شنبه, 12 خرداد 1403

 



موضوع: اثرگذاری تلویزیون بر الگوهای فرزند پروری

اثرگذاری تلویزیون بر الگوهای فرزند پروری 10 سال 5 ساعت ago #86314

  • علی محمدی
  • علی محمدی's Avatar
  • آفلاين
  • دانشجو
  • ارسال ها: 149
  • Thank you received: 48
اثرگذاری تلویزیون بر الگوهای فرزندپروری

یکی از کارکردهای مهم خانواده، اجتماعی کردن کودکان است که در آن، کودک، مجموعه هنجارها و ویژگی‌های فرهنگی جامعه مرجع خانواده را درونی می‌کند. بدین ترتیب، این امر در حیات اجتماعی کودک مرحله مهمی محسوب می‌شود و در این روند مدرسه و رسانه‌های گروهی به ویژه تلویزیون، همکار و در عین حال رقیب‌های اساسی تلقی می‌شوند. زندگی در جهان صنعتی، والدین را چنان در تنگنا قرار داده است که آنان، آگاه یا ناآگاه، وظایف آموزشی و تربیتی خود را به نهادهای رسمی و غیررسمی آموزشی از جمله رسانه‌ها سپرده‌اند.

آنچه امروزه دغدغه والدین و صاحب‌نظران علوم اجتماعی و رفتاری است،‌ نوع پیام‌ها و الگوهای ارائه شده در رسانه‌ها در حکم نهادهای اثرگذار و غیررسمی آموزش است. شکسته شدن مرزهای فرهنگی در انتقال پیام، فرآیند جامعه‌پذیری را از شکل متداول آن خارج کرده و گاه موجب بروز شکاف‌های فرهنگی بین نسل‌ها در جوامع شده است. (نک: رایت (2001) و الکایند (2007) به نقل از: گونزالز منا، 2009).

آنچه در جهان معاصر، فرآیند جامعه‌پذیری و شکل‌گیری رگه‌های شخصیتی کودکان را تحت تأثیر قرار داده، تحول شگرف رخ داده در شیوه‌ها و الگوهای تربیتی که به طور گسترده‌ای شیوه‌های فرزندپروری را دگرگون کرده است. این تحول بر نهادهای آموزشی نیز اثرگذاشته و محتوا و قالب آموزش و تربیت را متحول کرده است. تلویزیون نیز، به تبع این دگرگونی، روش‌ها و راه‌بردهای جدیدی برای برقراری ارتباط با مخاطبان خود به ویژه کودکان در پیش گرفته است و الگوهای برنامه‌سازی متأثر از این روند، تغییرات چشم‌گیری کرده‌اند. (ساروخانی، 1387و گونتر و مک‌آلیر 1380)

در جامعه ما، والدین هنوز دیدگاه‌های سنتی در تربیت کودکان را بر نظریه‌های جدید ترجیح می‌دهند. این مشکل شاید ناشی از ناهما‌هنگی در ارائه اطلاعات باشد. با این حال، پژوهش‌های متعددی که در گستره روان‌شناسی و جامعه‌شناسی انجام گرفته است، ناکارآمدی نسبی الگوهای سنتی فرزندپروری را تأیید و بر کارآمدی دیدگاه‌های مبتنی بر علوم تربیتی تأکید می‌کند. مهم‌ترین ویژگی دیدگاه‌های جدید این است که با تکیه بر پژوهش‌ها و نظریه‌های علمی به دست آمده‌اند و ضریب اطمینان بالایی دارند. در دیدگاه سنتی به تفاوت کودکی و بزرگ‌سالی تنها از جنبه‌های کمّی توجه می‌شود.

از این نظر، کودک، فرد بزرگ‌سالی است که صرفا اندام‌ها و مجموعه توانایی‌های او در اندازه‌های کوچک‌تر و کم‌تری است، بدون آنکه تفاوتی کیفی در توانایی‌ها و ظرفیت‌های کودکان و بزرگ‌سالان در نظر گرفته شود. بدیهی است این دیدگاه در گستره تعلیم و تربیت نیز راه‌بردهای تربیتی خود را بر کمیّت استوار می‌کند، نه کیفیت. به عبارت دیگر، با توجه به اینکه بزرگ‌سالان قادر به پذیرش میزان معینی از مفاهیم و اصول هستند، در ارائه این مفاهیم و اصول به کودکان باید نسبت کوچک‌تری از آنچه بزرگ‌سالان درک می‌کنند، به کودک منتقل شود (فان ایورا، 1990).

در رویکردهای علمی، کودکان و مجموعه توانایی‌ها و ظرفیت‌های آنان تفاوتی کیفی و کمّی با بزرگ‌سالان دارند. امروزه، در پرتو پژوهش‌های انجام گرفته در گستره روان‌شناسی رشد، شناخت ما از کودکان به طور چشم‌گیری افزایش یافته و نظریه‌های برجسته و قوام‌یافته‌ای در تحول شناختی، عاطفی، جسمی و اجتماعی کودکان تدوین شده است. دلالت‌ها و راه‌بردهای تربیتی این نظریه‌ها، همه ابعاد زندگی کودکان و روابط آنها را دربرمی‌گیرد.

ویژگی‌ها و معیارهای رشد جسمانی، نوع و کیفیت رابطه آنها با محیط، آموزش آداب اجتماعی، مراحل و ضوابط زبان‌آموزی، ویژگی‌ها و عوامل اجتماعی شدن، مراحل، ویژگی‌ها و توانایی‌های شناختی، مراحل درک مفاهیم، بازی‌های کودکان، روابط با والدین و هم‌سالان، اوقات فراغت و موارد بسیار دیگری از جمله مقوله‌هایی هستند که پژوهشگران روان‌شناسی کودک بدان‌ها پرداخته و قوانین و هنجارهای سنین مختلف را استخراج کرده‌اند.

در نظریه‌های علمی جدید، ذهن کودک همچون لوح سفیدی تلقی نمی‌شود که هر چیزی را بتوان بر آن نوشت یا حک کرد، بلکه ذهن کودک، در برخورد با درون‌شدهای محیطی، به صورت فعال عمل می‌کند و این اطلاعات را با استفاده از ابزارهای خاص خود گزینش و تفسیر می‌کند.تلویزیون، رسانه‌ای فراگیر و اثرگذار به شمار می‌آید. بنابراین، با توجه به کارکردهای آموزشی و تربیتی خود می‌تواند نه به عنوان رقیب، بلکه به عنوان نهادی یاریگر والدین باشد و به تبع آن، خانواده را به سوی به کارگیری دیدگاه‌های علمی هدایت ‌کند.

این موضوع با توجه به نکات زیر مهم‌تر جلوه می‌کند:

1. برخی از الگوها و نظام‌های فرزندپروری، عموماً غیر علمی‌اند و اساس آنها را سلیقه‌های شخصی والدین تشکیل می‌دهد. باورهای غلط و گاه تعصب‌های خشک و بی‌پایه بر الگوهای فرزندپروری اثر می‌گذارند. در این نظام‌ها، ویژگی‌ها، و عموماً خود کودک نادیده گرفته شده است و هیچ روش و شیوه واحدی در فرآیند تربیت کودک در نظر گرفته نمی‌شود. این موضوع، علاوه بر آثار منفی اجتماعی‌ که در حال و آینده ممکن است نشان دهد، به تکوین شخصیتی ناسالم در کودک کمک می‌کند.

2. ناهماهنگی الگوهای تربیتی مورد تأیید نهادهای مسئول، مثل خانواده، مدرسه، گروه‌ها و نهادهای اجتماعی، رسانه‌ها و حتی پدر و مادر، گاه مجموعه متعارضی از مفاهیم و هنجارها را به کودک ارائه می‌دهد. این امر به خودی خود، پی‌آمدهای جبران‌ناپذیری در سازگاری اجتماعی و بهداشت روانی فرد دارد.

3. گستره آگاهی‌ها و اطلاعات والدینی که متمایل به تربیت صحیح فرزندان خود هستند، بسیار محدود است. توصیه‌های تربیتی سنتی نیز که عموماً در تعالیم مذهبی و ادبیات حکیمانه ریشه دارند، به علت درخور تأویل بودنشان یا کمتر به کار گرفته شده یا به سوء تعبیر دچار گشته‌اند. نظر به سیّالی فرآیند رشد در کودکان، توصیه‌های تربیتی باید با توجه به ویژگی‌های عقلی، عاطفی، اجتماعی و جسمی مرحله و سن خاصی از کودک به کار گرفته شوند. تعمیم راه‌بردی خاص به تمام دوره‌ها و سنین نارواست و ممکن است آثار منفی به بار آورد.

با توجه به موارد پیش‌گفته، پرسش مهم این است که آیا رسانه‌ها همواره آثار و پیامدهای مثبتی در این گستره بر جای می‌گذارند؟ پاسخ به این پرسش بسیار مشکل و گاه متناقض است. مبانی نظری رابطه رسانه، جامعه و خانواده، بر نقش مثبت رسانه‌ها تأکید دارد، اما در عمل، نتایج تحقیقات بی‌شمار در مورد بازنمایی خانواده، خشونت رسانه‌ای، ترویج مصرف‌گرایی، سکس و...، نقش منفی آنها را برجسته‌تر منعکس می‌کند.

با این‌حال، باید همواره بر این اصل پافشاری کرد که تلویزیون یکی از رسانه‌های مؤثر در تغییر نگرش است و نقش مؤثری در اصلاح دیدگاه والدین دارد. اثر متقاعدکنندگی پیام‌های تلویزیونی به روشنی تأیید شده است. اصولاً رسانه‌ها از طریق ارائه مسئله، موضوع‌های متعددی را در کانون توجه مخاطبان خود قرار می‌دهند و از این طریق، سبب مطرح شدن آن موضوع و کسب اعتبار اجتماعی برای آن می‌شوند.

وقتی موضوعی از رسانه پرقدرتی چون تلویزیون پخش می‌شود، آن مسئله، پدیده‌ای اجتماعی تلقی می‌شود و نظر رسانه نیز در قالب قبول یا طرد آن پیام مطرح می‌شود. بنابراین، مخاطب دیگر نمی‌تواند بی‌اعتنا و منفعل باشد، بلکه باید نظر خود را با رسانه هماهنگ کند یا اینکه در برابر آن قرار گیرد. این چالش، انگیزه لازم برای جست‌وجوی اطلاعات بیش‌تر و دست‌یابی به تعادل را فراهم می‌کند و در نهایت، به تغییر نگرش می‌انجامد. بنابراین، ناگفته پیداست که تلویزیون می‌تواند در قالب برنامه‌های مختلف، نگرش‌های سنتی و غیرعلمی والدین را نسبت به راه‌بردهای تربیتی و الگوهای فرزندپروری را تغییر دهد (سیمپسون، 1997).

ارائه اطلاعات درست و علمی به والدین و کسانی که به نوعی با کودکان سروکار دارند، فواید چندگانه‌ای دارد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:الف) این اطلاعات، دامنه آگاهی‌های والدین از ویژگی‌ها و صفات دوره‌های مختلف رشد را افزایش می‌دهند و آنها را برمی‌انگیزند تا متناسب با خصوصیات هر مرحله از رشد، راه‌بردی ویژه در تربیت کودکان در پیش گیرند. این موضوع ضمن آنکه سلامت فرآیند تربیت کودک را تضمین می‌کند، از برخوردهای سلیقه‌ای با این مقوله و در پیش گرفتن روش آزمایش ـ خطا جلوگیری می‌کند.

ب) نگرش والدین نسبت به الگوهای تربیت و آموزش کودکان را اصلاح می‌کند. چنان‌که اشاره شد، نظریه‌های علمی تمام ابعاد زندگی کودک را دربرمی‌گیرند و عمل بر مبنای آنها سبب جلوگیری از بروز آثار منفی ناشی از تعصب‌ها و هنجارهای غلط و بی‌پایه در نظام سنتی تربیت می‌شود.

این موضوع در مورد مربیان آموزشی نیز صادق است؛ چرا که آگاهی از ویژگی‌های کودکان و دلالت‌های آموزشی نظریه‌های رشد، روند آموزش را کارآمد می‌سازد و بهره‌وری نظام آموزشی را افزایش می‌دهد. به طور نمونه، دانستن این موضوع که کودکان در چه سنینی می‌توانند مفاهیمی مثل، مکان، حجم، عدد، وزن، خدا، مرگ، عدالت، دموکراسی و غیره را درک کنند، از بروز برخی سوءتفاهم‌ها و معضلات آموزشی جلوگیری می‌کند.

ج) ارائه پیشنهادها و راهبردهای تربیتی ـ آموزشی و برانگیختن والدین برای به کارگیری آنها، الگوهای آموزشی را غنا می‌بخشد و شکوفایی استعدادهای بالقوه کودکان را به دنبال خواهد داشت. خود این موضوع، بهداشت روانی کودکان و خانواده را گسترش می‌دهد و از بروز بسیاری از اختلالات رفتاری، ناهنجارهای اجتماعی و مشکلات تحصیلی و شغلی جلوگیری می‌کند. امکان دسترسی به اطلاعات درست سبب افزایش کفایت والدین و مربیان می‌شود و هم‌گام با دیگر نهادهای مسئول، توسعه اجتماعی و فرهنگی را تسهیل می‌کند.

باید این واقعیت را پذیرفت که کودکی، برهه‌ای حساس در زندگی است و کودک در تعامل با محیط آن را کشف می‌کند و نظام شخصیتی وی نیز متناسب با امکاناتی که محیط در اختیار او می‌گذارد، شکل می‌گیرد. بنابراین، وظیفه نهادهای هر جامعه این است که امکاناتی در خور برای رشد بهینه کودک فراهم آورند. در جامعه ما، تلویزیون، با توجه به زمینه و فراوانی مخاطبانش، یکی از مؤثرترین رسانه‌هاست، اما آنچه در این زمینه، مهم تلقی می‌شود، توجه کافی به عوامل مؤثر در پذیرش پیام است. پیام‌های معتبر وقتی به شکلی جذاب ارائه می‌شوند، پذیرفتی‌تر جلوه می‌کنند. غفلت از متغیر مهمی مثل جذابیت، کارآمدی رابطه مخاطب ـ رسانه را خدشه‌دار می‌کند.

- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920803000512#sthash.05oftvJO.dpuf
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: حسن گل احمدي
مدیران انجمن: حسن گل احمدي