یکشنبه, 23 ارديبهشت 1403

 



موضوع: مصرف جمعی کالاهای فرهنگی عمومی

مصرف جمعی کالاهای فرهنگی عمومی 10 سال 4 ماه ago #55545

د بین دو نوع کالا تمایز قایل شویم. کالاهای فرهنگی که به صورت کالاهای خصوصی وجود دارند و بنابراین برای آنها مجموعه ای از قیمت های بازار -حداقل به طور بالقوه- وجود دارد؛ و کالاهایی که کالاهای عمومی نام دارند و برای آنها هیچ قیمت مشهودی وجود ندارد. بسیاری از کالاها و خدمات فرهنگی در واقع کالاهای ترکیبی هستند و به طور همزمان از ویژگی های کالاهای خصوصی و عمومی برخوردارند. مصرف فردی کالاهای فرهنگی خصوصی به آسانی می توان سنجید که مصرف کنندگان در ازای به دست آوردن چنین کالاهایی، حاضر به ازدست دادن چه چیزی هستند؛ و همینطور می توانیم تابع های تقاضا برای چنین کالاهایی را تعریف کنیم؛ تابع هایی که بسیار شبیه تابع های تقاضای دیگر کالاها هستند. وقتی این تابع های تقاضا را در کنار تابع های عرضه ای قرار دهیم که منعکس کننده هزینه نهایی ایجاد شده در تولید کالا هستند، می توان مشاهده کرد که یک بازار خصوصی به تعادل می رسد. از یک طرف در عرصه تقاضا در بازار های فرهنگی، مصرف کننده های بیشینه سازِ فایده، به زبان ساده توسط افراد جایگزین می شود. و از طرفی دیگر در حوزه عرضه در بازارهای فرهنگی، ضرورتا شرایط متداول شکل گیری قیمت در بازارهای رقابتی صورت نمی‌پذیرد. بنابراین ممکن است، نتیجه بگیریم که قیمت فقط نمایانگر چیز محدودی از ارزش اقتصادی کالاهای فرهنگی خصوصی، در پی آمدهای بازار خواهد بود. این تا حدی به دلیل نارسایی های قیمت به عنوان معیار ارزش برای هر گونه کالاهای اقتصادی است و تا حدی دیگر به دلیل خصوصیات اضافی که منحصر به کالاها و خدمات فرهنگی ست. مصرف جمعی کالاهای فرهنگی عمومی در مورد کالاهای فرهنگی عمومی نیز، کاربست رویه های متداول سنجش اقتصادی و روش های ارزش گذاری احتمالی فنون مرتبط با آن، می کوشند تا یک ارزش اقتصادی را به آثار جانبی یا کالاهای عمومی نسبت دهند. این رهیافتها در پی تقلید بازار کالاهای اقتصادی، برای پدیده های فرهنگی هستند. بنابراین قیمت های حاصل از این رهیافتها، تا حد زیادی در معرض همان نوع محدودیت هایی قرار دارند که بر تفسیر قیمت های بازار معمولی کالاهای خصوصی تاثیر می گذارند. با وجود این، به رغم دشواری های موجود در تفسیر قیمت ها به عنوان ارزشهای اقتصادی، اقتصاددانان فعال در ارزش گذاری تقاضای کالاهی فرهنگی عمومی، غیر از کاربست رهیافت های متداول و پذیرش برآوردهای حاصل به عنوان بهترین برآوردهای موجود درباره ارزش اقتصادی کالای مورد نظر، چندان جایگزینی نداشته اند. ارزش فرهنگی تفکر درباره فرهنگ در هر کدام از معانی تعریف شده پیشین، عبارت است از تفکر درباره ارزش. بنابراین دستور کار نظریه پرداز فرهنگی-ارزش و ارزش گذاری - به شدت شبیه دستور کار اقتصاد دان است؛ اما خاستگاههای ارزش در قلمرو فرهنگی، کاملا متفاوت با قلمرو اقتصادی است. بنابراین ابزار بازنمایی ارزش برای شرایط فرهنگی با ابزار مورد استفاده در اقتصاد متفاوت است. در ساده ترین حالت می توان گفت که نقطه شروع شناسایی ارزش در یک زمینه فراگیر فرهنگی در این اصل تقلیل ناپذیر نهفته است که ارزش، خصایص مثبت -و نه منفی- را باز می نمایاند و جهت گیری به سمت چیز خوب نه بد، و بهتر نه بدتر است. این اصل را می توان با اصل لذت در امر هدایت انتخابهای بشری در یک ردیف قرار داد. می‌توان گفت، دامنه ای از ویژگی های ارزش فرهنگی به قرار ذیل است: الف)ارزش زیبایی شناختی ب)ارزش معنوی ج) ارزش اجتماعی ه) ارزش نمادین و) ارزش اصالت روشهای ارزش گذاری خاص مورد استفاده در علوم اجتماعی و علوم انسانی نیز به شرح زیر است: الف) شناسایی تحلیل با رفتاری سرراست از ابژه موردِ مطالعه، همچون شناسایی فیزیکی، جغرافیایی و اجتماعی و... ب) توصیف متکاثفِ ابزار توصیف و تفسیر یک ابژه، ابزاری چون زیست محیط یا فراگرد فرهنگی آن؛ فراگردی که پدیده‌هایی توضیح‌ناپذیر را با مطرح کردن نظامهای فرهنگی بنیادینِ دست اندرکار، تبیین می کند. ج) تحلیل نگرشی: فنون گوناگونی از جمله روشهای بررسی اجتماعی، اندازه گیری روان سنجی و... و همچنین می توان فنون استنباط را در این زمینه به کار برد. د) تحلیل محتوا: روشهایی هستند که هدفشان شناسایی رمز گذاری معنا است. ه) ارزیابی مهارت: مهارت، آموزش و تجربه ی خاصی که می تواند به ارزشیابی آگاهانه تری بیانجامد. در پایان می توان گفت، اگر چه ممکن است بحرانی در نظریه معاصرِ ارزش فرهنگی وجود داشته باشد، ولی این امر نباید ما را از کوشش برای بیان شفاف تر چیستی ارزش فرهنگی و چگونگی شکل گیری آن باز دارد. آیا ارزش اقتصادی می تواند ارزش فرهنگی را در بر گیرد؟ درباره احتمالات تشخیص و سنجش ارزش فرهنگی هر حکمی صادر کنیم، باید در نظر داشته باشیم که ارزش اقتصادی و فرهنگی مفاهیم متمایزی هستند و هنگام توجه به ارزش گذاری کالاها در اقتصاد و خدمات فرهنگی در جامعه باید این تمایز را مد نظر قرار دهیم. همانطور که گفتیم در ارزشگذاری کالاهای فرهنگی، ممکن است رجحانهای فردی تاثیر گذارتر باشند. یعنی چنین رجحان هایی، امکان دارد از فراگردهای درونی ارزیابی فرهنگی فرد ناشی شوند؛ در این صورت این استدلال مطرح می شود که اگر یک فرد، ابژه (الف) را بر حسب شرایط زیبایی شناختی، معنوی یا دیگر شرایط بالاتر، از ابژه (ب) رده بندی کند، در صورت مساوی بودن دیگر چیزها، حاضر خواهد بود برای ابژه (الف) بیشتر از ابژه( ب) پول بپردازد. بنابراین تفاوت قیمت های تقاضا را می توان به عنوان تفاوت ارزش فرهنگی تفسیر کرد. بر اساس مبانی معینی می توان گفت که تمایل به پرداخت پول نماگر ناکافی یا نامناسبی برای ارزش فرهنگی است. بدیهی ترین نکته این است که تاکید کنیم ارزش فرهنگی به طور ذاتی در ابژه ها یا دیگر پدیده های فرهنگی-مستقل از پاسخ مصرف کننده به ابژه ها- قرار دارد. هم چنین لازم نیست ارزش درونی یا مطلق را مسلم فرض کنیم تا اثبات کنیم ارزش فرهنگی مستقل از ارزش اقتصادی وجود دارد. دلایلی وجود دارد که نشان می دهد چرا ممکن است نتوانیم ارزش فرهنگی را از طریق تمایل افراد به پرداخت پول بشناسیم. 1- ممکن است مردم درباره ابژه یا فراگرد فرهنگی، آن قدر آگاهی نداشته باشند که بتوانند درباره آن داوری معتبری بر اساس تمایل به پرداخت پول انجام دهند. 2- ممکن است برخی ویژگی های ارزش فرهنگی را نتوان بر اساس رجحان هایی بیان کرد. 3- ممکن است برخی ویژگی های قابل سنجش ارزش فرهنگی فقط بر حسب سنجه ای قابل سنجش باشند که با سنجش متریک پولی غیر قابل مقایسه است و یا به آن تبدیل پذیر نیست. 4- اینکه برخی مشکلاتِ استفاده از تمایل فرد به پرداخت پول به عنوان نماگر ارزش فرهنگی وقتی به وجود می آیند که پدیده مورد نظر به دلیل عضویت فرد در یک گروه رخ می دهد. ما درباره این ویژگی های متمایزِ مفهوم ارزش فرهنگی از منظر شکل گیری و بیان رجحان های فردی سخن گفتیم. مردم نه فقط با دورن نگری، بلکه از طریق فراگرد مبادله با دیگران درباره ارزش فرهنگی داوری می کنند. پس باید به این نکته توجه کرد که آیا ارزش اقتصادی می تواند ارزش فرهنگی را در بر گیرد یا نه. یک اقتصاد دان، اگر هم تمایل داشته باشد که بپذیرد مفهوم متمایز ارزش فرهنگی واقعا وجود دارد، ولی ممکن است بگوید که این مسئله برای اقتصاد بی اهمیت است و به عملکرد نظام های اقتصادی ربطی ندارد. اما اگر دغدغه های مربوط به ارزش فرهنگی تاثیراتی بر تصمیم گیری در سطح خرد یا کلان داشته باشد، یعنی به طریقی بر تخصیص منابع تاثیر بگذارد، در این صور ت نمی توان آنها را در تحلیل اقتصادی نادیده گرفت. پس ما هم چنان بر این عقیده هستیم که هر یک از این ارزشها چیز متفاوتی را بیان می کنند که برای درک ارزش کالا مهم است. فرض می کنیم که ارزش فرهنگی را می توان مانند ارزش اقتصادی به یک آماره مستقل واحد کاهش داد، آماره ای که شاید در مورد کالاهای فرهنگی خاص به صورت داوری مورد اجتماعی قابل تشخیص باشد و عناصر گوناگون تشکیل دهنده ارزش فرهنگی را در خود خلاصه می کند. با فرض بسیاری از آثار نشان دهنده نوعی همبستگی-حتی شاید همبستگی زیادی- میان امتیازهای مبتنی بر سنجه های اقتصادی و فرهنگی، می‌توان گفت بین این دو سنجه، رابطه‌ای برقرار است. اما ضمن مطرح کردن چنین همبستگی مثبتی، باید بگوییم که ناممکن است این همبستگی کامل باشد. در این فصل گفته ایم که مسایل مربوط به ارزش، اهمیت بنیادینی برای درک مناسبات میان اقتصاد و فرهنگ دارند. ممکن است ایده های بنیادین مربوط به رجحان ها و انتخاب، یعنی ایده هایی که هم در نظریه اقتصادی به وجود می آیند و هم در نظریه فرهنگی، بتوانند نقطه شروع مشترکی را فراهم کنند و شکل گیری ارزش از همین جا آغاز شود. ولی هنگام شرح و تفسیر مفاهیم ارزش است که این دو حیطه از یکدیگر جدا می شوند. اگر اقتصاددانان ادعا کنند که اقتصاد می تواند کل ارزش فرهنگی را در محدوده خود در بر گیرد و روشهای برآورد اقتصادی قابلیت این را دارد که همه جنبه های ارزش فرهنگی را در شبکه خود جای دهد، در این صورت خود را فریب می دهند. اگر ما واقعا به دنبال جامعیت نظری و در نهایت اعتبار عملی در تصمیم گیری هستیم؛ ضروری است که هنگام توجه به ارزش کلی کالاها و خدمات فرهنگی، ارزش فرهنگی را نیز در کنار ارزش اقتصادی پذیرفته باشیم.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: سعیده حاج علی