یکشنبه, 06 خرداد 1403

 



موضوع: نقش دولت در فرهنگ

نقش دولت در فرهنگ 10 سال 4 ماه ago #55998

با توجه به تعاريفي كه از دولت ارائه شد و به‌ عنوان بزرگ‌ترين سازمان اجتماعي مطرح شد بايد گفت كه اگرچه در كنار دولت، قدرت‌هاي خردتر و نهادهاي ديگري نيز هست كه طبق گفته ميشل فوكو «دولت تنها بر اساس روابط سلطه و سركوب موجود در جامعه مي‌تواند عمل كند» (چاندارك، 1377: 56). امّا اين امر خود نشان مي‌دهد كه دولت داراي مهّم‌ترين جايگاه در بين ديگر قدرت‌هاي جامعه است امّا همان‌گونه كه فوكو نيز بيان مي‌دارد: «دولت به رغم قدرت زياد دستگاه‌هاي آن نمي‌تواند تمام روابط قدرت موجود را تحت كنترل خود درآورد» (همان). از اين رو مي‌توان گفت كه نقش دولت در عرصه اجتماع و به‌خصوص در عرصه فرهنگ با توجّه به آن‌كه مفهوم فرهنگ داراي گستره‌اي به وسعت تمام نهادها و افراد جامعه است، داراي محدوديت است. با اين حال چنان‌كه ذكر شد نقش اصلي را ايفا مي‌كند. اين نقش بسته به رويكرد فرهنگي موجود در دستگاه‌هاي دولتي مي‌تواند متفاوت باشد.

ديدگاه ماركسيستي
در اين ديدگاه فرهنگ به ‌عنوان نهادي برخاسته از نهاد اقتصاد دانسته مي‌شود. به عبارتي «فرهنگ را شكل‌هايي از ساختار برتر جامعه مي‌پندارد.
چرا كه از اين ديدگاه فرهنگ، محصول ايدئولوژي جامعه بوده كه توسط طبقه حاكم توليد و منتشر مي‌شود. لذا براي فهم فرهنگ، لازم است كه فهم منافع طبقه حاكم و در نهايت روابط توليد و زيربناي اقتصادي آن جامعه را شناخت.
بنابراين از آن‌جايي كه «طبق نظر ماركس توليدكنندگان كالا، توليدكنندگان فرهنگ نيز هستند فرهنگ به دست سرمايه‌داران بزرگي توليد مي‌شود كه در حوزه صنعتي و مالي و تجاري مسلط هستند. تنها آن دسته از فرآورده‌‌هاي فرهنگي «جا مي‌افتند» و تداوم مي‌يابند كه با منافع و علايق آن طبقه هماهنگ باشند. بنابراين فرهنگ تابع بازار است. فرهنگ خصلت تعيين كننده‌اي در نظام سرمايه‌داري مدرن ندارد. بلكه به وسيله منافع و سلطه طبقه حاكم تعيين مي‌شود. يعني همواره خصلتي روبنايي دارد»
نقش دولت در عرصه فرهنگي نقشي تمام عيار و همه‌جانبه است. زيرا طبقه مسلّط كه به‌عنوان دولت محسوب مي‌شود، تعيين‌كننده فرهنگ و تداوم بخشنده به آن است. اما خصلت بازاري و صنعتي بودن فرهنگ با توجّه به جنبه‌هاي معنوي فرهنگ از اين ديدگاه دچار چالش مي‌شود. زيرا كه ايدئولوژي و فرهنگ در هر جامعه‌اي رو به نابودي مي‌رود. از اين ديدگاه با مرگ توليد فرهنگي آزاد مواجه مي‌شويم. زيرا حرف نخست را بازار مي‌زند و همه چيز در گرو بالاترين سود خواهد بود كه در اين مفهوم فرهنگ معناي ذاتي خود را از دست مي‌دهد و مانند كالايي به حساب مي‌آيد.
اما در ديدگاه ماركسيستي- لنينيستي با توجّه به آن‌كه اداره امور بايد در هدايت و مسير برنامه‌ريزان وفادار به ايدئولوژي ماركسيستي باشد، لذا تصميم‌گيري در حوزه فرهنگ به‌صورت متمركز برعهده اين هيأت از برنامه‌ريزان است. چرا كه دولت به معناي اصلي كلمه در ماركسيسم مورد نكوهش است و شوراي حكومتي مسؤول برنامه‌ريزي و تصميم‌گيري اجتماعي است.

ديدگاه دخالت دولت در فرهنگ
اين ديدگاه كه بر پايه‌هاي ايدئولوژيك مبتني است، به دولت به‌ عنوان مركزيت و محور نظام اجتماعي نگاه مي‌كند. در اين ديدگاه دولت به عنوان بزرگ‌ترين نهاد در نظام موازنه اجتماعي مسؤوليت سرپرستي و تكامل ساختارهاي اجتماعي را برعهده دارد. لذا دولت نه تنها متوّلي تكامل فرهنگ بلكه سرپرست رشد و تكامل تمامي ابعاد اجتماعي حيات بشري است. به همين دليل اصولاً برنامه‌ريزي‌هاي فرهنگي نه تنها جدا و مستقل از تأثيرات دولت نيستند بلكه به دليل جايگاه خاص آن به‌ عنوان متوّلي و هدايت‌كننده جامعه، حوزه‌ي فرهنگ و برنامه‌ريزي‌هاي فرهنگي به‌ نحو گسترده‌اي تحت تأثير اين نهاد اجتماعي قرار دارد. از اين رو وظيفه سياستگذاري كلان فرهنگي به نحو متمركز بر عهده دولت است.
از اين ديدگاه دولت به چند دليل بايستي در فرهنگ مداخله كند؛
نخست: آن‌كه از زاويه حقوق بشر - كه مورد تأكيد يونسكو است - همه انسان‌ها حق دارند كه از بهداشت و غذا و شغل و قانون بهره‌مند باشد به همين صورت نيز حق دارند كه از فرهنگ و آثار فرهنگي بهره‌مند باشند و آن ‌را مصرف كرده و در خلاقيت فرهنگي نقش ايفا كنند. از اين رو حقوق فرهنگي جزء حقوق بشري انسان‌هاست كه دولت‌ها به ‌عنوان تشكيلات و سازماني كه از طرف مردم نمايندگي دارند براي اين‌كه اين حق تضمين شود و مردم به فرهنگ دسترسي پيدا كنند حق مداخله دارند.
دوّم: دولت‌ها براي آن‌كه بتـوانند نوعي وحدت فرهنگي ايجاد كنند، درصـدد بـرآمدند تا با «ملّت‌سازي» از طريق اشاعه يك عنصر از عناصر فرهنگي (كه شامل زبان، نژاد، آداب و رسوم عاميانه، سرزمين، دين يا مذهب و...) «هويت فرهنگي» واحدي را بين افراد كشورهاي تازه به استقلال رسيده به وجود آورند. بنابراين دولت‌ها حق دارند تا در ايجاد اين هويّت، به‌ عنوان قدرت برتر مداخله كرده تا از اين طريق سياست واحد و يكپارچه‌اي را بر سرزمين‌هاي مورد‌نظر خود اعمال كنند.
سوّم: تأثير عميق و شگفت‌آور رسانه‌هايي كه مرزهاي جغرافيايي را از بين برده و جهان را به حد و اندازه يك دهكده تنزّل داده‌اند. امروزه دنيا با بهره‌گيري از تكنولوژي‌هاي نوين ارتباطي و مديريت تكنولوژيك تلاش مي‌كند تا ارزش‌هاي عمومي و فرهنگ‌هاي ملّي را به سوي خواسته‌هاي خويش هدايت كند تا بتواند با توليد آثاري بر مبناي فرهنگ جهاني تأثيرات يكسان بر فرهنگ‌ها بگذارد و در نتيجه به نوعي «همسان‌سازي» يا «همسازي» فرهنگ‌ها دست يابد. از اين رو دولت‌ها موظّفند در مقابل اين موج خود را تجهيز كنند و با توليد آثار بومي و ملّي خود از نفوذ و تأثير اين رسانه‌هاي بين‌المللي و جهاني بكاهند. اين وظيفه از عهده گروه‌هاي ديگر اجتماعي خارج بوده و نقش دولت را مي‌طلبد.
چهارم: در اغلب كشورها آموزش از طريق دولت انجام پذيرفته و به‌ وسيله دولت تأمين مي‌شود. آموزش براي دستيابي به مهارت‌ها و تكنيك‌هاي جديد نياز به سرمايه‌گذاري‌هاي كلان دارد كه اين از عهده افراد خارج است. از اين رو براي اداره كشور و آموزش‌هاي فرهنگي لازم است تا دولت به تأمين آموزش عمومي تا عالي‌ترين سطوح اقدام كند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.