دوشنبه, 31 ارديبهشت 1403

 



موضوع: فرهنگ:

فرهنگ: 9 سال 11 ماه ago #83064

فرهنگ معين واژه‌ «فرهنگ» را مرکب از دو واژه «فر» و «هنگ» به معنای «ادب»، «تربیت»، «دانش»، «علم»، «معرفت» و «آداب و رسوم» تعریف کرده‌است.
فرهنگ را ادوارد تایلور (۱۹۱۷-۱۸۳۲)، مجموعه پیچیده‌ای از دانش‌ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعه خویش فرا می‌گیرد؛ تعریف می‌کند.
در تعريف «باورها» یا «اعتقادات» بايد گفت؛ مجموعه‌ای از افکارند که به زندگی معنا می‌بخشند. باورها ادراک ما از هستی را می‌سازند. چنین اندیشه می‌شود که باورها نقش فرماندهی در مغز دارند و زمانی که فکر می‌کنید که امری درست است، باور شما به مغز فرمان می‌دهد تا به دنبال چیزی باشد که از اعتقادات شما حمایت کند. كه مجموعه‌اي از «نظرات»، «باورها» و «نگرش‌ها» را «ايدئولوژي‌» گويند.
هر منطقه از هر کشوری می‌تواند فرهنگی متفاوتی با دیگر مناطق آن کشور داشته باشد. فرهنگ به وسیله آموزش، از نسلي به نسل بعدی منتقل می‌شود؛ در حالی که «ژنتیک» به وسیله وراثت منتقل می‌شود.
بخشی از فرهنگ را هم « سنت‌ها و مراسم» می‌سازند. آن‌ها تفکر و باوری‌ هستند که برخوردار از آدابی تکرار شونده‌اند. به سخن دیگر، «آيين‌ها و سنت‌ها»، اعمالی تکراری پیرامون فرهنگ‌ هستند. همین فرهنگ است که مرزهای یک جامعه و باورهای مردمان آن را مشخص می‌کند و هويت آنان را شکل می‌دهد و می‌سازد. هنگام بررسی فرهنگ باید به دو نکته توجه داشت:
1. «پهنه فرهنگي»
2.«قدرت فرهنگ‌ها»
هر سيستم فرهنگي، در یک زيستگاه طبيعي رشد می‌کند. از این رو بی‌تردید محيط بر فرهنگ تأثیر خواهد گذاشت. چنین تأثیرگذاری‌ای را «پهنه فرهنگي» می‌نامند.
از سویی دیگر ما دو نوع فرهنگ داریم؛ یکی «فرهنگ قدرتمند» است که پایه‌های استواری دارد و در نتیجه باقی می‌ماند و دیگری فرهنگی است که سُست و ناتوان است و از بین می‌رود. در این میان، آن فرهنگی می‌تواند باقی بماند که نیرومند باشد. دلیل نابودی برخی فرهنگ‌ها را باید در توجیه‌نشدن عقلانی و کاربردی آن فرهنگ‌ها دانست؛ اما مسئله این‌جاست که فرهنگ‌هایی نیز وجود دارند که با آن‌که توجیه کاربردی دارند، اما در حال از بین رفتن‌اند؛ چون ریشه‌های آن‌ها بیرون کشیده نشده و نیرومندی آن بروز نیافته‌است. از سویی دیگر اگر «محتوای» فرهنگ‌ها سنگین و بدل به قوانینی دست و پاگیر شود، آن‌گاه خطر از بین رفتن آن افزایش می‌یابد.
2.تنوع فرهنگي(Cultural variation)
«تنوع فرهنگی» غالباً به مفهوم «گوناگونی فرهنگ» و در معیاری وسیع «تفاوت» فرهنگِ جوامعِ مختلفِ انسانی در مناطق مختلف اين كره خاكي است.
وقتی صحبت از تنوع فرهنگی می‌شود لزوماً تفاوت فرهنگی بین کشورها مد نظر نیست. به عبارت دیگر، همواره فرهنگ‌ها با کشورها یکی نیستند. همانطور که باند و اسمیت (۱۹۹۸) نشان داده‌اند: «وقتی ما کشورها را بر مبنای تفاوت‌های فرهنگی از یکدیگر جدا می‌کنیم، نباید از تنوعِ فرهنگیِ بیشماری که درونِ بسیاری از این کشورها وجود دارد غافل شویم.» برای مثال تفاوت بینِ فردگرایی (دیدگاهِ فرد محور به زندگی) و جمع گرایی (دیدگاهِ جمع محور به زندگی) را در نظر بگیرید.
برای نمونه، اکثر شواهد و مدارک نشان می‌دهد که فرهنگ امریکایی بیشتر از آنکه جمع‌گرا باشد، فردگراست. با این وجود دریافتند که این ادعا به طور واضح در مناطق مختلف آمريكا قابل اثبات نيست لذا بایستی در نظر داشته باشیم که هنگامِ بررسی فرهنگِ یک کشور، ما با یک فرهنگِ ثابت و یکپارچه روبرو نیستیم.
3.تهاجم فرهنگي:
برای فرهنگ تعریف‌های زیادی گفته شده اما به طور خلاصه و خیلی ساده می‌توان گفت که فرهنگ مایه‌های فکری و ارزشی است که رفتارهای اختیاری و اجتماعی انسان، تحت تاثیر آنها قرار می‌گیرد و شامل شناخت‌ها و باورهای انسان، ارزش‌ها و گرایش‌ها و رفتارها و کردارها می‌باشد. بر این اساس «تهاجم فرهنگی» عبارت خواهد بود از: هر گونه حرکتی از جامعه بيگانه که در صدد تغییر یا تحریف ارزش‌ها و رفتار و کردارهای انسانی و ملتی مي‌باشد. به عبارت دیگر تهاجم فرهنگی یعنی اینکه ملتی، بخواهد فرهنگ رایج و غالب یک ملتی را از دستش گرفته و فرهنگ خود را به آنها تحمیل کند. تا ملت مورد تهاجم گرفته تحت سلطه این ملت در آمده تا از این وسیله به این ملت تسلط یافته و ضربان اقتصادی و سیاسی و نظامی آن را در دست خود بگیرند، و برای اینکار آسان‌ترین راه کم و هزینه‌ترین راهها، همان تغییر فکر و خط مشی ملّتی است. اینکه فرهنگ شما، فرهنگ خوبی نیست اینگونه فکر کرده‌اید که به اینجا رسیده‌اید، شما متحجرید، و انواع شعارهای به ظاهر زیبا، همچنانکه یکی از ماموران سیا نیز در گزارش‌هایش نوشته که اتحاد جماهیر شوروی به این دلیل شکست خورد که متوجه نشد که اگر چارچوب فکریش را عوض کند، خود به خود همه چیز اعم از نظامات سیاسی و اقتصادی نیز عوض خواهد شد. بر این اساس همیشه، قبل از تهاجمات نظامی، تهاجمات فرهنگی صورت می‌گیرد.
تهاجم فرهنگی «دو هدف» در ضد هم می‌تواند داشته باشد، یعنی زمانی تهاجم فرهنگی به علیه یک ملتی به خاطر این است که آنها فرهنگ متعالی ندارند و از نظر فرهنگی و علمی و اجتماعی در انحطاط به سر می‌برند در چنینی شرایطی اگر یک فرهنگی علیه چنین فرهنگی، قیام کند، چنینی تهاجمی خوب است. به عنوان مثال اگر فرهنگی آمد و فرهنگ مصرف‌گرایانه یک ملت را که به تولید ارزش چندانی نمی‌دهند را تغییر داد و فرهنگ آنها را به فرهنگ تولیدی تبدیل کرد، چنین تهاجم فرهنگی نه تنها بد نیست بلکه واجب نیز می‌باشد.
اما در مقابل، تهاجم فرهنگی یک هدفی نیز دارد و آن اینکه باورهای صحیح را از مردم بگیرند و در مقابل باورهای دروغین و ارزش‌های غلط را به آنها تلقین دهند، که چنین تهاجمی بد است و باید در مقابلش ایستاد، امروزه یکی از اهداف تهاجمات فرهنگی، تأمین منافع اقتصادی کشور حمله کننده می‌باشد. بویژه در ملت‌هایی که مادی‌گرا بوده و چیزی غیر از مادّیات را قبول ندارند. این دسته از افراد، از فرهنگ به عنوان ابزاری برای رسیدن به هدف‌های اقتصادی خود بهره می‌برند. چرا که برای چنین افرادی ارضای شهوات و مال اندوزی و ثروت، فقط مطرح بوده و چيز دیگری مطرح نیست و چون به این نتیجه رسیده‌اند که با اسلحه فرهنگ به دلخواه خود می‌رسند؛ بر این اساس، از تهاجم فرهنگی استفاده می‌کنند. یعنی برای چنین افرادی مطرح نیست که کشور مورد حمله شونده آیا دارای فرهنگ صحیح است یا غلط و اصلاً در فکر اصلاح آن فرهنگ نمی‌باشند. بلکه به عنوان وسیله‌ای استفاده می‌کنند تا جائی‌که اگر دیدند این ابزار قدیمی شده، آنرا رها کرده و دست به دامان ابزارهای دیگری می‌شوند.
براساس تعریف فرهنگ که آمد؛ همان مایه‌های فکری یک ملت‌ها است. اولین قدم در تهاجم فرهنگی تغییر اساس و پشتوانه فکری و ارزش یک ملت است. چون هر ملّتی بر اساس نوع فکر و اندیشه‌اش، اقدام به کاری می‌کند. چون اگر در ملتی روحیه صرفه‌جوئی هست، الگوي ملتی روحیه تولید است، اگر در ملتی غیرت، تعصبات صحیح، جوانمردی، احترام به بزرگان، حقوق دیگران مطرح است؛ به این دلیل است که اين موضوعات پشتوانه فکری آنها است. بر این اساس برای اینکه بر چنین ملتی تسلط یابند باید این باورها و مایه‌های فکری عملی آنها را بگیرند. به جای روحیه صرفه جوئی، رویحه چشم و هم چشمی و مد را بدهند، به جای غیرت و تعصب در ملتی روحیه بی‌‌بندوباری و فحشا را تزریق کنند و چنین تبلیغ کنند که اینها مظاهر فرهنگی است.
پس با توجه به مطالب گفته شده، از میان انواع تهاجمات؛ «تهاجمات فرهنگی» با نظر بر اینکه اساس رفتار و اندیشه هر ملتی را هدف قرار داده خطرناک‌تر بوده، زیرا ملتی که از نظر فرهنگی، در تسلط ملت دیگري باشد؛ از نظر نظامی، سیاسی، اقتصادی نیز اين وابستگي وجود خواهد داشت.
4. تفاوت تهاجم فرهنگي و تبادل فرهنگي:
تهاجم فرهنگی، نوعی ارتباط فرهنگی است که در آن، حداقل، یکی از سه هدف «تحمیل»، «تخریب» و «تسلیم» فرهنگی تعقیب می‌شود. بر خلاف تبادل فرهنگی که در نهایت، باعث «رشد و زایندگی» فرهنگ خودی می‌شود. پس مي‌توان گفت: فرق تهاجم فرهنگى و تبادل فرهنگى در این است که تهاجم فرهنگى، يك امر منفى است؛ اما تبادل فرهنگى، يك امر مثبت است.
در تبادل فرهنگى، قضیه چنین است: ملت فراگیرنده، مى‌گردد نقاط درست و چیزهایى را که فرهنگ او را کامل مى‌کند، از دیگران تعلیم مى‌گیرد. درست مثل انسانى که ضعیف است و دنبال غذاى مناسبى مى‌گردد. دوا و غذاى مناسب را مصرف مى‌کند، تا سالم شود و نقصش از بین برود. اما در تهاجم فرهنگى، چیزهایى که به ملت مورد تهاجم مى‌دهند، چیزهاى خوب نیست، بلکه چیزهاى بد است.
تبادل فرهنگى انجام مى‌دهیم تا کامل شویم؛ یعنى فرهنگ خودى را کامل کنیم. اما تهاجم فرهنگى انجام مى‌گیرد تا فرهنگ خودى را ریشه‌کن کند. پس، تبادل فرهنگى به انتخاب ملت‌هاست؛ اما تهاجم فرهنگى به انتخاب دشمنان‌ ملت‌ها.
4. فرهنگ ايراني:
عوامل اصلی شکل‌گیری فرهنگ ایران را می‌توان در امپراتوری پارس‌ها (هخامنشیان)، دوران ساسانیان، سلطهٔ اعراب، حملات مغول و دوران صفوی جستجو کرد. افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، آذربایجان و حتی ارمنستان و گرجستان و همچنین کردهای عراق، ترکیه و پاکستان همگی کم و بیش گوشه‌ای از فرهنگ ایران را به ارث برده‌اند. سرود ملی پاکستان به زبان پارسی است. در مجموع می‌توان «عناصر فرهنگ ایرانی» را که فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی ایران است را به اختصار چنین برشمرد:
 زبان پارسی که مهم‌ترین شاخصهٔ فرهنگ ایرانی است.
 جشن‌های ملی از جمله: نوروز و شب یلدا.
 شخصیت‌های اسطوره‌ای از جمله: رستم.
 اساطیر تمثیلی همچون: دیو، سیمرغ و ...
 علم و هنر.
 معماری ایرانی.
 دین اسلام و به‌خصوص مذهب تشیع.
فرهنگ ایرانی با داشتن سنن مخصوص خود همچون «تقویم خورشیدی» خاص خود، از بسیاری از فرهنگ‌های دیگر مجزا می‌شود. در حالی که تقریباً همه کشورهای دنیا از یکی از سه تقویم میلادی (خورشیدی)، هجری قمری (بر اساس ماه) و تقویم چینی (بر اساس ماه) استفاده می‌کنند، تقویم ایرانی به عنوان یکی از دقیق‌ترین این تقویم‌ها با داشتن نقطه شروع بسیار دلپذیر (آغاز بهار) از نقاط برجسته فرهنگی ایران می‌باشد.
ایرانیان چندین بار با تأثیر گذاشتن بسیار بر روی قوم مهاجم، قدرت فرهنگ خود را به رخ قوم مهاجم کشانده‌اند. تأثیر شدید فرهنگ ایرانی بر اعراب و به وجود آمدن مذهب شیعه و تأثیر بسیار بر قوم بدوی مغول انکار ناپذیر است.
جدا از افتخارات تاریخی، فرهنگ ایرانی از «دو مشخصه بارز فرهنگی» برخوردار است که به این فرهنگ هویتی ممتاز می‌دهد. این دو مشخصه، یکی «هنر و ظرافت در لذت» و دیگری « سطح بالای هیجان در زندگی» می‌باشد. فرهنگ ایرانی به شدت در تولید لذت، هنر و شادی، غنی است و مملو از ظرافت‌هایی است که بسیاری از فرهنگ‌های حاکم بر کشورهای پیشرفته فاقد آن هستند. ظرافت‌هایی که در راستای افزایش شادی و هیجان و در نتیجه لذت بیشتر بشر از زندگی تعبیه شده‌اند. از این ظرافت‌های فرهنگی می‌توان به شعر و ادبیات ایرانی و شهرت و نفوذ جهانی آن و یا به جایگاه طنز و موسیقی در فرهنگ ایرانی اشاره کرد. جدا از این هنرهای تجسمی و لذت‌های بصری جایگاه ویژه خود را در فرهنگ ایرانی دارد. از فرش ایرانی که در همه دنیا به زیبایی معروف است تا هنرهای میناکاری‌، خاتم‌کاری‌، منبت‌کاری‌، معرق‌کاری و ده‌ها هنر دیگر ایرانی نشانگر علاقه قابل ملاحظه ایرانیان به زیبایی و ظرافت است‌. یکی دیگر از سمبل‌های ظرافت فرهنگ ایرانی، غذاهای متنوع ایرانی می‌باشد. با اینکه خورشت‌های ایرانی تا حدی شبیه به بعضی از غذاهای هندی است و کباب‌های ایرانی هم دارای شباهت‌هایی به کباب‌های یونانی و عربی است، غذای ایرانی دارای بسیاری عناصر منحصر به فرد خود می‌باشد.
اهمیت لذت، هنر و هیجان در فرهنگ ایرانی از بعدی دیگر هم قابل بررسی است. در حالی که یک ایرانی در ایران، به علت وجود اختلال در بسیاری از سیستم‌های زندگی خود، معمولاً اضطراب بالایی در زندگی خود تحمل می‌کند، در عوض به دلایل فراوان در زندگی خود هیجان زیادی حس می‌کند و کمتر دچار حس تنهایی و گوشه‌گیری می‌شود. کم بودن شاخص فردگرایی در ایران، در مقایسه با بسیاری از کشورهای مغرب زمین، جدا از اینکه حکایت از سنتی بودن بسیاری از ساختارهای فرهنگ ایرانی دارد، علامت وجود روحیه همدلی در ایرانیان است.
5. مشخصه‌هاي فرهنگ ايراني:
از آنجائي كه فرهنگ، يك معناي عام و كلّي دارد از اين‌رو، فرهنگ ايراني نيز شامل آداب و رسوم و اخلاقيات و هنر و دين و... مي‌شود و شايد هر يك از اين زمينه‌ها مشخصه خاص خود را داشته باشد كه بررسي همه آنها از مجال اين ترم بيرون باشد؛ اما به اهم مشخصات فرهنگ ايراني به صورت كلي اشاره مي‌شود.
• عجين بودن با دين و مذهب: از مشخصات بارز فرهنگ ايراني عجين بودن آن با روحيه ديني مذهبي مي‌باشد‌، اين ويژگي فرهنگي كه در تمام تاريخ ايران شاهد هستيم موجب اقبال و استقبال ايرانيان از دين اسلام گشت. از اين روست كه دين اسلام در كليه شئون زندگي ايرانيان نفوذ كرده است.
• پيوستگي آن با معنويات: از مطالعۀ كتيبه‌ها، سنگ نبشته‌ها، الواح، كتب تاريخ، اخلاق، تذكره‌ها و ديوان‌هاي شعر كه در زمان پيدايش خط در ايران در دست است اين حقيقت جلوه‌گر مي‌شود كه با وجود شورش‌ها و خونريزي‌هاي فراوان و تاخت و تاز دشمنان و قبايل وحشي و استيلاي بيگانگان بر ايران، تمدن معنوي و فرهنگ ملي ما با هم پيوستگي خاص دارد و اين پيوستگي منحصر به دوره و عصر معيني نيست بلكه تمام ادوار قبل از اسلام و بعد از اسلام ارتباط كامل دارند.
• عجين بودن آن با علم و هنر: اين مشخصه دانشمندان و هنرمندان و نويسندگان ايراني را نامي و شهرۀ آفاق ساخته است، چه از كسب فرهنگ همسايگان و ملل متمدن ديگر فروگذار نكرده و از هر جا توانسته به دانش و هنر خويش افزوده است. «به طورى كه تاريخ شهادت مى‌دهد، ما ايرانيان در طول زندگانى چندين هزار ساله خود با اقوام و ملل گوناگون عالم، به اقتضاى عوامل تاريخى، گاهى روابط دوستانه و گاهى روابط خصمانه داشته‌ايم. يك سلسله افكار و عقايد در اثر اين روابط از ديگران به ما رسيده است، همچنانكه ما نيز به نوبه خود در افكار و عقايد ديگران تأثير كرده‌ايم‌. هر جا كه پاى قوميت و مليت ديگران به ميان آمده مقاومت كرده و در مليت ديگران هضم نشده‌ايم، و در عين اينكه به مليت خود علاقه‌مند بوده‌ايم اين علاقه‌مندي زياد تعصب‌آميز و كور كورانه نبوده و سبب كور باطنى ما نگشته است. تا ما را از حقيقت دور نگاه دارد و قوه تميز را از ما بگيرد و در ما عناد و دشمنى نسبت به حقايق به وجود آورد.
• برخورد اخلاقي با جامعه و انسان؛ در شهرهاي مختلف ايران مسيحيان، زرتشتيان، كليميان، يهوديان، شيعيان، سني‌ها و... صدها سال پيش از آنكه سازمان حقوق بشري ايجاد شود؛ در كنار يكديگر زيسته‌اند. هيچ‌گاه در فرهنگ ايراني مردم براي همسان نبودن دينشان به ديگر هم ميهنانشان شمشير نكشيدند. هيچگاه نبردهاي ديني در ايران رخ نداد و هزاران سال است كه دهها آئين و باور و مذهب مختلف در كنار يكديگر زندگي كرده‌اند‌. امري كه ميان اعراب و حتي اروپاييان تا پيش از رنسانس رايج بود و هست. اگر گاه تبعيض ديني ديده شده است؛ حاصل حكومت‌هايي است كه بر پايه فرهنگ ايراني استوار نبوده‌اند‌.
برخورد اخلاقي با جامعه، برخورد اخلاقي با جهان، برخورد اخلاقي با انسان، برخورد اخلاقي با طبيعت، احترام به آب و باد و خاك و آتش و مبنا قراردادن اخلاق در همه مناسبات و روابط فردي و جمعي‌؛ همدلي، نيكي كردن، عشق و مهر ورزيدن، ظلم ستيزي و دادگري، ايمان و يكتاپرستي، هنر و موسيقي غني، يكپارچگي، احترام به باورها و گويش‌ها، دفاع از كشور و ميهن دوستي، اهميت پيشرفت، علم، دانش و تربيت؛ ياري به مستمندان , خيرات، بخشش از خصويات ذاتي و بنيادين فرهنگ ايراني است‌. نيكي كردن و انسان محوري نيز از نامورترين خصلت‌هاي ملت ايران است.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: حسن گل احمدي