پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403

 



موضوع: متن شماره 4

متن شماره 4 10 سال 4 ماه ago #42490

کلیر پرسید مشکل چیه؟ همه ی صبح رو مثل یه مرغ پر کنده بودی جواب دادم دیگه به اینجام رسیده! سه تا گزارش دارم که تا ساعت 5 باید تموم بشه و اگه این اتفاق نیفته بیل حسابی عصبانی می شه
من همینجوریشم با رد کردن اضافه کاری اونو به اندازه ی کافی عصبیش کردم و اگه این کارمو تمومش نکنم دیگه از کوره در می ره.
همون لحظه تلفن زنگ خورد مدیر برنامه بود که برای نشون دادن دفتر به مشتری ها ازم کمک می خواست این دومین باری بود که ازم کمک می خواست مث قوز بالا قوز شده بود.
مجبور بودم قبول کنم اون تنها کسی بود که دلم نمی خواست ناخواسته ناراحتش کنم.بعد از دو ساعت هنوزم سرم شلوغ بود.همین که به دفترم رسیدیم کلیر با عجله به سمت من اومد. وزوزکنان گفت"کجا بودی تا حالا؟" بیل خیلی عصبانیه بخاطر اون گزارش ها که هنوز انجامشون ندادی.همون لحظه با چهره ی عصبانیش جلوی در ظاهر شد.
کم مونده بود از کوره در بره که مدیر گفت سلام بیل بذار یکی از مهم ترین مشتری هامونو بهت معرفی کنم!
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

ترجمه متن 4 به همراه اصطلاحات 10 سال 4 ماه ago #46304

خشم
کلر پرسید چه شده؟ تمام صبح عصبی بودی. بهش گفتم دیگه نمی تونم تحمل کنم باید سه تا گزارش تا ساعت 5 بنویسم، اگه سر وقت تمام نکنم بیل حسابی عصبانی میشه. من قبلاً هم بخاطر اینکه قبول نکردم تا دیر وقت کار کنم، اذیتش کردم، اگر این دفعه هم انجامش ندم منفجر میشه . همون موقع تلفن زنگ زد. مدیر عامل بود که ازم می خواست اطراف شرکت رو به چند تا از مشتریا نشون بدم. این بار دومی بود که ازم این درخواست را میکرد. اگرچه آزار دهنده بود ولی مجبور بودم که موافقت کنم، چون اون کسی بود که نمیخواستم اذیتش کنم. دو ساعت گذشت و من هنوز سرم شلوغ بود. به محض اینکه ما رسیدیم به بخش من، کلر دنبالم می گشت.
اون در گوشم گفت: تا حالا کجا بودی ؟ بیل از اینکه هنوز گزارشارو تموم نکردی خیلی عصبانیه، در همون لحظه، بیل با صورتی برافروخته جلوی در ظاهر شد. وقتی مدیر عامل رو دید که کنار من ایستاده، عصبی شد. مدیر عامل به بیل سلام کرد و گفت اجازه بده که تو را به چند تا از مشتریای خوبم معرفی کنم.
been like a bear with a sore head:to be in a bad mood that causes you to treat other people badly and complain a lot

have had it up: to have suffered because of someone or something and to be no longer able to bear them

to hit the roof: to get very angry

put sb's back up: to annoy someone

to blow a fuse: to become very angry

on the warpath: angry and likely to argue or punish

rub up the wrong way: to annoy someone without intending to

a pain in the neck: someone or something that is very annoying

to let rip : to behave in an angry and emotional way
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

متن شماره 4 10 سال 4 ماه ago #46567

کلایر پرسید : مشکلت چیه . کل صبح بد عنق بودی . جواب دادم : من سه تا گزارش داشتم که باید تا ساعت 5 می نوشتمشون و اگه به موقع تمومشون نمیکردم ، بیل خیلی عصبانی میشد. من قبلا اونو به اندازه کافی اذیتش کردم چونکه قبول نکردم تا دیر وقت کار کنم و اگه کارش رو انجام نمیدادم از عصبانیت منفجر میشد . همون موقع تلفن زنگ خورد . مدیرعامل بود ازم خواست که تو نشان دادن اطراف شرکت به مشتریها کمک کنم . این دومین باری بود که ازم چیزی میخواست و اگر چه ناخوشایند بود مجبور بودم موافقت کنم چون اون تنها کسی بود که نمی خواستم بر خلاف میلش عمل کنم. دو ساعت بعد من هنوز مشغول بودم . وقتی به بخش محل کار من برگشتیم کلایر با سرعت اومد سمت من و یواشکی درگوشم گفت کجا بودی ؟ بیل دنبال خیلی از دستت عصبانیه و دنبال جر و بحثه چونکه هنوز گزارشها رو انجام ندادی . در اون لحظه با چهره ای برافروخته جلوی در ظاهر شد. اون تقریبا داشت از کوره درمی رفت که دید مدیرعامل کنارم ایستاده . خانم مدیر عامل گفت : سلام بیل . اجازه بده تو رو به چند نفر از مشتریهای مهم معرفی کنم .
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

متن شماره 4 10 سال 4 ماه ago #46996

خشم
کلر پرسید چی شده؟هرروز صبح عین برج زهرمار می مونی.گفتم:باید تاساعت پنج سه تا گزارش بنویسم اگه سروقت تموم نشه بیل ازکوره درمیره.اینکه من قبول نکردم تادیروقت کارکنم به اندازه کافی عصبانیش کرده اگه بدونه که اینکارو انجام ندادم حسابی عصبانیش میکنه. درهمون حال تلفن زنگ زد.مدیرعامل بود ازم خواست اداره رو به چندتا از مشتریا نشون بدم.این دومین باری بود که اینکارو ازم میخواست بااینکه آزاردهنده بود باید قبول میکردم چون اون تنهاکسی بود که نمیخواستم آزارش بدم.تا دوساعت بعدش من همینطوری سرم شلوغ بود.وقتی به محل کارخودم رسیدیم.کلربدون اینکه بخواد منو آزار بده ازم پرسید کجابودی؟بیل خیلی عصبانیه چون هنوزاون گزارشاتو انجام ندادی.در همون لحظه بیل با صورتی خشمناک از در اومد تو, وقتی دید مدیرعامل کنارم وایستاده حسابی جاخورد.مدیر عامل گفت:سلام بیل.بذار تورو بایکی از مهمترین مشتریامون آشنا کنم.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

متن شماره 4 10 سال 4 ماه ago #47871

کلیر پرسید مشکل چیه؟ همه ی صبح رو مثل یه مرغ پر کنده بودی جواب دادم دیگه به اینجام رسیده! سه تا گزارش دارم که تا ساعت 5 باید تموم بشه و اگه این اتفاق نیفته بیل حسابی عصبانی می شه. در همون لحظه تلفن زنگ خورد. مدیر کل بود که ازم پرسید اگه کمک میخوام خودمو یکی از مشتریهای اداره نشون بدم.برای دومین باری بود که ازم اینو می خواستو موی دماغم شده بود. مجبور بودم قبول کنم اون تنها کسی بود که دلم نمی خواست ناخواسته ناراحتش کنم. دو ساعت بعد ، من هنوز مشغول بودم .وقتی ما به بخش رسیدیم ، کلر دنبالم میگشت. او ارام در گوشم گفت که تاحالا کجا بودی؟ بیل خیلی عصبیه که هنوز گزارشات را کامل نکردی در همون لحظه، بیل با صورتی برافروخته جلوی در ظاهر شد. وقتی مدیر عامل رو دید که کنار من ایستاده، خشکش زد. مدیر عامل به بیل سلام کرد و گفت اجازه بده که تو را به چند تا از مشتریای خوبم معرفی کنم..
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

متن شماره 4 10 سال 4 ماه ago #48112

عصبانیت " کلر پرسید. " چی شده؟ شما هرصبح مثل خرس عصبانی هستید.من پاسخ دادم ' من آن را داشته ام. سه گزارش من تا ساعت 05:00باید ارسال شود ، و اگر من آنها را در این زمان به اتمام نرسانم، بیل به شدت عصبانی میشود . من در حال پشت او را با امتناع به کار اخرم گرم کردم ، و او به احتمال زیاد اگر این کار به موقع انجام نشوداز کوره در میرود . پس از آن ، تلفن زنگ زد.خانم مدیر عامل بود که از من درخواست کرد تا اطراف دفتررا به برخی از مشتریان نشان دهم. این دومین بار بود که او از من درخواست میکرد ، واگر چه این کار برگردنم بود وباعث دردسرم بود ،ولی من نمیخواستم او را عصبانی کنم. دو ساعت بعد ، من هنوز مشغول بودم .وقتی ما به بخش رسیدیم ، کلر دنبالم میگشت. او ارام در گوشم گفت که تاحالا کجا بودی؟ بیل خیلی عصبیه که هنوز گزارشات را کامل نکردی. در آن لحظه ،بیل یک دفعه ظاهر شد، با چهره ای مانند رعد و برق . او کم مانده بود احساساتش را بروز دهد که دید خانم مدیر عامل در کنارش ایستاده است.خانم مدیر عامل گفت سلام بیل : اجازه بده شما را به برخی از مشتریان بسیار مهم معرفی کنم.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: سلمی پتگر