سه شنبه, 18 ارديبهشت 1403

 



موضوع: خلاصه کتاب "جهان رها شده" گیدنز،

خلاصه کتاب "جهان رها شده" گیدنز، 10 سال 5 ماه ago #40427

  • شهرام الف
  • شهرام الف's Avatar
  • آفلاين
  • دانشجو
  • ارسال ها: 119
  • Thank you received: 23
با سلام استاد گرامی اگر برای مطالعه آزاد و عمومی خوب است لطفا تائید بفرمائید.....


خلاصه کتاب "جهان رها شده" گیدنز،

کتاب جهان رها شده مجموعه سخنرانی های آنتونی گیدنز پیرامون موضوع جهانی شدن و یکپارچگی جهانی و نیز تقابل سنت و مدرنیته متاخر می باشد. گیدنز با طرح مطالبی پیرامون جهانی شدن و اثرات آن بر قسمتهای مختلف و روابط متفاوت جامعه سعی در اثبات وقوع و گسترش این پدیده در جهان امروز دارد وی که یکی از پیشروان جامعه شناسی بعد از جنگ جهانی دوم می باشد در تبیین این مبحث با جمع کردن میان دو نظریه ساختار گرائی و نظریه کنش متقابل نمادین به ابداع نظریه یکپارچگی جهانی پرداخته و معتقد است جهان یک کل واحد است که نهادها و هنجارها و کنشها در آن شرایط نامنظمی را بوجود می آورند.

گفتار اول:یکپارچگی جهانی

وی در سخنرانی 10نوامبر 1999 خود در انگلستان در مورد تغییرات جهان امروز می گوید:به نظر من دنیای قرن 20 شبیه دنیایی که بنیانگذاران عصر روشنگری پیش بینی کرده بودند نیست. آنان سازنده فرهنگ غرب و شکل دهنده فرهنگ جهانی بودند و گمانشان برآن بود که هرچه بشر در مورد جهان طبیعی و زندگی گذشته خود بیشتر بداند بهتر قادر به کنترل آن خواهد بود.وی با سطحی و ساده انگاشتن این نظریه می گوید عصر روشنگری سوالی را در این باره مطرح می کند که چرا ما برای فهم جهان به صورت عقلایی تلاشی انجام نمی دهیم؟ اگر ما شناخت عقلانی در مورد دنیای خارج و تاریخمان کسب کنیم لاجرم قادر خواهیم بود تاریخ را با اراده خودمان به جلو ببریم.لذا ثمره همین تلاشها جهت فهم جهان طبیعت و کنترل تاریخ بود که بر اثر گذشت زمان باعث رشد تمدن غرب و بوجود آمدن تمدن جهانی شد.

گیدنز چنین اعتقاد دارد که امروزه با توجه به شرایط قرن بیستم و تغییر و تحولاتی که به سرعت شاهد آن هستیم، اتفاقهایی که درجهان رخ می دهد قابل پیش بینی نیستند. ما هر روزه شاهد وقوع حوادث و اتفاقات غیر قابل کنترل و غیرقابل پیش بینی هستیم. توسعه فناوری و رشد علم باعث وقوع مسائلی می شود که پیش بینی ها را برهم می زند.

البته گیدنز با طرح این مسئله قصد ندارد نیاز بشر امروز به کنترل و مقررات را انکار کند.گیدنز می گوید وقوع این حوادث نباید باعث از دست دادن امید کنترل قوانین و اهداف جامعه شود. آنچه در این برهه زمانی بسیار مهم تلقی می شود توانایی کنترل قوانین برای رسیدن به اهداف مناسب و از پیش تعیین شده است. ما باید رویای فیلسوفان عصر روشنگری را کنار بگذاریم،نه این ایده را که می توانیم دنیا را تحت تاثیر قرار دهیم.

گیدنز در این کتاب دو نوع نگاه به این پدیده را شناسائی کرده است و می گوید : امروزه صاحبنظران دو نگاه متفاوت به مسائلی که درجهان رخ می دهد دارند :

1- عده ایی که شکاکان یکپارچگی جهانی خوانده می شوند و معتقدند که یکپارچگی جهانی یک ایدئولوژی است که برای نهادینه کردن ایدئولوژی اقتصاد مبتنی بر بازار مطرح شده است.آنان صحبت از تغییرات بزرگ درجهان را صحبتی بیهوده می پندارند. به عقیده آنان بحث یکپارچگی جهانی را کسانی مطرح کرده اند که می خواهند ازمنافع خود حمایت کنند و عمدتا راست گرایان هستند.شکاکان یکپارچگی جهان عقیده دارند که درقرن گذشته نیز بازاررقابتی یکپارچه وجود داشته و مرز بین کشورها باز بوده و بحث امروز نیز فقط در قالب لغت تغییر کرده، دراصل نحوه زندگی همانند گذشته است. اینان با نگاهی چپ گرایانه به جهان و وقایع آن می نگرند. معتقدند دولت _ ملت هنوز دارای قدرت است و جهان چندان هم پیچیده تر از قبل نشده، درنتیجه ما می توانیم در امور مختلف از جمله اقتصاد همانند گذشته عمل کنیم.

2- این دسته از صاحبنظران که شاخص ترین آنها اومای می باشد افراطیون نظریه یکپارچگی جهانی هستند. به عقیده آنان نه تنها یکپارچگی جهانی رخ داده است بلکه این یکپارچگی باعث تغییر همه نهادها و قسمتهای جامعه شده است. طبق نظر این عده عمر دولت _ ملتها به پایان رسیده و سیستمهای سنتی تحول یافته اند و جهان روز به روز پیچیده تر می شود به طوریکه جهان امروز با گذشته کاملا متفاوت است.از نظر این دسته در جهان بی مرز کنونی خبری از منافع ملی نیست و سنت پرداختن به منافع ملی کمتر مشاهده می شود.

گیدنز در دو راهی انتخاب میان این دو نظریه، ترجیح می دهد نظرات دسته دوم را انتخاب کند و معتقد است نظر افراطیون به واقعیت نزدیکتر است. او با تکیه بر آمار اقتصاد مالی اثبات می کند که سطح تجارت جهانی نسبت به سالهای قبل پیشرفت قابل ملاحظه ایی داشته است و ما شاهد توسعه در قسمت اقتصاد مالی هستیم. معاملات اقتصادی به صورت 24 ساعته جریان دارد، به همین نسبت نیز میزان حجم پول در گردش به طور تصاعدی افزایش یافته است که به طور حتم دانش اقتصاد یکی از عوامل این رشد به شمار می رود. آنچه که امروزه مبادله می شود کالا نیست بلکه اطلاعات مربوط به کالا است.

هر چند گیدنز با نظریات گروه دوم موافقت می کند اما اشتباهات آنان را نیز نادیده نمی گیرد. او به صراحت بیان می دارد که اقتصاد در بحث یکپارچگی جهانی می تواند یکی عوامل روند تغییر به حساب آید و در واقع جهانی شدن عمدتا اقتصادی نیست، بلکه دسته ایی از عوامل و تغییرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز در این جریان دخالت دارند. یکی ازعوامل تشدید کننده جهانی شدن، انقلاب ارتباطات است. با انقلا ب ارتباطات دراواخر دهه 60 میلادی بود که سیستمهای اقتصادی شروع به تغییرکردند و این تغییرات خود مقدمه ایی برای تغییرات دیگردرحوزه های مختلف جامعه شد.

بنا بر نظر گیدنز یکپارچگی جهانی همانند یک منشور سه وجهی است. ازیک طرف میدان بازار جهانی، قدرت ملتها را کاهش می دهد. که درنتیجه ملتها نمی توانند مانند گذشته تحت تاثیر قدرت اقتصادی باشند و ازطرف دیگر یکپارچگی جهانی مرزهای ملتها را از هم باز می کند و مناطق جدید اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ایجاد می کند. علاوه برآن، یکپارچگی جهانی قادر است در درون مرزها شکلهای محلی هویت فرهنگی بوجود آورد. اثرات یکپارچگی جهانی تنها مربوط به دولتها و نظامهای اجتماعی نمی شود بلکه این پدیده با زندگی، شخصیت و هویت افراد سرو کار دارد. جهانی شدن ما را مجبور می سازد تا انعطاف پذیرتر باشیم و "فردی تر" زندگی کنیم. فردی شدن به معنای خود پرستی و یا خصوصی شدن نیست بلکه به معنای نیرویی است که زندگی را به طرف آینده ایی بازسوق می دهد.

دراین شرایط است که تاثیر آداب و رسوم و سنتها بر زندگی افراد کمتر می شود و یک هویت شخصی جدیدی فارغ از این سنتها شکل می گیرد. مثال بسیار آشکار آن تغییر نقشها و دیدگاههای زنان در سالهای اخیر است. زنانِِ امروز هویت جدیدی برای خود متصور شده اند که با تصویر هویت زنان گذشته بسیار متفاوت است. آنان دیگر خود را زن خانه داری که صرفا مطیع شوهر بود نمی بینند، که این نگاه جدید خود باعث تغییر ریشه های موقعیت مردانه شده است.

گیدنز ایده افراطیون مبتنی برزوال دولت _ ملت را نمی پذیرد و معتقد است اگر چه میزان قدرت دولت_ ملتها نسبت به گذشته کاهش یافته ولی آنها همچنان دارای منابعی هستند که بنگاه های اقتصادی فاقد آنند. همین امکانات و قابلیتها می تواند منجر به قدرت سیاسی یک ملت شود و به واسطه همین منابع دولت در جهان یکپارچه نقش ملی می یابد.

هر چند در جهان یکپارچه شکل ظاهری دولت _ ملت در حال تغیی راست و مجبور به بازسازی هویت خویش شده، اما این بازسازی دلیل برعدم قدرت دولت _ ملت نمی باشد. علاوه برآن، اگرچه یکپارچگی جهانی تحت تسلط قدرت غربیها است و بیشتر بنگاه های بزرگ در غرب واقع شده اند اما پدیده یکپارچگی جهانی صرفا غربی نیست و این پدیده در هر کشور غیر غربی به همان اندازه کشور غربی تاثیر گذر است. منافع مثبت این پدیده تمام کشورها را تحت تاثیر قرار می دهد. یکپارچگی جهانی سرمنشاء نابرابریهای روز افزون اقتصادی درجهان نیست و سیاستهای حمایت از اقتصاد داخلی که خارج از روند یکپارچگی جهانی صورت می گیرد کمکی به کشورهای فقیر نمی کند. در نتیجه آنچه که لازم است دراین زمان اتفاق افتد، هدایت و کنترل روند یکپارچگی جهانی به سمت رفع نیازهای بشراست.





گفتار دوم: ریسک

گیدنز در یکی دیگر از سخنرانیهای خود که در 17 نوامبر سال 1999 ایراد شده است با محور قرار دادن پدیده یکپارچگی جهانی سعی در توضیح تغییرات تناقض آمیز و متضاد در جهان کنونی دارد. وی می گوید: تغییراتی که درجهان پیچیده ما رخ می دهد تنها شامل تغییر در ساختارها نمی شود بلکه آگاهی های درونی و هویت هایمان نیز تحت تاثیر این تغییرات قرار دارند. مواردی چون:مضر یا مفید بودن یک ماده غذایی یا یک دارو، موفقیت یا ورشکستگی شرکتها و طرحهای دانشمندان و دیگر مواردی که گاه علی رغم خواسته ما به وقوع می پیوندد همه ناشی از تغییرات جهان و اثر آن در زندگی ما است.

بنا بر نظر گیدنز امروزه احتمال بروز خطرات و بلایای طبیعی با تدابیر انسانی کمی حل شده اما آنچه که به طور کلی جوامع مدرن را از جوامع ستی جدا می سازد پدیده ایی به نام ریسک و ریسک پذیری است. بسیار ممکن است که ما دست به شروع کاری بزنیم و با اهدافی جهت کسب شهرت، ثروت و موفقیت پیش رویم ولی نتایجی حاصل آید که انتظار وقوع آنها را نداشته باشیم و حتی شاید نتیجه ای کاملا معکوس به دست آوریم.

درفرهنگهای سنتی به دلیل اعتقاداتشان به قضا و قدر، و بیان کردن مفاهیمی چون خوشبختی، بد بختی و سرنوشت، مفهوم ریسک جایگاهی ندارد.مردمی که با این اعتقادات و مفاهیم سروکار دارند همیشه برای پدیده هایی که به طور ناخواسته بوجود می آید دلایلی می آورند و آن را به ماهیتهای ابدی جهان مرتبط می سازند.گیدنز اعتقاد دارد که پدیده ریسک و ریسک پذیری مختص جوامعی است که تصمیم دارند به سمت جلو حرکت کنند و آینده را از آن خود سازند. دست یابی به مناطق و سرزمینهای جدید جغرافیایی، بدست آوردن ثروت بیشتر و حتی سرمایه گذاری در امور مختلف، شرکت در بورس، انتخاب یک شغل پردرآمد و بسیاری ازموارد دیگر با توجه به پدیده ریسک و ریسک پذیر بودن معنا می یابند. غالبا افراد مفهوم ریسک را منفی قلمداد می کنند و نتایج ناخواسته ای که همراه دارد را ثمره ریسک می دانند درصورتیکه نباید نتایج مثبت آن را ازنظردورداشت.

درپی مفهوم ریسک باید نسبت به مفهوم امنیت فردی و جمعی توجه نشان دهیم. علاوه برآن مفهوم امنیت نیز به مفهوم بیمه وابسته است، مفهومی که کاملا در تقابل با مدیریت زمان و فضا معنا می یابد. چون ریسک کردن همیشه دارای پیامدهایی است در نتیجه کنترل آینده در کنار بیمه می تواند معنا شود. بیمه و امنیتی که به واسطه آن بدست می آید راه حلی است برای آمادگی بیشتر پذیرش ریسک.

گیدنز برخلاف "نایت" اقتصاددان معتقد است که تا قبل از رشد دانش و فناوری بیشتر نگرانیهای مردم ناشی از بلاهای طبیعی و تغییرات آب و هوایی بود که حل و فصل آن نیز در قالب اعتقادات و اصطلاحات شبه مذهبی انجام می پذیرفت. اما آنچه که امروزه مطرح می شود تغییراتی است که انسانها برطبیعت وارد می کنند و این سرآغاز ورود به ریسک تولید شده است.

به نظر گیدنز ورود ریسک در قسمتهای مختلف زندگی از دو روند ناشی می شود:

1- پایان پذیرفتن قدرت طبیعت، به این معنا که کمتر حوزه ایی باقی مانده که دانش و فناوری انسان بر آن اثر نکرده باشد.

2- پایان پذیرفتن سنت(سنت زدایی) به این معنا که در زندگی امروزه با وجود تغییراتی که پیش آمده دخالت سنت در امور روزمره کمتر دیده می شود و کمتر در زندگی ما تغییر بوجود می آورد.

درگذشته سنت همانند طبیعت سازنده بسیاری از جوانب زندگی بشر بود و توجیه کننده عواقب و نتایج آن به شمار می آمد. اما امروز با آینده ایی باز رو به رو هستیم و عواقب کارهایمان متوجه خودمان می شود. در واقع مفاهیمی چون تقدیر و سرنوشت کنار زده شده اند. اگر تا دیروز سنتها سازنده نهادها، نقشها، تصمیمها و وظایف بودند امروزه ما خود سازنده و شکل دهنده روابط و نقشهایمان هستیم.

گفتار سوم:سنت

سخنرانی دیگری گیدنز که در این کتاب آورده شده است مربوط به 24 نوامبر 1999 می باشد که در آن حول موضوع سنت و تقابل آن با مدرنیته بحث شده است.گیدنز ابتدا به بررسی مفهوم سنت و اهمیت شناخت آن در فهم مدرنیته می پردازد و سپس با تفکیک مقولات سنتی از غیر سنتی اینطور نتیجه می گیرد که هر آنچه قدیمی به نظر می رسد لزوما سنتی نیست.او همچنین می گوید: بسیاری از سمبلها و نشانه ها و حتی کالاهایی که به نظر سنتی می آیند محصول قرن اخیرند و به دلایل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تجاری به گونه ایی ساخته و پرداخته شده اند که با نگاه اول به نظر قدیمی و سنتی می آیند.مراسم کریسمس، لباس ارتش هندوستان و مردم اسکاتلند، سبک معماری برخی ساختمانها و... محصول انقلاب صنعتی وسالهای بعد ازآن است.

گیدنز در بررسی ویژگیهای سنت به چهار ویژگی آن اشاره می کند و می گوید:

در بررسی سنتها نباید به تاریخ آنها توجه کرد و آنچه که مهم تلقی می شود رابطه سنت با قدرت است. بخش اصلی سنت شامل مراسم و آیینها و رفتارهای تشریفاتی است و حقیقی بودن سنت در همین آیینها و تشرفات مذهبی نمایان می شود. قدرت سنت نیز ناشی ازحقیقی جلوه دادن آن است. آیینهای مذهبی با تکرارگذشته، چه آن را ابداع کرده باشند چه نکرده باشند، گرامی داشته می شوند.

از دیگر ویژگیهای سنت جمعی بودن آن است. ممکن است هر فردی معتقد به اجرای الگوهای خاص رفتاری و یا آیینهای شخصی باشد ولی نمی توان آنها را جزو قلمرو سنت به حساب آورد.آیینهای شخصی دارای ویژگی وسواس و اجبارند. برای مثال تکرار یک رفتار توسط فرد برای ارضای شخصی، سنت به حساب نمی آید حتی اگر با تشریفات و آیین همراه باشد. حالت جمعی و تکرار تشریفات و مراسم از ویژگیهای سنت است.

ویژگی دیگر سنت این است که سنتها همیشه دارای نگهبانانی هستند که به حقیقت آیینهای سنت اشراف دارند و از آن حفاظت می کنند و دارای اطلاعاتی هستند که بقیه مردم فاقد این اطلاعات به شمارمی روند. نمی توان اطلاعات را با تخصص برابر دانست زیرا هر فردی به طور بالقوه می تواند به رشته های تخصصی دسترسی داشته باشد. درصورتیکه اطلاعات مربوط به سنت دراختیارهمگان نمی باشد.

چهارمین عنصر سنت تجربه بنیادگرایی است که باعث بوجود آمدن یک حس هیجانی در فرد و جامعه می شود. در واقع انجام مراسم سنتی بدون وجود این احساس انجام پذیر نمی باشد. سنت با هیجانی که در افراد ایجاد می کند می تواند شکل دهنده احساس هویت جمعی باشد. استفاده از مفهوم بنیادگرایی به تازگی رواج یافته است. این مفهوم به معنای عدم پذیرش تکامل آموزه ها و ایده ها است.

گیدنز معتقد است امروزه بحثهای متعددی درحیطه مدرنیته مطرح می گردد و کمتر به سنت به عنوان عنصری که در هر جامعه ایی حضور دارد توجه می شود. در عصر روشنگری با به تقابل کشاندن سنت و دانش، سنت به حاشیه رانده شد. این نوع رفتارها باعث شدند سنت معادل خرافات و رفتارهای غیرعقلایی در نظر گرفته شود.

از نظر گیدنز می توان دلیل مطرود دانستن سنت را با دو روند یکپارچگی جهانی توضیح داد. سنت به گونه ایی در زندگی ما وارد شده که به خود اجازه نمی دهیم در مورد آن تفکر کنیم و برای رفتارهای خود دلیل بیاوریم. چرایی وقوع یا انجام یک عمل با تکیه بر سنت بی پاسخ می ماند. سنتها درطول نسلها و با گذر زمان تغییر می کنند و سنتهای جدیدی ابداع می شوند که پیامدهای آن تا نسلها باقی می ماند. اما اکنون با رشد مفهوم مدرنیته، جهانی شدن ارتباطات و به مدد تکنولوژی های پیشرفته اطلاع رسانی و کالایی شدن فرهنگ، هر فردی از خود می پرسد چرا اینگونه زندگی کنم؟! چرا باید این عمل را انجام دهم؟! در صورتیکه پاسخ مناسبی برای سولات خود به دست آورد به اهداف و آرزوهایش جامعه عمل می پوشاند. در غیر این صورت بی هیچ محابایی از ادامه و یا انجام عمل سرباز می زند. در واقع سنت از روند رو به گسترش ارتباطات و تکنولوژی جا مانده است.

دومین روند یکپارچگی جهانی رادیکالیزه شدن مدرنیته است که بر سنت تاثیر گذاشته است. به این معنا که زندگی روزمره به سمت و سوی اصول مدرنیته پیش می رود که خود باعث تغییراتی در مناسبات رفتاری می شود. حیطه عمومی از قبیل دموکراسی و اقتصاد ازشیوه ها و اعتقادات و رفتارهای سنتی جدا شده اند. هرچند حیطه خصوصی هنوز تحت تسلط سنت باقی مانده اما با تغییر مناسبات رفتاری درحیطه عمومی، این نوع جدا سازی در حیطه خصوصی نیزبه وقوع خواهد پیوست.

گفتار چهارم:خانواده

گیدنز در این سخنرانی که در اول دسامبر سال 1999 ایراد شده است به این نکته اشاره می کند که خانواده امروز به سبب تاثیر جهانی شدن با خانواده قبل از جهانی شدن متفاوت است.

گیدنز می گوید: دو قرائت کاملا متفاوت و متضاد در مورد خانواده و انواع آن وجود دارد. دریک طرف حامیان خانواده سنتی قراردارند که مدافع کنترل و نظارت مرد به عنوان سرپرست، سخت شدن شرایط طلاق و...هستند و با انواع دیگر خانواده مثل خانواده تک سرپرست، بی سرپرست و همجنس بازان به شدت مخالفت می کنند. می توان حدس زد این افراد از نظر سیاسی تمایلات راست گرایانه ایی دارند. آنها خانواده را در دنیای امروز از هم پاشیده می دانند و سعی دارند با اتخاذ تدابیری، خانواده سنتی را مجدد رونق بخشند. درمقابل این گروه، افرادی قرار دارند که به گونه ایی جدید خانواده را تصویر می کنند. آنها به تکثر انواع خانواده اعتقاد دارند و به لحاظ سیاسی اکثرا به دیدگاههای چپ گرایانه اعتقاد دارند. به هرحال با توجه به تغییرات ناشی از جهانی شدن می توان هر دو نوع خانواده را مشاهده کرد. این تغییرات حتی در مواضع خانواده سنتی وارد شده و مناسبات این نوع خانواده را بر هم زده است. نقش زنان و کودکان درجامعه حاضر به طور کلی تغییر کرده و میزان این تغییرات در کشورهای غربی بیشتر نمودار است. زن خانه دار به زن کارمند مبدل شده و مطیع بودن جای خود را به استقلال داده است. کودکان آرام و منفعل نیزبه اعضای اصلی جامعه مبدل شده اند که دارای حقوق قانونی هستند. دیگر رفتار خشونت آمیز مرد سنتی و تام الاختیار بودن او در تمام عرصه های زندگی جایگاهی ندارد. بازگشت به خانواده سنتی با مراحل و آداب و رسومهای مربوط به آن تقریبا غیرممکن به نظرمی رسد. عدالت درخانواده سنتی جایگاه ندارد و قدرت تصمیم گیری در این نوع خانواده عادلانه توزیع نشده است. این عدم تعادل قدرت با دموکراسی، آزادی انتخاب، استقلال هویتی و رابطه توام با احترام هیچگونه تناسبی ندارد. در نتیجه چه به لحاظ سیاسی و چه اجتماعی امکان بازگشت به خانواده سنتی غیرممکن است.





گفتار پنجم:دموکراسی

سخنرانی بعدی گیدنز در باب دموکراسی است که در ژانویه سال 2000 ایراد شده است.در این سخنرانی گیدنز بیان می کند که دموکراسی دارای دو قدمت تاریخی کوتاه و بلند است.قدمت تاریخی بلند آن مربوط به یونان و رم باستان است که دارای جمهوریهای دموکراتیکی بودند و در جوامع سنتی نیز داوری ریش سفیدان نمادی از جامعه دموکراسی به شمار می رفت. اما دموکراسی در دوران معاصر با نوع قدیمی آن کاملا متفاوت است. ایده دموکراسی شدن جوامع چنان گسترش یافته که حتی سردمداران قدرت نیز خود به دنبال ایجاد جامعه ای دموکراسی هستند. هرچند انتخابات دروغین و نوع حکومت به اصطلاح دموکراسی نمی تواند جایگزین دموکراسی واقعی شود. اما تلاش مردم و دولتها برای رسیدن به دموکراسی واقعی قابل انکار نیست.

گیدنز در مقابل این ادعا که دموکراتیزه کردن را می توان حاصل یک فرایند تجربه تاریخی توصیف کرد که مردم تجربه خوبی نسبت به نظامهای فاشیسم و کمونیسم نداشتند و به این دلیل دموکراسی را انتخاب کرده اند دلایلی را مطرح می کند که این ادعا را رد می کند. وی تاکید می کند که دولتهایی که به حدی از دموکراسی رسیده اند و دموکراسی در جامعه آنان مستقر شده ، به دلیل رشد ارتباطات و جهانی شدن نسبت به دموکراسی بی علاقه شده اند.

گیدنز استدلال می کند که در دنیای کنونی با گسترش روند یکپارچگی جهانی مردم به سرعت به اطلاعات دست می یابند و نمی توان محدودیتی برای دست یابی به اطلاعات برای آنها قائل شد. مردم به راحتی به عدم تسلط مردان قدرت و عدم تواناییهایشان در برآورده کردن نیازهایشان واقف شده اند. دیگر مشکلات و کاستیها پوشیده نمی ماند و مردم خواستار اصلاح این مسائل هستند. " نظام اطلاعاتی باز" انحصار اطلاعات را می شکند و بوضوح جامعه را به سمت دموکراسی شدن پیش می برد. هر چه اطلاعات بیشتری در اختیار مردم قرار گیرد مردم نیز بیشتر خواهان بکارگیری آن در جامعه هستند. بالا رفتن سطح اطلاعات و تحصیلات جمعی، مشروعیت رهبران را به مخاطره انداخته است. گیدنز معتقد است برای ایجاد مجدد مشروعیت سیاسی باید دموکراسی منظومه ایی ایجاد کنیم. منظور جهانی کردن نهادهای دموکراتیک است. باید امکان ورود نمایندگانی از مجالس کشورها به بدنه دوم سازمان ملل متحد سازماندهی شود. و این اتفاق یک واقعیت است که می توان آن را در سطح جهانی بکار برد. تنها به این صورت است که مشکل عدم مشروعیت دولتها رفع خواهد شد.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.