شنبه, 29 ارديبهشت 1403

 



موضوع: فرهنگ عامه

فرهنگ عامه 10 سال 5 ماه ago #43812

مقدمه:
بحث درباره « فرهنگ عمومي » همچون بحث درباره تعريف « فرهنگ »، نمي‌تواندبه راحتي مارا به نتيجه قطعي و روشني برساند . اگر از مناقشات و اختلاف ديدگاهاي عيمقي كه در مورد تعريف «فرهنگ » وجود دارد، صرف نظر كينم ، ولي لازم است براي نزديك شدن به توافقي در مورد تعريف « فرهنگ عمومي»، را از نظر بگذاريم . اجمالاً در بسياري از تعاريف فرهنگ ، اين ويژگي‌ها يافت مي‌شود :
الف) فرهنگ ، يك امر معنوي است. روحي است كه در رفتارها ، نگرش‌ها ، برخوردها و ساير شئون افراد جامعه ، متجلي مي‌شود.
ب) فرهنگ ، يك امر اجتماعي است . نمي‌توان فرهنگ را به يك فرد نسبت داد. مضاف اليه لفظ «فرهنگ » همواره يك گروه ، قشر ،قوم ، ... مي‌باشد .
ج)فرهنگ يك امر سيّال است. قابليت رشد و ارتقاء يا انحطاط و ابتذال دارد.
د) مفهوم «فرهنگ»به خودي خود ، بار ارزشي ندارد و به همين دليل ، اولاً : هيچ طايفه و قشرو قومي نمي‌توان بدون فرهنگ ناميد و ثانياً : مي توان فرهنگ ها را بر اساس چارچوب ‌ها ومعيارهائي ، مورد سنجش قرار دادو ارزش گذاري كرد.
ه)«فرهنگ »، يك امر مقطعي و خلق الساعه نيست . ضمن اينكه تغيير پذير است ولي جنبه ميراثي آن ، بسيار بارز و قوي است .
و)فرهنگ ، پايه‌دارترين .جه جامعه است و بناراين تغييرات آن كهنه است . و هرگز شبه، فرهنگ جامعه تغيير نمي‌كند.
ز)«فرهنگ »، يك امر «تحقيق يافته » است . فرهنگ يك جامعه، ناظر به كيفيت موجود در آن جامعه است . واقعيتي است كه اكنون در آن جامعه وجود دارد . همين ويژگي، يكي از وجوه مميز بين «دين » يا «ايدئولوژي »مي‌باشد. زيرا «دين » يك امر حقيقي ناظر به الگو و وضعيت مطلوب براي آدمي است حال آن كه فرهنگ يك جامعه هيچگاه كمال يافته مطلق و مطلوب نيست بلكه همواره قابليت تكامل دارد.
ح) فرهنگ در عين اينكه يك امر واحد است، ولي مركّب و مؤلف از عناصري است كه هر كدام،مي‌تواند ارزش گذاري، و مثبت يا منفي تلقي گردد. آنچه به عنوان فرهنگ ناميده مي‌شود ، برآيندي است از اين جهات يا عناصر مثبت يا منفي .
توجه به اين خصوصيات در مقوله «فرهنگ » نتايجي پربار به دنبال دارد كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود :
1ـ فرهنگ هر جامعه‌اي، لاجرم دستخوش تغييرات و دگرگوني‌هايي مي‌باشد كه ممكن است در مجموع، جهت مثبت داشته باشد يا منفي.
2ـ اين تغييرات ، تصادفي و بدون علت نمي‌باشد . ممكن است تغييرات فرهنگي غير مترقبه باشد و بخاطر تلقي‌ها ويا تحليل‌هاي ناقص و غلط ، تصادفي تلقي گردد ولي قانونمندي عام هستي در اين عرصه هم به طور تام و تمام حاكم است و پديده‌ها وحوادث فرهنگي را قم مي‌زند .
3ـ اما اين بدان معني نمي‌باشد كه مردم يا كانون‌هاي تأثير گذارفرهنگي يا دولت‌ها و برنامه‌ريزان، ... همواره كليه جهت‌گيري‌هاي فرهنگي را در اختبار خود دارند . بلكه هر كدام از اين عوامل، باشرايط خاص و به يك نسبتي ، در سمت دهي فرهنگي جامعه، نقشي دارند .
4ـ هنگامي كه اين نقش، آگاهانه و با اراده بخواهد اعمال شود. اين سئوال مطرح مي‌شود كه:« با چه هدفي و بر اساس چه الگويي ؟
اگر اصلاح فرهنگ ، ممكن است ، بايد قبلاً معلوم شده باشد كه صلاح و فساد ، نيك و بد ، مثبت و منفي، چيست كه بتوان برمبناي آن، مصداق اصلاح فرهنگ را پيدا كرد . به اهداف نزديك شد.
5) رابطه «دين » و « فرهنگ » همين جا خود را نشان مي‌دهد كه در يك جامعه ديني و نظام اجتماعي و سياسي كه قرار است دين ، حاكم باشد، براي اصلاح فرهنگ، ديديگاهها، ارزش‌ها و احكام ديني بايد ملاك و چارچوب اصلي باشد . و دراين باب اصلاً نمي‌توان تسامح را روادانست و چارچوب‌هاي التقاطي و آفت‌زده را مبنا قرار داد.
به اين نكات، درباب « اصلاح فرهنگ عمومي بايد پرداخت شود و ما اينك در صدد يافتن تعريفي براي «فرهنگ عمومي » هستيم .

فرهنگ عامه مردم ایران
سرزمين ايران با تاريخى کهن، مکان آمد و رفت و آميزش فرهنگ‌هاى مختلف بوده است؛ اعم از فرهنگ ملل متمدن و وحشى دنياى باستان مانند کلداني، آشوري، يوناني، رومي، يهودي، ترک، عرب و مغول.
با مطالعه اعتقادات و خرافات و افکار ملل وحشى و نيمه تمدن و متمدن و مقايسه آنها با هم متوجه اين امر مى‌شويم که تقريباً همهٔ آنها از يک اصل و چشمه نشأت گرفته و به‌صورت‌هاى متنوعى بروز کرده است. ادوارد تيلر دانشمند بزرگ که تحقيقات وسيعى در آداب و رسوم و خرافات ملل مختلف و مقايسه آنان با هم انجام داده مى‌گويد: ”وقتى که ما عادات و اعتقادات چادرنشينان وحشى را با ممالک متمدن بسنجيم تعجب خواهم کرد که چقدر از قسمت‌هاى تمدن پست با تغيير جزئى در تمدن عالى ديدن و شناخته مى‌شود و گاهى هم مشابهت تام دارند.“
اصل و مبدأ همهٔ اين افکار را مى‌توان به‌دو دستهٔ عمده تقسيم کرد:
۱. افکار و اعتقادات بومى که در نتيجهٔ آزمايش روزانه، خانوادگى و مذهب و يا از يادگارهاى خيلى پيشين نژاد هند و ايرانى است که در ايران بر جاى مانده است. اين‌گونه عادات و افکار را مى‌توان ايرانى دانست.
از دورهٔ ساسانيان چند کتاب باقى‌مانده که وجود بعضى اعتقادات را در آن دوران به خوبى آشکار مى‌کند. از جمله ”ارداويراژنامه“، ”شايست و ناشايست“، ”ديف‌کرت“، ”بندهشن“ و نيرنگستان پهلوى که مانند کتاب دعاهاى معمولى است و تأثير عجيب و غريب بعضى ادعيه را بيان مى‌کند. در اغلب اين کتب به اعتقاداتى برمى‌خوريم که بعضى تا امروز نيز رواج دارد مانند احترام به نان، تأثير چشم زخم، چشم شور، آداب نوروز و هفت‌سين و غيره.
۲. اعتقادات و خرافات ملل ديگر مانند پارت‌ها، سيت‌ها، يونانيان، روميان و به‌خصوص ملل سامى مانند کلدانيان، بابليان، يهوديان و عرب‌ها به ايران سرازير شده يا به‌طور مذهبى تحميل شده و يا آداب بومى را تحريف و دخل و تصرف در آن صورت داده و بيگانه شده‌‌اند.يک دسته از اين باورها و خرافات نيز بعد از به‌ وجود آمدند.
به‌هر حال نبايد فراموش کرد که دسته‌اى از اين افکار و آداب و رسوم نه تنها پسنديده‌اند، بلکه از يادگارهاى روزهاى پرافتخار ايران است. مانند جشن مهرگان، جشن نوروز، چهارشنبه‌سورى و ...، که زنده کردن و نگهدارى آنها از وظايف مهم ملى محسوب مى‌شود.
از مقايسهٔ تمام قصه‌هاى ملل گوناگون که در سرتاسر زادبوم نژاد هند و اروپائى و همچنين ميان نژادهاى سرخ و سياه رواج دارد، چنين به‌نظر مى‌رسد که بسيارى از آنها با کمى تغيير در همه جا يافت مى‌شود. از اين‌رو چنين تصور شد، که ترکيب اوليهٔ ترانه‌ها و قصه‌ها و اعتقادات بشر مربوط به زمانى است که خانواده‌هاى گوناگون اين ملل باهم مى‌زيسته و هنوز از يکديگر جدا نشده بوده‌اند. در بحث اعتقادات و رسوم نيز وضع به‌همين منوال است.
آنچه در فرهنگ توده بايد مورد تحقيق قرار گيرد، عبارتند از: زندگى مادي، زندگى معنوي، مذهب عاميانه و زندگى اجتماعي.

انواع فرهنگ
به طور كلي چند نوع فرهنگ در عرصه فرهنگي وجود دارد و چه سطوحي را مي توان براي آن برشمرد؟
در رابطه با اين سئوال صاحب نظران و فرهنگ شناسان، براي فرهنگ انواع يا سطوح مختلفي را ذكر مي كنند و مباني متفاوتي را براي تقسيم بندي در نظر مي گيرند. يكي از تقسيم بندي ها بر مبناي دامنه شموليت زماني و جامعه تحت پوشش محيط فرهنگي مي باشد. در اين تقسيم بندي انواع فرهنگ عبارت است از: 1-فرهنگ ملي 2-فرهنگ عمومي 3-فرهنگ تخصصي 4-فرهنگ سازماني

1-فرهنگ ملي
فرهنگ ملي فرهنگي است كه چندين نسل در آن مشترك اند و به عنوان عامل موثر در تعيين هويت ملت ها قلمداد مي شود.

2-فرهنگ عمومي
فرهنگ عمومي فرهنگي است كه وجوه مشترك زيادي با فرهنگ ملي دارد ولي در مظاهر فرهنگي با تغييرات متناسب با شرايط و مقتضيات محيطي همراه است. به يك معنا فرهنگ عمومي، ظهور و نمود فرهنگ ملي در دوره هاي زماني كوتاه مدت و تحت تاثير شرايط زماني است. عموم افراد جامعه در فرهنگ عمومي مشترك اند.



3-فرهنگ تخصصي
فرهنگ تخصصي فرهنگي است كه بخشي از افراد يك جامعه براساس حرفه و تخصص و حوزه شغلي خويش در آن مشترك اند. فرهنگ هاي تخصصي عبارتند از فرهنگ فرهنگي، فرهنگ سياسي، فرهنگ اجتماعي، فرهنگ اقتصادي،

4-فرهنگ سازماني
فرهنگي است كه افراد يك سازمان در آن مشترك اند.

در يك تقسيم بندي ديگر فرهنگ را به انواع و سطوح زير طبقه بندي مي كنند كه در يك بستركنش و واكنش اين فرهنگ ها با يكديگر در تعامل مي باشند.
1-فرهنگ سازماني 2-فرهنگ تخصصي 3-فرهنگ عمومي 4-فرهنگ ملي 5-فرهنگ منطقه اي 6-فرهنگ جهاني
مقام معظم رهبري سطوح وانواع فرهنگ را بدين صورت مورد اشاره قرار داده اند.
الف) فرهنگ ملي
«عاملي كه يك ملت را به ركود و خمودي يا تحرك و ايستادگي، يا صبر و حوصله، يا پرخاشگري و بي حوصلگي، يا اظهار ذلت در مقابل ديگران، يا احساس غرور و عزت در مقابل ديگران، به تحرك و فعاليت توليدي يا به بيكارگي و خمودي تحريك مي كند فرهنگ ملي است. فرهنگ با همين تعريف ويژه، محصول تعريف جمعي از يك جامعه است و خودش موثر در همه حركات و تحولات و تشكيل دهنده هويت يك جامعه است.»

ب) فرهنگ عمومي
«در داخل كشور، چيزهايي كه در فرهنگ عمومي ما ضعيف است يا جايش كم است يكي از آنها انضباط است، ديگري اعتماد به نفس ملي و اعتزار ملي است، مورد بعدي قانون پذيري است، موضوع ديگر غيرت ملي است، موارد ديگر، فرهنگ ازدواج، فرهنگ رانندگي، فرهنگ خانواده فرهنگ اداره و فرهنگ لباس است» نقل به مضمون

ج) فرهنگ تخصصي
«فرهنگي كه بايد در توليد، خدمات، ساختمان سازي،كشاورزي، صنعت، سياست خارجي و تصميمات امنيتي رعايت شود»

د) فرهنگ سازماني
«فرهنگ اداره- رشوه بگيريم يا نگيريم- با رشوه گير چكار كنيم- كار مردم را چگونه راه بياندازيم .
بنابراين يكي ديگر از شاخص هاي فرايند مهندسي فرهنگ شناخت انواع و سطوح مختلف فرهنگ است كه در اين زمينه بايد ضمن شناخت فرهنگ ها، نوع تعامل و تاثير و تاثري كه آنها نسبت به يكديگر دارند را نيز مشخص نمود.
ملاحضات عينيت و اعتبار در تعريف فرهنگ عمومي
در تعريف فرهنگ عمومي، دو جهت « عيني » و «اعتباري» نقش دارند . نمي‌توان در تعريف «فرهنگ عمومي » مبنا و تكيه‌گاه را صرفاً مبادي خارجي عيني قرار داد. در تعريف الفاظي همچون « خورشيد » ، « زمين »، « انسان » ، « كتاب » ، ... با توجه « آنچه هست »، مي‌توان به تعريفي دست يافت و اغراض و اعتباريات ، در اين تعارف ، تأثيري ندارند. در اين موارد ، هيچ جهت قراردادي و اعتباري درتعريف وجود ندارد. البته الفاظ، وضعي واعتباري است اما براي رسيدن به تعريف حقيقي اين گونه مفاهيم، جهات اعتباري تأثيري ندارد .


اما در تعريف « فرهنگ عمومي » يك جهت اعتباري و قراردادي نيز وجود دارد كه نمي‌توان از آن خلاص شد . پس در پاسخ به اين سئوال كه «فرهنگ عمومي چيست ؟همه پاسخ از عينيات وواقعيات برنمي‌خيزد، بلكه بخشي از پاسخ هم از اين ناشي مي‌شود كه ما فرهنگ عمومي را چه مي‌دانيم ؟ در نتيجه تركيبي از واقعيت و اعتبار ، تعريف فرهنگ عمومي را مي‌سازد، كه البته همين وضعيت در تعريف « فرهنگ » هم وجود دارد.
غرض از طرح اين نكته مهم اين است كه پس از فرض مختلف براي «فرهنگ عمومي »، بايد مرجع صلاحيتداري از ميان تعاريف ارائه شده پاسخ سئوالاتي را كه در زمينه «فرهنگ عمومي » وجود دارد ، ارائه دهد . پس نمي‌توان در طي يك مقاله، به عبارتي رسيد كه بتوان به ضرس قاطع ادعا كرد كه تعريف جامع و مانعي مي باشد .

احتمالات ادبي در تركيب « فرهنگ عمومي »
در ابتدا بايد بررسي كرد كه نوع تركيب فرهنگ عمومي » از نظر ادبي چيست ؟ آيا صفت و موصوف است يا مضاف و مضاف اليه ؟ و در صورت اول آيا قيد ، تخصيصي است يا توضيحي ؟ پس در مجموع سه احتمال قابل تصور است:
1) عمومي »، صفت براي «فرهنگ » باشد، ليكن نه به عنوان تخصيص، بلكه به عنوان وصف توضيحي . در اين فرض، فرهنگ عمومي يعني فرهنگي كه داراي وصف عموميت است .
2) «عمومي»، مضاف‌اليه براي «فرهنگ » باشد : فرهنگ عمومي يعني فرهنگي كه متعلق به عموم مردم است و مترادف با « فرهنگ عامه» .
3) «عمومي »، وصف و قيد مخصوص براي فرهنگ باشد، فرهنگ عمومي يعني عرصه‌اي از فرهنگ باشد، فرهنگ كه رابطه‌اي مستقيم با عموم مردم دارد.
در برابر فرهنگ خاصه كه بخشي يا قلمرويي يا جنبه‌اي از فرهنگ قلمداد مي‌شود كه چندان را بطه مستقيمي به عموم مردم ندارد.
آنچه از استعمال اين تركيب و كاربرد آن در زمينه‌هاي مختلف استفاده مي‌شود ، اين است كه احتمال اول و دوم ، منتفي است . منظور از « فرهنگ عمومي » بيان يكي از ويژگي‌هاي فرهنگ ـ كه تعلق آن به عموم مردم است ـ نمي‌باشد، همچنين مراد، اين نيست كه بخواهيم يكي از شئوون عموم مردم را ـ كه همانا فرهنگ است ـ بيان كرده باشيم ، بلكه از نظر ما به وجوه ، ابزارها ، جنبه‌ها و يا قلمروهايي از فرهنگ كه مرتبط با عامه مردم باشد «فرهنگ عمومي » اطلاق مي‌شود . در برابر ، جنبه‌ها و وجوهي كه مرتبط با بخش‌هاي خاص ، اختصاصي ، و تخصصي است ، از مفهوم «فرهنگ عمومي » خارج است .
تعاريف قابل فرض « فرهنگ عمومي »
1ـ فرهنگ عمومي عبارت است از بخشي از فرهنگ كه از شيوة رفتارهاي عمومي مردم ( يا عرف جامعه) ساخته مي‌شود يا تأثير مشهود مي‌پذيرد .
[دربرابر بخش ديگري ازفرهنگ كه توسط دستگاه‌هاي خاص يا اقشار خاص، شكل مي‌گيرد .]

2ـ فرهنگ عمومي »، عناصري از فرهنگ است كه عامه مردم در كيفيت آن نقش دارند .
[ در برابر عناصري كه اقشار خاصي در تكوين آن مؤثرند مانند علوم يا قوانين يا ... اگر هر كدام از اين عناصرواجرائي « از فرهنگ بدانيم]

3ـ فرهنگ عمومي، مؤلفه‌ها و ابعادي از فرهنگ است كه :
« شامل عمومي مردم مي‌شود و همگان با آن سروكار دارند »
ويا « عموم مردم نسبت يه آن حساسيت و شناخت دارند »
ويا « زندگي عمومي مردم را مستقيماً تحت تأثير قرار دهد»
{ كه تباين مفهومي هر كدام از اين سه قيد با ديگري ، روشن است و مورد تأكيد}

4ـ ظواهر و مظاهري از كيفيت فرهنگي جامعه، كه در معرض عموم قرار مي‌گيرد ، «فرهنگ همومي » است .
يا « نمودهاي بارز وظاهر فرهنگي كه عموم اقشار را در بر مي‌گيرد »
{ در برابر جنبه‌هاي پنهان و دير نماي فرهنگي }

5ـ فرهنگ عمومي عبارت است از « عرصه‌هايي از فرهنگ » كه عموم جنبه‌ها و عرصه هاي زندگي مردم را تحت تأثير قرار مي‌دهد ( يا عرصه‌هاي فراگير و عام فرهنگي )
در برابر عرصه‌هايي كه بربخش محدودي از زندگي انسان‌ها تأثير دارد }

6ـ فرهنگ عمومي مؤلفه هائي از فرهنگ است كه تأثير ات آن عام و فراگير باشد.
{در برابر مؤلفه‌هائي مؤثر براقشار خاص }

7ـ وجوه وعناصر فرهنگي مشترك بين عامه مردم جامعه ، فرهنگ عمومي است .
( مانندزبان ، دين ، عادات و رسوم ، ... )
{ در برابر وجوه خاص ، قومي ، صنفي ، جغرافيائي ، قبيله‌اي ، فرقه‌اي ، ... )
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.