خوش آمديد,
مهمان
|
|
فلسفه توسعه اخلاقی
▬ فلسفهی اخلاق توسعه با یک وظیفهی جدید و فوری مواجه است. فلسفهی اخلاق توسعه باید «جهانیشدن» را درک کند و به لحاظ اخلاقی ارزیابی نماید. فلسفهی اخلاق توسعه باید پاسخهای نهادی متناسب با اخلاق را در مقابل، این پدیدهی پیچیده و محل مناقشه ارائه دهد. مباحث مربوط به جهانیشدن از دههی نود یادآور مجادلات قبلی دربارهی موضوع توسعه است. اصطلاح «جهانیشدن» در دههی نود، همچون اصطلاح «توسعه» در دههی شصت، به حرف و حدیثهای مبتذلی تبدیل شده است که جریان اصلی را برجسته میکند و مخالفتها را سرکوب مینماید. به علاوه، مفهوم «جهانیشدن»، همچون مفهوم قبلی «توسعه»، اخلاقگرایان را واداشته است تا از دیدگاههای سادهانگارانه (نظیر اینکه «جهانیشدن (فوقالعاده) خوب است» یا «جهانیشدن (بسیار) بد است») فراتر روند و به تحلیل تفاسیر شاخص از ماهیت، علل، نتایج، و ارزش جهانی شدن بپردازند. اخلاقگرایان توسعه، با تعهد به درک و تقلیل محرومیت انسانی، بویژه علاقمندند تا تأثیر جهانیشدن بر بهزیستن فردی و اجتماعی را مورد ارزیابی قرار دهند (و از معیارهای سنجش این تأثیر دفاع کنند). آنها همچنین، مشتاقند تا انواعی از جهانیشدن را که کمترین تهدید یا بیشترین امید را برای توسعهی انسانی فراهم آورد را معین نمایند. ▬ مهم است که چهار پرسش را دربارهی جهانیشدن بپرسیم و به آنها بپردازیم: • جهانیشدن چیست؟ • تفاسیر عمده از جهانیشدن چیست؟ چه چیزی جهانیشدن را تبیین میکند و جهانیشدن چه بعد ویژهای نسبت به صور قبلی یکپارچگی دارد؟ آیا جهانیشدن به نابودی، احیاء یا تحول قدرت دولتی منجر میشود؟ آیا جهانیشدن تقسیمبندی شمال/جنوب را نابود، تشدید، یا متحول میسازد؟ • چگونه باید (اشکال مختلف) جهانیشدن را به لحاظ اخلاقی ارزیابی کرد؟ آیا جهانیشدن (یا برخی از انواع مختلف آن) توسعهای را که اخلاقاً قابل دفاع باشد را مردود، محدود، مقدور یا تشویق میکند؟ • آیا میتوان یا باید در مقابل، جهانیشدن مقاومت کرد، یا با آن جنگید، یا آن را اصلاح کرد یا متحولش ساخت؟ اگر اینگونه است، چرا؟ و بالاخره، چگونه باید جهانیشدن را انسانی و مردمسالارانه کرد (اگر اساساً بشود)؟ ░▒▓ جهانیشدن چیست؟ ▬ در درجهی اول، این سؤال مطرح است که چه معنایی را میتوان برای «جهانیشدن» قایل شد؟ دقیقاً همان طور که قبل از ارزیابی رویکردهای تجویزی به اهداف و وسایل توسعه، مفید است که مفهوم کلی توسعه را به «تغییر اجتماعی مطلوب» تدقیق نماییم، به همان سان هم مفید است که یک تلقی (نسبتاً) فارغ از ارزش از جهانیشدن داشته باشیم. دیوید هلد، آنتونی مکگرو، دیوید گلدبلات و جاناتان پراتون تعریف کلی از جهانیشدن ارائه دادهاند که برای این منظور ما مفید است: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ جهانیشدن را میتوان گسترده شدن، تعمیق، و تسریع شدید ارتباط متقابل در سطح جهانی، در تمام ابعاد زندگی اجتماعی معاصر دانست؛ از ابعاد فرهنگی گرفته تا ابعاد جنایی، از ابعاد مالی گرفته تا ابعاد معنوی. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ▬ همین نویسندگان در یک تعریف دقیقتر جهانیشدن را چنین انگاشتهاند: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرآیند (یا مجموعهای از فرایندها) که مستوجب تحول در سازمان فضای روابط و کنشهای متقابل اجتماعی (این تحول بر حسب قابلیت گسترش، شدت، سرعت و تأثیر سنجیده میشود) و مستلزم ایجاد جریانهای فراقارهای یا بینمنطقهای و متضمن شبکههای فعالیت، کنش متقابل، و اعمال قدرت است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ░▒▓ سه تفسیر از جهانیشدن ▬ تفاسیر یا نظریات راجع به جهانیشدن (که همگی شامل اجزاء و عناصر تاریخی، تجربی و تجویزی هستند) بر حسب چند چیز از هم متمایز میشوند: ▬ تعداد، انواع و روابط بین فرایندها و جریانات؛ مثلاً، نشانها (مانند پول)، مصنوعات مادی، افراد، نمادها، و اطلاعات؛ ▬ علیت: رویکردهای تکعلتی یا تقلیلی (اقتصادی یا تکنولوژیک) در مقابل، رویکردهای چندعلتی یا غیرتقلیلی؛ ▬ ماهیت: احتمالیبودن در مقابل، اجتنابناپذیری و بیانتها بودن؛ ▬ پیامدها؛ مثلاً، تأثیر بر سلطهی دولتی و تمایز کشورهای شمال یا جنوب؛ ▬ مطلوبیت (و معیار سنجش آن). ▬ هر چند که هیچ نظریهی جهانیشدنی که عموماً پذیرفته شده باشد ظهور نکرده است، اما، حداقل سه تفسیر یا مدل از جهانیشدن تا کنون ارائه شده است. من به پیروی از هلد و همکارانش این سه رویکرد را (الف) جهانیگرایی افراطی، (ب) شکگرایی، و (ج) تحولگرایی مینامم. ░▒ الف. جهانیگرایی افراطی ▬ این رویکرد که از سوی جادیش باگواتی (اقتصاددان) و تامس ال. فریدمن (روزنامهنگار) بسط داده شده است، جهانیشدن را عصر جهانی به لحاظ کیفی منحصر به فردی میداند که در آن یکپارچگی اقتصاد (سرمایهداری) با تجارت آزاد، جریانات مالی جهانی، و شرکتهای چندملیتی ویژگی یافته است. به تبع، سرمایهداری، ارتباطات، و فناوری حمل و نقل، یکپارچگی در بازار واحد جهانی، به طور فزاینده قدرت و مشروعیت دولتی را به سستی میکشانند. دو گانگی شمال/جنوب، به سرعت جای خود را با یک نظم کارآفرینی جهانی عوض میکند که توسط «قواعد بازی» نوین جهانی (مانند قواعد بازی سازمان تجارت جهانی WTO) ساخته میشود. هر چند که رویکرد جهانیگرایی افراطی تصدیق میکند که بازندگان و برندگان کوتاهمدتی وجود خواهند داشت، اما، تأکید دارد که مدّ جهانی دستآخر همهی قایقهای ملی و فردی را (غیر از آنان که در مقابل، این فرآیند همهگیر و گریزناپذیر مقاومت کردهاند) بالا خواهد آورد. ریچاردان. کوپر، با انتقاد از باگواتی، دقیقاً بعد تجویزی جهانیگرایی افراطی را شناسایی میکند: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تز اصلی باگواتی این است که جهانیشدن اقتصادی امر بلاشک خوبی است؛ با عوارض جانبی که میتوان آنها را با فکر و تلاش تسکین داد. تز دوم او این است که لازم نیست جهانیشدن «چهرهی انسانی» به خود بگیرد؛ جهانیشدن قبلاً چهرهی انسانی داشته است… فرجام کلام او این است: جهان و از جمله فقیرترین نواحی، به جهانیشدن هر چه بیشتر نیاز دارند، نه جهانیشدن کمتر. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ▬ حداقل هنگامی که توسعه با رشد اقتصادی شناخته میشود، چنانکه دنی رادریک دریافته است، «یکپارچگی جهانی برای تمام مقاصد عملی، به یک استراتژی توسعه تبدیل میشود». بر مبنای این دیدگاه، توجه و منابع حکومتی باید بر برداشتن سریع و اغلب دردناک تعرفههای گمرکی و دیگر ابزارهایی که دستیابی به دنیای در حال جهانی شدن را با مانع روبرو میکنند، متمرکز شود. تونی بلر به طور ظریفی ایمان به جهانیگرایی افراطی را چنین نشان میدهد: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما یک کار بزرگ داریم که باید انجامش دهیم؛ ما باید مخالفان صادق و پرانگیزهی موضوعWTO را متقاعد کنیم که WTO واقعاً میتواند دوستی برای توسعه باشد؛ WTO از تضعیف کشورهای فقیر جهان به دور است؛ آزادسازی تجارت تنها مسیر مطمئن به سوی آن نوع از رشد اقتصادی است که فتوحات کشورهای فقیر را به سطح اقتصادهای توسعهیافتهی اصلی نزدیکتر میسازد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ░▒ ب. شکگرایی ▬ شکگرایی، دیدگاه جهانیگرایی افراطی را دایر بر اینکه یکپارچگی اقتصادی رخ میدهد (یا باید رخ دهد) و دولتها ضعیفتر میشوند (یا باید بشوند) را رد میکند. شکگرایان استدلال میکنند که بلوکهای تجاری منطقهای تقویت میشوند (یا باید تقویت شوند)، بنیادگراییهای احیا شده خود را برای رویارویی با فرهنگهای بیگانه (از جمله فرهنگی که توسط مصرفگرایی امریکای شمالی شکل گرفته است) مجهز میسازند، و دولتهای ملی قویتر میشوند (یا باید بشوند). چنین شکگرایی در جهانیگرایی افراطی، شامل استفان کراسنر، پاول هرست و گراهام تامپسون، و ساموئل هانتینگتون میشود. هرمان دالی در نظریاتی که با صراحت بیشتری خاصیت تجویزی دارند بر آن است که روندهای جهانیگرایی افراطی وجود دارند، اما، دولتها باید آن را «به عقبنشینی وادار کنند»، باید در مقابل، آزادی اقتصادی مقاومت کنند، و باید بهزیستن ملی و محلی را مورد تأکید قرار دهند. شکگرایان، به جای رفع تمایز میان شمال/جنوب، بر آنند که یکپارچگی اقتصادی، سرمایهگذاریهای مالی فرامرزی، انقلاب دیجیتال، و قدرت چند ملیتی، کشورهای فقیر در جنوب را، حتی، فقیرتر میکنند. مثلاً، رادریک بر آن است که: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حکومتها در ملل فقیر، با تمرکز بر یکپارچگی اجتماعی، منابع انسانی، توان اداری، و سرمایهی سیاسی خود را به انحراف میکشند؛ و آنها را از اولویتهای توسعهای فوریتر مانند آموزش و پرورش، بهداشت عمومی، ظرفیتهای صنعتی و انسجام اجتماعی دور میکند. همچنین، این تمرکز با خارج نمودن امکان انتخاب راهبرد توسعه از مباحثهی عمومی، به نهادهای مردمسالارانه نوپا ضربه میزند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ▬ شکگرایان مارکسیست، بر آنند که تز جهانیگرایان افراطی، اسطورهای است که کشورهای ثروتمند و توسعهیافته ساختهاند تا سلطهی جهانی خود را بر کشورهای فقیر تحکیم و تعمیق بخشند. کشورها (خصوصاً کشورهای فقیر و دستخوش تغییر) باید در مقابل، بوق و کرناهای آزادی اقتصادی و فرهنگی مقاومت کنند؛ آنها در مقابل، باید خودکفایی ملی یا منطقهای را هدف قرار دهند و بر اساس اندیشههای خودی توسعه یابند. شکگرایان اقتدارگرا (نظیر فیدل کاسترو در کوبا و هوگو چاوز در ونزوئلا) مساعی خود را در این جهت قرار دادهاند تا قدرت را متمرکز سازند، از طریق بالا به پائین سطح زندگی را بهبود بخشند، و جامعهی مدنی را تضعیف کنند. شکگرایان مردمسالارانه، کنترل نامتمرکز و محلی را ترویج میکنند، بهداشت و آموزش و پرورش را هدف قرار میدهند، و مشورت عمومی راجع به اهداف و ابزارهای توسعه را تقویت مینمایند. ░▒ ج. تحولگرایی ▬ افرادی همچون هلد و همکاران و همفکرانش، جهانیشدن متأخر را مجموعهای از فرآیندهای بیسابقه و قدرتمند (به دلایل متعدد) میدانند که جهان را در روابط متقابل بیشتر و به لحاظ سازمانی در شرایط چند سطحی فرو برده است. آنها بر آنند که قول به اینکه دولت [در این شرایط] تقویت میشود یا تضعیف میگردد ساده کردن مفرط موضوع است؛ دقیقتر آن است که بگوییم که دولتها خود را در یک نظم جهانی که به طرز فزایندهای از طریق اقتصاد جهانی و منطقهای، ترتیبات سیاسی، نهادهای فرهنگی و جنبشهای اجتماعی عمومیت یافته است بازسازی میکنند. ▬ تحولگرایان، تأکید دارند که جهانیشدن یک چیز واحد نیست (و قطعاً یک امر صرفاً اقتصادی نیست)، بلکه شامل فرآیندهای بسیاری با تبعات بسیار متنوع است. فرآیندهای جهانی نوین در اقتصاد (تجارت، فاینانس، شرکتهای چندملیتی MNCs)، سیاست، فرهنگ، جنایت، و تکنولوژی، در مسیرهای متعدد، و گاه مسیرهای با ارتباط متقابل، و اغلب به شیوههای ناهموار و پیچ در پیچ گسترش مییابند. جهانیشدن فرآیندی جبری و یکسویه نیست، بلکه فرآیندی احتمالی، باز و چند سویه است. حاصل جهانیشدن اجتماعات یکشکل و یکپارچه نیست، بلکه در جریان آن، اجتماعات جدید طرد میشوند و اجتماعات تازهای جذب میشوند، و برندگان جدید و بازندگان تازهای خواهیم داشت. دولت ملی، به طرزی روزافزون در رابطه با نهادهای منطقهای، نیمکرهای [شرقی/غربی]، و جهانی بازسازی میشوند؛ دوگانهی شمال/جنوب با سهگانهی سرآمدان/مخالفان/حاشیهها جایگزین میشود که این سهگانه از وضعیت قطبی دوگانهی شمال/جنوب فراتر میرود (و فلسفهی اخلاق توسعه را در مواجهه با فقر در هر جایی که باشد، میسنجد. . |
آخرين ويرايش: 10 سال 4 ماه ago توسط محسن جعفری یگانه.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|