خوش آمديد,
مهمان
|
|
زندگينامه آبراهام مازلو
آبراهام مازلو بنيانگذار و رهبر معنوي جنبش روانشناسي انسانگراست. او قوياً نظريات شخصيت شناسي فرويد را به طور کامل نقد کرد. آبراهام مازلو در سال ۱۹۰۸ در نيويورک به دنيا آمد. دوران کودکي سختي را پشت سر گذاشت.مازلو کند ولي منظم بود، او دوران کودکي اش را دوران تنهايي و بدبختي ياد مي کند، مازلو خود اينچنين بيان مي کند: "من پسر يهودي کوچکي در ميان همسايسگاني غيريهودي بودم. قدري به نام نويسي سياه پوستي کلاس اولي در مدرسه ي سفيد پوست ها شبيه بود. من منزوي و بدبخت بودم. من در کتاب خانه ها و در کتاب خانه ها و در ميان کتاب ها، بدون هيچ دوستي بزرگ شدم".مزلو به سبب داشتن اندامي لاغر و استخواني و بيني بزرگ، در کودکي احساس حقارت مي کرد. در ابتدا به ورزش روي آورد اما نتوانست اعتبار لازم را کسب کند لذا به کتاب روي آورد. مزلو در کالج سيتي نيويورک حضور يافت. پدر او اميدوار بود که او حقوق را پي بگيرد، ولي او براي مطالعه ي روان شناسي به دانشکده کارشناسي ارشد دانشگاه ويسکانسين رفت. در همان هنگام، با عمو زاده اش برتا ازدواج کرد، و مربي بزرگش، استاد هري هارلو را يافت. در ويسکانسين او يک خط اصلي پژوهش، بازجست درباره ي فراوان يابي نخستي رفتار و جنسيت را پي گرفت. او براي پژوهش هاي بيش تر، مطالعات همانند پيوسته، به دانشگاه کلمبيا رفت؛ در آن جا او مربي ديگرش آلفرد آدلر، يکي از پيروان اوليه ي زيگموند فرويد را يافت.از 1937 تا 1951 مزلو از اعضاي هيأت علمي دانشکده ي ويسکانسين بود. در نيويورک او دو مربي ديگر يافت، راث بنديکت انسان شناس و روان شناس گشتالت مکس ورتهايمر، که هر دو را هم از نظر شخصي و هم از نظر حرفه اي مي ستود. اين دو در هر دو قلمرو چنان زبردست، و به همان اندازه "انسان هاي شگفت آوري" هم بودند، که مزلو آغاز به يادداشت برداري درباره ي ايشان و رفتارشان کرد. در 1934 درجه دکتري روانشناسي خود را درافت کرد. در 1960 با چاپ نظريه اش در قالب کتاب يکي از روانشناسان معروف شد و در 1967 به رياست انجمن روانشناسي امريکا انتخاب شد . مزلو در شمار مهمترين نظريه پردازان نهضت توانايي هاي انسان است. او کسي است که اين ديدگاه را به عنوان "نيروي سوم" در روانشناسي آمريکا معرفي کرد. نظريه مزلو از زيباترين نظريه ها براي تبيين انگيزش هاي آدمي است . مزلو در ارتباط با انگيزه هاي آدمي طبقه بندي ويژه اي ارائه داده است که از نيازهاي اساسي زيستي شروع شده و در سطوح بالاتر به انگيزه هاي رواني پيچيده تر مي رسد که تنها پس از برآورده شدن نيازهاي اوليه نقش مهمي بر عهده مي گيرند. مازلو معتقد بود که هر شخصي با نيازهاي غريزي به دنيا ميآيد که به رشد، پيشرفت و شکوفايي ميرسد. مازلو معتقد بود براي شکوفايي نيازهاي انساني بايد يک سلسله مراتب طي شود : ۱ دسته اول نيازهاي فيزيولوژيکي غذا و آب، ۲ دسته دوم نيازهاي ايمني 3 دسته سوم تعلقپذيري و عشق، ۴ دسته چهارم احترام، ۵ دسته پنجم نياز به خودشکوفايي. اين نظريه در ميان بينش هاي حاصل از جنبش روابط انساني در مديريت مقارن با دوران رکود اقتصادي بزرگ غرب از اهميت ويژه برخوردار بوده و نظريهاي بنيادين محسوب ميشود. اين نظريه از نظريههاي محتوايي در مورد انگيزش به شمار ميآيد. نظريه هاي محتوايي چيستي رفتارهاي برانگيخته را شرح ميدهند و به طور عمده با آنچه در درون فرد يا محيطش ميگذرد و به رفتار فرد نيرو بخشيده سرو کار دارد؛ به عبارت ديگر اين نظريهها، به مدير نسبت به نيازهاي کارکنانش بينش ميدهند و به او کمک ميکنند تا بداند کارکنان به چه چيزهايي به عنوان پاداش کار يا ارضا کننده بها ميدهند؛ در حاليکه نظريههاي فراگردي چگونگي و چرايي برانگيختگي افراد را توصيف ميکنند. مازلو معتقد است اول نيازهاي دستههاي پايين بايد برآورده شود و بعد نيازهاي سطح بالاتر تا اجازه شکوفا شدن نيازهاي انساني فراهم شود. تصور مازلو از ماهيت انسان، خوشبينانه است. او بر اراده آزاد و مستقل هر شخص تاکيد ميکند و از شيوههاي فرافکن در تحليل رواني افراد بهره ميبرد. مازلو عقده حقارت را در خود از ميان برد و مکانيزم عمل جبران را به جاي آن قرار داد تا بتواند به راحتي و تفکر روشن با مشکلات مقابله کند. وي در سال ۱۹۷۰ از طرفداران خود خداحافظي کرد و به تاريخ روانشناسي پيوست. سلسله مراتب نيازها آبراهام مزلو ، ايده سلسله مراتب نيازها را در کتاب خود به نام «انگيزه و شخصيت» در سال 1943 مطرح نمود. او هدف و آرمان اصلي انسان را و تربيت و تقلاي او را دست يافتن به مرتبه والاي انساني و همانا تحقيق خويشتن يا خود شكوفايي مي داند. وي مراتبي را براي دسترسي به اين آرمان به صورت سلسله مراتب نيازها تدوين نموده است. سلسله مراتب نيازهاي مزلو غالباً به صورت يک هرم نشان داده ميشود. در سطوح پائينتر هرم، ابتدائيترين و پايهايترين نيازها و در بالاترين سطح هرم، نيازهاي پيچيدهتر قرار دارند. طبق تعريف مزلو، پنج سطح مختلف در سلسله مراتب نيازهاي انسان وجود دارد: 1- نيازهاي فيزيولوژيکي يا نيازهاى جسمانى اين نيازها شامل ابتداييترين و اساسيترين نيازهايي هستند که براي ادامه بقا ضرورت دارند، مثل آب، هوا، غذا و خواب. مزلو عقيده داشت که اينها اساسيترين و غريزيترين نيازها در سلسله مراتب نيازها هستند زيرا تا اينها برآورده نشوند بقيه نيازها در اولويت قرار نميگيرند. 2- نيازهاي امنيتي نيازهاي امنيتي نيز براي بقا اهميت دارند امّا به اهميت نيازهاي فيزيولوژيکي نيستند. نمونههايي از نيازهاي امنيتي عبارت است از تمايل به داشتن شغل ثابت، بيمه پزشکي، همسايگان بيخطر و سرپناهي در مقابل محيط. 3- نيازهاي اجتماعي يا نيازهاى تعلق پذيرى و عشق اين نيازها شامل وابستگي، تعلّق خاطر، عشق و عاطفه است. به عقيده مزلو اين نيازها کمتر از نيازهاي فيزيولوژيکي و نيازهاي امنيتي، اساسي هستند. روابط دوستانه، وابستگي عاطفي و روابط خانوادگي به ارضاء اين نيازها کمک ميکند. عضويت در گروههاي اجتماعي، محلي و مذهبي نيز چنين اثري دارد. 4- نيازهاي احترامي پس از ارضاء نيازهاي فيزيولوژيکي، امنيتي و اجتماعي، نياز به مورد احترام واقع شدن، اهميت فزايندهاي مييابد. اين نيازها شامل نياز به چيزهايي است که در احترام به خود، ارزشهاي شخصي، شناخت اجتماعي و پيشرفت، انعکاس مييابد. مازلو در كتاب انگيزش و شخصيت در توضيح نياز به عزت نفس مي گويد: همه افراد جامعه ما (بجز برخي بيماران) به يك ارزشيابي ثابت و استوار و معمولاً عالي از خوشان، به احترام به خود يا عزت نفس يا احترام به ديگري تمايل دارند ولي در جاي ديگر مي گويد: اين سطح از نيازها را مي توان در دو مجموعه فرعي طبقه بندي كرد اول اينكه آنها عبارت از: تمايل به قدرت، موفقيت، كفايت، سيادت، شايستگي، اعتماد در رويارويي با جهان، استقلال و آزادي. دوم اينكه در ما چيزي هست كه مي توانيم آن را تمايل به اعتبار و حيثيت (كه آن را احترام ديگران نسبت به خودمان مي توان تعريف كرد)، مقام، شهرت ، افتخار، برتري، معروفيت، توجه و اهميت و حرمت يا تحسين بناميم. مازلو در مورد پيامدهاي عدم ارضاي اين سطح از نيازهاي پنجگانه مي نويسد: بي اعتنايي به اين نيازها موجب احساساتي از قبيل حقارت، ضعف و درماندگي مي شود كه اين احساسات نيز خود به وجود آورنده دلسردي و ياس اساسي خواهد شد و يا اينكه گرايش هاي رواني نژندي يا جبراني را به وجود خواهد آورد. ارزشيابي ضرورت اعتماد به نفس بنيادي و درك اين مطلب زا كه مردم بدون آن چقدر احساس درماندگي مي كنند و مي توان از طريق مطالعه روان نژندي ناشي از ضربه شديد روحي بدست آورد 5- نيازهاي خودشکوفايي اين بالاترين سطح نيازها در سلسله مراتب مزلو است. انسانهاي خودشکوفا، افرادي هستند خودآگاه، علاقهمند به رشد شخصي، کمتوجه به عقايد ديگران و علاقهمند به ارضاء توانائيهاي بالقّوه خود. مزلو به اين نتيجه رسيد که افراد خود شکوفا داراي چند خصيصه مشترک اند. واقعيت را به خوبي درک کرده و قادرند شرايط مبهم را تحمل کنند. خود و ديگران را آنچنان که هستند قبول مي کنند. در انديشيدن و رفتار خود جوشند. بيشتر مسئله مدارند تا خود مدار. از بذله گويي بر خوردارند. بسيار خلاقند. به سادگي همرنگ جماعت نمي شوند . به شادکامي انسان ها علاقه مندند. از تجربه هاي اساسي زندگي عميقا لذت مي برند. بيشتر با مردمان معدودي روابط عميق و ارضا کننده دارند تا با تعداد زيادي از مردم. قادرند به نحو عيني به زندگي بنگرند. ويژگي هاي انسان خود شکوفا: - حس تشخيص واقعيت، آگاهي از شرايط موجود و واقعي، واقع گرا، قضاوت بي طرفانه و عيني و نه بر اساس طرز تفکر شخصي و متعصبانه. - طرز نگرش بر مشکلات به عنوان چالشها و شرايطي که نيـاز بـه راه حل دارند و نه به عنوان حربه اي براي شکوه گري و توجيهات فردي. - نياز به حريم و تنهايي و توانايي تحمل تنهايي. - متکي به قضاوتها و تجارب خويش، مستقل، عدم اتکاء بـه فـرهنـگ و محـيـط پـيرامون خود براي شکل گيري عقايد و ديدگاه ها. - عدم تأثير پذيري از فشارهاي اجتماعي. - دموکراتيک، منصف و بدون قائل شدن به تبعيض، پذيرش و لذت بردن از تمامي فرهنگـها، نژادها و تفاوتهاي فردي انسانها. - از لحاظ اجتماعي دلسوز و مهربان، داراي خصوصيات انساني و بشر دوستانه. - پذيرش افراد همانگونه که هستند و عدم تلاش براي تغييردادن آنها. - در کنار ديگران راحت بودن، با وجود هر نوع گرايش نا متعارف ديگران. - خود انگيخته و با اصالت بودن، با خويشتن صادق است، هـمان گـونـه که دوست دارد رفتار مي کند و نه آنگونه که ديگران از وي مي خواهند. - شوخ طبع بودن البته حس شوخ طبعي ايي که متوجه خود و يا وضعيت کلي بشريت است و نه ديگران. - تعداد محدودي دوست صميمي دارد و نه تعداد زيادي رابطه سطحي. - علاقه مند به همه چيز حتي امور عادي. - خلاق-مبتکر و اصيل. - بدنبال تجارب ناب و دستيابي به موفقيت هايي است کـه اثـري مـانـدگـار از خود بجاي گذارد. مزلو عقيده داشت که اين نيازها مشابه غرايز انساني هستند و نقش عمدهاي در رفتار انگيزشي دارند. نيازهاي فيزيولوژيکي امنيتي، اجتماعي و احترامي به نام نيازهاي کمبود يا نيازهاي کاستي ( Deficiency needs ) هستند، به اين معني که اين نيازها به دليل محروميت به وجود ميآيند. برآورده کردن اين نيازهاي سطح پائينتر به منظور اجتناب از احساسات يا پيامدهاي ناخوشايند اهميت دارد. مزلو بالاترين سطح هرم نيازها را نياز رشد مينامد. نيازهاي رشد به دليل کمبود يا محروميت از چيزي به وجود نميآيند بلکه زائيده تمايل رشد از سوي يک فرد هستند. مى توان سلسله مراتب نيازهاى مزلو را چون نردبانى پنداشت كه بايد پيش از رفتن به پله دوم پاى خود را روى پله اول و پيش از پله سوم، روى پله دوم گذاشت، الى آخر. از اين رو، پايين ترين و نيرومندترين نياز، بايد پيش از بروز نياز طبقه دوم برآورده شده باشد و سلسله مراتب به همين ترتيب پيش برود تا پنجمين يا نيرومندترين نياز، يعنى تحقق خود پديدار شود. بدين ترتيب، شرط اوليه دست يافتن به تحقق خود، ارضاى چهار نيازى است كه در سطوح پايين تر اين سلسله مراتب قرار گرفته اند. به ديگر سخن، تحقق خود (خودشكوفايى) عالى ترين سطح سلسله مراتب مزلو است، اما مرتبه اى است كه او احساس مى كرد كه معدودى از انسان ها، براساس شالوده اى استوار، به آن رسيده و در آن متمكن شده اند. با توجه به اينكه در الگوى مزلو، هر مرحله به مرحله قبلى وابسته است، هر فرد بايد در هر مرحله جديد از زندگى خود، تا اندازه اى اين نيازها را از نو ارزيابى كند مزلو و مذهب مزلو مشروعيت روانشناسي را در اين مي دانست که بتواند يک سري سوالات مهم و اساسي را مورد توجه قرار داده و در صدد يافتن پاسخ به آنها باشد. از جمله : زندگي خوب چيست؟ جامعه خوب چيست؟ و رابطه ما با آن چگونه است؟تعهدات ما به جامعه چيست؟عدل،راستي و تفوا چيست؟ مزلو قبول داشت که اين موضوعات، سابقا در حوزه مذهب قرار مي گرفت.او شکست مذهب در توانايي پاسخ به اين سوالات را به اين خاطر مي دانست که خودش را از علوم جدا کرده بود.او توصيه مي کرد که به دنياي تجربي و طبيعي برگرديم تا بنوانيم بسياري از پاسخ به اين سوالات را به اين خاطر مي دانست که خودش را از علوم جدا کرده بود.او توصيه مي کرد که به دنياي تجربي و طبيعي برگرديم تا بتوانيم بسياري از رازها و اسرار زندگي بشري را کشف نماييم. از اين رو به وحدت مجدد حوزه هاي به ظاهر غير قابل اتصال مذهب و علم اميد داشت . |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|