خوش آمديد,
مهمان
|
|
منشور کوروش در مقایسه با کتیبههای باستانی دیگر
چکیده در این مقاله کوشش شده، با اشاره به کتیبههای بهدست آمده از دیگرملل باستانی، برتری منشور کوروش را در ایجاد قوانین مدنی و مدنیت یادآور شویم. مقدمه منشور حقوق ــ اعلامیه جهانی حقوق ــ کوروش، کهنترین بیانیه حقوق بشر در جهان و سند سربلندی ایرانیان در دورههای مختلف تاریخ است. شهرت عالمگیر این منشور باعث شده که حتی یک نسخه بدلی از آن نیز بهعنوان کهنترین فرمانِ شناختهشده تفاهم و همزیستی ملتها، در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری شود (نمونه آن در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیمومیت جا دارد). به باور نگارنده، وقتی به چنین دریافتی میرسیم که فرمان کوروش را با فرمان حاکمان همدوره او در یک کفه بگذاریم و قضاوت کنیم. چگونگی پیداشدن منشور کوروش در ۱۲۵۸ خورشیدی/ ۱۸۷۹ میلادی، بهدنبال کاوشهای یک گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه (نیایشگاه مَـردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر باستانی بـابِـل در میاندورود (بینالنهرین) استوانهای از گل پخته پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در لندن نگهداری میشود. بررسیهای نخستین نشان میداد گرداگرد این استوانه گـلی را نوشتههایی به خط و زبان بابلی نو (اَکَـدی) دربر گرفته است، که گمان میرفت نوشتهای از فرمانروایان آشور و بابِـل باشد. اما بررسیهای بیشتری که پس از گرتهبرداری، آوانویسی و ترجمه آن صورت گرفت، نشان داد، در ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کوروش (۵۵۰-۵۳۰ پم.) و به هنگام ورود به شهر بابل نوشته شده است. از زمان نگارش این فرمان تا به امروز (1392) 2553 سال میگذرد. شکل ظاهری این فرمان، استوانهای است که میانه آن ــ از دو سو ــ قطر بیشتری دارد. انتشار و ثبت فرمان و یادمان رسمی روی استوانه گلی و همچنین بر لوحههای مسطح، از سابقهای دیرین در ایران و میاندورود برخوردار بوده، که شکل استوانهای آن نسبت به بقیه، پایداری و دوام بیشتری داشته است. بیتردید این فرمان در نسخههای متعددی برای ارسال به نواحی مختلف نوشته شده بوده که امروزه تنها یکی از آنها بهدست آمده است. استوانه کوروش آسیبهایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته یا براثر فرسودگی بیشازاندازه قابلخواندن نیست. نوشته بخشهای آسیبدیده را تنها، با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده بر آن، میتوان تا حدودی بازسازی کرد و در این بازسازی نیز، بیگمان احتمال اشتباه نیز وجود دارد. بدین لحاظ و نیز بهدلیل اینکه در خوانش و ترجمه نوشتههای بابلی، هنوز نیز اتفاق نظری وجود ندارد؛ منشور کوروش در ترجمههای گوناگون دستخوش بدخوانی و بدفهمیهایی شده است. با این نگرش، هیچیک از ترجمههای امروزی کتیبه، معادل دقیق معنای عبارتهای اصلی آن را ارائه نمیکنند. استناد به محتوای کتیبه و بهویژه کلیدواژهها، میبایست با دقت و وسواس بیشتری صورت گیرد. بیتردید استناد به کتیبه وقتی با اطمینان بیشتری ممکن میشود که واژه یا مفهومی خاص، در بیشتر پژوهشها به نحو کموبیش یکسانی برگردان شده باشند. ترجمه و انتــشار فرمــان کــوروش (کــوروش دوم) پــرده از نادانــستههای بســیاری برداشت و بهعنوان "منشور آزادی" و "نخستین منشور جهانی حقوق بشر"، شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوقدانان کشورهای گوناگون جهان در ۱۳۴۸ خورشیدی با گردهمایی در کنار آرامگاه کوروش در خرابههای پاسارگاد، از او به نام نخستین بنیانگذار حقوق بشر در جهان یاد کردند و وی را ستودند. حقوقی که انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در اندیشه ایجاد و فراهمسازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آن را در سر میپروراند. [خلاصهشده] منشور کوروش منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان؛ پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان؛ نوه کوروش، شاه بزرگ، ...؛ نبیره چیشپیش، شاه بزرگ، شاه انشان، ... از دودمانی که همیشه شاه بودهاند و فرمانرواییاش را "ِبل" و "نبو" گرامی میدارند و [از طیب خاطر، و] با دل خوش پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک ــ خدای بزرگ ــ دل مردم بابل را به سوی من گردانید، ...؛ زیرا او را ارجمند و گرامی داشتم. او بر من ــ کوروش ــ که ستایشگر او هستم، و بر کمبوجیه ــ پسرم ــ و همچنین بر کَس و کار [و، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من، برکت و مهربانی ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان "مردوک"، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشستهاند. همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پایین [مدیترانه تا خلیج فارس؟]؛ همه مردم سرزمینهای دوردست، از چهارگوشه جهان؛ همه پادشاهان "آموری"؛ و همه چادرنشینان، مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [پاهایم را بوسیدند]. از ...، تا آشور و شوش، من شهرهای آگاده، اشنونا، زمبان، متورنو، دیر، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آن سوی دجله ــ که ویران شده بود ــ را از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایانِ این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاه خود برگرداندم و خانههای ویرانشان را آباد کردم. همچنین، پیکره خدایان سومر و اکد را، که "نبونید"، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک (خدای بزرگ) و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. باشد که دلها شاد گردد ... بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستینشان بازگرداندم، ... [قبل از "بل" و "نبو"] هرروز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند؛ چه بسا سخنان پُربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند، و به خدای من "مردوک" بگویند: کوروششاه، پادشاهی است که تو را گرامی میدارد و پسرش ــ کمبوجیه ــ [نیز ...]. اینک که به یاری "مزدا" تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشتهام، اعلام میکنم: تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من میدهد، دین و آیین و رسوم ملتهایی را که من پادشاه آنها هستم، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت حکام و زیردستانم دین و آیین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند. من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهادهام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من میدهد، هرگز سلطنت خود را بر هیچملتی تحمیل نخواهم کرد. هرملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند، من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد، من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد. من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیرمنقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر، بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال، تصرف نماید. من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی، دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد، وی را به کار وادارد. من امروز اعلام میکنم: هرکسی آزاد است هردینی را که میل دارد بپرستد و در هرنقطه که میل دارد سکونت کند، مشروط به اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هرشغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هرنحو که مایل است به مصرف برساند؛ مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچکس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد. من بردهداری را برانداختم و به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت میکنم نخواهم گذاشت مردان و زنان را بهعنوان غلام و کنیز بفروشند. حکام و زیردستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و مأموریت خود، مانع از فروش و خرید مردان و زنان بهعنوان غلام و کنیز شوند. رسم بردگی باید بهکلی از جهان برافتد. از مزدا خواهانم مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملل چهارجانب جهان برعهده گرفتهام، پیروز گرداند. کتیبه آشور نصیرپال آشور نصیرپال ــ پادشاه آشور (۸۸۴ پم.) ــ در کتیبه خود چنین آورده است: "... به فرمان آشور و ایشتار ــ خدایان بزرگ و حامیان من ــ ... ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سههزار نفر از اسیران آنان را زندهزنده در آتش سوزاندم ... حاکم شهر را بهدست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم ... بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم. هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم". کتیبه سِناخِریب سِـناخِـریب ــ پادشاه آشور (۶۸۹ پم.) ــ در کتیبه خود چنین آورده است: "... وقتی شهر بابِـل را تصرف کردم، مردم آن را به اسارت بردم. خانههاشان را چنان ویران کردم که بهصورت تلی از خاک درآمد. شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان میرفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانهها را نیز با خود ببرد". کتیبه آشور بانیپال آشور بانیپال (۶۴۵ پم.) در کتیبه خود چنین آورده است: "... من شوش، شهر بزرگ مقدس، ... را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم ... من زیگورات شوش را، که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، درهم شکستم ... معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خـدایـان و الـهههـاشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشههای مقدسش شدند که هیچبیگانهای از کنارش نگذشته بود؛ آن را دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یکماهوبیستوپنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لمیزرع کردم ... ندای انسانی و ... فریاد شـادی ... بهدست من از آن دیار رخت بربست؛ خاکش را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقربها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند". کتیبه نَبوکد نَصَر دوم نَـبوکَـد نَـصَر دوم ــ پادشـاه بـابل (۵۶۵ پم.) ــ در کتیبه خود چنین آورده است: "... فرمان دادم صدهزار چشم درآورند و صدهزار ساق پا را بشکنند. هزاراندختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـهها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زندهای از آنجا برنخیزد". مقایسه کوروش دادگر با پادشاهان آشور و بابل اما ــ علیرغم رفتار ناپسند پادشاهان آشور و بابل ــ کوروش پس از ورود به شهر بابل، بهعنوان شاه نیرومندترین کشور جهان، نهتنها پادشاه مغلوب را مصلوب نکرد؛ بلکه او را به حاکمیت ناحیهای منصوب، و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود: " ... آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، مردم گامهایم را با شادمانی پذیرفتند ... مَردوک (خدای بابلی) دل پاک مردم بابل را متوجه من کرد؛ زیرا او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد ... نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلبم را تکان داد. من برای صلح کوشیدم. بردهداری را برانداختم. به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند، و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد ... فرمان دادم ... نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. خدایان این نیایشگاهها را به جای خود بازگرداندم. اهالی این محلها را گرد آوردم و خانههاشان را، که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به مردم اعطا کردم". کوروش پس از ورود به شهر بابل (در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی) فرمان آزادی هزارانیهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. رفتار او با یهودیان موجب مهاجرت بسیاری از آنان به ایران شد که در طول بیستوپنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و درگیری رخ نداد. در اینباره در تورات آمده است: "خدا روح کوروش ــ پادشاه فارس ــ را برانگیخت تا در ممالک خود فرمانی صادر کند و بنویسد: کوروش ــ پادشاه فارس ــ چنین میگوید که یـهُـوَه/ یـهْـوِه خدای آسمان، من را امر فرموده خانهای برای او در اورشلیم، که در یهودا است، بنا کنم. پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد و به اورشلیم، که در یهودا است، برود و خانه یـهُـوَه را، که خدای حقیقی است، در اورشلیم بنا کند ...؟ پس همگی برخاستند و روان شدند تا خانه خدا را، که در اورشــلیم است، بـنا کنند. ... و کوروش پادشاه، ظروف خانه خدا را، که نَـبوکَـد نَـصَـر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خود گذاشته بود، بیرون آورد و به بزرگ یهودیان سپرد". نتیجه: با وجود اینکه منشور کوروش را "نخستین اعلامیه حقوق بشر" میدانند، به باور نگارنده، نوآوری در تنظیم و تدوین چنین فرمانی صرفاً بهتنهایی از آن پادشاه نبوده؛ بلکه این فرمان حاصل روح فرهنگ ایرانی بوده؛ فرهنگی که هرگز حکم به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است. منشور کوروش، ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی که هنوز از بیعدالتی رنج میبرد. منبع: www.ghiasabadi.com- |
آخرين ويرايش: 11 سال 1 هفته ago توسط فرناز فروزان.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: فرناز فروزان
|