سه شنبه, 01 خرداد 1403

 



موضوع: کته کلویتس

کته کلویتس 10 سال 4 ماه ago #57061

کته کلویتس، تصویرگر روح داغدار و بیقرار قرن بیستم

کته اشمیت کلویتس Käthe Schmidt Kollwitz (۸ جولای ۱۸۶۷ – ۲۲ آوریل ۱۹۴۵) نقاش، چاپگر و مجسمهساز آلمانی است که آثارش شرحی شیوا و اغلب داغدار از شرایط انسانی در نیمه اول قرن بیستم ارائه میکند. درک او از کمبود خوشبختی انسانها که با روشهای گرافیکی مثل طراحی، اچینگ، لیتوگرافی (چاپ سنگی)، وودکات (حکاکی روی چوب) بیان شدهاند، قربانیان فقر، گرسنگی و جنگ را در بر میگیرد. آثار او در آغاز بر پایه ناتورالیسم بود اما بعدها با کیفیتهای اکسپرسیونیستی ادامه یافت. کلویتس از بزرگترین زنان اکسپرسیونیست قرن بیستم است که حساسیتهای صلحطلبانه و انسانمدارانهاش در بیان رنجهای بشری آثارش را ،که برخی از تاریکترین لحظات تاریخ قرن بیستم بهخصوص دو جنگ جهانی را به تصویر میکشد، به برجستهترین نمونههای این سبک تبدیل کرده است.



جوانی
‎کلویتس در کوینگزبرگ در ایالت پروس (کالینینگراد فعلی روسیه) زاده شد و پنجمین فرزند خانوادهاش بود. پدرش کارلاشمیت سوسیالدموکرات رادیکالی بود که به سنگکاری و معماری روی آورد. مادرش کاترینا اشمیت دختر جولیوس راپ روحانی لوتری بود که از کلیسای محلی اخراج شده و جماعت مستقل خود را بنیان نهاده بود. آموزشهای کلویتس تا حدود زیادی تحت تاثیر درسهای پدربزرگش درباره مذهب و سوسیالیسم بود.
‎پدر کلویتس با کشف استعداد ذاتی او در دوازده سالگی شروع به آموزشاش در زمینه طراحی و گچکاری نمود. در شانزده سالگی به طراحی از مردم در حال کار، قایقرانان و دهقانان روستایی میپرداخت که در کارگاه پدرش رفت و آمد میکردند. به دلیل علاقهاش به ادامه تحصیل در زمینه طراحی، در شرایطی که هنوز آکادمی یا کالج هنری برای دختران تاسیس نشده بود، کلویتس در مدرسه هنر زنان در برلین ثبتنام کرد و زیر نظر کارل استافربرن دوست هنرمند مشهور ماکس کلینگر به تحصیل پرداخت.
اچینگهای کلینگر، تکنیک و دغدغههای اجتماعی آنها الهام بخش کلویتس بودند.
‎در ۱۷ سالگی کلویتس با یک دانشجوی پزشکی کارل کلویتس نامزد شد. در سال ۱۸۸۸ برای تحصیل در مدرسه هنر زنان به مونیخ رفت و در آنجا بود که دریافت تواناییاش نه در نقاش شدن که در طراح شدن است. در سال ۱۸۹۰ به کوینگزبرگ بازگشت و اولین استودیوی خود را اجاره کرد و نقاشی از کارگران را ادامه داد.
‎در سال ۱۸۹۱ با کارل ازدواج کرد که اکنون پزشک شده بود وتمایل داشت برای فقرای برلین کارکند. آنها به آپارتمانی بزرگ در برلین نقل مکان کردند که تا زمان ویرانی در جنگ جهانی دوم خانه کلویتسها بود .
نزدیکی کلویتس به فعالیتهای همسرش به طور گرانبهایی به او نشان داد که
بیتعارف درونمایهای که من میتوانستم از این محیط (زندگی کارگران) برگزینم، دریافت من را از زیبایی شکل داد…. مردمِ محیط بورژوا همگی بدون جذبه و جذابیت بودند. زندگی مردم طبقه متوسط به نظرم فضلفروشانه میرسید. از سوی دیگر من احساس میکردم پرولتاریا نیرو و توان دارد. این امر جدای از آشنایی بعدی من با زنانی بود که برای درخواست کمک نزد همسرم و به طور اتفاقی نزد من میآمدند و من دریافتم که قویاً توسط سرنوشت طبقه کارگر و هرچه به این شیوه زندگی مربوط است به حرکت درآمدهام. ولی بار دیگر تمایل دارم که تاکید کنم اولین بار دلسوزی و ترحم اهمیت کمی در جذب من به معرفی زندگی کارگران داشت، آنچه به سادگی اهمیت داشت این بود که من این زندگی را زیبا یافتم

سلامتی شخصی
‎این عقیده وجود دارد که کلویتس در دوران کودکی از اضطراب ناشی از مرگ خواهربرادرهایش و به ویژه مرگ زودهنگام برادر کوچکترش بنجامین رنج میبرد. به هرحال مطالعات جدید نشان میدهد که او در دوران کودکی به اختلال عصبی موسوم به آلیس در سرزمین عجایب مبتلا بود. این اختلال معمولاً با میگرن همراه است و باعث ایجاد توهمات حسی میشود. ممکن است این مسئله مستقیماً کارهای بعدی او را تحت تاثیر قرار داده و الهامبخش او در طراحی موضوعاتش با دستها و سرهای بزرگ بوده باشد.


بافندهگان
‎بین به دنیا آمدن پسرانش هانس در ۱۸۹۲ و پیتر در ۱۸۹۶، کلویتس به تماشای اجرای نمایشی از گرهارد هاپتمان[۳] با عنوان «بافندهگان» رفت. این نمایشنامه که فشار وارد بر بافندهگان سیسیلی در لنگم بیلائو و شکست شورش آنها را در سال ۱۸۴۲ نشان میداد، باعث شد که کلویتس از اجرای مجموعه آثاری که قصد داشت برای تصویرسازی کتاب ژرمینال اثر امیل زولا انجام دهد، دست بکشد و الهام بخش او در خلق مجموعهای ششتایی با عنوان بافندهگان گردید: سه لیتوگرافی (فقر، مرگ و توطئه) و سه اچینگ با آکواتینت و کاغذ سمباده (مارس بافندگان، ریوت و پایان). برخلاف تصویرسازی ادبی نمایش هاپتمان، این آثار او بیان آزاد و ناتورالیستی از بدبختی، امید، اشتیاق و در نهایت فنای کارگران بود. این مجموعه در سال ۱۸۹۸ با تحسین گسترده به نمایش عموم درآمد. اما وقتی آدلف مِنزل[۴] این آثار را برای جایزه مدال طلای گروب دویچه کانستاوستلانگ در برلین نامزد کرد، ویلهلم دوم [۵] با این تصمیم مخالفت نمود. با این وجود بافندهگان کلویتس به طور گستردهای مورد تحسین قرار گرفت.




شخم - ۱۹۰۶
نبرد دهقانی
‎دومین مجموعه مهم آثار کلویتس «نبرد دهقانی» است که منجر به خلق تعداد زیادی طراحیهای مقدماتی و تجربه روشهای متروک در لیتوگرافی گردید و از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۸ او را به خود
‎مشغول ساخت. نبرد دهقانی، انقلابی پربرخورد بود که در آلمان جنوبی در اوایل سالهای اصلاحات (آغاز شده به سال ۱۵۲۵) اتفاق افتاد. در این نبرد، دهقانان که به مانند بردهگان با آنها برخورد میشد علیه لردهای زمیندار مسلح شدند. همانند مجموعه بافندهگان این موضوع هم ممکن است از یکی از نمایشنامههای هاپتمان با عنوان فلوریان گِیِر الهام گرفته شده باشد. منبع علاقه کلویتس به این موضوع اساساً به دوران نوجوانی او باز میگردد که او و برادرش کنراد بازیگوشانه خود را جنگجویان سنگر انقلابیون تصور میکردند. در این مجموعه آثار کلویتس بر شخصیت آنای سیاه، زنی که گفته شده سردسته قیام بوده، تاکید کرده است. هنگامی که سری جنگ دهقانی کامل شد شامل قطعاتی از اچینگ، آکواتینت و سافت گراند با عنوانهای شخم، تجاوز، تیزکردن داس، مسلح شدن در سرداب، طغیان، پس از نبرد (که به طور دردناکی مادری را نشان میدهدکه شبانه در میان لشکر به دنبال پسرش میگردد.) و زندانیان بود. در کل این آثار به علت سایز بزرگتر و برتری دراماتیک نور و سایه بسیار تاثیرگذارتر از بافندهگان بودند. این مجموعه کلویتس را به عنوان یک حکاک به مرتبه بلندی ارتقا داد.
‎زمانی که کلویتس روی مجموعه نبرد دهقانی کار میکرد و دو بار از پاریس دیدن کرد و به منظور یاد گرفتن حجاری و مجسمهسازی در کلاسهای آکادمی جولیان ثبت نام نمود.
‎به خاطر اچینگ طغیان جایزه سالانه ویلا رومانا در سال ۱۹۰۷ در استودیویی در فلورانس به او اهدا شد.




‎بازماندگان - ۱۹۲۳
مدرنیسم و جنگ جهانی اول
‎پس از بازگشت کلویتس به نمایش آثارش ادامه داد ولی تحت تاثیر آثار دیگر هموطنان جوانش – اکسپرسیونیستها و باهاوس قرار گرفت و تصمیم گرفت که روش بیاناش را ساده سازی کند. آثار بعدی او مانند ران اور در سال ۱۹۱۰ و پرتره خودش در سال ۱۹۱۲ این جهتگیری جدید را نشان میدهد. در این سالها او همچنان به کار مجسمه سازی ادامه داد.
‎کلویتس پسرش پیتر را در جبهه جنگ جهانی اول در اکتبر ۱۹۱۴ از دست داد که این مسئله باعث افسردگی طولانی مدتاش شد. در پایان این سال او طراحیهایی برای بنای یادبود پیتر و همراهان کشته شدهاش کشید. او این بنای یادبود را در سال ۱۹۱۹ خراب کرد و درسال ۱۹۲۵دوباره شروع به ساختن آن نمود. این بنای یادبود با نام «والدین محزون» سرانجام تکمیل شد و به سال ۱۹۳۲ در آرامگاه بلگیانِ روگِوِلد نصب گردید. زمانی که قبر پیتر به نزدیکی گورستان جنگ ولادسلو آلمان انتقال یافت، این مجسمه نیز به آنجا منتقل شد.
‎در سال ۱۹۱۷، در پنجاهمین سال تولدِ کلویتس، گالری پل کاسیرِر نمایشگاهی از آثار سابق او مشتمل بر ۱۵۰ اثر از طراحیهایش را تدارک دید.
‎کلویتس یک صلحطلب و یک سوسیالیست متعهد بود که در نهایت جذب کمونیسم شد. گرایشات اجتماعی او در یادبود کارل لیبکنشت و در مشارکت او در بخشی از حزب سوسیال دموکرات آلمان در اولین هفتههای پس از جنگ بروز یافت. هنگامی که جنگ رفته رفته به پایان خود نزدیک میشد و احساسات میهنپرستانه پیرمردان و کودکان را وادار به پیوستن به جنگ مینمود کلویتس در یک سخنرانی عمومی ملتمسانه تقاضا کرد: «به اندازه کافی مرگ داشتهایم، نگذارید انسان دیگری سقوط کند.»
‎کلویتس هنگامی که روی بنای یادبود کارل لیبکنشت کار میکرد، دریافت که اچینگ برای بیان ایدههای یادبود ناکافی است و بعد از دیدن کارهای حکاکی روی چوب ارنست بارلاخ[۸] در نمایشگاه تجزیهگرایی، این اثر را با این روش جدید کامل کرد و تا سال ۱۹۲۶ نزدیک به سی اثر حکاکی برروی چوب ارائه نمود.
‎کلویتس در سال ۱۹۲۰ به عنوان یکی از اعضای آکادمی هنر پروس انتخاب شد و اولین زنی بود که به این افتخار نائل آمد. این عضویت برای او درآمدی منظم، استودیویی بزرگ و مرتبه استادتمامی را به همراه داشت.
‎در سال های بعد واکنش او نسبت به جنگ ادامه یافت. در ۲۳-۱۹۲۲ او مجموعه آثار حکاکی بر روی چوبِ «جنگ» را با عنوانهای قربانی، داوطلبین، والدین، پنجره۱، پنجره۲، مادران و مردم را ارائه کرد. در سال ۱۹۲۴ او سه عدد از معروفترین پوسترهایش را به پایان رساند : کودکان آلمان گرسنه اند، نان و تکرار دوباره جنگ هرگز.


مرگ واقعی - ۱۹۳۴
سالهای پایانی زندگی و جنگ جهانی دوم
‎در سال ۱۹۳۳ و بعد از تاسیس رژیم ناسیونال سوسیال، سلطه حزب نازی آلمان کلویتس را مجبور به کنارهگیری از کرسی دانشگاهِ
آکادمی دِرکانسته نمود. آثار او از موزهها برداشته شدند و او از نمایش آثارش منع شد. او آثار برخی نیز توسط نازیها برای تبلیغات سیاسی استفاده شد.
‎او که اکنون در استودیوی کوچکی کار میکرد در میانه دهه ۱۹۳۰ آخرین مجموعه لیتوگرافیهایش، «مرگ»، را به پایان رساند که شامل شش کار چاپ سنگی بود با عنوانهای: زنی که به مرگ نزدیک میشود، مرگ دختر دامنپوش، مرگ به گروهی از کودکان نزدیک میشود، مرگ با زن میجنگد، مرگ در بزرگراه، مرگ به عنوان یک دوست، مرگ در آب و آوای مرگ
‎در سال ۱۹۳۶ او و همسرش توسط گشتاپو احضار و تهدید به دستگیری و فرستادن به اردوگاه اسرا شدند. آنها مصمم شدند در صورتی که این اتفاق اجتناب ناپذیر شود خودکشی کنند. هرچند کلویتس اکنون دیگر تبدیل به یک شخصیت بین المللی شده بود و این تهدید از این جدیتر نگردید.
‎در هفتادمین سال تولدش او صدوپنجاه تلگراف از شخصیتهای برجسته هنری دنیا و نیز پیشنهاد اقامت در ایالات متحده آمریکا را دریافت نمود که به دلیل ترس از اقدام تلافیجویانه وخشونت آمیز حکومت علیه خانوادهاش آن را رد کرد.
‎کلویتس شوهرش را در سال ۱۹۴۰ به دلیل بیماری از دست داد و نوهاش پیتر نیز در سال ۱۹۴۲ در جنگ جهانی دوم کشته شد.
‎او در سال ۱۹۴۳ از برلین خارج شد. در این سال خانه او در بمباران ویران گردید و بسیاری از نقاشیها، آثار چاپی و مدارک او گم شدند. او ابتدا به نوردهاوزن و سپس به موریتسبرگ، شهر کوچکی در نزدیکی درسدن نقل مکان کرد و ماههای پایانی عمرش را به عنوان میهمان پرنس ارنست هنریک ساکسون در آنجا گذراند.
کلویتس درست قبل از پایان جنگ جهانی دوم از دنیا رفت.
‎کلویتس در مجموع ۵۲۷ اثر چاپی، با تکنیکهای اچینگ، حکاکی روی چوب و لیتوگرافی انجام داد. تنها پرترههایی که او ساخت تصویرهای خودش بودند که تعدادشان به ۵۰ عدد میرسد. این پرترهها گاهشمار شخصی صادقانهای از زندگی او هستند.


‎شما نباید دانه هایی را که باید کاشته شوند به آسیاب بفرستید
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.