خوش آمديد,
مهمان
|
|
لند آرت چيست؟
واحد هنر تبیان زنجان- لند آرت، آثار كریستو كریستو (متولد1935) یكی از مشهورترین هنرمندانی است كه پروژههایش در حیطه لندآرت شهرت فراوان یافته است. پروژههای لنداسكیپ او مانند ’’ساحل پیچان‘‘ در 1969، ’’ پرده دره‘‘ در 1973، ’’حصار فرار‘‘، در1972، ’’ جزایر احاطه شده‘‘ در 1983 و ’’ چترها‘‘ در 1991 در شهرت یافتن هنر لندآرت نقش تعیین كننده داشتهاند. با این حال در دورههای تاریخ هنر، وی بیشتر، بعنوان مروج رئالیسم نو معرفی شده است و جلوه های هنری پیچیدهای كه به نمایش گذاشته، اكثرا تصادفی یا بومی هستند. پروژههای كریستو، موضوعات جدیدی خلق نميكنند. او بیشتر از فرمهای موجود استفاده ميكند و با پیچاندن آنها، در بافتشان تغییراتی می دهد. هدف كریستو قابل رویت ساختن نامرئيهاست. جذابیت كارهای او بیشتر ناشی از اعتقاد او به تغییرپذیری دنیاست. حصار فرار،’’Running fence ‘‘ حصار فرار،’’Running fence ‘‘، پروژه معروف كریستو است كه در سال 1976 تكمیل شد. این پروژه یك پرده نایلونی سفید بود كه با 18 فوت ارتفاع و 5/24 مایل درازا، در10 سپتامبر 1976 از ایالات مرین تا اقیانوس آرام كشیده شد. این دیوار پارچهای، با دور زدن تپهها، عبور از زمینهای شخصی، وسط جاده، زمین نظامی و حتی داخل دریا در خلیج كوچك ’’بودگا‘‘، در اقیانوس آرام به پایان ميرسید. تمام هزینه این كار هنری، توسط كریستو از طریق فروش مطالعات و طرحهای اولیهاش فراهم شد. حصار فرار شامل 160000 متر پرده نایلونی سفید و سنگین است كه در خاك به عمق 1 متر نفوذ كرده بود. هیچ گونه ملاتی در نصب آن استفاده نشد، اما ستونهایی از پهلو، آن را تقویت ميكردند. پروژه از دو جهت حائز اهمیت بود: 1- نشان دادن توپوگرافی كالیفرنیا و لنداسكیپ تپههای هموار. 2- سازماندهی برای انجام پروژه که شامل - شرایط برخورد با محیط - توافق با صاحبان زمین - نشان دادن اثر متقابل انسان و لنداسكیپ بود. كارهای كریستو، منجر به ارتباط ما بین اكولوژی و مونومانتالیسم شد. اكثر پروژههای كریستو درسطح وسیعی انجام یافتهاند، اما زمانی كه از بین ميروند هیچ ردی از خود بر جای نمیگذارد. جزایر احاطه شده «Surrounded Island» در هفتم می سال 1983، ساخت جزایر احاطه شده (Surrounded Islands) كامل شد. این یازده جزیره در ساحل میامی واقع شده و با 850/603 متر مربع از بافتی از جنس پليروپیلن صورتی رنگ كهربایی و طولی معادل 61 متر بر سطح آب شناور گشتند. به مدت دو هفته، جزایر احاطه شده در دسترس عموم بودند. رنگ صورتی براق با پوشش گرم سیری جزیره سرسبز و روشنایی آسمان میامی و رنگهای آبی كم عمق خلیج «Biscayne» در توازن بود. لبه بیرونی پارچة شناور با 5/30 سانتيمتر تیرچه هشت گوشه كشیده شد. تیرچهها با دستکهایی شعاعی كه در داخل زمین تا نزدیكی پای درختان عقب نشسته بودند، نگه داشته شدند. و بدین ترتیب پروژه مسیر زندگی مردم بین زمین و آب را نشان ميداد. ساحل پیچان «Wrapped coast» در پائیز 1969، كریستو، اولین پروژة تندیس گونه اش را در لنداسكیپ استرالیا شروع كرد، پروژه او، پیچاندن ساحل صخره ای در یك خلیج كوچك در استرالیا بود. هنرمندان اعم از 110 كارگر و 15 صخره نورد ماهر، ساحل را در عرض یك ماه تغییر شكل دادند، این ساحل صخرهای را 35 مایل طناب پليپروپیلن پوشانده بود. پروژه در ارتفاع 85 فوتی از سطح دریا با عرض 150 تا 800 فوت گسترده شد. ساخت ساحل پیچان در 28 اكتبر پایان یافت و به مدت 10 هفته پا بر جا ماند. سرانجام با كوشش فراوان منطقه به وضع واقعی خود، بازگشت و مصالح مورد استفاده در«ساحل پیچان» بازیافت شدند. پرده دره «Valley curtain» اولین پروژه تندیس گونة كریستو در لنداسكیپ آمریكا، پارچه برجسته «Valley curtain» است كه دوام چندانی نداشت. یك نایلون پليآمیدی بزرگ به رنگ نارنجی روشن بین دو كوه 250/1 فوتی مجزا نصب شد تا یك رشته حصار مصنوعی به ارتفاع 182 تا 365 فوت خلق كند. در نصب اول در سال 1971، پرده توسط باد دچار خرابی شد. پرده و زمین مجددا طراحی شدند، مهندسان، سرعت باد را مد نظر قرار دادند و در دهم آگوست سال 1972 پرده مجددا نصب شد اما نیروی تند باد، پیشبینی نشده بود و ناگزیر بعد از 28 ساعت، پرده برچیده شد. به هر حال انجام کار، از اهمیت ویژهای برخوردار است، حتی اگر دوام كمی داشته باشد چراکه پروژه واقعی در ذهن ناظر، باقی ميماند. دروازه ها«The Gatse» از سال 1979 پروژهای بنام «دروازه» در پارك مركزی نیویورك سیتی آغاز شد. این دروازهها كه برای 14 روز طراحی ميشدند از9 فوت قطعه نایلونی زعفرانی رنگ تشكیل شدند كه در نسیم ملایم حركت ميكردند و یك سایبان روان خلق مينمودند. گویی یك «رودخانه طلایی» روی مسیر حركتی پارك قرار دارد. دروازهها 15 فوت ارتفاع و بین 9 تا 28 فوت عرض داشته و بدلیل تغییر ظرفیت پیادهروها، دروازههای منفرد در قسمت ورودی 26 مایل از مسیرهای باشكوه پارك مركزی نصب شدند. پیاده گذرهای پیچان «Wrapped Walkways» كریستو، بعد از گذشت یك سال از طراحی، پیادهروهای قراردادی را پیچاند و مسیرهای پارك لوسه «Loose» را با بیش از 135000 فوت مربع نایلون زردآلویی رنگ در اكتبر سال 1978، برجسته كرد. مصالح درخشان مانند آب، موجدار بودند. این «رودخانههای» پارچهای در كمتر از 3 روز با كمك 84 كارگر نصب شدند. بازدید كنندگان قادر بودند، پروژه را از تاریخ 4 تا 16 اكتبر تجربه كنند، نه فقط به صورت بصری، بلكه به طور فیزیكی در 3 مایل از پیادهگذرهای پوشیده راه ميرفتند یا آهسته ميدویدند. به خاطر خشک سالی اثر مشهور رابرت اسمیثسن – «اسکله ی حلزونی» - چند سالی است که دوباره از زیر آب بیرون آمده است. اما آن چه در برابرمان قرار گرفته است همان چیزی نیست که هنرمند در سال ۱۹۷۰ در دریاچه ی نمک سالت لیک سیتی خلق کرده بود. اگر او در سن ۳۵ سالگی بر اثر سقوط هواپیما کشته نشده بود، اینک از تغییرات طبیعی به وجود آمده ناشی از جزر و مد، چندان نگران نمی شد، اما احتمالا آن چه مورد شگفتی اش قرار می گرفت این بود که سرانجام وندال ها به این «پایان دنیا» هم رسیدند، قطعاتی از سنگ و کلوخ های اثر لند آرت او را به یادگار به خانه بردند، یا آن ها را جا به جا کردند تا اثری شبیه به «اسکله ی حلزونی» در اطراف دریاچه بسازند و یا در یک نمونه ی دیگر شگفت انگیز کلمه ی «آب جو» را کنار اثر بنویسند. به خاطر این مخاطرات و نیز تهدیدهای جدی از طرف شرکت های صنعتی ای که قصد دارند پروژه هایی را در اطراف سایت اسمیثسن برپا کنند، «بنیاد هنر دایا» و مقامات ایالت یوتا وارد مذاکراتی شده اند، تا منطقه ی امنی را دور اثر شکل دهند. با این حال همه ی این ها کنایه آمیزند. اثر اسمیثسن اینک بخشی از طبیعت است و این نه رفت و آمد اثر ( آیا چیزی در طبیعت می میرد؟) بلکه تلاش برای حفظ کردن آن است که دشمن «اسکله ی حلزونی» به نظر می رسد. مفهوم بنیادین طبیعت: تا پایان جنبش رمانتیك مفهوم طبیعت به ویژه مفهوم زیبایی طبیعی متأثر از فلسفه «افلاطون» بود كه تقریباً مرتبط با پندار هارمونی به عنوان وحدت ایجاد شده بین عالم صغیر و گیتی است و بشر جزیی جدا شدنی از آن است. پیشرفت علوم و مكانیزه سازی مفهوم، منجر به درك علمی از طبیعت شد و طولی نكشید كه استفاده از طرحهای كمی و كیفی كه به برداشتهای متفاوت از زیبایيشناسی سرعت ميبخشد، رایج گردید. اما در هر حال فكر ما پیوسته متأثر از باور رمانتیك ایدهآل یعنی زیبایی دست نخورده طبیعی است. در طول تاریخ طبیعت تبدیل به یك مفهوم تلفیقی از تنوعات موضوعی شده است. قطبهای مخالف نهادین عليرغم اینكه حل نشده باقی ماندهاند ولی به همزیستی ادامه ميدهند. در چارچوب جامع چندگانه گرای ما و با وجود پس زمینه تاریخی پیچیده، هر فرد ایده شخصی خود از طبیعت را بسط داده است. ا ین ایده ثابت نیست و با توجه به تأثیری كه جامعه ميپذیرد و مطابق با معیارهای فرهنگی متغییر است. بنابراین معنای درست مفهوم طبیعت در مجموعه ایدههای فردی نهفته است و در نتیجه یك تعریف قاطع از طبیعت غیر ممكن به نظر می آید و مفهوم طبیعت، هدف ایدئولوژیكی مهمی را به عهده دارد و بیانگر تمایلات پیشرفتی و پسرفتی در جامعه ميباشد. به كار بردن واژه “Rousseau” مبنی بر بازگشت به طبیعت برای توجیه گریز به سمت محیط طبیعی ظاهراً دست نخورده، كاملاً پسرفتی است. اما یك تعریف پیشرفتی از طبیعت شاید تعریفی بر پایه فلسفه اخلاقی كه تنوع را ميپذیرد و به آن ارج مينهد، اجاره بر خورد احساس ها را ميدهد و به تفاوتها احترام می گذارد. لند آرت؛ زبانی نو در لنداسكیپ: تمایل به علوم طبیعی در زبانهای غیر گفتاری در حال گسترش است. یكی از پیامدهای اساسی عصر ما رابطه مختل شدة بشر با طبیعت و تهدید جهانی تعادل اكولوژیكی است و جامعه ما كماكان به دنبال راه حلی تكنولوژیك برای حل بحران ناشی از همین تكنولوژی است.! در چند سال اخیر رویكرد این پیامد در خواستهایی در جهت طراحی مناسب در فضای عمومی را در پی داشته است. هدف، گسترش بحث در مورد مفهوم تغییر یافته طبیعت و كمك به ارتقای ژرفاندیشی است. معماری لنداسكیپ مانند هنر باغسازی كه از مهمترین فرمهای هنر بود، خواستاران فراوانی یافته است. حدود صد سال است كه ویژگی زیبایيشناسی در معماری لنداسكیپ به جهت رعایت مسایل اكولوژیكی، اجتماعی و عملكردی، تضعیف شده است. عقبنشینی به سمت ابزار عملكردی خالص جهت منظرسازی به عنوان شكل معاصر ارتباط، زبانی بین بشر و طبیعت پذیرفته نیست، بلكه جستجوی راهی خارج از این بحران و رد برخورد تكنولوژی خالص با طبیعت منجر به باز پسگیری هنر به عنوان ابزار منحصر به فرد ارتباط غیر زبانی شده است. امروزه معماری لنداسكیپ در جستجوی زبانی همخوان با زمان است. موضوع آن ایجاد یك همكاری قوی و سالم برای ارتباط بین بشر و طبیعت ميباشد. لندآرت در تلاش برای باز پسگیری طبیعت به عنوان فضایی كه اجازه درك حسی را ميدهد و در آن ارتباط بشر و محیط دوباره میسر ميشود، در واقع پاسخی است به پرسشهایی پیرامون چگونگی توسعه زبانی نو در لنداسكیپ. در حقیقت در این حیطه، لندآرت به كلمهای مورد پسند تبدیل شده است. تجارب لندآرت(Land art) جنبشی ویژه در تاریخ هنر است كه اغلب با عنوان works Earth مطرح ميشود. این جنبش در اواخر 1960 در ایالات متحده آمریكا آغاز شد، جنبشی مبنی بر اینكه هنر چگونه خلق ميشود و درك ميگردد. لندآرت، ارتباط مستقیم با محیط طبیعی و مصالح طبیعی دارد. مصالحی اعم از سنگ، چوب، خاك و نظایر آن، اغلب مورد استفاده قرار ميگیرند. هنرمندانی چونChristo، Walter De Maria، Michael Heizer،Nancy Holt ،Robert Morris،Robert smithson و جمعی دیگر جزو پیشگامان لندآرت هستند. لندآرت ارائهای جامع از كار این هنرمندان بزرگ و تحلیلهایی گرانبها از این شكل از هنر بنیادین است. معادل این كارها خود زمین است. زمینی كه دستكاری میشود، شخم زده ميشود، كنده ميشود، شمع زده ميشود، تراز ميشود، هموار ميشود و بریده ميشود. با این وجود این پروژهها زمین را با حس بزرگی ميآمیزند. در واقع تلاشی در جهت ارتباط با زمین و آغاز فرایند گفتگو با محیط می باشند. این پروژهها در قالب ترسیمات و عكسها به تعداد فراوان ارائه ميگردند (شامل ویوهای هوایی كه اجازه ميدهند كارها از طریق پرسپكتیوهای چندگانه دیده شوند). زمین صاعقه ( Lightuing field) دی ماریا، حصار فرار(running fence) كریستو، منفی مضاعف(double negative) مایل هیزر، اسكلة حلزونی(Spiral Jetty) رابرت اسمیتسون، برج رودن كراتر(Roden crater) جیمز تارل، تونلهای خورشید (Sun tunnels) نانسی هالت، از كارهای معروف در لندآرت ميباشند. طبیعت متریالی برای هنر: متریال واسطه ای است كه پیام نمادین و فیگوراتیو كار متاثر از آن است. در حیطه هنری متریال نه تنها به اشیای قابل انعطاف، بلكه به عنوان وسیلهای جهت انتقال مفاهیم اساسی و تاریخ و اسطوره اطلاق ميشود. «خداوند زمین را به ما عطا كرده و ما نسبت به آن بياعتناییم»(والتردماریا). بیش از 30 سال از زمانی كه مروج لندآرت والتردماریا علاقه ویژه خود را نسبت به متریالهای دور ریختنی (متریالهایی كه هنر پیشتر آنها را به عنوان دور انداختنی كنار گذاشته بود) ابراز داشت ميگذرد. او به كیفیت منحصر به فرد و جذبه زیباشناسی ویژه زمین به عنوان یك واسطه پی برد. نمومه بارز این مطلب در پروژه “Munich earthroom” در 1968 دیده ميشود. او در این پروژه اتاقی به مساحت 72 مترمربع در گالری هنری «فردریش مونیخ» را با 50 متر مكعب خاك پر كرد. سكوت، رطوبت قابل لمس و بوی زمین تمام فضای اتاق را در بر گرفته بود و بازدیدكننده در انتظار به نمایش گذاردن اشیای هنری در یك مسیر بود. اهمیت ویژه توسعه لندآرت در حجم وسیع پروژههای “earth works” كه اكثرا خارج از فضای موزه و گالری اجرا ميشدند نمایان ميشود. نمونههای موفق آن شامل «صلح لاس و گاس» والتردماریا و «منفی مضاعف» اثر مایكل هیرز ميباشد. شیارهای دماریا (صلح لاس و گاس) در صحرای «تولا» یادآور اولین ردپاهای بشر در تلاش برای پا گذاشتن به سیارهای است كه پیشتر كسی به آن پا نگذاشته بود. هنرمند انگلیسی، ریچارد لانگ كه امروزه جزو یكی از مروجان مشهور هنر لنداسكیپ در اروپا است در سال 1968 با مداخله هوشیارانه خود در لنداسكیپ توجه جامعه هنری را به سوی خود جلب كرد. طرحهای آزاد او تضاد اولیه تمامی مداخلات دیدنی در زمین را جلوه گر ساخت. ریچارد لانگ اساسا راه رفتن در مسیر مناطق بیابانی را به عنوان تعهدی میانجیگرانه كه با تجربه شخصی طبیعت ارتباطی تنگاتنگ دارد در ميیابد. زمین، هنر، لندآرت و لنداسكیپ: آنچه لندآرت را در معماری لنداسكیپ ممتاز ساخته حس خلاقانه آن است (ایدههای چگونگی پاسخگویی به زمین و ایدههای هنر و طراحی). در واقع لندآرت وابستگی قدیمی معماری لنداسكیپ نسبت به یكپارچه سازی ظریف و حساس سایت و دورنما را به آن باز گردانده است. توسعه كاربردی این جنبه در كارهایی چون «اسكله مارپیچی» رابرت اسمیتسون در 1970 و ’’ ایندنجرد گاردن’’ یا ’’تریشیا جانسون’’ در 1988 قابل رویت است. ریچارد لانگ و اندی گلدورتی معتقدند هنر شامل بازپروری متریالهای ارگانیك سایت با سادهترین روش ممكنه است (خطی از سنگها، شاخهای از برگها وجود دارد...) در این صورت تخریب اكولوژیكی نیز به حداقل خواهد رسید. حداقل گرایی لندآرت باید با یك هنر طراحی مثل معماری لنداسكیپ كه بسیاری از فرصتهای مدرنیسم را از دست داده یكپارچه شود. علاوه بر همه این موارد، بیشترین جذابیت لندآرت در تأكید ویژه آن بر انتزاع نهفته است. بسیاری از هنرمندان لندآرت مانند نانسی هالت در پارك «دارك استار» و مایكل هیرز در ’’Effigy Tumuli’’ از فرم انتزاعی استفاده ميكنند كه بر بازسازی فرهنگی متریال طبیعی دلالت دارد. بنابراین لندآرت ما را به سمت ایجاد سازگاري امكانپذیر بین طرحها و نمونههای طبیعی آن سوق ميدهد. ابعاد اجتماعی لندآرت (گریز یا شروعی جدید): با پایان دهه 60 ایالات متحده به عنوان زادگاه لندآرت در خارج و داخل متوجه بحرانهایی از قبیل اغتشاشات نژادی، شورشهای دانشجویی، ... بود. بحران انرژی و فجایع محیطی در آغاز دهة 70 ذهن امریكایيها را متوجه پایداری منابع طبیعی ساخت. در 1968 جنبش بيسابقهای در صحنه هنری آمریكا اتفاق افتاد، تأثیری كه در اروپا نیز تجربه شد. در بیان نقض شدید درك سنتی از هنر و سیستم رایج ارزشهای اجتماعی، هنرمندان آوان گارد جوان از شهر به سمت مناطق بیابانی نوادا كه كمابیش دست نخورده باقی مانده بود حركت كردند. البته رویكرد این اقدام واكنشهای انتقادی متعددی در پی داشت. قابل ذكر است كه گریز طلبی لندآرت (كه ناظر را به سیر و كشف درونی و برونی جهت تجربه اثر فرا ميخواند) عليرغم تمام مخاطرات و تضادها گامی است مقدماتی به سوی بازگشت به یك دیالوگ اجتماعی كه افقهای جدیدی را ميگشاید و باید در آینده نیز گسترش یابد. لندارت بر خلاف سمبولیسم كهن و احیای اسطورهها در نقطه مقابل محدودیتهای ناشی از دنیای عملكرد گرا و منطق گرا قرار ميگیرد. البته شماری از هنرمندان لندآرت بر خلاف پیشگامانی چون میكل هیزر و البته دی ماریا بیشتر به دنبال ارتباط با محیط شهری بودند. ولی در هر حال همگی اینها تأكیدی بود بر عزم راسخ آنها جهت شكستن ادراك متداول از هنر. در حقیقت باید گفت آنچه هنرمندان لندآرت را به سمت نوادا،یوتا، آریزونا، و ..... ميكشاند همان فضای بيكران، وسعت بيپایان و زمینه خنثی است كه به نوعی القا كننده آرامش ميباشد. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|
|
با سلام و تشکر
انتظار من از دانشجویان هنر، استفاده از تصاویر است. بهتر بود برای شناساندن این سبک هنری، تصاویری از آثار جیمز تورل، ریچارد لانگ و رابرت اسمیتسون و... استفاده می کردید. در صورت امکان این کار انجام شود. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|