پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403

 



موضوع: متن شماره 4

متن شماره 4 10 سال 4 ماه ago #48816

کلر پرسید: چت شده؟! از صبح مثل برج زهرماری! گفتم: دیگه به اینجام رسیده! باید تا سلعت پنج 3 تا گزارش بنویسم! و اگه به موقع تموم نشه بیل قاطی می کنه! همینجوریشم واسه اینکه اضافه کاری نمی کنم از دستم شاکیه، اگه این کارو تموم نکنم دیگه می زنه به سیم آخر. درست همون موقع تلفن زنگ خورد. مدیر عامل بود که ازم می خواست اداره رو به مشتری ها نشون بدم. دفعه ی دومی بود که ازم اینو می خواست؛ هر چند که قوز بالا قوز بود ولی مجبور بودم قبول کنم چون اون تنها کسیه که نمی خوام الکی بهونه دستش بدم. دو ساعت بعد در حالی که هنوز درگیر مشتری ها بودم رسیدیم به بخش خودم. کلر دوون دوون اومد و گفت : کجا بودی تا حالا؟! خون جلوی چشمای بیل رو گرفته چون تو هنوز گزارشا رو تحویل ندادی! یه دفعه بیل جلوی در اتاق ظاهر شد. کارد می زدی خونش در نمی اومد. تازه وقتی چشمش به مدیر عامل که کنار من وایساده بود افتاد دیگه داشت منفجر می شد. مدیر عامل گفت: سلام بیل، بذار چن تا از مشتری های مهم رو بهت معرفی کنم!
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

متن شماره 4 10 سال 4 ماه ago #49324

خشم
کلیر پرسید: چطه؟ کل صبحو مثل مرغ پر کنده بودی.بهش گفتم سه تا گزارش کارمو باید تا ساعت پنج تحویل بدم وگرنهبیل حسابی شاکی میشه.همینجوری با اضافه کاریام ازم عصبانیه وای به حالیکه این کارو تموم نکنم.همون موقع تلفن زنگ خورد. رییس بود و دوباره گیر داد واسه نشون دادن دفتر به یکی از مشتریا یهش کمک کنم. ناچارا قبول کردم چون رییس و نمیشه باهاش کل کل کردو تا دو ساعت بعدشم سرم کلی شلوغ بود.تا به دفتر رسیدیم کلیر شتاب زنون به طرفم اومد و در گوشم گفت تا الان کجا بودی؟بیل واسه اینکه گزارشاتو تموم نکردی کلی شاکیه. همون موقع بیل با قیافه شاکی جلوش ظاهر شد. همین که خواست بهم بتوپه رییس گفت: سلام بیل. بذار یکی از مهم ترین مشتریامونو بهت معرفی کنم
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

متن شماره 4 10 سال 4 ماه ago #49548

خشم
کلر پرسید، چته؟ تمام صبح خیلی کج خلق بودی. گفتم :دیگه خسته شدم. سه تا گزارش گرفتم که تا ساعت5 بنویسم. واگر اونو به موقع تموم نکنم، بیل خیلی عصبانی میشه. قبلأ هم اونو با رد کردن اینکه تا دیروقت کار کنم دلخور کردم، و احتمالأ دیونه میشه اگه این کار رو انجام ندم. در همون لحظه، تلفن زنگ خورد. مدیر عامل بود،ازم پرسید اگه میتونم کمک کنم تا به تعدادی مشتری اطراف اداره رو نشون بدم. این دومین باری بود که ازم میپرسید، و اگرچه برام باعث دردسر می شد،اما باید قبول میکردم چون او تنها فردی بود که نمی خواستم عصبانی بشه. دو ساعت بعد، هنوز سرم شلوغ بود. زمانی که به بخش من رسیدیم،کلر به سرعت پیش من اومد. زمزمه کرد(تاالان) کجا بودی؟ بیل توی دردسر افتاده چون تاالان اون گزارش ها رو ندادی. در همون لحظه، او با چهره ای برافروخته جلوی درظاهر شد. کم مونده بود ازهم وابره وقتی مدیرعامل رو دید که کنار من ایستاده. مدیر عامل گفت: سلام بیل. اجازه بده تا تعدادی از مهمترین مشتریانمون را بهت معرفی کنم.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

متن شماره 4 10 سال 4 ماه ago #50374

کلیرپرسید چته؟کل صبح مثل مرغ پرکنده بودی.گفتم سه تا گزارش کارمو باید تا ساعت 5 تحویل بدهم وگرنه بیل از دستم شاکی میشه همینجوریش با اضافه کاریم از دستم اعصبانیه وای بحالم این کارو تموم نکنم همون موقع تلفن زنگ خورد رییس بود گیرداد واسه نشون دادن دفتر به یکی از مشتری ها بهش کمک کنم مجبوری قبول کردم رییسه و شوخی بردار نیست. تا چند ساعت درگیر بودم تا به دفتر رسیدم کلیر اومد در گوشم گفت تا الان کجا بودی؟بیل واسه اینکه گزارشارو تموم نکردی خیلی شاکیه همون موقع بیل با قیافه قاطی ظاهر شد همون که خواست بهم بتوپه مدیر اومد گفت:سلام بیل بزار یکی از مهمترین مشتری هارو بهت معرفی کنم
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: سلمی پتگر