یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403

 



موضوع: ورزش و رابطه ي آن با فرهنگ

ورزش و رابطه ي آن با فرهنگ 9 سال 10 ماه ago #91094

ورزش به مثابه مقوله ای فرهنگی
مجموعه: ورزش عمومی


بدون شک ورزش و تربیت بدنی در جوامع امروزی دارای کارکردهای اجتماعی و فرهنگی فراوانی است و باید در حوزه پژوهش های اجتماعی و فرهنگی توجه ویژه ای به آن مبذول شود. ورزش و تربیت بدنی پس از پیشرفت سریع در دهه های اخیر به جایگاهی رفیع و جهانی دست یافت. دانشمندان و مدیران ورزش، بویژه گزارشگران و نویسندگان ورزشی، به تقدیم و تکریم این پدیده پرداختند و بشر را در فراغت شیرین خویش به تماشای اسطوره های ورزشی در استادیوم یا از طریق تلویزیون واداشتند، به طوری که پیشرفت ورزشی و ارتقا در جدول جهانی ورزش، شاخص عمده ای از پیشرفت فرهنگی و اجتماعی در تمدن جدید و عامل تعیین کننده ای در رشد اقتصادی و صنعتی به شمار رفت.
پیشگامان پرشورتر ورزش آن را «وجدان جمعی بشر» ، «شکل مدرن پیکارهای اقتصادی و سیاسی» یا «تجلی و تعالی شخصیت انسان برتر» یا به گفته پی یر دو کوبرتن «فروزان ترین شعله مشتعل قلب انسان ها» می نامند. ویلکرسون و دودر، کارکردهای اجتماعی ورزش در جامعه را در مقوله های زیر طبقه بندی کرده اند:
۱) کاهش هیجانات
۲) اثبات هویت
۳) کنترل اجتماعی
۴) اجتماعی شدن
۵) عامل تغییر
۶) بیداری و آگاهی جمعی
۷) احساس موفقیت
در عین حال، در رویکرد جامعه شناسی ورزش، فرهنگ به معنای تایلوری همه ساختارهای ورزش و تربیت بدنی را فرا می گیرد و در تعریف کروبری، فرهنگ شامل همه سازوکارهای رفتاری در ورزش می شود. در این نگرش، ورزش به منزله مقوله ای فرهنگی، شیوه ای تربیتی و جزئی از شخصیت انسانی و یک ضرورت تام اجتماعی است. از طرفی ورزش همه حیطه های رشد و یادگیری و پرورش استعدادهای آدمی را در برمی گیرد و از طرف دیگر، آیینه اجتماع بوده و با سایر ساختارها و نهادهای اجتماعی ارتباطی متقابل دارد و در بعدی عمیق تر جزئی از فرهنگ انسانی و به منزله یکی از وجوه تمایز انسان از سایر موجودات تلقی می شود.
گاهی در میادین و مجامع ورزشی، با دخالت دست های سوء تجاری و سیاسی نقش های اصلی ورزش و ارتباط مستقیم آن با فرهنگ کمرنگ می شود و به جای آن برد و باخت ها، جوایز، پول و شهرت کاذب در درجه نخست اهمیت قرار می گیرد. این رویکرد غالب، دست اندرکاران، بازیکنان، تماشاگران و رسانه های ورزشی را نیز تحت الشعاع قرار می دهد، به طوری که حتی در محیط های علمی و دانشگاهی ورزش نیز با تأثیرپذیری از جریان تک بعدی ورزش چنین روندی رایج می شود و نگرش تک بعدی و غیر فرهنگی به ورزش در برنامه های آموزشی و پژوهشی این رشته وارد می شود.
● علل عدم گرایش پژوهشگران به انجام پژوهش های اجتماعی در ورزش
به رغم گستره و فراگیری ورزش و تربیت بدنی در جامعه، امروزه پژوهش های اجتماعی در حوزه جامعه شناختی و فرهنگی ورزش بسیار اندک و انگشت شمار است.
از یک طرف، جهت گیری پژوهشگران دانش اجتماعی به سمت مباحث نظری و آکادمیک صرف، موجب عدم توجه به مسائل عینی جامعه از جمله پدیده فراگیر ورزش و تربیت بدنی می شود. کندال بلانچارد، مردم شناس معروف در کتاب مفصل و عمیق «مردم شناسی ورزش»بر این نظر تأکید دارد: «لازم است که پژوهش های داخلی جامعه شناسی ورزش از حاشیه به متن آیند ... به همین منظور، باید گفتمان عمومی جامعه نسبت به جامعه شناسی ورزش تغییر یابد. برای رسیدن به این هدف، لازم است که جامعه شناسی و فرهنگ شناسی را به عنوان یک کل بیشتر در معرض کوشش های اجتماع برای اندیشیدن به آزردگی ها و رنج هایش قرار دهیم». بلانچارد همچنین خاطر نشان می کند که «جامعه شناس، باید هم شهروند باشد هم جامعه شناس و این دقیقاً باید روحیه ای باشد که مردم شناسی و جامعه شناسی معاصر را به پیش براند».
از طرف دیگر، بسیاری از پژوهشگران علوم ورزشی بر این اعتقاد هستند که پژوهش اجتماعی ورزش کاری بی فایده است؛ چرا که تأثیری بر عملکرد ورزشکاران ندارد یا برخی از فارغ التحصیلان کارآمد دانشگاه ها و مؤسسات آموزشی تربیت بدنی و علوم ورزشی به این باور نرسیده اند که توانایی انجام مطالعات و تحقیقات اجتماعی ورزش را دارند. شک و تردید کارشناسان علوم دیگر درباره دشوار بودن عینی گرایی در این گونه تحقیقات و نیز تسلط پاره ای از مفاهیم پیرامون ورزش که این پدیده را صرفاً یک سرگرمی و بازی می دانند نیز از جمله مشکلات بر سر راه پیشرفت مطالعات اجتماعی و فرهنگی ورزش به شمار می روند.
در ایران به دلیل کمبود تحقیقات و مطالعات در زمینه جامعه شناسی ورزش، این حوزه علمی ناشناخته مانده است. این در حالی است که چنانچه مبانی اجتماعی و فرهنگی ورزش و تربیت بدنی و کارکردهای گسترده آن در ساختار جامعه و نهادهای اصلی به خوبی شناخته شده و تبیین نشود، جهت گیری و اهداف اجتماعی ورزش و تربیت بدنی با ابهامات فراوانی مواجه خواهد شد.
● وظایف جامعه شناسی در حوزه ورزش
از بسـیـاری جـهـات، جامعه شناسی ورزش نوع خـاصـی از جامعه شناسی کاربردی است. مطالعه ورزش از دیدگاه بین نهادی، میان فرهنگی یا مقایسه ای، همواره دلایل علمی و عملی خود را داراست. به عبارت دیگر، جامعه شناسی ورزش می تواند به روشنگری و همچنین معماری جامعه کمک کند و در هـر دو مـورد دارای پیامدهای عملی باشد.
با توجه به مسائل مطرح شده و به منظور تغییر نگرش جامعه ورزشی به جامعه شناسی ورزش، نقش هایی را نیز باید جامعه شناسان ورزش بر عهده گیرند:
۱) لازم است کنشگران علوم اجتماعی، مشارکت عملی بیشتری در جامعه ورزشی داشته باشند تا با شناخت مشکلات واقعی ورزشکاران، تماشاگران، مربیان و دست اندرکاران ورزش، برای حل آنها از طریق پژوهش های اجتماعی و فرهنگی همت گمارند.
۲) لازم است جامعه شناسان توجه دقیق تری به حوزه جامعه شناسی ورزش داشته و برخی از اولویت های پژوهشی خود را در این جهت سوق دهند.
۳) لازم است نهادها، دستگاه ها و مؤسسات فرهنگی، اجتماعی و ورزشی بخشی از بودجه های مطالعاتی و پژوهشی خود را به موضوع جامعه شناسی ورزش و تربیت بدنی اختصاص دهند
ورزش و رابطه ي آن با فرهنگ
بر هيچكس پوشيده نيست كه بارور شدن يك درخت بستگي دارد به نژاد آن،به طرز كاشتن آن،چگونگي آبياري و تغذيه و چگونگي پيوندش كه در مجموع آن را‹تربيت درخت›مي ناميم.يك ورزشكار نيز همين گونه است و نتايجي كه در آزمايشهاي گوناگون به دست مي آورد بستگي كامل به عواملي دارد كه او را بار آورده اند و ركورد شكني و دوام او در مقام قهرماني هم مربوط به كيفيت آموزشي و محتواي علمي برنامه هاي تمريني اش مي باشد.
اين درست كه پيروزي و ناكامي يك ورزشكار ممكن است در يك زمان معين يا حتي در يك لحظه ي كوتاه به مربي اش يا سازماني مخصوص بستگي داشته باشد اما آنچه واقعاً اهميت دارد گذشته ي او و چگونگي راهي است كه دنبال كرده تا به ميدان هاي بين المللي و احتمالاً قهرماني،راه يافته و اين به عوامل زيادي بستگي دارد كه زيست شناسي،علوم اجتماعي،علوم تربيتي،وضع روحي و رواني،عوامل ارثي روحي و بدني،وضع اقتصادي و حتي جهان بيني او از آن جمله است.
مي دانيم كه ورزش بايد تمام وجود بشري را به كلي فرا گيرد تا او بتواند به والاترين مقام برسد.ولي مگر بدون توجه به عوامل و اصولي كه در بالا گفتيم،چنين چيزي امكان دارد؟امروزه همه چيز به صورت علم درآمده و ورزش هم از آن مستثني نيست به ويژه كه مانند علم پزشكي با دستگاه پيچيده و حساسي مثل بدن سروكار دارد و مطمئناً همانگونه كه پزشكي نمي تواند به علم و تجربه و ممارست دائمي و پژوهش بي اعتنا باشد در ورزش نيز ناگزير بايد از اصول علمي مدد گرفت.چون در اين رهگذر دو هدف عمده وجود دارد.يكي آنكه از اين يك مشت عضله و استخوان و عصب چگونه مي توان حداكثر نيرو و قدرت را توليد كرد و دوم اينكه بالا بردن ميزان بازده بدني از راه تمرينات ورزشي بايد چگونه باشد كه باعث ايجاد روحيه اي سالم هم بشود،به عبارت ديگر اين مسئله مهم است كه "عقل سالم" تحت چه شرايط و ضوابطي در "بدن سالم" ايجاد مي شود.
حال مي بينيم كه تنها فعاليت و زحمت فراوان يك نفر به نام مربي نمي تواند ضامن پيروزي يك ورزشكار يا يك تيم باشد.اين مربي هر اندازه كه پاك،بي آلايش و صميمي باشد اگر ورزشكار تحت تعليمش از نظر فيزيولوژي،تغذيه و به طور كلي پزشكي ورزشي تحت كنترل شديد علمي نباشد و آموزش او با بي اعتناعي به پديده هاي علمي صورت گيرد هرگز نخواهد توانست نتيجه ي مطلوب و با دوامي به دست آورد و اگر توفيق پيدا كند يك اتفاق و يك استثنا بيشتر نيست و نمي تواند دوامي داشته باشد و در هر كشور يا جامعه زماني ورزش مي تواند نمايشگر ترقي گردد كه به يك نظام فرهنگي متكي باشد.
با توجه به اين اصل مي بينيم علت ناكامي ورزش ابهر را بايد در درجه ي اول در فقدان محتواي فرهنگي آن جستجو كرد.ورزش در ابهر به علت عدم توجه به محتواي فرهنگي آن هميشه در انزوا بوده،با توجه به اين اصل مهم كه متأسفانه ورزش در هيچ جامعه اي به تنهايي به وجود نمي آيد و در انزوا ترقي نيز نخواهد كرد،طبيعي است كه در چنين شرايطي قهرمانان ورزشي نيز در دنياي ركورد گيري ورزشي در انزوا مي مانند.ورزش اگر بخواهد و يا مجبور باشد در جامعه به طور انفرادي انجام گيرد نتيجه اي نخواهد داشت جز فقير شدن آن جامعه از ورزش.بررسي ناكامي هاي ورزشكاران بدون يك پژوهش علمي از ديدگاه علوم مختلف نمي تواند پايه و اساس داشته باشد.نه تنها ناكامي ورزشكاران ابهري در برخي از مسابقات،بلكه شناخت علل عقب افتاده گي ورزش در ابهر نياز به يك پژوهش عميق دارد تا ريشه هاي علمي آن شناخته شود و ورزش بتواند در جامعه ي ما نيز رسالتي را كه بر عهده دارد انجام دهد .
با توجه به آموزش ورزش در ابهر،مي توان به سادگي قضاوت كرد كه موفقيت قهرمانان ما چه در مسابقات داخلي و چه در صحنه هاي بين المللي ناشي از استعدادهاي فردي آنان است نه محصول علمي آن.
اگر ورزش بر اساس رابطه ي مستقيم خود با فرهنگ،بنا نشده باشد صورت تجملي و تفنني به خود خواهد گرفت و پديده هاي ورزشي از سرشت خود خارج شده و دست خوش هرج و مرج خواهد شد كه اين به سود جامعه نيست.با توجه به اينكه حيات ورزش در شهر ما و به خصوص توسعه ي آن بدون توجه به محتواي علمي آن صورت گرفته،باعث شده كه بناي فعاليت هاي ورزشي بر اساس تك روي پايه گذاري شود و موفقيت هاي ورزشي وسيله اي براي رفع نيازهاي اقتصادي و اجتماعي مختلفي شود،بايد سعي نمود كه با شكل دادن به ورزش يك رابطه ي اجتماعي منطقي بين ورزش و فرهنگ برقرار شود.ورزشكاري كه با ريشه هاي فرهنگي ورزش نا آشنا باشد نمي تواند جز برداشت سطحي،ارزيابي ديگري داشته باشد.ورزش با فقدان محتواي فرهنگي از برابر واقعيتها گريزان خواهد بود و براي حفظ خود از ابزارهايي استفاده مي كند كه آن را به ابتذال مي كشاند.چنين ورزشي در خود نيازي به آشنايي با آرمان هاي ورزشي احساس نمي كند و جز صحنه سازي هايي به نام ورزش تلاش ديگري نخواهد داشت.
در چنين شرايطي نبايد از انحطاط ورزشي و كيفيت عرضه ي آن در صحنه هاي ملي و بين المللي تعجب نمود.زيرا زماني كه ورزش از نظر محتواي علمي فقير باشد جز راه مبالغه،راه ديگري براي جلب توجه ندارد طبيعي است كه در چنين مرحله اي از رشد،ورزش بدون توجه به ضوابط فرهنگي و فقدان جوهر فرهنگي،از ورزشكاران و قهرمانان بت هايي ساخته مي شود كه ورزش به جاي همگاني شدن به انحطاط كشانده مي شود.براي بهبود اين شرايط و به دست آوردن بازده هايي در سطح بين المللي،نياز مبرم به يك تغيير و تحول بنيادي براساس روابط اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي داريم.زيرا تحول در ورزش بدون ترقي و تعالي علوم نامبرده و توجه دائمي به آنها،امكان پذير نيست و براي نيل به اين اهداف،همانند ساير بخش هاي فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي به برنامه ريزي هاي كوتاه مدت،ميان مدت و بلند مدت است كه بر اساس ضوابط علمي و آماري باشد.اميدواريم اين تغيير و تحول بنيادي در ورزش ابهر سريعاً صورت گيرد تا همه شاهد رشد و اعتلاي ورزش در ابهر باشيم.

ورزش و فـرهنگ



فرهنگ به ساده‌ترین شكل خود كه در تجربه‌ی مشترك مد نظر قرار می‌گیرد، عبارت است از : « اصول مشترك زندگی، ویژگی‌های طبقات خاص، گروه‌ها یا محیط‌های مشترك اجتماعی ». در خصوص گروه‌های خاص افراد ، فرهنگ‌ها ممكن است همانند فرهنگ مدرسه محلی باشد یا همانند محدوده‌ی دریاچه منطقه‌ای باشند، ملیتی باشند مانند اسكاتلندی، یا جهانی باشند یا همانند فدراسیون جهانی فوتبال مثل همبرگرهای مك دونالد كه به همه جا ارسال می‌شود.
این مثال به ایده فرهنگ اشاره دارد و بطور قابل توجهی پیچیده‌تر از زمانی است كه در ابتدا ظاهر می‌گردد. در قرن بیست و یكم، روندهای فزاینده در مصرف گرایی با، ارتباطات انبوه و استمرارا جنبش‌های اجتماعی كه از آخر قرن بیستم حول و حوش « نژاد» ، جنسیت، محیط وغیره سازمان دهی می‌شوند، همراه است و مفهوم فرهنگ از این مطالعه‌ی مجدد انتقاد آمیز برداشت می‌شود.
این مفهوم سازی مجدد فرهنگ به عنوان نتیجه‌ی توسعه‌ی مطالعات و بررسی‌های فرهنگی و تجربه و تحلیل‌ها توسط عده‌ای از متفكران اجتماعی ضرورت یافته است. فرهنگ فقط به عنوان یك سری از ارزش‌های مشترك و عقاید و فرضیه‌های اثبات شده و شیوه‌های عملكرد به شمار نمی‌رود.
بیشتر این مطالب در خصوص شیوه‌هایی است كه بدان وسیله، ایدئولوژی‌ها و عملكرد‌ها از طریق سیستم‌های معانی كه توسط شبكه‌های قدرت، سازمانی‌ها و نهادها ایجاد شده ، بنا می‌شود و به آنها مشروعیت می‌بخشند.
در نتیجه‌ی فرهنگ‌های ورزشی با فرآیندها، عملكردها ، معلومات و مقوله‌هایی تكمیل می‌شود كه قابل درك باشند. ورزش دیگر نه تنها جنبه‌ی خنثی نداشته بلكه تجارت مثبت رقابتی یا تفریحی رامهیا نموده و قدرت و سیاست بر آن نفوذی ندارد و تنها فضایی متعلق به منازعات و كشمكش‌های تسلط و برتری است.
انتقادات در خصوص ورزش به عنوان « ابزاری درست» در سال‌های 1970 شكل گرفت و در سال‌های 1980 به عنوان به عنوان واكنش‌هایی در خصوص مباحث آكادمیك كاربردی در جامعه شناسی ورزش ضرورت یافت. این مبحث با شاخص مرد مطرح گردید و همان‌طور كه هال ( 1996) و هارگریوز( 1994) یادآور این مطلب بودند، سعی بر آن داشتند تا مفهومی از ارتباط بین ورزش و دیگر اشكال فرهنگی ارائه دهند، ارتباط قدرت بین مردان و زنان را نادیده انگاشتند.
معهذا، بیشتر بررسی‌های اخیر در ورزش، توجهات را به جنسیت و تجزیه و تحلیل انتقادآمیز جلب نمودند.زمینه‌ی مطالعات و بررسی‌‌های ورزشی از لحاظ علم‌گرایی و نژاد پرستی مورد انتقاد قرار گرفت. این انتقادات، بیشتر بر نقش مهمی كه ورزش در انتقال و مشروعیت بخشیدن به ایدئولوژی‌ها و نمادهای خاص مردانگی و زنانگی ایفا می‌كند، تاكید می‌نماید.
به لحاظ تاریخی، در فرهنگ‌های غربی، ورزش شكل واحدی از زندگی فرهنگی را تشكیل می‌دهد و بطور همه جانبه نمادهایی از مردانگی و میهن‌پرستی بوده و در برگیرنده‌ی جلوه‌های تهاجمی قدرت و رقابت فیزیكی می‌باشند. بنابرانی رواج فرهنگ‌های ورزشی و فرآیندهای ایدئولوژی كه آنها را پی‌ریزی می‌نمایند، نقش به سزایی در اشكال آرمانی دلاوری شخصیت مردانگی در دوره‌ی خاصی از تاریخ ایفا می‌نماید.
ورزش به عنوان فرهنگ مردانه یا فرهنگ مردانگی
ورزش و مردانگی
در فرآیندهایی كه اشكال شاخص مردانگی از طریق ورزش بنا شده و مشروعیت داده می‌شود، آنچه كه مستثنی می‌باشد نیز تعریف می‌گردد. پیام ‌های مردانگی رایج، اشكال آرمانی مردانگی را در همان مقطع زمانی جشن می‌گیردكه همین مورد، طرف مقابل « دیگر» را به درجات پاینتر سوق می‌دهد، بدین معنی كه زمان و اشكال مردانگی با یكدیگر مطابقت ندارند.
از لحاظ فرهنگی این فرم خاص مردانگی از طریق ورزش به بسیاری از مردانی انتقال می‌یابد كه با اینكه آرزوی آن را دارند، اما قادر نیستند فرم معمول مردانگی را داشته باشند و به همین دلیل به عنوان مردانگی برتر درك می‌شود.
بریسان (1990) استدلال بر آن دارد كه ماهیت فیزیكی ورزش به آن شاخص ویژه‌ای را كه دلیل ارتباط اساسی بین قدرت اجتماعی و نیروی فیزیكی است، ارائه می‌دهد . ورزش، عرصه‌ای بزرگ است كه در آن نیروی فیزیكی و تحكم در مردانگی برتر در هم تنیده شده و ایدئولوژی‌های حاصل انتقال می‌یابد.با مفهوم برگرفته از تجزیه و تحلیل گرامسكی در خصوص ارتباطات طبقاتی، معنای برتری از ورزش برداشت می‌شود.
جنبش فرهنگی توسط گروهی شكل می‌گیرد كه نقش مهمی در زندگی اجتماعی ایفا می‌كنند. در هرزمان، شكلی از مردانگی بیشتر از دیگر اشكال مد نظر است. مردانگی برتر می‌تواند به عنوان شكلی از عملكرد جنسیت ( gender ) تعریف شود كه در برگیرنده‌ی پاسخی قابل قبول برای مبحث قانونی مردسالاری است كه وضعیت شاخص و برتر مردان و تابع بودن زنان را تضمین می‌كند.
تجزیه و تحلیل كانل ( 1990) در تاریخ زندگی قهرمان استرالیایی « مردآهنی» : كه در رویدادهای رقابتی شامل شنا، دو، موج سواری به رقابت می‌پردازد، موارد ضد و نقیضی از تجارب روزمره‌‌ی این ورزش كار مرد كه »به گونه ویژه‌ای از مردانگی برتر زندگی می‌كند را تشریح می‌نماید.
كانل (1990) مدعی است گرچه وی بدین گونه زندگی می‌كند وضعیت فرهنگی‌اش را درك نمی‌كند.به عنوان مثال زمانی كه در باره‌ی مردانگی سوال شود، او در تعریف آنچه كه برای او معنا می‌دهد، بامشكل مواجه می‌شود.
برای « مردآهنی» این گونه حیات « خوش نیست» و : قدرت است و به گونه‌ای انحصاری ورزش مردانه وی نیز محفوظ می‌ماند. از طریق این تاریخ زندگی شیوه‌های كه بدان وسیله، فرآیندهای عملكرد برتری بطور برجسته بیان می‌شوند وجود دارند. تجزیه و تحلیل كانل( 1994) نشان می‌دهد كه : برای اشكال ویژه‌ای از مردانگی، مفاهیم برتری وجود دارد كه از لحاظ فرهنگی معنا یافته و معنای آن، ساختاری از شاخص و تصدی را در جنسیت بصورت كلی ثبات می‌بخشد.
به لحاظ فرهنگی الگوی مردانگی بایستی واجد نمونه‌هایی باشد كه به عنوان قهرمان جشن می‌گیرند . استیو( مردآهنی) به طور مشخص در زندگی خودش، برخی الگوهای مردانگی برتر را به نمایش می‌گذارد كه تبعیت از زمان ، حاشیه‌سازی مردان خوشحال و ارتباط مردانگی با خشونت در هنگام رقابت از آن جمله‌اند.
هم چنین او به عنوان قهرمان، بیشتر زمان حیات خود را در مدرسه و در هنگام ورزش بزرگسالان جشن گرفته است. هم اكنون وی به عنوان الگوی رسانه‌ای مردانگی است كه توسط تبلیغ كنندگانی كه اسپانسر نامیده می‌شوند، حمایت می‌شود.
به طور آشكار، « مردآهنی» نیاز دارد شكل آرمان یافته‌ی مردانگی را حیات بخشد كه اگر چه برخی به آن دست می‌یابند ولی توسط اكثر مردان غیر قابل دستیابی است. تحقیق كانل در باب تعدد تجارب مردان، فشار قابل توجهی را برمردا ن بطور منحصر به فرد نشان داده است كه مردانگی تسلط یافته خود را به ویژه در ورزش و مكانیسم‌های قدرتمند تحریم كننده مورد تایید قرار می‌دهد.
تنش‌ها و تناقص‌ها در مردان زمانی كه در خارج از هنجار زمانی ( مثلا به هنگام ورود به رقص باله) و آن هنگام كه به اهداف خیره‌كننده‌ای تبدیل می‌گردند، بروز می‌كند.
مردانگی برتر به لحاظ اجتماعی و فرهنگی بنا نهاده شده و بطور مستدل، شرط طبیعی مردان نیست. شكل آن با زمان مغایرت پیدا می‌كند اما به طور مستمر در برگیرنده‌ی « سختی، مهارت فیزیكی و جنسی ، تهاجم و بی مهری زنانگی است» برای مردانی كه در سطح اجتماعی به قدرت می‌رسند، بویژه همراه با چالش‌های قابل توجه زنان در تمام سطوح جامعه، حفظ و نگهداری مردانگی برتر، ضروری است.
مطالعه و بررسی شاخص قوم شناسی در خصوص فرهنگ فرعی كشتیرانی رقابتی خارج ساحلی در استرالیا، مطالعه مارا در خصوص عملكرد‌های مكرر فرهنگی در حفظ و نگهداری مردانگی‌های برتر در فرهنگ ورزش، به جلو سوق می‌دهد. مطالعه و بررسی مزبور، شیوه‌هایی را آشكار می‌سازد كه برای كشتیرانان مرد، « ترس‌هایی در خصوص روابط نامشروع و نقش مهم ساختار تجربیات ذهنی و جسمی به عنوان یك مشكل اساسی بیان می‌كند.» (بریكنل، 1994)
وابستگی احساسی یا توسعه‌ی روابط نامشروع برای جذب شاخص ناهمجنس خواه در آن كه زن كلا به عنوان وسیله‌ی جنسی مورد نظر قرار گرفته و مردانگی‌ها فاقد برتری هستند، كنار گذاشته می‌شوند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: سیاوش دانیالی
مدیران انجمن: سیاوش دانیالی