سه شنبه, 01 خرداد 1403

 



موضوع: تحقيق راجع به جامعه شناسي فرهنگي ايران

تحقيق راجع به جامعه شناسي فرهنگي ايران 10 سال 1 ماه ago #69079

تحقق راجع به جامعه شناسي فرهنگي ايران
استاد راهنما: استاد گلستاني
دانشجو:اميرحسين زينلي

جامعه شناسي فرهنگي ايران


1. در مطالعه «جامعه شناسي فرهنگ» چند نكته قابل تامل است، اول اينكه «فرهنگ» تعريف مشخص و متفق القولي بين اصحاب فكر و انديشه و حتي در ميان جامعه شناسان ندارد. دوم اينكه، در مطالعه «جامعه شناسي فرهنگ» بايد مراقب بود كه وارد مرزهاي دانش «مردم شناسي فرهنگ» نشد. براي آن كه بتوان فرهنگ را جامعه شناسانه نظر و مداقه كرد، بايد رفتار و ذهنيت افراد جامعه ملاك شناخت قرار گيرد، چرا كه جامعه شناسان فرهنگ بر اين باورند كه فرهنگ در ذهنيت و رفتار افراد تجلي مي يابد و ديگر چيزها همچون هنجارها، ارزش ها، برنامه ها، مديريت ها و... همه در حكم شرايط تسهيل كننده يا محدود كننده هستند و به اين اعتبار، براي شناخت ساختارها و عملكردهاي فرهنگي در عين توجه به عناصر زمينه اي، بايد ملاك اصلي شناخت را رفتارها قرار داد، چرا كه تجلي دهنده عينيت ها هستند.
2. كتاب «بررسي در جامعه شناسي فرهنگي ايران» به عنوان يك اثر تحقيقي جامع در زمينه جامعه شناسي فرهنگي كه به همت دكتر منوچهر محسني انجام شده، سعي دارد علاوه بر تبيين ابعاد دانش جامعه شناسي فرهنگي، اهداف، روش ها و چارچوب هاي نظري و عملي اين رشته علمي را ترسيم نمايد و سپس با اين مقدمات نظري، جامعه فرهنگي ايران را مورد واكاوي جامعه شناسانه قرار دهد. بدين منظور، محقق تلاش كرده در 13 فصل به تدوين و تنظيم مباحث پژوهشي خود بپردازد و طي اين فصول علاوه بر مرور پيشينه مطالعاتي اين دانش و بررسي مباني نظري آن، برنامه ريزي و مديريت فرهنگي، آسيب شناسي فرهنگي، تحولات فرهنگي، نگرش ها و رفتارهاي فرهنگي، هويت فرهنگي و نقش رسانه ها در ساختار فرهنگ را مورد تحليل و مداقه قرار داده است.
3. يكي از نكات مثبت اين پژوهش اين است كه محقق در انتهاي هر فصل نتايج مطالعات ميداني خود در جامعه ايران را فهرست وار گردآورده است و در يك نظر مي توان حاصل تحقيق هاي گسترده در ميان افراد جامعه ايران در زمينه فرهنگ را رصد كرد. مروري بر نتايج، نكات قابل تاملي براي اهالي فرهنگ و دغدغه مندان فرهنگي كشور مي تواند داشته باشد، علاوه بر اين كه براي سياستگذاران فرهنگي هم رهگشا است شايد بتواند در برنامه ريزي ها تصميمات فرهنگي محل رجوع قرار گيرد.
در بخشي از نتايج حاصل از تحقيق ميداني دكتر محسني مي خوانيم:
- واقعيتي كه احتمالاً مي توان از خلال پژوهش هاي متعدد صورت گرفته نتيجه گرفت اين است كه در كشوري مانند ايران، فرد ميان دودسته از ارزش هاي جمع گرايانه و فردگرايانه سرگردان است و اين ناشي از تحولات فرهنگي جامعه است. جمع، ديگر مانند گذشته ماهيت سنتي خود را ندارد، چرا كه فرد بايد به تنهايي گليم خود را از آب بيرون بكشد و جمع، ديگر مانند سابق چيز زيادي به فرد نمي دهد. فرد ناگزير از اين است كه در عين وابستگي به جمع از تمامي حربه هاي «انفرادي گرا» و نه حتي فردگرايانه استفاده كند، واقعيتي كه گاه جامعه را به شكل موزائيك در مي آورد. (ص 417)
- بر اساس اغلب الگوهاي نظري موجود، فرهنگ را نه مي توان و نه بايد به حال خود رها كرد و نه مي توان با جهت گيري هاي خاص مستبدانه و نظامي به شكل «مطلوب» و مطابق ميل و سليقه هاي خاص درآورد. ماهيت «مهندسي فرهنگي»، «اعتدال» و «ظرافت» را مي طلبد. (ص 423)
سواد اغلب الگوهاي سنتي را تضعيف مي كند، نسبيت گرايي را تقويت مي كند، اما فردگرايي را نيز توسعه مي دهد. بنابراين، ارتقاي سواد به تنهايي ممكن است در جهت «تعالي فرهنگ» حركت نكند. (ص 420)
- پژوهش هاي انجام شده نشان از آن دارد كه هنوز اين واقعيت در جامعه تحكيم نيافته است كه پويايي فرهنگ را نمي توان با دستورالعمل ها و اقدامات ضربتي متوقف كرد.
جامعه نوين در اين انديشه است كه بايد با فرهنگ، حركت و برنامه ريزي كرد و نه در مقابل آن. (ص 424)
4. پژوهش دكتر منوچهر محسني با عنوان «بررسي در جامعه شناسي فرهنگي ايران» از سوي انتشارات «پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي» منتشر شده است. محقق اين اثر، در مقدمه تحقيق اش آورده كه نه داعيه آن دارد كه مقدمه جامعي بر جامعه شناسي فرهنگي ايران فراهم آورده است و نه بر اين اعتقاد است كه تمامي استنتاج هاي مذكور خدشه ناپذير و بدون ايراد است و فقط آنچه را مي تواند ادعا كند، دست زدن به يك كوشش علمي صادقانه براي شناخت نسبي برخي از ابعاد جامعه شناسي فرهنگي ايران (و نه فرهنگ در مفهوم گسترده و با استنتاجات مردم شناختي) است.
روحيه سازگاري در ايران
كشور ما بارها تصرف شده اما هيچ‌وقت اشغال نشده و معمولاً به استقبال فاتحان مي‌رود و علناً و آشكارا قدرت‌ها را به مبارزه دعوت مي‌كند. مهمان‌نوازي نيز در ايران به حدي است كه حتي دشمن‌شان، زماني كه ميهمان هستند در منزل آنها، در امان هستند.
فرهنگ خاصي كه تحت تصرف فرهنگ‌هاي ديگر قرار نگرفته لباس غربي واردكشور شده، اما نتوانسته بطور كامل لباس محلي را كنار بگذارد. زبان ايراني مثل زبان جوامع ديگر از بين نرفته در بعضي كشورها زبان و خط تغيير كرده است. در واقع ويژگي فرهنگي اساسي خودمان را توانسته‌ايم حفظ كنيم، در حالي كه در مصر زبان مصري از بين رفته است.
اما به طور غيرمستقيم، لاتين‌نويسي زبان فارسي از طريق sms و ماهواره، مدها و ... در حال وارد شدن است. بنابراين براي برخورد با روش‌هاي غيرمستقيم، بايد شيوه‌هاي مناسبي در نظر گرفته شود. زيرا اگر اين روش‌ها وارد شوند، تمام جوامع فرهنگي آسيب‌پذير خواهند شد.
تصوراتي كه نشان‌دهندة تشخص اجتماعي است، باعث بروز چشم و هم‌چشمي‌ها از طرف نوكيسه‌ها مي‌گردد كه اين بيشتر در مورد افرادي صدق مي‌ند كه يكباره پولدار شده و به جايي رسيده‌اند و يا افرادي كه دچار كمبود هستند، به نوعي مي‌خواهند خودشان را اثبات كنند. «مد» يك نوع نفوذ فرهنگي است كه جنبة موقت و گذرا دارد و با آمدن عناصر جديد ممكن است كنار گذاشته شود.
فعاليت‌هاي آموزشي
از مهم‌ترين بخش‌ها فعاليت‌‌هاي آموزشي است. اشاره شده كه در اين زمينه نيز فعاليت‌هاي آموزشي داراي صبغه‌اي مي‌باشند. مثال بارز آن حوزه‌هاي علميه و شيوه‌هاي مباحثة فراگيران كه بسيار مورد توجه قرار گرفته كه اين روش تعاملي بدون يادگيري را مي‌رساند كه بسيار موفق بوده است.
گسترش زبان عربي در بين علما نيز از بارزترين آنها بوده كه حتي نگارش مطالب نيز به زبان عربي رايج گرديد و در حال حاضر نيز عده‌اي به اين روش عمل مي‌كنند.
اما در حال حاضر يادگيري زبان انگليسي يك معضل عمده محسوب مي‌شود و مانند آن زبان‌ها اهتمام به يادگيري وجود ندارد. به عبارتي يادگيري زبان و مهارت‌هاي اجتماعي را راحت‌تر كرده است.
اشتراك بين ويژگي‌هاي ديني و مليس
از مهم‌ترين بخش‌ها فعاليت‌‌هاي آموزشي است. اشاره شده كه در اين زمينه نيز فعاليت‌هاي آموزشي داراي صبغه‌اي مي‌باشند. مثال بارز آن حوزه‌هاي علميه و شيوه‌هاي مباحثة فراگيران كه بسيار مورد توجه قرار گرفته كه در جنگ جهاني دوم، ايران به تصرف درنمي‌آيد، هر چند به نوعي تحت تصرف بوده است. زيرا ويژگي‌هاي فرهنگي و ديني در آن رعايت شده و به راحتي ورود خارجي‌ها را نمي‌پذيرد. ممزوج شدن دين و ملت، همة خرده‌فرهنگ‌ها در حفظ كيان كشور اهتمام مي‌ورزند.
جلوگيري از تشديد‌ها و تحريك تنش‌ها
نگاهي به زمينه‌هاي تاريخي در فرهنگ ايران نشان مي‌دهد كه رفتارها به گونه‌اي است كه به تنش‌ها دامن نزده و هميشه رو به صلح و دوستي است و در حال همزيستي با يكديگرند.
تغيير مشروعيت زماني صورت مي‌گيرد كه ريش سفيدي كه قبلاً باعث صلح و دوستي و مشورت بود، الان در سراي سالمندان جاي گرفته، در واقع در اين دوره گروه مرجع و حَكَم نداشتيم.
جهان‌بيني گسترده ايراني
جهان ايراني هيچ وقت دچار اختلاف قومي و قبيله‌اي نبوده و يك همگرايي با منافع ملي درخصوص مبارزه با دشمن داشته است. فقط دولت صفويه براساس وحدت شيعي، وحدت ايجاد كرده اما بقيه جوامع با اينكه حالت ايلاتي و عشايري داشته‌اند اما هميشه همگرايي داشته‌اند.
نوع نگاه به جهان خارج
با بقيه اقوام متفاوت است. بسياري از اقوام يك واكنش فيزيكي نسبت به فرهنگ بيگانه دارند. اما در فرهنگ ايراني ديده مي‌شود كه همواره يكنوع بيگانه‌پذيري وجود داشته است. بيگانه‌پذيري از نوع آشنا كردن بيگانه با فرهنگ جامعه خودمان. زيرا در حالت ستيز فرهنگ‌ها آمادة پذيرش نيستند. بنابراين سعي مي‌كند در مناسبات اجتماعي خودش به نتيجة دلخواه برسد.
ويژگي اقليمي و محيطي جامعه ايران
ايران را مي‌توان قاره كوچك ناميد كه انواع زندگي يكجانشيني و ... در آن ديده مي‌شود. و از لحاظ جغرافيايي و اقليمي كه خاص ايران است نيز آب و هوا به گونه‌اي است كه مي‌توان خود را با شرايط متفاوت اقليمي وفق داد.
اگر خلاء شناختي برطرف شود امكان پيشداوري نيز كاهش مي‌يابدو احتمال درگيري و ستيز نيز كاهش پيدا مي‌كند. زيرا بيشتر پيشداوريها براساس آنچه كه در ذهن فرد است. بنابراين، حالت ستيز ايجاد مي‌شود. بنابراين از طريق ارتباط، پيام فرستادن مي‌توان با فرهنگ‌هاي مختلف آشنا شد و با آنها ارتباط برقرار نمود. براساس ويژگي فرهنگي كه در جامعه وجود دارد ما خيلي سريع‌تر شكل زندگي غربي را گرفته‌آيم مثل كت و شلوار پوشيدن و ... ولي محتواي فرهنگ غربي را نگرفته‌ايم و يا حداقل كمتر گرفته‌ايم. محتوا بيشتر براساس فرهنگ خاص خودمان است. بخشي از شكل اداره مراكز آموزشي به شكل سنتي گذشته است. در كنار دانشگاه حوزه‌هاي علميه را داريم. محتواي دروس براساس فرهنگ كشور خودمان است.
موقعيت جغرافيايي ايران
ايران در يك موقعيت چهارراهي قرار گرفته و زماني كه صحبت از تمدن ايران مي‌شود تمدن ايران نيز در يك موقعيت چهارراهي قرار دارد. جاده ابرايشم در ايران يكي از شواهد است كه فرهنگ كشور ما توانسته تعامل زيادي با فرهنگ جوامع ديگر داشته باشد. يكي از زمينه‌هاي اصلي تجارت بود و به خاطر وجود همين چهارراه ما در معرض حملة ديگر اقوام نيز قرار گرفتيم اما نسبت به كشورهايي كه به ما آسيب ‌رسانده‌اند نيز تعامل داشتيم.
زماني كه هجوم بيگانه اتفاق مي‌آفتد به جاي واكنش فيزيكي و از دست دادن سرمايه اقتصادي، به وسيله برخورد فرهنگي خود آنها را با فرهنگ خودمان آشنا مي‌كنيم و از لحاظ فرهنگي پيروز مي‌شويم.

حفظ زبان فارسي
زبان فارسي به دليل موقعيت چهارراهي بسيار ورودي و خروجي داشته يعني توانسته كلمات زيادي را به عرصه جهان بفرستد. از زبان‌هاي ديگر نيز واژه گرفته‌ايم. تركي، رومي، فرانسوي، انگليسي و ... اما با اين حال هم‌چنان زبان فارسي خود را حفظ كرده‌ايم و تعامل گسترده‌اي با زبان‌هاي ديگر داشته‌ايم. زيرا از لغات بيگانه نيز استفاده نموده و در كنار لغات فارسي از آنها بهره برده‌ايم. يكي از ملاحظاتي كه از لحاظ زباني با آن روبرو هستيم اينكه واژه‌ها را به گونه‌اي مي‌نويسيم كه در فرهنگ‌هاي ديگر نيز مورد استفاده است. حتي رودكي سمرقندي يا جلال‌الدين مولانا بلخي به دليل اينكه در حوزه فرهنگي ايران هستند، اشعار خود را به زبان فارسي سروده‌اند.
ديـن
دين يكي از نظام‌هايي است كه در فرهنگ ما، در ايجاد وحدت ملي و تعامل با فرهنگ‌هاي ديگر مؤثر بوده است. مثلاً زماني كه ما دين زرتشت را داريم يا اسلام را خيلي در وحدت اجتماعي مؤثر است و با قوم‌هاي ديگر وحدت اجتماعي داشته‌ايم، دو كاركرد كه منجر به وحدت اجتماعي در داخل و تعامل با فرهنگ‌هاي ديگر مي‌شود. وقتي دين حالت رسمي پيدا مي‌كند آن حالت وحدت اجتماعي خود را از دست مي‌دهد.
الگوبرداري تمدن اسلامي از تمدن ايراني و فرهنگ ايراني
با توجه به اين الگوبرداري خليفه جاي پادشاه را مي‌گيرد و شيوه حكومت‌داري،‌نظام پرداخت خراج، چگونگي آرايش قشون نظامي كه همگي مربوط به تمدن ايراني است رواج مي‌يابد.
ادبيات ايران
در طول تاريخ فرهنگ ايراني سرشار از ضرب المثل‌ها و اشعار و اسطوره‌هاست. براي بيان مقصودش از زيباترين الفاظ استفاده مي‌كند. بطور صريح يكي از ويژگي‌هاي اشعار مشرق زمين مشاهدة عواطف و احساسات انساني است. (به صورت عقلاني و منطقي شرايط زمانه را رقم مي‌زند) ما در چنين فضايي با سبك‌هاي مختلف شعري روبرو مي‌شويم كه شرايط اجتماعي آن نيز بر آن تأثير گذاشته است. بعد از تمدن اسلام، سبك عراقي را در اشعار مي‌بينيم، به علاوه اشعار احساسي در شريعت و دين نيز نقش زيادي دارد. مراودات و گرايش‌هاي زيادي با هنر داشته‌ايم. تاج محل اشعار ما را از شاعران ايراني كه در هنر هستند الگو گرفته است هنگامي كه در زمان قاجار هستند برگشت به شيوه‌هاي پيشين را داريم. عراقي، خراساني، فردوسي حفظ زبان فارسي تا شعر نو، آن چيزي كه مهم است فرهنگ ادبيات ما را نشان مي‌دهد كه با توجه به شرايط اجتماعي تأثير گرفته است.
اعتقاد بر اين است كه زبان و ادبيات بخش مهمي از فرهنگ يك جامعه است. و مي‌توان به مناسبات آشكار و پنهان آن در جامعه پي برد. به دليل گسترش لغات و واژه‌ها نشاني از فرهنگ ملاحظه مي‌شود. پس بنابراين گسترش تعداد واژگان و صدور آن به كشورها دلالت بر فرهنگ از نظر موقعيت جهاني دارد كه تمدن‌ساز است يا از تمدن استفاده مي‌كند. از طريق تعداد واژه‌ها مي‌توان شناخت كه آن جامعه تا حد پيشرفت اجتماعي و اقتصادي داشته است. مثل وقتي در يك منطقه خرماخيز هستيم مي‌بينيم كه دهها اسم براي آن خرما وجود دارد. بخش اعظم هنجارها و ناهنجاريها ريشه در بازتاب زبان و لغات جامعه دارد.
معماري و هنر ايراني
معماري يكي از بحث‌هايي است كه به آن خيلي توجه مي‌شود. نمونه‌هايي از هنر و معماري ايران كه مربوط به هزاران سال پيش است ما به آن مي‌باليم مثل چغازنبيل، تخت جمشيد و ... كه بخشي از ميراث معنوي فرهنگ ما است و معماري رابطه خود با اقليم و تناسب و نسبتي را نشان مي‌دهد. در كشورهاي اسلامي معماري گنبدي رشد مي‌كرده به دليل ويژگي‌هاي اقليمي آن. اگر از خشت و گل استفاده مي‌شده به خاطر شرايط اقليمي خشك و كويري بودن آن منطقه بوده است. براي حفاظت انسانها در مقابل گرما، سرما و ... اما در اروپا، كليساها برخلاف مساجد ما كه به شكل گنبدي مي‌باشد داراي پنجره‌هاي مدرن با سقف‌هاي بلند كه با اقليم اروپا سازگاري دارد. اولين مسئله در معماري اين است كه با شرايط اقليم آن منطقه رابطه تنگاتنگ داشته باشد.
ويژگي‌هاي فرهنگي و اجتماعي نيز در معماري مرتبط است و آن مشخصه فرهنگي كه همه به آن توجه دارند اينكه امكان ديد و مشرف بودن نداشته باشد و به صورت شمالي قرار گرفته باشد. از ديگر ويژگي‌ها تناسب بين معماري و نظام اعتقادي و ارزشي در جامعه است.
توجه به كارهاي هنري كه با دست انسان در ارتباط بوده است از سنگ‌تراش، آئينه‌كاري، منبت‌كاري و ... كه هنر اسلامي را در بردارد ما با آن روبرو هستيم و يكي از مشخصه‌هايي كه در فرهنگ به آن توجه مي‌شود اينكه خانه‌اي زيبا، تحت شرايط محيط اجتماعي و مكان قرار گرفتن آن است. در روستاها، ديوار خانه‌ها يا باغات و ... به شكل قلعه‌اي مانند بود و كه به ترتيب درجات و منزلت اجتماعي خانه‌ها از بالا به سمت پايين قرار مي‌گيرند كه در قسمت بالا خان و حاكم و ... و سپس به ترتيب به سمت پايين افرادي كه از درجه و منزلت اجتماعي پايين‌تري برخوردار بودند قرار مي‌گرفتند. نوع زندگي روستايي همراه با شرايط محيطي اجتماعي آنها بوده است.
معماري را نمي‌توان جد از مسائل اجتماعي تصور كرد و بخشي از ميراث فرهنگي ما مي‌باشد كه از آن استفاده مي‌كنيم.
ارتباط با نظم جهاني
توجه به مفهومي مثل بازار، جاده ابرايشم، كار و پيشه دلالت بر آن دارد كه با توجه به جايگاه ايران به دليل چهارراهي كه داشته و مجموعه فضاهايي كه دارد يكي از مسائل اصلي توجه به بازار در تمدن اسلامي و ايران بوده است. بازار بخش زيادي از فضاي اجتماعي را اشغال مي‌كرده و نظام داد و ستد تا حد زيادي از نظام خويشاوندي الگو مي‌گرفته و افراد ترجيح مي‌دادند كه مبادلات خود را بيشتر با افرادي انجام دهند كه مراوده و خويشاوندي نزديكي با او داشتند. كه ممكن بود خانواده‌اي به لبنيات، قاليبافي، خواربارفروشي و ... اشتغال داشته و بر اين اساس مبادلات به شكل خويشاوندي و در داخل خودشان صورت مي‌گرفت.
در محله‌اي كه بازاري وجود دارد، در داخل بازار كوچه‌هاي باريك و مساجد و ... نيز تعبيه شده بود كه نشان‌دهنده انتزاج است و اين مسئله گوياي اين بود كه دين با ماديات و روحيات انسان سازگار است.
حجم مبادلات بازرگاني به دليل زيرساخت‌هايي كه وجود داشت از جمله كاروان‌ها، بازارهاي بزرگي كه از آن برخوردار بوده‌آيم و روحيه اقوام ديگر و ... كمك مي‌كرده كه فعاليت‌هاي اقتصادي به ساير حوزه‌هاي تمدني نيز سرايت داشته باشد.
توسعه بازار باعث مي‌شد مشاغل مربوط به بازرگاني نيز در جامعه گسترش يابد و يك وابستگي بين شهر و روستا بوجود آيد. و تعاملاتي بين شهرها و روستائيان از اين بخش صورت گيرد و بخش زيادي از نيازهاي روستائيان از طريق شهرها تأمين مي‌شده است و بخش زيادي از نيازهاي شهرها نيز از طريق روستائيان تأمين مي‌گشته است. در واقع ارتباط متقابل بين شهر و روستا بوده و در جايي كه اين ارتباط متقابل وجود نداشت حالت ستيز بوجود مي‌آمد. تعامل در واقع هم افزاينده است و هم باعث برطرف شدن نيازهاي طرفين مي‌شود.
ديدگاه تكاملي
1.نظريه اشاعه
2.نظريه كاركردگرايي
3.نظريه ساخت‌گرايي
نظريه اشاعه
تصور بر اين است كه ويژگي فرهنگي در يك جامعه بوجود مي‌آيد از يك نقطه تراوش و نشت مي‌كند. يعني از فرهنگي به فرهنگي ديگر سرايت مي‌كند. آن چيزي كه در واقع ما با آن سر و كار دارم صفت اشاعه فرهنگي است و بايد از اين طريق پديده‌هاي فرهنگ را جستجو مطالعه نمود. ويژگي‌هاي فرهنگي است كه كنش‌هاي ما را شكل مي‌دهد و برآيند اين فصل نيز اين است كه از طريق اشاعه مي‌خواهد فرهنگ را در طول تاريخ مورد بررسي قرار دهد. مكتب اشاعه انگليس فرضش بر اين است كه مركزيت تمدن در يك كشور خاص است.
در حوزه فرهنگ كلامي ايران مثلاً براي ازدواج و همسرگزيني هيج جا را نمي‌توان يافت كه خانم‌ها به خواستگاري آقايان بروند يا مهماني كه وارد خانه صاحب‌خانه مي‌شود از صاحب‌خانه كتك بخورد.
تحرك جغرافيايي تمدن ايراني
1ـ پيش از اسلام 2ـ پس از اسلام
دوره‌هاي پيش از تمدن اسلام
منشأ جغرافيايي اقوام موجود تعامل وارتباط با اقوام حدود جغرافياي اعتقادات نحوه اداره كشور
شمال شرقي به جنوب غربي سكاها عيلام نيمه شمال فلات ايران / از هند تا مصر آزادي نسبي
1.مادها مدارا ستيز
مبتني بر اصل مدارا و همزيستي با ساير اقوام (آباداني كشور) (شهر مركزي)
2.عيلام ماد بابل
3.هخامنشي عيلام آشور
بيشتر مبتني بر ستيز و جنگ با ساير اقوام هخامنشي سكاها
4.هلني ساسانيان رومي
5.اشكانيان هلني
6.ساسانيان اشكاني
منشأ جغرافيايي:
شمال شرقي به جنوب غربي، اصالت‌شان به قطب شمال محدود مي‌شود و به تدريج از آن مناطق رانده شده و به سمت جنوب غربي آمدند و در فلات ايران سكني گزيدند. و اهل ستيز نيز با اقوام نبودند. همين عوامل باعث شد كه تمدن مادها و آريايي‌ها براساس مهاجرت در فلات ايران قرار بگيرند.
اقوام موجود:
مهم‌ترين تعارض را در اين دوره با سكاها داشتند و سكاها قوم ماد را تهديد مي‌كردند و در نتيجه اين تهاجمات مادها آمدند در فلات ايران. سكاها قوم نيمه وحشي بودند.
تعامل و ارتباط با اقوام:
مادها اما همزيستي خوبي با اقوام بالاخص عيلامي‌ها داشتند و عيلامي‌ها نيز در خوزستان و مركزيت شوش قرار داشتند. ايران در 500 سال قبل از مصر، 2000 سال قبل از هند و 2500 سال قبل از چين داراي تمدن بوده و در واقع اين كشورها از تمدن ايراني الگو گرفته‌اند.
حدود جغرافيايي اعتقادات:
تمدن ايراني كه تمدن مادها و هخامنشي است گرايش به زندگي شهري داشته و توجه به دولت‌شهرهايي كه اين دولت‌شهرها در تمدن مادها وجود داشته است كه باعث رفاه شهروندان مي‌شده و وجه تمايز بين تمدن ماد و تمدن‌هاي ديگر اين است كه در تمدن‌هايي كه داراي ستيز هستند يك شهر مركزي وجود داشت كه همة اقمار را تحت پوشش خود قرار داده است اما در تمدن مادها و هخامنشي اين ويژگي نبود بلكه چندين شهر مركزي وجود داشت كه براي آباداني در آنجا گسترده شده بود.
نحوه اداره كشور:
نوع اداره تمدن ماد و هخامنشي با تمدن‌هاي ستيزه‌جو فرق مي‌كرد و به نوعي مادها و هخامنشي به آباداني شهرها مي‌پرداختند در صورتي كه تمدن‌هاي ستيز فقط متمركز در شهر مركزي بودند. در تمدن‌مادها يك آزادي نسبي نيز وجود داشت.
* ويژگي بارز فرهنگ در ايران بر پايه مدارا است اما در پيش از اسلام ساير تمدن‌ها اين ويژگي را نداشتند و انقطاع بين فرهنگ‌ها وجود داشت. بخصوص در دوران هخامنشي، اشكانيان و ساسانيان توانست وحدت سياسي ايجاد كند و به جاي ستيز، مدارا را اختيار كرده و توانسته در اداره كشور به موفقيت‌هايي دست يابد.

ويژگي
نوع تمدن رويكرد صناعات زيست برخورد و تعامل با ديگران نگرش اداره
مادها مدارا و پرهيز از خشونت كشاورزي، نساجي، سفالگري و دامداري شهرنشيني اصول و قواعد زندگي شهري و ديواني گسترده آزادي و احترام
هخامنشي مدارا همراه با نوعي (تكثرگرايي) ² ² گسترش شهرنشيني ديوانسالاري همراه با آزادي آباداني نظارت و‌ آزادي
هلني ستيز فلزي و انواع سلاح‌هاي جنگاوري شهرپارسي و هلني ستيز، تقسيم قدرت و تفويض اختيار توسعه‌طلبي و بهره‌برداري بيش از حد يوناني و ديوانسالاري
اشكاني ستيز (زرتشت) ² ² شهري در دامغان و تيسفون ستيز،‌ مدارا توسعه‌طلبي همراه با همزيستي شيوه هخامنشي
ساسانيان مدارا(بودا و ماني) كشاورزي، دامداري و فلزي شهري، مراكز دانشگاهي مدارا (اگر ستيزي هم اتفاق مي‌افتد براي آشتي ووحدت بوده است) آباداني گسترده بوروكراسي خاص خودش
هخامنشي‌ها
هخامنشي داراي دو جهان پارسي و يوناني بودند. با مدارا و شيوة مدارا بر اداره حكومت مي‌پرداختند و از ستيز و تضاد پرهيز مي‌كردند و به عقايد و خواسته‌هاي ديگران احترام مي‌گذاشتند. آئين زرتشت در اين زمان گسترش پيدا مي‌كند و مورد توجه نيز قرار مي‌گيرد.
همان صنايع كه در مادها وجود داشت در هخامنشي نيز وجود داشته و گسترة زيادي از كارمندان و ديواني‌هاي ايراني و اداري در آن مشاهده مي‌شده است.
در دورة هخامنشي يك نوع تكثرگرايي وجود دارد. يعني يك نوع آراء و احترام بر ديگران برخلاف تمدن بابل و آشور كه همزمان با دورة هخامنشي هستند كه با ستيز و تضاد كشور خود را اداره مي‌كردند و نوع برخورد و رويكرد آنها با دورة هخامنشي متفاوت بود.
هخامنشي‌ها اداره كشور را در اختيار پارسي‌‌ها يعني ايرانيان قرار مي‌دهند و اليان را از بين اعضاي پارسي برمي‌گزيند. از لحاظ آداب اداره مملكت و برخورد با واليان يك نظام اداري پيشرفت‌هايي را بوجود مي‌آورد. برخوردي كه واليان حامي و هماهنگ با دولت مركزي بودند.
هخامنشيان نيمي از تمدن پارسي و نيمي ديگر از تمدن يوناني هستند و يك نقطه ضعف هخامنشيان بود بطوري كه يونانيان هنگامي كه به ايران حمله كردند توانستند به راحتي ايران را به تصرف خود درآورند. تمدن هلني و اسكندر يوناني توانست بر جهان پارسي فائق شود. اسكندر يوناني پس از مدتي متوجه مي‌شود كه اداره مملكت بدون پارسيان امكان‌پذير نيست و براي همين بخشي از اداره را به ايرانيان مي‌سپارد و به اين ترتيب بخشي از قدرت يوناني‌ها و هلني‌ها از بين مي‌رود و به تدريج ايرانيان دوباره قدرت را بدست مي‌گيرند.

اشكانيان
اين سكاها بودند كه باعث بوجود آمدن اشكانيان شدند كه در محدوده شرق ايران قرار داشتند و با ستيز و تضاد اداره جامعه را برعهده مي‌گرفتند. در نتيجه زرتشت نيز گسترش پيدا كرد.
اشكانيان دامغان را پايتخت خود انتخاب مي‌كنند و بعد تيسفون را پايتخت سياسي خود انتخاب مي‌كنند و مثل ديگر تمدن‌هاي ستيزه‌جو فقط به آباداني شهر مركزي خود هستند.
بتدريج اشكانيان نوعي ملايمت‌ها با اقوام تحت حكومت خود پيشه مي‌كنند. از طريق تجارت و دين بدنبال اين بودند كه وحدت سياسي و اجتماعي را در جامعه بوجود آورند.
r تمدن ايراني به اين دليل در سه دوره هخامنشي، ‌اشكانيان و ساسانيان توانست گسترة خود را زياد كند و اين بود كه مدارا به جاي ستيز قرار گرفت.
r تشديد نابرابري طبقاتي و قشربندي و فساد اداري تهديدي بود كه اين نقاط را از درون نابود مي‌كرد.
ديديم كه بسياري از اقوام ايراني داراي فرهنگ مدارا بودند.

ويژگي‌هاي دين اسلام
همان گونه كه مشاهده مي‌شود تمدن اسلام با تمدني روبرو مي‌شود كه آن تمدن خود داراي بنيه و پيشينه استو تمدن ايران در نظام حكومتي خود آنها را با خود سازگار مي‌كند و اعتقادات خود را گسترش دهد.
در تمدن ايران بخش‌هايي از آيين اسلام جذب شد. آداب نظامي‌گري كه دامن‌گير كشورهاي ديگر نيز بود در جامعه ايران گسترش پيدا نكرد و اين بود كه ايران داراي فرهنگ مدارا گشت.
مي‌بينيم بعد از بركنار شدن خلفاي بني‌اميه، جنبش‌هايي در مردم ايران ديده مي‌شود كه بدون جنگ و نبرد به عنوان يك جامعه اسلامي، خلافت اسلامي در ايران شكل مي‌گيرد و خلافت‌هاي ديگر را تحت تأثير خود قرار مي‌دهد. نوع تصور و تفسيري كه از دين اسلام صورت مي‌گيرد با فرهنگ جامعه ما و توانايي جامعه ما سنخيت دارد. فرهنگ ايراني در يك تعامل باتمدن اسلامي برقرار كرد و دنياي اسلام را از آموخته‌هاي خود بهره‌مند كرد. تمدن عراق در مركز بغداد در ارتباط با تمدن بين‌النهرين از طريق تمدن ايلام وجود داشته يعني ايراني‌ها نيز در خلافت اسلامي مسئوليت اجتماعي داشته‌اند. علمايي كه در تمدن اسلامي در مسند حكومت قرار مي‌گرفتند در اروپا و چين و بيشتر كشورها، ايراني بودند. و در قدم تمدن عرب بعنوان يك تمدن رقيب به تمدن ايران نگاه نمي‌شد بلكه يك تمدن كه بتوان با آن مراوده داشت با تمدن ايران ارتباط برقرار مي‌كردند. آميزه شدن تمدن عيلام با تمدن ايران باعث شد كه ارتباط همكاري بين ايران و بين‌النهرين باشد. همانطور كه در زمان هخامنشي اين ارتباط با عيلام برقرار بود و باعث مكمل شدن اين دو تمدن گشته بود.
در ايران قدرت سياسي و نظامي به شكل آرام خود را در تمدن نشان داد و تعامل خوبي در اين جايگاه وجود داشت و يك بحثي كه رد اينجا وجود داشته در تمدن عباسي هم درگيري زيادي بوجود آورده اما نفوذ فرهنگ ايراني و وجود مهاجران ايراني و بعضي از مالزي‌ها كه مسلمان مي‌شوند. ايراني‌ها بودند كه باعث اسلام آوردن مالزي‌ و اندونزي‌ها مي‌شوند . در بحث گسترش تمدن اسلامي نقش داشته نه از طريق جنگ بلكه بخاطر وجود بازرگان و تجار ايراني در كشور آنان.
تمدن ايران بعد از تمدن اسلام جزو تمدن‌هايي بوده است كه نه بعنوان رقيب بلكه در تعامل با يكديگر اين ارتباط برقرار گرديده است. كه اين تعامل نه از طريق جنگ بلكه از طريق مهاجرت و دريانوردي بوده است.
لبناني‌هاي مقيم در بعلبك ايراني‌هايي هسند كه در آن منطقه اقامت داشتند و هم‌چنين در بخشي از طرابلس هم ايراني بودند كه در بخشي از مناطق صيدا مقيم شده بودند. بنابراين ايرانيان و مهاجرت آنها شامل بخش‌هاي كه گفته شده نيست بلكه شامل عمان و عربستان و... نيز هست كه به عنوان بازرگان در آنجا سكني گزيده‌اند كه از موقعيت مالي خوبي برخوردارند و به عنوان تاجران موفق مطرح هستند نه بعنوان طفيلي و سربار.
ويژگي ديگر دين اسلام، اينكه ايراني‌ها در دريانوردي نيز مهارت داشته اگر چه قبلاً از فنيقي‌ها ياد گرفته بودند، ارتباط‌شان با چين نيز از طريق جاده ابريشم امكان‌پذير بوده است.
از ديگر ويژگيهاي بارز دين اسلام در ايران، پذيرش اسلام در ايران اختياري و ارادي بوده در حالي كه بخش زيادي از دين زرتشت و آيين زرتشت نيز در اين وجود داشته اما بخش زيادي از آنها مسلمان شدند بدون اينكه اجبار و الزامي براي مسلمان شدن وجود داشته باشد. با اين تفاوت كه غيرمسلمانان مبلغي را به عنوان خراج به مملكت اسلامي مي‌پرداختند حتي شيعه و سني نيز با يكديگر تعامل داشته و بدون هيچ مشكلي با هم زندگي مي‌كردند. اين تعامل علاوه بر دين از مرزهاي سياسي ايران نيز مي‌گذشت.
منازعات ديني در تمدن ما كمتر رخ داده است. منازعات قومي در بعضي مواقع در تمدن ما ممكن بود رو به گسترش بود و توسعه مي‌يافت اما منازعات ديني كمتر رخ داده است. فقط زمان هجوم مغول بود كه فرهنگ مغول باعث نفوذ در تمدن و فرهنگ ايران شده بود كه آن هم به مراتب ما آسيب كمتري از هجوم مغول‌ها داشتيم.
تأثير از مناطق ماورءالنهر
اين مناطق در برخي از تمدن ايراني را مسخر خود مي‌كند اما تمدن ايراني به مراتب آسيب متري مي‌بيند.

جابجايي كانون‌هاي سياسي و فرهنگي در كشور
جوهره تمدن‌هاي نيل، رومي، يوناني، ايراني، اسلامي، غربي و ...
هنگامي كه يك تمدن در بالاترين حد خود است به دليل سيري در تمدن عمومي وجود دارد، لزوماً در آن شرايط باقي نمي‌ماند و جاي خود را به تمدن‌هاي ديگر مي‌دهد. هنگامي كه از متن به حاشيه رانده مي‌شود، ناچار است كه از تمدن‌هاي ديگر استفاده كند. جابجايي تمدن‌هاي سياسي و فرهنگي فقط در داخل ايران نيست، بلكه در تمدن‌هاي ديگر نيز وجود دارد. تمدن مغولي وقتي در مقابل تمدن ايراني قرار مي‌گيرد خود را مي‌بازد.
چه عواملي باعث به قدرت رسيدن يك تمدن و چه عاملي باعث ضعف يك تمدن مي‌شود؟ يكي از بحث‌هاي ديگر، عامل مهاجرت است كه باعث دوام تمدن ايران است. حكومت و نظام سياسي ـ تجار و بازرگانان نيز از عوامل ديگر دوام تمدن ايران هستند.
تمدن ايراني از يك تداوم و استمرار تاريخي دارد كه با توجه به عوامل بالا، سازگاري ايجاد مي‌كنند. گسترش سبك‌هاي شعري ارتباط تنگاتنگي با نظام سياسي جامعه ما دارد، كه توانسته‌اند بخش زيادي از ميراث زباني ما را حفظ كنند.
يكي از ويژگي‌هاي زبان و ادب فارسي، ايما و اشاره و كنايه است. زيرا شرايط اجتماعي به ما اجازه نمي‌دهد كه ما به راحتي مشكلات خود را بيان كنيم اين سبك‌ها به راحتي گسترش پيدا مي‌كند. به واسطه پديدة بي‌اعتمادي كه به شرايط اجتماعي و سياسي كشور مربوط مي‌شود. مهمانداري‌ها گسترش پيدا كرد كه شايد فردي كه الان مهمان ما است در آينده به جايي برسد كه ما به او احتياج پيدا كنيم كه اين مسائل ناشي از عدم صراحت و روشن بودن آينده است كه باعث پديده مهمان‌نوازي، چپاول و ... مي‌شود كه در فضاي بي‌اعتمادي صورت مي‌گيرد. خيلي وقت‌ها به رفتار آشكار افراد و منيت آنها آگاهي پيدا كنيم.
شكل‌گيري بسياري از نحله‌هاي فكري اعم از جنبش‌گرايانه (سايه جامگان، نهضف اخوان‌الصفا و ...) تا حد زيادي به شرايطي كه نظام سياسي از آن برخوردارند، برمي‌گردد. زماني كه امكان بيان وجود دارد و در غالب اخوان‌الصفا صورت مي‌گيرد. در موارد ديگر گرايش‌هاي عرفاني، تصوف و ... را داريم كه افراد بسياري از گرايشات خود را به صورت دروني بروز مي‌دهند.
يكي از ملاحظات ديگر در بحث نظام‌گيري كه به عنوان ويژگي فرهنگي گسترش پيدا كرده، اين است كه فرماندهان ايراني هستند و سربازان خارجي هستند. همين مسأله باعث تلطيف كردن حاكميت آنها مي‌شود و امكان درگيري را كاهش مي‌دهد. در تمدن اسلامي، روم، مغول، دولت‌شهرهاي عربي يا مغول در مسند قدرت قرار مي‌گيرند كه اين يكي از ظرافت‌هايي است كه در فرهنگ ايراني صورت مي‌گيرد.
نقش حوزه فرهنگي ايران در فرهنگ‌هاي مختلف
موقعيت چهارراهي فرهنگ ايران، يكي از ويژگي‌هايي است كه ايران در آن قرار دارد. و نزديكي و قرابت با تمدن بين‌النهرين كه تمدني است كه همواره تمدن‌هاي الهي از آن بيرون آمده‌اند.
جايگاه و موقعيت فرهنگي كشور ما
جايگاه و موقعيت فرهنگي كشور ما و مركزيتي كه در كره خاكي داشته باعث شده كه ايران جايگاه خاصي داشته باشد. در بخش اعظم قاره آفريقا، آمريكا و اقيانوسيه. هنگامي كه نوشته‌هاي تاريخي را بررسي مي‌كنيم ياد و نامي از آنها نمي‌بينيم و فقط مركزيت و تمدن ايران مطرح بوده است.
آسياي ميانه، افغانستان و ... بخشي از هند تا شام جزو محدودة فرهنگ ايران نام برده شده است. تمدن هخامنشي در ارتباط با فرهنگ‌هاي مختلف است و نشان مي‌دهد بخش زيادي بازرگاني و تجارت در آن وجود داشته كه با كشف اشياء و كالاهاي مربوط به تمدن بين‌النهرين، نيل و هند و مراكز ايران دلالت بر اين دارد كه از طريق راه شاهي و شعبات زيادي كه در منطقه ايران وجود داشته تجارت و بازرگاني وجود داشته كه گوياي تمدن ايراني بوده است.
در زمان تصرف ايران توسط اسكندر، همان جاده و راه كاركردهاي اقتصادي را نيز به همراه خود دارد. در زمان اشكانيان مي‌بينيم جاده ابريشم ساخته مي‌شود و مقارن است با زمان شناخت ما از چين كه راههاي بازرگاني به آن ختم مي‌شد.
دیالکتیکDialectic
این واژه در آغاز در نزد یونانیان باستان مطرح شد و آن را هنر بحث و گفتگو و بررسی در باب حقیقت از این طریق می دانستند .
در ایده آلیسم هگل ، دیالکتیک حرکت اندیشه است در سه مرحله ، وضع ( Thesis ) وضع مقابل ( Antithesis ) و وضع جامع ( Synthesis )
گذشته از چهره ی تاریخی ، دیالکتیک در اصل (( حساسیت به نسبت )) است . آنچه در قلب مفهوم دیالکتیک نهفته است ، این است که شخص عالم به یک مفهومی ، به یک حقیقتی به نام ” نسبت ” حساس باشد .
• نسبت چند گونه است و مصداق های چندی دارد . یک گونه ی آن ” نسبت جزء به کل ” است . گونه ی دیگر ” نسبت اضداد ” است . ” نسبت عالم به معلوم ” نوع دیگری از آن است .
• نسبت ” عین به ذهن ” نیز می تواند مطرح باشد که مد نظر ما می باشد .
• دیالکتیک یعنی تمامیتی که اجزاء آن در تقابل های دو گانه (Dyadic ) وبیش تر ، نشان دهنده ی خصلت حرکت و تغییر و پویایی آن است .
• پس هر چیزی برای احراز هویت خود ناگزیر بایستی در تقابل با یک چیز متفاوت از خود باشد ، والا تمام اشیاء ، مشابه ، بلکه یگانه بودند . پس هیچ چیز نمی بود الا یکی .
• این مقام وحدت پیش از آفرینش است اما در جهان کنونی و واقعی که حیات وجود دارد ، اگر هم یکی یگانه تنها واقعیت باشد ، که در حقیقت هم چنین است ، ولی در ظاهر اشیاءمختلف واقعیت جهان را تشکیل می دهند : یعنی کثرت یا جهان کثیر ، یعنی جهانی پر از چیزهای متفاوت ، این آغاز شناخت دیالکتیکی است .
• تمام جامعه شناسان زمانی که حرکت ، تغییر ، گذار ، تحول و هرگونه پویایی اجتماعی را بخواهند بفهمند یا تبیین کنند ناگزیر در شناخت این واقعیت دیالکتیکی درگیرند .
مثال
• شرح ماکس وبر در تقابل میان روح سرمایه داری و اخلاق پروتستانیزم ، یک شرح دیالکتیکی از یک واقعیت دیالکتیکی است
• شرح مارکس در تقابل نیروها و روابط تولیدی یک شرح دیالکتیکی است
• گورویچ ، امکان مطالعه ی جامعه را بدون دیالکتیک غیر ممکن می خواند .
او معتقد است بدون دیالکتیک ، ساخت جامعه ” غیر قابل ادراک ” بوده و موشکافی مسائل جامعه ممکن نمی باشد .
دیالکتیک چند اسلوبی
• دیالکتیک در شکل مفهوم تحلیلی ان الزاما نه با ماتریالیسم همبسته است و نه با شکل تک اسلوبی هگلی ، که در آن الزاما در برابر هر ” تزی ” یک ” آنتی تز ” قرار دارد .
• در شکل چند اسلوبی دیالکتیکی ، در برابر هر ” تز“ چندین ” آنتی تز ” وجود دارد که تنها یکی از اشکال آن تناقض است .
• می تواند تقابل یا تغایر یا تخالف یا تضاد و یا تناقض باشد
دیالکتیک عین و ذهن
• اینکه عینیات موجب شکل گیری تفکر و ذهن می شود و یا اینکه انسان ابتدا فکر می کند و سپس عین را ایجاد می کند ؟ از سوالات بنیانی فلاسفه و دانشمندان در طول تاریخ بوده است .
• آنچه که می تواند ما را از این درگیری تاریخی برهاند و موجب پویایی اندیشه گردد این است که بپذیریم این دو در تعامل با یکدیگر می باشند به عبارت دیگر هر یک می توانند علاوه بر علت بودن نقش معلول را نیز داشته باشند .
• رقتارهای ما ( عینی ) تحت تاثیر افکار و ایده های ( ذهن ) ما شکل می گیرد و در عین حال در بسیاری از مواقع تحت تاثیر رفتارهای خود افکار خود را شکل می دهیم ( مواقعی که در جهت توجیه عمل می کنیم )
عقل و علم
• گفته شده است که انسانها از نظر عقلی یکسانند آنچه که باعث تفاوت آنها از یکدیگر می شود علم است . یعنی یک فرد عالم با استفاده از دانش و علم خود می تواند از عقل بهتر و بیشتر استفاده نماید و رفتار عقلانی اوست که موجب درک بهتر شرایط و تصمیم گیری درست و در نتیجه موفقیت بیشتر می شود .
علم و عمل
• آیا اساسا میان علم و عمل همواره دیالکتیک برقرار است ؟و آیا هر علمی می تواند به عمل تبدیل شود ؟
• با رجوع به خود و دیگران به راحتی می توان پاسخ گفت که خیر .
• بسیاری از دانسته های ما صرفا در حد دانش باقی مانده اند و هرگز وارد میدان دیالکتیک نمی شوند و تنها علومی برای ما مطرح هستند که از سطح دانش فراتر رفته و به باور ما تبدیل شده باشند به عبارت دیگر در مورد انها بحث ایمان مطرح شده باشد .
• پس از اینکه به علم خود ایمان پیدا کنیم آنرا در تقابل با عمل قرار می دهیم ( دیالکتیک علم و عمل )
شاید جمله ی زیر مصداق خوبی برای تائید مطلب فوق باشد :
• فلاسفه هیچگاه رهبران جنبشها نبوده اند .
• بنابراین در فرآیند آموزشی خود می بایست از باقی ماندن در مرحله ی اول ( کسب دانش ) اجتناب کرد و با بکار گرفتن علوم فراگرفته شده حال خود را دگرگون نماییم و خودرا از وادی ” بودن ” به مسیر ” شدن ” سوق دهیم که اگر این اتفاق مبارک میسر نشود چه بسا که بود و نبود ما یکسان شود .
تعارضات عین و ذهن
• از آنجایی که تغییرات در عینیات سریع و مشهود و قابل لمس است ولی ذهنیات نیاز به زمان و کار بیشتری برای دگرگون شدن دارد عموما میان آنها فاصله ایجاد شده و تعارضات اجتماعی شکل می گیرد .
• مانند بحث حقوق زنان در جامعه ی ما :
که در قوانین کشور و آموزشهای رسمی مطرح شده ( تغییر در عینیات ) اما در عمل بسیاری از مردان این تغییرات را در ذهنیات خود بوجود نیاورده اند در نتیجه آمار طلاق در جامعه افزایش پیدا کرده است .
انسان حیوانی است با فرهنگ
تعریف فرهنگ :
• فرهنگ مجموعه ی پیچیده ای است که شامل معارف ، معتقدات ،اخلاق ، قوانین ، سنن ، هنرها ،صنایع ، تکنیک ها و بالاخره تمام عادات و رفتارو ضوابطی است که انسان به عنوان عضو یک جامعه آن را از جامعه ی خود فرا می گیرد و در قبال آن جامعه تعهداتی به عهده دارد .
• بنابراین فرهنگ دارای دو بخش مادی و معنوی است
خصوصیات فرهنگ
1- فرهنگ ” عام ” ، ولی ” خاص ” است
فرهنگ به عنوان اینکه یک معرفت بشری است ، عام است
یعنی در هر جا و به هر نحو که جامعه ی انسانی زندگی کند فرهنگ دیده می شود .
- تمام گروه های انسانی برای بدست آوردن مایحتاج زندگی به ساختن ابزار و ادوات و فعالیت های تولیدی و تهیه ی مسکن و لباس و غذا می پردازند . ( تکنولوژی )
- برای حفظ تعادل اقتصادی نظم و قاعده دارند ( مقررات )
- دارای خانواده هستند
- برای حفظ و بقای تمام جوامع ، نظام سیاسی دارند
- دارای جهانبینی و انسان شناسی خاص می باشند
- برای تفهیم مقصود و منظور خود به دیگران و فهمیدن مطالب افراد گروه ، علائم و اشارات و زبان و بیانی دارند .
- همه جوامع انسانی برای بیان آرزو، غم و شادی ، دارای رقص ، آواز ، قصه ، نقاشی و هنرهای خاص هستند
• با اندک توجهی به گروه های اجتماعی دیگر ملاحظه می شود که با وجود تشابه در کلیات و خطوط اصلی ، تفاوتی در اعمال ، ابزار و رسوم و قوانین و معتقدات و بالاخره تمام وجوه فرهنگی وجود دارد .
• به عبارت دیگر ، این فرهنگ (( عام )) در هر جامعه ، میوه و ثمره تجارب (( خاص )) آن جامعه است که بنا بر مقتضیات زمانی و مکانی ، تطور و تحولی ویژه دارد
2- فرهنگ ” ” متغیر ” ، ولی ” ثابت ” است
• تمام پدیده های اجتماعی بنا برمقتضیات زمان و بر اساس اختراعات و نیازها و آمد و رفت ها دستخوش تغییر و تحول است و ثبات به مفهوم فیزیکی کلمه ، در هیچیک از جنبه های فرهنگی یافت نمی شود و بالطبع ، سنن و آداب و آرزوها و تکنیک ، هنرآنان نیز تابع این تطور است و در واقع این تغییر ، راز بقا ء و هستی فرهنگ است .
• این تغییر و تحول در زمینه های فرهنگی به قدری کند و بطیء صورت می گیرد که به آسانی نمی توان متوجه آن شد لذا به نظر ثابت می آید .
• پی بردن به این تغییر وقتی امکان پذیر است که فرهنگ فعلی را با فرهنگ گذشته مقایسه کنیم ( یک برش سی ساله )
3- پذیرش فرهنگ ” اجباری ” ولی ” اختیاری ” است
• فرهنگ الزاما تمام حیات اجتماعی ما را در بر می گیرد .
• درست است که انسان در جامعه رشد می کند و مطابق با خواست فرهنگ آن جامعه پذیر می گردد ، زبان آن را می آموزد و مطابق با مقررات و جهانبینی و انسان شناسی آن عمل می کند اما می تواند با استفاده از هوش و استعدادهای خود به کشفیات و اختراعات جدید دست یابد و در افکار خود و دیگران تغییر ایجاد نماید و فضای ” اختیار ” را ایجاد نماید .
اشاعه فرهنگ
• نفوذ و گسترش فرهنگ یک جامعه در جامعه ی دیگر اشاعه فرهنگ نام دارد
• اشاعه فرهنگ از بخش مادی ان آغاز می شود
• در اشاعه فرهنگ ، قشر مرفه در جامعه ی مقصد بیشترین نقش را دارد
منطقه فرهنگی
• جوامعی که از خصوصیات جغرافیایی مشابه برخوردار هستند یک منطقه فرهنگی را ایجاد می کنند زیرا دارای فضای مادی و تکنیکی مشترکی هستند مانند بلوچستان ایران و پاکستان
تعامل فرهنگی
• برقراری ارتباط میان فرهنگ ها یک ضرورت است که موجب رشد آنها می شود لذا می توان گفت ، بده - بستان فرهنگی میان جوامع را تعامل فرهنگی می گویند
تهاجم فرهنگی
• تهاجم فرهنگی بدنبال اشاعه فرهنگ صورت می گیرد هنگامی که :
احساس ضعف یک فرهنگ در قبال فرهنگی دیگر زمینه را فراهم می سازد تا علاوه بر نفوذ و تسلط بخش های مادی فرهنگ مطلوب ، بخش های غیر مادی آن هم به سرعت از سوی جامعه ی ضعیف پذیرفته شود و هویت ملی و قومی انها کم رنگ شده و بتدریج نابود گردد
راهکار
• اینکه می بایست میان فرهنگ ها تعامل باشد یک امر بدیهی و پذیرفته شده است ولی برای پرهیز از مورد تهاجم واقع شدن لازم است تا توسط متولیان فرهنگی قوی با برنامه ریزی های درست و بجا ، اولا :
• تفکیک لازم میان فرهنگ مادی و فرهنگ غیر مادی جامعه به افراد بویژه جوانان آموزش داده شود تا مقایسه ها بدرستی صورت گیرد مثلا پیشرفت های فضایی را با آموزه های دینی مقایسه نکنند.
• ثانیا : فرهنگ معنوی خاص می باشد و چه بسا که در یک فرهنگ دربخش غیر مادی خود در مقایسه با فرهنگ معنوی کشورهای توسعه یافته برتر هم باشد .
• ثالثا : در مقایسه بخش معنوی فرهنگ ها تنها می بایست بر مفاهیمی پرداخت که در تمامی فرهنگ ها مشترک است مانند ، صداقت ، نظم ، وجدان کاری و...
ارزیابی فرهنگ ها
• جلوه های فرهنگی یک جامعه را نمی توان بر اساس معیار و ضابطه ای ارزیابی کرد . در زمینه های فرهنگ مادی اگر یک پدیده ، جدا از مجموعه ی بهم پیوسته ی مسائل اجتماعی در نظر گرفته شود امکان ارزیابی و سنجش آن وجود دارد
• ولی ارزیابی نهادهای اجتماعی چون خویشاوندی ، اعتقادات ، زبان و هنر یک جامعه عملا وقتی صورت می گیرد که شخص آن ها را با جامعه ی خود مقایسه کند و بالطبع قضاوت قبلی مقایسه کننده درباره ی جامعه ی خود و جامعه ی مورد نظر ، عامل و معیاری است که مقدار اختلاف کفه ی ترازو را تعیین می کند . این اعتباری بودن باعث شده است که محققین مردم شناس ، از اظهار نظر و ارزیابی مسائل فرهنگی بر حذر باشند . زیرا سنجش گروه ها ، به این بستگی دارد که محقق به کدام گروه تعلق داشته و به چه اصول اجتماعی و سیاسی و اعتقادی پایبند است .
• اگر در مردم نگاری ، توجه به بیان وقایع ، بدون ارزیابی و مقایسه ، صورت می گیرد برای اینست که تحقیق حتی المقدور از مسیر واقع بینی منحرف نشود و برای بیان و تحلیل یک پدیده ، محقق تحت تاثیر تفاوت هایی که بین جامعه ی خودش و جامعه ی مورد مطالعه وجود دارد قرار نگیرد .
قوم مداری
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کبرا گلستانی
مدیران انجمن: کبرا گلستانی