش دیگر برتری دارد و صاحب حق است و نقش مقابل تابع و ناحق
ب – دوره بازیهای جمعی
فرد یا کودک می توانند بیش از یک نقش را گرفته و آنها را به حساب آورند . عملا وارد نظام تقسیم کاری پیچیده تری می شوند .
فرد می باید گرایش تمام افراد را که در بازی جمعی درگیرند به احتساب درآورد .گرایش دیگر بازیگرانی که باورهای همدیگر را به سوی اتحادی سازمان می بخشند و همین سازمان است که پاسخ افراد را کنترل می کند .
فرد بازیگر در هنگام بازی باید نقش هرکدام از بازیگران را بگیرد و هر لحظه به جای هرکدام متخیلانه بازی کند . گرفتن نقش دیگران لازم است زیرا فرد با این کار وارد قوانین بازی تقسیم کار اجتماعی می شود که مید آنرا ((نقش گیری)) می نامد
ج – دوره دیگر تعمیم یافته
در این دوره دیگر افراد مختلف نیستند که نقش و گرایش های آنها به حساب می اید بلکه نقش های اجتماعی تعمیم یافته از خلال تجربه اجتماعی سازمان یافته است که به شمار می آیند .
به عبارت دیگر این نقش عمومیت یافته است که مهم است نه تعدد و تخالف افراد .
اجتماع سازمان یافته یا گروه های اجتماعی که وحدت خود را به فرد عطا می کنند ” دیگر تعمیم یافته ” نامیده می شود
هندسه زیملی
جرج زیمل ( جامعه شناس آلمانی ) نظریه ای را مطرح می کند که بر اساس آن یک جمع دو نفره دارای اتحاد هستند چنانچه یک نفر دیگر به آنها اضافه شود ممکن است :
1- با بکار گیری نظرات و توانائی های نفر سوم ، وحدت میان آنها بیشتر شود
2- دو نفر با یکدیگر ائتلاف کرده و بر علیه نفر سوم عمل نمایند در نتیجه نفر سوم باعث کاهش همبستگی شود
استفاده از هندسه ی زیملی
• در مرحله ی بازیهای فردی تنها دو نقش مجال رویارویی دارند مانند : دولت و ملت – معلم و شاگرد – سیاه و سفید – ارباب و رعیت - ...
• لذا ورود فرد سوم به این جمع بعنوان غریبه ای تازه یا منتقدی گزنده ، نظم را برهم زده و قابل تحمل نخواهد بود
• ولی در مرحله ی بازیهای جمعی حضور ضلع سوم ( نقش سوم ) قابل تحمل است زیرا این مرحله هدفمند و گسترش یافته است ، دارای تقسیم کار است ( تفکیک یافتگی را تجربه نموده )
• ساخت جوامع در مرحله بازیهای جمعی دارای منطقی خاص و قاعده ای مشخص است . هدفی است که بایستی دنبال شود و کنش های همه بایستی به گونه ای با هم همسو شوند که تضادی در گروه باقی نماند .همه در شیوه ای اندام واره در ارتباط متقابل اند مانند : حکومت های دموکراتیک یا مردم سالار
نکته مهم
• در سیر تکاملی ((خود)) فرد ، مشاهده می شود که درتمامی جوامع ، فرد دوره های مختلف را تجربه می کند با این تفاوت که در هر جامعه ، بخش خاصی از (( خود )) پررنگ تر و در نتیجه سهم قوی تری در شکل دهی رفتارهای فرد دارد.
مثلا: در جوامع استبدادی و یا جوامعی که تاریخ طولانی استبدادی داشته اند ، مرحله ی بازیهای فردی (ساده ) در وجود افراد مسلط است و بیشترین رفتارهای آنها را شکل می دهد، در حالیکه در جوامع توسعه یافته و مردم سالار بخش بازیهای جمعی و دیگری تعمیم یافته ی ((خود )) افراد فعال تر است و رفتارهای آنان را شکل می دهد
لذا در این گونه جوامع
- رفتار عقلانی بیشتر از رفتارهای احساسی مشاهده می شود
- مشارکت ها به نتیجه می رسد
- افراد در برابر قانون تنها هستند
- قوانین محترم شمرده می شود
- دروغ و پنهانکاری کمتر است
- نظرسنجی ها به نتایج درست و واقعی منجر می شود
- متولیان جامعه توان برنامه ریزی پیدا می کنند
- مردم زندگی خود را بر اساس برنامه ریزی شکل می دهند
ویژگی های جوامعی که تحت سلطه بازیهای فردی هستند
• احساسی هستند
• بشدت فردگرا هستند و در عین حال با تحریک شدن احساسات ، بشدت جمع گرا می شوند
• کارهای جمعی در میان آنها کمتر به نتیجه می رسد
• کنترل این جوامع در سایه ی پاداش و تنبیه سریع ممکن می گردد
• عین گرا هستند و کمتر به ذهنیات توجه می کنند
• مردم بیشتر واکنش گر هستند تا کنش گر
• (خود اجتماعی) آنان سوی ((ماندگی )) دارد تا ((تازگی ))
نکته بسیار مهم
• بحث ویژگی های جوامع مختلف درسطح ایده آل مطرح شده است و به این معنا نیست که تمامی این شرایط در جوامع عینیت یافته باشد.
• آنچه که واقعیت دارد اینست که کفه ی احساس در یک جامعه سنگین تر یا سبک تر از جامعه ی دیگر است .
راهکار
• با توجه به الگو بودن دولت مردان برای مدیریت در خانواده ها می بایست افرادی انتخاب شوند که منش اجتماعی آنان بیشتر تحت تاثیر بازیهای جمعی باشد .
• تشویق مردم به برگذاری جلسات گفتگوی خانوادگی
• استفاده از شیوه های فعال تدریس در مدارس
• هر چه دولت ها مردمی تر باشند قانون گریزی و تقلب و ریاکاری و در نتیجه دروغ و فریب در میان مردم کاهش می یابد
• با توجه به قوی بودن بعد احساسی در منش اجتماعی ایرانیان لازم است به تقویت بعد عقلانی برداخته شود که این امر می بایست از خانواده ها شروع شود
• عمق بخشیدن به شتاخت های دینی مردم بویژه روشن کردن توجه اکید دین بر عقلانیت
متولیان دین در شیوه های تبلیغی خود به گونه ای باید عمل کنند که مردم دین را در زندگی اجتماعی و شخصی خود تسری دهند
توسعه
• با توجه به اینکه زندگی انسانها در فضای فرهنگی انجام می پذیرد ، با مقایسه ی منش اجتماعی حاکم بر جوامع تفکیک یافته و تفکیک نایافته می توان دلایل توسعه یافتگی یا توسعه نیافتگی را در این دو گونه جامعه تبیین نمود
• به عبارت دیگر تفاوت در (( خود )) های این جوامع مبین فاصله های آنها از یکدیگر در بحث توسعه است
جهانی شدن
• تعریف : یکسان شدن و مشابه کردن دنیا
دو رویکرد نسبت به جهانی شدن
1- پروسه جهانی شدن
عده ای معتقدند که جهانی شدن یک پروسه است . جریان و روندی طبیعی که به علت پیشرفت تکنیکی و علمی شکل گرفته است
2- پروژه جهانی شدن
برخی دیگر بر این عقیده اند که این مسئله پروژه ای هدایت شده از سوی غرب با هدف مشروعیت بخشیدن به سلطه غرب است . اما در نهایت هر دو آنها یکسان سازی در جهان است.
طرفداران پروسه :
از آنجا که غرب در بخش مادی فرهنگ ( اقتصاد ، تکنولوژی )در جهان مقبولیت عام پیدا کرده ( توجه به عینیات از سوی مردم )، بهتر از دیگر جوامع قادر به بهره¬برداری از فرصت¬هایی است که از بطن جهانی شدن زاده می شود . در رهگذر بهره مندی از فرصت ها و در شیوه به کارگیری امکانات و توانمندی ها است که غرب نقش استراتژیک و بنیادین را در هدایت کشورها به توسعه ، از ان خود می داند .
دیدگاه طرفداران پروژه :
• حرکتی است که در صدد است تا الگوی زندگی غربی به ویزه زندگی آمریکایی را ترویج و با تبلیغ فرهنگ مصرف زدگی افراطی ، ذهن و شخصیت انسان ها را اماده سازد تا به سادگی ، هویت فرهنگی و تاریخی خود را فراموش کرده و تمام توان و منابع جامعه خود را به مروجین فرهنگ مصرف و اصالت سرمایه تقدیم کنند .
• بنابراین جهانی سازی پدیده ای است که مخلوق ذهن و اراده عده ای خاص است و توسط انها طراحی شده و کنترل می شود .
جهانی شدن بعنوان یک واقعیت
• تعریف ایده آل : جهانی شدن یعنی ، ره سپردن تمامی جوامع به سوی جهانی وحدت یافته که در آن همه چیز در سطح جهانی مطرح و نگریسته می شود .
• تعریف واقعی : اما در واقع ، جهانی شدن به معنای آزادی مطلق کسب و کار ، برداشته شدن تمامی موانع برای جریان یافتن سهل و آسان سرمایه و نفوذ آن در تمامی عرصه ها و حرکت روان اطلاعات ، امور مالیه ، خدمات و بالاتر ، تداخل فرهنگ ها آنهم به سوی یکسان شدگی و یکدستی است که تمامی این امور در مقیاسی جهانی رخ می دهد .
چرایی و ابعاد جهانی شدن
• جهانی شدن پدیده ی نوظهوری نیست ، بلکه فرآیندی است که همگام با افزایش آگاهی انسان نسبت به خود و محیط طبیعی و اجتماعی ، از اغاز تاریخ وجود داشته است .
• از جنگ جهانی دوم به بعد با رشد تجارت جهانی ، افزایش تحرک سرمایه در سطح بین المللی ، مهاجرت نیروی کار و کاهش موانع تجاری بر اساس قرارداد های بین المللی ، شکل دیگر و سرعت بیشتری پیدا کرد . در سالهای اخیر هم با سرعت فزاینده دانش و فناوری و فروپاشی ابر قدرت شرق و پایان دوران جنگ سرد ، شتاب بی سابقه ای گرفته است.
معمولا جهانی شدن را در چهار حوزه ی فنی ، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی مطالعه می کنند.
وجه سیاسی
• در بعد سیاسی باعث رشد عملکردهای فراملی ، رشد محلات و شهرهای جهانی که عملکردهای جهانی را ایجاد می کند ، کاهش اثر ابزارهای سیاسی حکومت ، کاهش اقتدار حکومت و به طور کلی پیدایش فضای سیاسی جدید است .

وجه فرهنگی و اجتماعی
• مهاجرت و فرار مغزها افزایش می یابد که این عامل باعث تغییر شکل جمعیت شناختی کشورهای جهان می شود .
• عده ای که از جهانی شدن تفسیری سلطه جویانه ندارند :
جهانی شدن به معنای سیطره یک فرهنگ خاص بر جهان نیست بلکه چون انسانها همگی عضو جامعه جهانی هستند باید به مسائلی که جامعه جهانی با ان دست به گریبان است بیاندیشند و با یکدیگر همکاری کنند .
اینان ضمن قبول کثرت گرایی فرهنگی به عنوان یک واقعیت گفت و گوی میان تمدن ها ، تفاهم فرهنگی ، دستیابی به ارزش های مشترک ، احترام متقابل ، مشارکت بین المللی و نیز شکیبایی را تجویز می کنند .
• در همین زمینه عده ای گفته اند که شکل گیری فرهنگ جهانی به افول و اضمحلال فرهنگ های ملی و منطقه ای نمی انجامد ، زیرا فرهنگ های بومی دارای نظام ارزشی قدرتمندی هستند و فرهنگ جهانی نمی تواند این فرهنگ ها را در خود هضم کند اگر فرهنگی در حال افول است علت ان به ضعف درونی آن فرهنگ مربوط می شود تا به ظهور یک فرهنگ جهانی .





منابع
• روح الامینی ، محمود ؛ گرد شهر با چراغ ،انتشارات کتاب زمان ، چاپ دوم 1364
• ارتباطات برای توسعه و تغییر اجتماعی، کانوار ،بی ماتور، ترجمه تیمور محمدی
• ارتباط و فرهنگ ، آلفرد جی اسمیت ، ترجمه مهدی بابای طاهری
• گزارش جهانی فرهنگ سال 2000 ، انتشارات یونسکو

• خدایا نیاز به فهم بیشتر را در من بیفزای
• تا بدانجا که تمامی نیازهایم را تحت الشعاع قرار دهد
پيوست:
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: کبرا گلستانی