جمعه, 28 ارديبهشت 1403

 



موضوع: شیخ صفی الدین اردبیلی

شیخ صفی الدین اردبیلی 9 سال 11 ماه ago #84432

شیخ صفی‌الدین اردبیلی (۷۱۳ - ۶۳۱ خورشیدی برابر ۷۳۵ - ۶۵۰ قمری) نیای بزرگ دودمان صفویان از بومیان کرد تبارایرانی است که مادر او آذری است و نیز هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرین‌کلاه بود. فیروزشاه نیز از بومیان کرد تبار ایرانی بود. که در منطقه مغان نشیمن گرفته بود. زبان مادری شیخ صفی‌الدین زبان آذری بود و اشعاری به این زبان ایرانی در کتاب صفوةالصفا و سلسلةالنسب سروده‌است.
دودمان صفوی نام خویش را از وی گرفته بودند. او پایه‌گذار خانقاه صفوی در اردبیل بود که با گذشت زمان پیروان بسیاری را به دست آورد.او در زمان خویش مورد بزرگداشت مردم بود و مردم آن سامان او را به نام پیر و رهنما پذیرا بودند. از او دیوانی به زبان آذری در دست است. شیخ صفی هم‌زمان با الجایتو ایلخان مغول می‌زیست و سلطان محمد الجاتیو (معروف به خدابنده) با وی با حرمت تمام سلوک می‌کرد. می‌گویند این ایلخان مغول، وقتی بنای شهر سلطانیه خویش را تمام کرد، در ضمنِ سایر مراسم و تشریفات، مشایخ و علماء عصر را هم در آنجا به مهمانی خواند. چون طعام پیش آوردند، شیخ صفی الدین اردبیلی و شیخ علاءالدوله سمنانی در دو جانب سلطان نشسته بودند. شیخ صفی الدین غذایی نخورد، اما شیخ علاءالدوله ابایی نکرد. سلطان پرسید که اگر طعام ما حرام بود؛ شیخ علاءالدوله چرا خورد؟ صفی الدین جواب داد شیخ علاءالدوله دریاست؛ دریا را هیچ چیز نمی‌آلاید. شیخ علاءالدوله هم گفت: شیخ صفی شاهبازست، به هر طعمه‌ای میل نمی‌کند. این روایت که در آثار صوفیه تا حدی به تواتر نقل شده‌است، حرمت شیخ را در نزد بزرگان عصر خویش نشان می‌دهد.[۶]

شیخ صفی خود پیشتر پیرو شیخ زاهد گیلانی بود و دختر او فاطمه خاتون را نیز به زنی گرفته بود. زهد و ساده‌زیستی او با وجود داراییش در آن زمان نامور بود. شیوه زندگی و گیرایی او و ناماوری خانقاهش به زودی برای او و فرزندانش پیروانی را از شام و ترکیه و بخش‌های دیگر ایران فراهم ساخت. پس از او پسرش شیخ صدرالدین موسی جای پدر را گرفت.
صفی الدین به سبب کثرت ریاضت و مخصوصاً به جهت افراط در روزه و اجتناب از حیوانی، در اواخر عمر تدریجاً ضعیف و مکرر بیمار شد. در پایان عمر تقریباً به کلی از غذا افتاده بود و جز غذاهای ساده غیر حیوانی و آب قند، چیزی از گلویش پائین نمی‌رفت. با اینحال، تا ممکن بود در ادای وظایف شرعی اهتمام داشت. به علاوه خانقاه او محل اطعام فقرا و پناه ضعفا و مسکینان بود و همین نکته دستگاه او و اخلافش را همچنان محل محتاجان و درویشان می‌داشت. در مرض موت هم، «محافظت سفره و خدمت ضعفا» را با تأکید تمام، سفارش می‌کرد. در آخرین روزهای بیماری، در اثر ضعف شدید، تقریباً از سخن گفتن هم بازماند. فقط آهسته قرآن می‌خواند و آخرین سخنش این بود: «صلو علیه و سلموا تسلیماً». روز دوشنبه دوازهم محرم سنه ۷۳۵ قمری، بعد از نماز صبح، در سن هشتاد و پنج سالگی وفات یافت و روز بعد به وقت نماز ظهر، در مجاورت خلوت خانقاه خویش دفن شد. هنگام وفات وی، پسرش شیخ صدرالدین موسی، در مسافرت بود و زن شیخ هم که در ایام بیماری از شیخ مراقبت می‌کرد، چند هفته بعد از شوهر وفات یافت.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.