سه شنبه, 11 ارديبهشت 1403

 



موضوع: ارتباط بین فرهن

ارتباط بین فرهن 10 سال 4 ماه ago #44580

ارتباط بين فرهنگ و برنامه ريزي :
از ديرباز درباره نسبت و رابطه ميان برنامه ريزي و فرهنگ دو رويكرد كلان وجود داشته است. بر اساس رويكرد اول فرهنگ داراي ساختار ويژه‌اي است كه دگرگوني ها و تغييرات آن كاملا تابع ساز و كارهاي دروني و تاريخي‌اش مي باشد و به هيچ رو نمي توان از بيرون و مطابق طرح و برنامه ريزي خاص تغييرات پيش بيني شده اي را در آن پيدا كرد.
در رويكرد دوم فرهنگ را همانند ساير پديده هاي اجتماعي قلمداد مي كنند و امكان برنامه ريزي در اين زمينه را ميسر و تا حدود زيادي صاحبنظران را متقاعد كرده است كه مي توان با تكيه بر برنامه ريزي هاي معين به دگرگوني هاي مطلوبي در حوزه امور فرهنگي دست يافت.
از سوي ديگر وجود قرائن و شواهد فراوان در دهه اخير مويد اين واقعيت است كه برنامه ريزان و كارگزاران فرهنگي كشور رويكرد دوم را درباره رابطه ميان برنامه ريزي و فرهنگ پذيرفته اند و با تدوين متن سياست فرهنگي در دو برنامه اول و دوم توسعه اجتماعي– اقتصادي كشور گامهاي عملي را در اين راه نيز برداشته اند. (قانون برنامه اول و دوم توسعه، 1378-1368)
برنامه ريزي فرهنگي:
- برنامه ريزي از نظر بيشتر برنامه ريزان ، مجموعه اي از راه حل ها براي گروهي از مسائل (تمديدها، فرصت ها) است كه به طور مستقل به آنها پرداخته مي شود.
- برنامه ريزي كوششي براي ايجاد تغيير آگاهانه در جريان تحول موضوع، مطابق درخواست الگوي ذهني برنامه‌ريز گفته مي‌شود
- برنامه ريزي فراگردي است مداوم، حساب شده، منطقي ، جهت دار و دورنگر به منظور هدايت و ارشاد فعاليت هاي جمعي ، براي رسيدن به هدف هاي مطلوب

«فرهنگ» نيز يعني مجموعه پيچيده اي از بيش ها، احساسات، ارزش‌ها، انديشه ها، عقايد و رفتارهاي نسبتا پايدار و بادوام در يك جامعه.
اين مجموعه پيچيده معمولا در قالب آداب و رسوم، هنر، آموزش، زبان، ميراث فرهنگي و دين متجلي مي‌شود

بر اساس تعاريف بالا مي توان چارچوب مفهومي برنامه ريزي فرهنگي را تعيين كرد بدين معني كه برنامه ريزي فرهنگي تلاشي است براي تغيير آگاهانه در زمينه بينش ها ، احساسات ، ارزش ها، انديشه ها، عقايد و رفتار نسبتا پايدار و بادوام يك جامعه ، مطابق درخواست و الگوي ذهني برنامه ريز.
به عبارت ديگر برنامه ريزي فرهنگي عبارتست از طراحي مجموعه اي از رفتارها ، كنش ها و واكنش ها ، اقدامات و تدابير براي مسايل فرهنگي بر اساس يك اينده محتمل و يا متصور.
مراحل برنامه ريزي فرهنگي :
در برنامه ريزي هاي بلند مدت (توسعه)، پنج مرحله اساسي وجود دارد كه هر مرحله به اطلاعات و دانش هاي خاص خود نيازمند است اين مراحل عبارتند از:
1- تجزيه و تحليل روندهاي گذشته ، هدف اصلي اين كار، تشخيص نيروها و پارامترهاي موثر بر عملكردهاي فرهنگي است
2- دستيابي به روابط علي و همبستگي ميان متغيرها و تخمين روابط آنها ، هدف اين مرحله دستيابي به مجموعه اي از قضاياي علمي ( نظم هاي مشاهده پذيري كه در مقابل آزمون ها و نقدها مقاومت كرده و قادر به پيش بيني و قابل ابطال تجربي هستند ) در زمينه فرهنگ است.
3- گزينش هدف هاي آرماني، هدف هاي كلي و هدف هاي كمي. اين كار معمولا با برآورد و ارزيابي خواسته ها و نيازهاي مبرم و مبرم مردم و جامعه و تكيه بر منابع معتبر چون انديشه هاي مسلم ديني و قانون اساسي و قراردادن حاصل اين برآورد و ارزيابي ها در چارچوب محدوديت هاي امكانات و منابع و محدوديت ها و الزامات بين المللي ، هدف هاي مشخص براي بلند مدت (هدف هاي آرماني) و براي ميان مدت (هدف هاي كلي) تعيين شده و سپس با استفاده از شاخص ها و الگوها هدف هاي برنامه به صورت كمي مشخص مي شود.
4- تعيين راهبردها و سياست هاي برنامه
5- نظارت بر اجراي برنامه و ارزشيابي عملكردها. برنامه ها را مي توان هم، پيش از اجرا ، هم در حال اجرا، و هم پس از اجرا مورد ارزيابي قرار داد.


الزامات برنامه ريزي فرهنگي :
در اين زمينه قبل از آنكه مديران و برنامه ريزان اقدام به برنامه ريزي فرهنگي نمايند ، بايد زمينه و بسته هاي لازم را فراهم نمايند. الزامات برنامه ريزي در حوزه فرهنگ عبارتند از:
1- شناخت محيط فرهنگي: اولين مسئله براي ورود به حوزه برنامه ريزي فرهنگي، شناخت محيط فرهنگي است يعني شناخت تهديدها و آسيب ها در حوزه فرهنگ.
2- شناخت دقيق از ساختار و نظام سياسي – فرهنگي و ارزشي كشور، يعني برنامه ريزي بايد رويكرد بومي داشته باشد
3- آگاهي از دكترين، چشم انداز، استراتژي و اهداف فرهنگي
4- آگاهي از توانمندي ها و ظرفيت ها و مديريت منابع برنامه ريزي فرهنگي.
5- ارزيابي ظرفيت ها و توانمندي هاي ابزاري ، تكنولوژي و ... (امكانات و منابع)
6- آگاهي از سطوح برنامه ريزي ، به تعبير ديگر در چه سطحي بايد برنامه ريزي كنيم.
7- شناسايي مخاطبان برنامه ريزي، به عنوان مثال برنامه ريزي فرهنگي براي دانش آموزان يك معني دارد و براي نخبگان يك معناي ديگر .
8- برقراري يك رابطه سلسله مراتبي بين عوامل برنامه ريزي، يعني ابتدا تعيين چشم انداز، بعد تعيين استراتژي و هدف گذاري، برنامه ريزي، اجرا، نظارت و ارزيابي.
روش برنامه ريزي فرهنگي:
برنامه ريزي فرهنگي مثل واژه فرهنگ كاربرد گسترده اي دارد و با مجموعه اي از وظايف و رشته هاي علمي، از جغرافياي انساني گرفته تا طراحي شهري، برنامه ريزي اقتصادي و سياست گذاري اجتماعي و سرانجام برنامه ريزي استراتژيك در پيوند است. به هر روي برنامه ريزي فرهنگي روش علمي نه چندان دقيقي در سياست گذاري است و از آن به عنوان رشته اي ياد مي شود كه هم علم است و هم هنر و با نظريه هاي سياست گذاري عمومي و انتخاب پيوند تنگاتنگ دارد. (دان ليوي، 1991)
بنابراين يكي از مهمترين عوامل در تعيين نوع برنامه ريزي فرهنگي، هدف ها و قلمرو برنامه ريزي است اما با توجه به اين كه در مورد هدف ها و قلمرو ، نظريه هاي مختلف وجود دارد، طبيعتا نوع و روش برنامه‌ريزي‌‌هاي مورد استفاده نيز تنوع مي يابد.«كلود فابزيو» يكي از صاحب نظران به سه نوع قلمرو به شرح زير اشاره مي‌نمايد:
1- قلمرو سنتي:
فرهنگ به دو هدف يا وظيفه اصلي توجه دارد، «ارائه موثر ميراث فرهنگي براي استفاده عمومي»و«كمك به هنر خلاق و توزيع گسترده آن در كشورهاي در حال توسعه».
وظيفه حفظ و حمايت از ميراث فرهنگي، از تمايل ملت‌ها در حفظ و تاكيد بر هويت فرهنگي سرچشمه مي‌گيرد و شامل ميراث‌هاي مادي و معنوي است از اين رو دامنه شمول آن: بناهاي تاريخي و باستان شناسي، مناظر طبيعي، اسناد مدرن (آرشيو‌ها و كتاب ها) و وسايل و تجهيزات سمعي و بصري (صفحه، فيلم و نوار ويدئو) است.
همچنين ، جنبه هاي شفاهي مربوط به زندگي روزانه همچون: هنر عاميانه، و فولكلور، آوازها، داستان ها، و كليه مطالبي كه به طور شفاهي و زبان به زبان از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شوند. دانش و مهارت هاي سنتي ، نظام ارزش ها و مهمتر از همه كليه زبان ها و لهجه هاي محلي، منطقه اي و ملي را در بر مي گيرد.
اين وظيفه اصلي شامل چند وظيفه فرعي تر همچون پژوهش هاي علمي، حفظ، احيا و ارائه آثار فر هنگي، سازماندهي فعاليت‌ها و غيره است و به آموزش پرسنل متخصص و همچنين كاركنان لازم براي حفظ، احيا و توزيع فعاليت هاي اجتماعي نيازمند است.
در زمينه اشاعه خلاقيت و گسترش ان، دولت و مقامات دولتي بايد بد ون اعمال كنترل، كمك هاي لازم را انجام دهند و اين كمك ها نيز بايد در مسير فعاليت هاي زير باشد:
• آموزش و تربيت كارگزاران خلاق، هنرمند و اجرا كنندگان هنري، از طريق ايجاد و اداره دانشكده هاي هنر، موسيقي، معماري، فيلم و تلويزيون.
• كمك به حرفه هاي هنري از طريق خريد حق التاليف ايجاد نظام هاي تامين اجتماعي كمك هاي نقدي و غير نقدي (عطايا، وام ها، ايجاد استوديوها و ...)
• اتخاذ سياست هاي استفاده عمومي از هنر، با كمك هاي بلاعوض به دستگاه هايي كه دست اندركار خلق و توزيع هنرهاي دراماتيك، موزيك، و غيره هستند همچنين، ايجاد تاسيسات لازم و حمايت از نهادهاي دولتي مسئول امور فرهنگي.
• كمك و حمايت از انجمن هايي كه به معرفي، توزيع و آموزش هنر به ويژه در رابطه با مباني سنتي آن مي پردازند.
2- قلمرو وسيع تر:
هر چند بسياري از كشورها براي اشاعه هنر و ميراث ملي، خود را به اقدامات سنتي محدود كرده‌اند ، اما اكنون گرايشي در سياست هاي هنري و فرهنگي وجود دارد كه نگرش عميق تري به توسعه فرهنگي داشته و به آن معني وسيع تري مي بخشد. با چنين نگرشي احساس مي شود كه ديگر بحث از دموكراتيك كردن فرهنگ مطرح نيست ، بلكه هدف عمده، نيل به جامعه‌اي است كه به لحاظ فرهنگي دموكراتيك باشد.
يكي از نتايج عمده اين نوع سياست، پربار كردن نقش مشاركت و اهميت مورخان فرهنگي محلي است از اين ديدگاه قلمرو فرهنگي گستردگي بيشتري مي‌يابد، به گونه‌اي كه نه تنها به غني ساختن محتواي هنر توجه بيشتري مي‌شود، بلكه سعي مي‌شود دامنه فرهنگ به گروه‌هاي محروم اجتماعي همچون حاشيه نشين‌هاي شهري، اقليت هاي قومي و مذهبي و كليه افرادي كه به نحوي به فرهنگ دسترسي ندارند (زندانيان، بيماران، بيمارستان ها و ...) توسعه خلاقيت هاي فردي و گروهي و آزادي عمل فرهنگي اقليت مي باشد.
بنابراين، چنين به نظر مي‌رسد كه دولت‌ها–خواه متمركز و يا نامتمركز– هميشه درك روشني از سياستهاي فرهنگي نداشته‌اند به طوري كه بيشترين تلاش آنها، هماهنگ كردن سياست هايي است كه به وضوح بر يكديگر تاثير متقابل داشته‌اند به عنوان مثال نمي‌توان منكر اين واقعیت شد که رابطه و همبستگی زیادی بین سیاست های فرهنگی و سایر شاخص های توسعه فرهنگی همچون، آموزش رسمی و غیر رسمی، وسایل ارتباطات جمعی، ملاحظات یا شرایط مربوط به محیط زیست، اثرات علم و تکنیک بر فرهنگ و غیرفرهنگ وجود دارد هماهنگی در این جهت، نباید صرفا متوجه بررسی میزان اعتباراتی باشد که از سوی وزارتخانه‌های به امر فرهنگ اختصاص می‌یابد. (یعنی برای آموزش هنری، گسترش فرهنگی در روستاها، فعالیت‌های علمی مردمی و برنامه‌های فرهنگی ارتباطات جمعی و غیره).
رفتارها و ساختارهای اجتماعی و ویژگی های فرهنگی نمی توانند مستقل از یکدیگر در جوامع بشری وجود داشته باشند . جامعه و فرهنگ ، هر دو به هم وابسته اند ، روابط اجتماعی تنها در رفتارهای فرهنگی تجسم پیدا می کنند و نهادهای اجتماعی از رفتارها وساختارهای اجتماعی و خصوصیات فرهنگی بهره می گیرند (همان منبع).
مروری بر سوابق فعالیت‌های فرهنگی در کشورمان نشان می‌دهد که مسئولان فرهنگی ، همیشه متوجه عظمت هدف و وسعت دامنه برنامه ریزی فرهنگی بوده اند و به همین جهت، در فصل نخست سیاست فرهنگی ایران گفته اند: «هدف سیاست فرهنگی، ارتقای جامعه ایرانی به مقامی است که افراد آن با شناخت تمدن و فرهنگ پر ارج ایران، در حفظ گسترش آن بکوشند و با آگاهی از فرهنگ کشورهای دیگر جهان، خانواده بزرگ ایرانی را به سوی زندگانی بهتر و کمال معنوی یاری دهند.»
اهداف کلی در برنامه ریزی فرهنگی (جامع):
در اسناد فرهنگی و در برنامه های عمرانی مختلفی که تا به حال در کشور تدوین شده اند با عبارت های گوناگونی بیان گردیده اند که برخی از آنها به شرح زیر است:
1- هدف کلی سیاست فرهنگی، ارتقای جامعه ایرانی به مقامی است که افراد آن با شناخت تمدن و فرهنگ پرارج ایران، در حفظ و گسترش آن بکوشند و با آگاهی از فرهنگ کشورهای دیگر جهان، خانواده را در مسیر به سوی زندگانی بهتر و کمال معنوی یاری دهند (از مصوبات شورای عالی فرهنگ و هنر)
2- فرهنگ چیزی تجملی و ویژه برگزیدگان یا مناطق ممتاز نیست بلکه جزء غیر قابل تفکیک زندگی اجتماعی، میراث مشترک همه افراد و سرزمین‌ها، یکی از ابعاد توسعه عمومی و از عوامل توسعه اقتصادی و اجتماعی می‌باشد، هدف آن، بهبود کیفیت زندگانی است (مقدمه برنامه عمرانی پنجم)
3- کمک به پرپایی جامعه نمونه بر اساس آیه شریفه: و کذلک جعلنا کم امر وسطا، کمک به پرورش انسان نمونه ، آزاد و مسئول و سعادت انسان در کل جامعه بشری.
4- پرورش و تعالی انسان با ارزش‌های والا و جهان شمول اسلامی، که با حفظ کرامت و آزادی او، شرایط رشد و تکامل مادی و معنوی وی را در حرکت به سوی خدا فراهم آورد؛ ...
بازیافت دقیق معارف و مفاهیم فرهنگ و هنر اسلامی؛ تقویت روحیه احترام به قانون و حقوق انسان و حفظ آزادگی او، تعمیق و گسترش حس وظیفه شناسی و ایثار در جامعه، ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی؛ بالا بردن سطح آگاهی های عمومی در همه زمینه‌ها، تقویت روحیه بررسی و تتبع و ابتکار در تمام زمینه‌های علمی، فرهنگی و اسلامی، از طریق ایجاد زمینه‌های مساعد، برای مشارکت عامه مردم در امور اجتماعی، توسعه و تحکیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین همه مردم.
الف- روش برنامه‌ریزی فرهنگی(جامع)
برای آگاهی از روش برنامه‌ریزی فرهنگی (جامع) لازم است که اولا، هدف کلی برنامه‌ریزی فرهنگی (جامع)، ثانیا عوامل تامین‌کننده و یا تشکیل‌دهنده هدف، ثالثا نحوه بهبود بخشیدن به آن عوامل را مورد بررسی قرار دهیم تا چگونگی روش برنامه‌ریزی فرهنگی مشخص شود.
الف-1- تبیین هدف کلی در برنامه ریزی فرهنگی (جامع)
اگر هدف کلی برنامه ریزی فرهنگی (جامع) که تقویت عامل بهبود کیفیت زندگی است، را مورد تلیل قرار دهیم ، متوجه می شویم که منظور اصلی در این عبارت ، تقویت ساز و کاری است که نهایتا موجب بهبود کیفیت زندگی جامعه می شود این ساز و کار ، همان هوشیاری و یا وجدانی است که به تمام کوشش ها و اقدامات ما سایه افکنده است و صرفا مقوله کیفی و یا ادراکی بوده و قابل لمس نیست و نمی توان آن را نشان داد .
عبارت کیفیت ، به معنی چگونگی زندگی و شرایط و امکانات آن است ، چه از لحاظ کمی ، مادی و فیزیکی و چه از لحاظ کیفی ، ذهنی ، معنوی و سازمانی آن عبارت بهبود کیفیت زندگی نیز به معنی لزوم بهتر کردن این مجموعه است
الف-2- تحلیل عوامل تشکیل دهنده هدف کلی در برنامه ریزی فرهنگی (جامع)
کیفیت زندگی، ابعاد دوگانه زندگی آدمی را دربردارد که عبارتند از:
A. جنبه های عینی زندگی
B. دریافت‌های ذهنی افراد و گروه‌ها از زندگی
جنبه‌های عینی زندگی دارای دو نمونه است: یکی ارضاع و احوال زیست محیطی انسان، همچون آلودگی محیط مسکن و منابع تفریحی و دیگری، برخی از مشخصات افراد جامعه همانند تندرستی ، دست آوردهای آموزشی، انسجام، خانواده ، سلامتی و ...
صاحب نظران برای نشان دادن برخی از جنبه های کیفیت زندگی، شاخص هایی را مشخص کرده اند که مهمترین آنها عبارتند از : «شاخص های درآمد، مصرف، بهزیستی، آموزشی، مسکن، امنیت، اشتغال، کیفیت کار، اوقات فراغت، محیط زیست، جمعیت، تحرک اجتماعی، مشارکت، خانواده و فرهنگ»
نکاتی درباره این شاخص ها
A. این ها شاخص های کلی هستند و دارای شاخص های فرعی متعدد می باشند .
B. این شاخص ها و اجزای آنها بیشتر عینیات را نشان می دهند و از نشان دادن زیر بنای فرهنگ، یعنی نحوه سازمان یافتن زندگی و آن چیزی که مردم در ذهن دارند و بر اساس آن ادراک می کنند، ارتباط برقرار می سازند و عمل می کنند، عاجزند.
C. تعیین شاخص برای بعضی از جنبه های زندگی، به این معنی نیست که بتوان تمام جنبه های آن را نشان داد و یا اندازه گیری کرد.
D. بحث در مورد برخی از جنبه ها و نمودهای زندگی، نشان دهنده تمام خصوصیات زندگی و یا تمام ابعاد فرهنگ جامعه نمی باشد.
E. با فرض قابلیت اندازه گیری بسیاری از جنبه های زندگی برآیند مجموع عوامل، غیرقابل پیش بینی هستند و به درستی نمی توان نحوه ارزیابی آنها را سوی افراد و اقشار مختلف مردم پیش بینی نمود و از این رو در جمع بندی ها نمی توان به نظر واحدی رسید.
F. با توجه به جهان بینی اسلام و مفهوم معنای زندگی و کیفیت آن در فرهنگ والای اسلام و نظام ارزش آن، درجه اهمیت بعضی از این شاخص ها در شرایط گوناگون تغییر می کند و نحوه دید و ارزیابی عوض می شود. (احمدی، 24:1372-23)
بنابر این برنامه ریزی فرهنگی باید بر اساس نیازها و ذائقه فرهنگی جامعه باشد و آنچه در این مقوله اهمیت می یابد، نیاز سنجی نظام فرهنگی جامعه است . نیاز سنجی ، یک روش اکتشافی برای کشف نیازهای جامعه است. در نیاز سنجی چالش‌های جامعه مورد بررسی قرار می گیرد و نیازهای آن شناخته می‌شود و بر اساس آن برنامه‌ریزی فرهنگی
بنابر این آنچه که باید در برنامه ریزی فرهنگی مورد توجه قرار گیرند، عبارتند از
• برنامه ریزی فرهنگی باید الزاما آثار مطلوب و مثبت فرهنگی تولید کند و آثار آن قابل سنجش باشد.
• رویکرد نظام برنامه ریزی باید رویکردی منعطف بود. و بتواند دائما خود را با تحولات هماهنگ سازد.
• برنامه ریزی فرهنگی باید رویکرد مشاکرت جویانه داشته باشد.
• در برنامه‌ریزی فرهنگی باید نقش‌ها و وظایف میان دولت، نهادها، مدیریت، منابع انسانی و مادی (بودجه‌ای) معین و مشخص شود. عدم تعیین نقش‌ها به تداخل و موازی کاری بی انجامد.
• برنامه ریزی فرهنگی باید در تولید انگیزش اجتماعی برای نقش پذیری و مشارکت جویی، ایفای نقش نماید (بک برنامه یک سویه منجر به شکست می شود.)
• برنامه ریزی باید فارگیری عام و قابل انطباق با کل محیط فرهنگی باشد.
• آثار برنامه ریزی باید محسوس و عینی باشد.
• برنامه ریزی فرهنگی باید رویکرد توسعه محور داشته باشد چرا که در غیر این صورت به سمت انجماد و انسداد فرهنگی پیش می رود.
• برنامه ریزی باید منجر به حل آسیب ها و بر طرف کردن تهدیدات فرهنگی منجر شود ، به تعبیری رویکرد محصول محور داشته باشد.
• برنامه ریزی کلان فرهنگی باید دارای رویکرد باز و غیر متمرکز باشد و به شدت از رویکرد بسته، متمرکز و اقتدارگرا پرهیز نماید(مفهوم رویکرد باز به مفهوم عدم انسجام نیست بکله سازوارگی است).
مثلا نهادهای فرهنگی متولی امر فرهنگی باید برای مناطق مختلف کشور یا حتی در مورد یک کلان شهر برنامه های فرهنگی مختلف، متناسب با سطح فرهنگ منطقه و محله داشته باشد بنابر این مخاطب شناس در برنامه ریزی فرهنگی یک اصل مهم و ضروری است.
• برنامه‌ریزی فرهنگی باید در جهت کاهش تصدی گری دولت و بالعکسَ، در جهت افزایش نظارت پذیری وحمایتی حرکت کند.
خصوصیات برنامه ریزی فرهنگی:
1- برنامه ریزی فرهنگی، خلاقیت و پویایی فرهنگی در متن اجتماع منجر گردد.
2- برنامه ریزی فرهنگی با تعامل و تبادل فرهنگی همراه بوده و همگرایی فرهنگی را در جامعه افزایش می دهد.
3- برنامه ریزی فرهنگی منجر به امنیت فرهنگی و اعتماد سازی در درون جامعه می شود.
4- برنامه ریزی فرهنگی از هرگونه رویکرد سلیقه ای ، خود محوری و تک محوری به دور است.
5- در نهایت، برنامه‌ریزی تلاشی آگاهانه است برای وصول به هدف با استفاده از امکانات ، فرصت ها، مقدرات و توانمندی ها در زمان معین و مخاطبان مشخص می باشد.
انواع برنامه ریزی فرهنگی:
برنامه ریزی فرهنگی:
برنامه ریزی دارای انواع مختلفی است و اشکال گوناگونی دارد. بطور مثال ، برنامه ریزی فرهنگی بر حسب سرمشق های اساس موجود به صور مختلفی طبقه بندی می شود وجود سرمشق های آرمان شهرگرا، واقع گرا، راهبردی و توسعه گرا منشاء پیدایش انواعی از برنامه ریزی های فرهنگی شده است.
می‌توان بر اساس میزان فراگیری و پیوستگی برنامه‌ریزی‌های فرهنگی به صورت بندی دیگری در زمینه طبقه بندی انواع برنامه‌ریزی فرهنگی دست یافت بر اساس مورد اخیر به دو نوع برنامه‌ریزی فرهنگی گسسته و پیوسته می توان اشاره کرد.
برنامه ریزی گسسته:
به نوع خاص از برنامه ریزی فرهنگی اطلاق می شود که برنامه ریزان در هر حوزه بطور مستقل و جداگانه اقدام به برنامه ریزی می کنند و لذا میان بخش های مختلف آن ارتباط و همبستگی ارگانیکی به چشم نمی خورد.
از سوی دیگر ، در برنامه ریزی فرهنگی پیوسته، برنامه ریزان با مدنظر قراردادن الگویکلی و نظمی اندام وار مبادرت به برنامه ریزی می کنند و در نتیجه حاصل کار برنامه ریزی ، مجموعه ای همبسته از تصمیتمات و اقدامات خواهد بود. برنامه ریزی فرهنگی نظیر سایر برنامه ها دارای انواع گوناگونی است که عبارتند از :
1. از نظر افق زمانی: کوتاه مدت- میان مدت – بلند مدت است.
2. از نظر سطح ، عالی، میانی، عملیاتی
3. از نظر تاثیر گذاری؛ عادی و راهبردی
4. از نظر طیف مخاطباان: عام وخاص
5. از نظر قلمرو: منطقه‌ای، ملی، جهانی
بنابراین در بحث از برنامه‌ریزی فرهنگی باید توجه داشت که با برگزیدن هر نوع نظام برنامه ریزی ، پیشاپیش نوعی طرز تلقی نظام ورز از تحول فرهنگی را پذیرفته ایم و به ناچار باید لوازم و ملزومات آن را نیز پذیرفته و برای نتایجش آمادگی کافی داشته باشیم.
محدودیت های برنامه ریزی فرهنگی:
اولین محدودیت که برنامه‌ریزی فرهنگی با آن روبروست در نفس برنامه‌ریزی نهفته است. هر نظام برنامه ریزی مبتنی بر یک ساختار ایدئولوژیک از مجموعه تغییرات مطلوب است بنابراین با گزینش نوع خاصی از برنامه‌ریزی به تابعیت ایدئولوژی حاکم بر آن درمی‌آییم بعنوان مثال چنانچه از میان چهار نوع برنامه‌ریزی (واقع بینانه)، (راهبردی)، (دموکراتبک) و یا تحلیلی دیگر را برگزینیم، خود را در چار چوبی قرارداده‌ایم که مطابق آن باید رفتار کنیم، برنامه‌ریزی یک ابزار نیست که بطور دلخواه مورد استفاده قرار گیرد . هر نظام از برنامه ریزی محدودیت ها و قابلیت هایی را بطور همزمان به برنامه ریزی تقدیم می کند.
محدودیت دیگری که برنامه ریزی فرهنگی با آن روبروست به ساختمان فرهنگ بر می گردد. بدین معنی که فرهنگ مفروضی نیست که بتوان آن را در هر ظرفی ریخت و به هر شکلی در آورد . فرهنگ خود داری موجودیتی است که قابلیت محدود را برای پذیرش تغییرات دارد. بنابراین نوع و دامنه تغییرات و زمان بندی پیش بینی شده، برای آن، مسائل مهمی در فرایند برنامه‌ریزی به حساب می‌آیندکه محدودیتهای برنامه ریزی در حوزه فرهنگ را نیز معلوم می کند. به عنوان مثال به موضوع کشف حجاب در سال 1314 شمسی می توان اشاره کرد اسناد و مدارک تاریخی گواهی می دهد که علی رغم همه تمهیداتی که بکار گرفته شد، جز قشر محدودی، عکس‌العمل مردم چندان خوشایند نبود به طوری که پس از شهریور 1320 که اجبار حکومت در زمینه کشف حجاب برداشته شد، گروه های وسیعی از مردم به شرایط قبل برگشتند
محدودیت دیگر برنامه ریزی فرهنگی که امکان یک برنامه ریزی یکسان را برای همه اقشار و گروه‌های فرهنگی را زیر سوال می برد، وجود فرهنگ های گوناگون درجوامع است . در جامعه ای مانند جامعه ما این امر در سطح ملی دارای اهمیت است. جامعه ایرانی از خرده فرهنگ های متنوعی تشکیل شده است که برنامه ریزی ملی فرهنگی را با محدودیت روبرو می سازد . همچنان که یکسان سازی فرهنگی در سطح بین المللی رنگ باخته است. در سطح ملی نیز باید در برنامه ریزی به این مهم توجه داشت.
جایگاه دین و اخلاق در برنامه ریزی فرهنگی:
با توجه به اینکه فرهنگ، الگویخاص رفتاری است که یک جامعه را از دیگر جوامع جدا می‌سازد، یا به تعبیری دیگر فرهنگ یا کیفیت زندگی در قاموس اسلام، مفهوم و معنی ویژه‌ای دارد که باید مورد دقت قرار گیرد و نحوه برنامه‌ریزی در آن مشخص شود.
دین مبین اسلام که الهام بخش همه شئون زندگی در جامعه ما می باشد. عملا معتقد است که برنامه‌ریزی فرهنگی امری ممکن است. زیرا اگر به فلسفه بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانی به خوبی دقیق شویم، درمی‌یابیم که هدف از بعثت انبیاء رشد و تعالی انسانها، بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی آنها است.
دین و برنامه ریزی فرهنگی:
تلق ما از دین مفهوم عام جامعه شناختی آن نیست بلکه مقصود ما اسلام ناب به عنوان خاتم ادیان الهی است.
بدین معنا که دین برای- بهسازی و بهبود جوامع،
-تعالی ارزشهای انسانی و اجتماعی،
-بسط اخلاق و جلوگیری از جور و ستم،
-نجات بشریت از پلیدی ها و سقوط ارزشهای انسانی،
-ایجاد مراودات سالم مادی و معنوی بین مردم و جوامع، توسط خداوند گردید. و خداوند پیامبرانی را به عنوان معلمین اخلاق برگزیده تا جوامع را با دستورات هماهنگ لاهوتی و نیاز واقعی بشریت، تعلیم و تربیت و راهنمایی کنند. انتظار ما از این نوع دین، سرپرستی همه جانبه تکامل اجتماعی به عنوان آخرین پیام الهی است اما طبعا انتظار ما از برنامه، تخصیص مقدورات به شایسته ترین وجه برای حل موانع این تکامل است و مفهوم ساماندهی و برنامه‌ریزی یعنی تنظیم یک نظام موازنه جامع اجتماعی است ، بتواند همه شئون جامعه از جمله شئون فرهنگی را به یک وحدت و هماهنگی کلی برساند. عم از فرهنگ سیاست، فرهنگ فرهنگ، فرهنگ اقتصاد.
جامعه دارای این سه ضلع فرهنگی است: یعنی دارای نظام گرایش، نظام حساسیتها و همچنین یک نظام بینش فکری و یک دانش اجتماعی بنابر این فرهنگ مجموعه ای از باورها، ارزشها و آگاهیهای عمومی ، خصلتهای رفتاری و آداب و رسوم و هنر است که زمانی بر آن گذاشته و از ثبات نسبی برخوردار است و دین اسلام نیز بعنوان یک نظام فکری مجموعه ای از معارف، ارزشهای اخلاقی ، دستورات فردی و جمعی است که به وحی معتقد می باشد بنابر این فرهنگ و دین نقاط تلاقی و برخورد بسیاری دارند که می توان از رابطه این دو با هم سخن گفت.
حال وقتی از دین و برنامه ریزی فرهنگی سخن به میان می آید این سئوال مطرح است که
1- در برنامه ریزی فرهنگی دین چه جایگاه و نقشی دارد؟
2- آیا دین می تواند به عنوان مبنا و معیار در برنامه ریزی فرهنگی دیده شود؟
3- برای تحقق ارزشهای اخلاقی و معارف دینی چگونه می‌توان برنامه‌ریزی کرد؟ و میزان تاثیر گذاری دین در برنامه ریزی فرهنگی چیست؟
1- جایگاه دین در برنامه ریزی فرهنگی؟
برای پاسخ به سئوالات بالا ابتدا باید جایگاه دین در برنامه ریزی فرهنگی را مشخص نمود.
نسبت به نقش دین در فرهنگ دو تلقی متفاوت به چشم می خورد:
الف) گروهی به حداکثر دخالت دین در فرهنگ باوردارند اینان با تحلیلی که از دین و انسان دارند برای دین در ارزشها، قوانین و برنامه ریزی فرهنگی آن هم در تمامی عرصه های فرهنگی جایگاه محوری قائل هستند.
ب) در مقابل ، نظری دیگر وجود دارد که دین بسیاری از حوزه های فرهنگ را به انسان و مولفه های طبیعی فرهنگ واگذارد . است و این به استناد خود دین است ، به عبارت دیگر دین فرهنگ های ملی را پذیرفته و بر آن صحه گذارده است .
مستندات:
الف- امیرمومنان(ع) : آن زمانی که مالک اشتر را به عنوان والی به مصر فرستاد یکی از توصیه هایشان به وی این بودکه : «و آیین پسندیده ای را بر هم مریز که بزرگان این امت بدان رفتار نموده اند و مردم بدان وسیله به هم پیوسته اند و رعیت به یکدیگر سازش کرده اند و آیینی مگذار که چیزی از سنتهای گذشته را زیان رساند تا پاداش از آن نهنده سنت باشند و گناه شکستن آن بر تو ماند»
ب‌- امضای پاره ای از عرف ها و سیره های پیش از اسلام مانند احترام ماه های حرام که رسمی در جاهلی بود یا تایید نوروز که عید باستانی ایرانیان است و همچنین تجلیل پیامبر از شرکت خود در حلف الفضول در دوران جاهلی یا تاییدیه صد شتر برای قتل عمد و ... شاهد دیگری بر این امر است. البته باید توجه داشت که در سه مورد خاص، دین به تحدید فرهنگ می پردازد.
1- آیین های باطل و مظاهر آن نباید در فرهنگ جای گیرد.
2- فرهنگ نباید با احکام و قواعد قطعی دین ناسازگار باشد.
3- خرافه و مظاهر آن نباید در مقوله فرهنگ وارد شود.
2- اصول و قواعد دینی در برنامه فرهنگی :
اصول و قواعدی که برنامه ریزان فرهنگی در فضاهای دینی باید بدان توجه کنند:
الف- اصل سهولت سیر یا اجرا پذیری:
هنگامی که پیامبراکرم(ص) و امام علی (ع) و معاذ را به یمن برای تبلیغ دین فرستاد به آنان توصیه فرمود که : حرکت کنید ، بشارت دهید و نفرت ایجاد نکنید، آسان بگیرید و سخت نگیرید.
ب- توجه به احکام و قواعد مسلم دینی داشتن :
شاید یکی از علل نابسامانی های فرهنگی روشن نبودن حکم بسیاری از موضوعات است که در مرز دین و فرهنگ جای می گیرد و این سبب می شود سلیقه های مختلف در انتخاب دیدگاه های متفاوت وارد عرضه شود و به هرج و مرج بیانجامد.
ج- توجه به تنوع نیازها و خواسته ها و منظور کردن مراتب و درجات انسانی
اگر این درجات منظور نشود استعدادها شکسته خواهد شد این درجاتئ در خصوص، منابع دینی و احادیث به چشم می خورد
د- پرهیز از قالب گرایی و شکل گرایی
قالبها و احکام برای حفظ ارزش های انسانی و اخلاقی تشریح شده است ، جمود بر آنها و از یاد بردن اساس و روح احکام دینی ضایعه ای جبران ناپذیر است که به جز فاصله گرفتن از روح دین و شریعت ، زمینه مساعدی را برای فرصت طلبان فراهم می سازد.
عقب ماندگی حکومتها از چهار نشانه به دست می آید: تباه کردن اصول، چسبیدن به فروع و شاخه ها، مقدم داشتن جزئیات و کنار گذاشتن شایسته ها.
و- پرهیز از جمود گرایی:
همیشه اهداف و مقاصد شریعت معیار تعمیم است سخنی نغز از استاد شهید مطهری در راز جاودانگی دین اسلام شاهدی بر این مدعاست: اسلام هرگز به شکل و صورت ظاهر زندگی نپرداخته است . تعلمیات اسلام همه متوجه روح و معنی و راهی است که بشر را به آن اهداف و معانی می رساند.
در اسلام یک وسیله مادی و یک شکل ظاهری نمی توان یافت که جنبه مادی داشته باشد و مسلمان وظیفه خود بداند که آن شکل و ظاهر را حفظ کند از این رو پرهیز از برخورد با مظاهر توسعه علم و تمدن یکی از جهاتی است که کار انطباق این دین را با مقتضیات زمان آسان کرده است.
اخلاق و جایگاه آن در برنامه ریزی فرهنگی
در بیان اخلاق در برنامه ریزی فرهنگی نیاز است که ما برداشتمان را از فرهنگ بیان کنیم. فرهنگ از این منظر مجموعه ای از الگوهای رفتاری، گفتاری، آداب و رسوم یک قوم می باشد و فرهنگ فرصتی فراهم می آورد تا انسان هویت و توانایی خود را برای آفرینندگی و بیان باز یابد.
لذا فرهنگ کلیز ترین بینش و نگرش است که انسان نسبت به جهان دارد اما اخلاق به عنوان جزء مقوم فرهنگ به آن دسته از الگوهای رفتاری و گفتاری اطلاق می شود که در شرایط و موقعیتهای خاص مجاز قلمداد می شود.
-نسبت قابلیتهای هنجار آفرین فرهنگ با اخلاق همانند نسبت زبان و گفتار است.
به عبارت دیگر اخلاق مجموعه ای از اصول و استانداردهای رفتار انسان است که بر رفتار افراد و گروه ها تاثیر می گذارد، اخلاق صرفا از پیدایش و خلقت انسان به وجود نیامده است. بلکه از خود سرشت آدمی نشات گرفته است
اصول اخلاقی: ابزاری مفید برای جدا کردن مولفه های خوب و بد از یکدیگر در تعاملات پیچیده انسانی است به همین دلیل مطالعه اخلاق در مرکز تفکر عقلانی قرار دارد.
حتی امروزه اصول اخلاقی تاثیر عمیقی بر بسیاری از حوزه های مدیریتی مدون دارد مثل : مدیریت کیفیت، مدیریت منابع طبیعی، مدیریت فرهنگ ، مدیریت بحران ادغام.و
لذا اخلاق مفهومی فراتر از مجموعه ارزشهاست . بنابر این نسبتی که میان فرهنگ و اخلاق برقار است از حیث الگوهای هنجار آفرین است.
-نظامهای اخلاقی تصرفاتی خاص از منظومه گسترده و متنوع فرهنگ هستند همانطور که زبان امری انتزاعی است، و گویشها و گفتارها حضور بالفعل و ملموس دارند، فرهنگ نیز امری انتزاعی است و همواره نظامهای فرهنگی از حیث هنجار آفرینی در نظامهای اخلاقی حور و نمود پیدا می کنند یک نظام اخلاق همواره بیانگر مواجهه یک نظام فرهنگی با شرایط تازه و موقعیت جدید است در شرایط جدید، کنشگران عینی بر حسب اقتضائات عینی، الگوهایی از هنجار فکنی را سامان می بخشند به این ترتیب در توالی و تنوع و مرگ نظامهای اخلاقی دامان نظام فرهنگی گسترش می یابد. با توجه به رابطه میان اخلاق و فرهنگ و چگونگی این رابطه که در نهایت با وساطت قدرت سیاسی رخ می دهد ، برنامه ریزی فرهنگی دلالت بر رابطه میان یک نظام سیاسی مشخص و نظام فرهنگی و یک نظام اخلاقی معین.
هر نظام سیاسی در صدد سامان بخشیدن به رفتارها و گفتارها بر حسب الگوهای هنجاری است که مدد رسان کار نظم اجتماعی و ثبات سیاسی هستند .
بنابر این تحول در عرصه فرهنگ و بالتبع در عرصه اخلاقیات تابع افق های ممکنی است که فراتر از آن نمی توان رفت و اینکه اخلاق صرفا مجموعه ایی بی ربط از اصول هنجاری نیست بلکه بک نظام در هم تافته است که نمی توان فارغ از آن به موضوع برنامه برای تحول اندیشید.
اخلاق و برنامه ریزی فرهنگی در ایران:
در ایران همانند بسیاری از کشورهای در حال توسعه برنامه ریزی فرهنگی با کارگزاری دولت صورت می گیرد و همواره جزء مقوم آن، تحول در الگوهای رفتاری – گفتاری اخلاق بوده است.
دولت همواره خواسته یا ناخواسته قلمرو داوری های رسمی در حوزه الگوهای رفتاری – گفتاری مجاز را در سطحی گسترده تعریف کرده است.
این الگوها همواره دستمایه ساخته و پرداخته کردن روایت رسمی است که بنیاد مشروعیت و بالتبع برنامه ریزی در حوزه فرهنگ و اخلاق رسمی را می سازد و هر نظام سیاسی در ایران ناچار به در هم آمیزی منظومه ای از اینهاست.
بعد از انقلاب اسلامی، ایران اصلاح حوزه فرهنگ عمومی و اصلاح اخلاق و ملکات مردرم را در دستور کار خود قرار داده و رفتار ، نوع ارتباطات اجتماعی ، نحوه پوشش ، گویش و ... همه از زمره مواردی بوده اند که همواره مورد توجه سیاست گذاران در عرصه فرهنگی قرار داشت.

الگوهای سیاست گذاری فرهنگی در ایران:
به طور کلی دو الگو بر سیاست گذاری فرهنگی در ایران حاکم بوده است:
1- الگویی که تابع الگوی شریعتمدارانه است : این الگو بر موازین شرعی یا اصول اخلاقی متکی بر شریعت اسلامی متکی است و از الگوهای بنیادینی است که از بدو پیروزی انقلاب در دستور کار مسئولان فرهنگی کشور قرار داشته و در زمره اهداف جمهوری اسلامی ایران بوده است.
مبانی نظری این الگوی: شرع مقدس و حدود لایتغیر و لاشرطی است که در هر زمان و مکان لازم الاجرا است.
مرجع تشخیص و تفسیر منابع: فقها به عنوان کارشناسان صالح هستند. بر اساس این الگو، حوزه باورها و رفتارهای مردم به دو گروه عمده تقسیم می شود: باورها و رفتارهای موافق با موازین شریعت. باورها و رفتارهای معارض با موازین شریعت .
زبان گفتگو در این الگو : واژگان و مفاهیم دینی است
هدف جلب رضایت خداوند و تامین سعادت دنیوی و اخروی
ابزار پیشبرد : تبلیغ ، نصیحت ، ذکر ویادآوری و ترساندن از عواقب گناه
2- الگوی دوم : الگویی است که قبل از انقلاب در صحنه حضور داشته و در حوزه سامان بخشیدن به عرصه فرهنگ عمل کرده از این الگو می توان تحت عنوان الگوی توسعه گرا یاد کرد.
بر اساس این الگو مقرر شده است که حوزه باورها و رفتارهای عمومی چنان سامان پیدا کند و تحول پذیر که مددکار کشور در عرصه گسترده اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشد.
مبانی نظری : بر اساسی اهداف توسعه اقتصادی اجتماعی فرهنگی است.
کارآمدی نظام سیاسی بر حسب حدود موفقیت در پیشبرد اهداف توسعه می باشد.
بر حسب این دیدگاه ، تکنولوژی مدرن و بسط ظرفیتهای اقتصادی و تولیدی مستلزم برانگیختن ارزشهای خاص و الگوهای رفتاری خاص میان مردم است.
عامل حجیت این الگو نیز عقل مصلحت اندیش است. در حالی که تعقل عمیق تر نشان می دهد که این افکار به صلاح آنهاست. و اگر افراد احکام ناشی از این الگو را رعایت نمی کنند ناشی از جهل آنها نسبت به مصالح خویش است .
زبان گفتگو در این الگو چنان سامان می یابدکه افراد با ایده ها و شخصیتهای گوناگون را به خود جلب می کند.
قلمرو این الگو ارتباط فرد یا دیگران است و کمتر با نیات و باورهای عمیق فردی سرو کار دارد . آنچه که اهمیت دارد متقاعد شدن فرد به پیروی از مجموعه ضوابط و خردمندانه در رفتار اجتماعی با دیگران .
هدف این الگو نیز تامین مصالح جمعی و «پرتو آن تامین مصالح فردی است».
نتیجه آنکه آنچه در سالهای پس از انقلاب رخ داده است همزمانی حضور این دو الگو در عرصه سیاست گذاری فرهنگی به ویژه اخلاق و فرهنگ عمومی است.
جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک نظام متکی به دین اسلام و با پشتوانه انقلابی متکی بر آرمانهای دینی نمی تواند از الگوی اول دوری کند و در عین حال به عنوان یک دولت مدرن نیز نمی تواند از وظیفه توسعه اجتماعی – اقتصادی کشور نیز دست بردارد.
بنابر این حوزه مشترک میان دو الگو ممکن ترین حوزه برای پیشبرد سیاست فرهنگی است.
نقش و حوزه مسئولیت دولت در برنامه ریزی فرهنگی
همانطور که قبلا نیز گفته شد بیش فرض برنامه ریزی فرهنگی، وجود برنامه ریز است .با توجه به اینکه برنامه ریزی فرهنگی امری کلان و گسترده است .برنامه ریزان فرهنگی معمولا دولتها هستند.
از این رو نقش دولتها در برنامه ریزی فرهنگی تا حدودی امر پذیرفته شده ای است اختلاف نظرهای موجود در خصوص نقش دولت در برنامه ریزی فرهنگی، بیشتر مربوط به میزان و نحوه دخالت دولتهاست. نه در اصل تاثیر و دخالت دولتها در برنامه ریزی فرهنگی.
با توجه به تجربیات کشورهای جهان در زمینه برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگی، دو شیوه تقریبا متفاوت در خصوص میزان و نحوه دخالت دولتها در برنامه ریزی فرهنگی می توان شناسایی کرد:
1- حمایت یا شیوه ای که معتقد به دخالت حداکثری دولت در امر برنامه ریزی فرهنگی است. این شیوه که یکی از نمونه های آن در آسیا کشور ایران و در اروپا کشور فرانسه است، دخالتهای دولت را در برنامه ریزی فرهنگی به رسمیت می شناسد و اصولا تنها برنامه ریزی اصلی فرهنگی را دولت می داند.
تاریخ سیاست فرهنگی کشور فرانسه از زمان طرح ریزی آن در قرن شانزدهم تاکنون، نمایانگر نقش محوری دولت در ارتقاء و ساماندهی دانش، هنر، فرهنگ و شکلگیری تدریجی ساختارهای وزارتخانه ای و تصویب بودجه های ملی بوده است . به عنوان مثال می توان به تاسیس کتابخانه ملی فرانسه تاسیس دبیرخانه هنرهای زیبا در قرن نوزدهم ، تاسیس موزه هنری لور و تاسیس وزارتخانه ای مستقل با نام وزارت فرهنگ در سال 1959 اشاره کنیم.
در ایران نیز دیدگاه محوریت دولت در برنامه ریزی فرهنگی مطرح است و دولت به عنوان مرکز اجتماعی مبتنی بر بنیان دینی و به طور مشخص دین اسلام، مطرح می باشد.
در این دیدگاه ، دولت به عنوان بزرگ ترین نهاد در نظام موازنه اجتماعی ، مسئولیت سرپرستی و تکامل ساختارهای اجتماعی را بر عهده دارد لذا دولت نه تنها تکامل فرهنگ است ، بلکه سرپرست رشد و تکامل تمامی ابعاد اجتماعی حیات بشری نیز می باشد.
به همین دلیل، اصولا برنامه ریزی های فرهنگی نه تنها جدا و مستقل از تاثیرات دولت نیستند ، بلکه به دلیل جایگاه ولایتی و هدایتی خاصی که برای دولت ترسیم می شود، حوزه فرهنگ و برنامه ریزی های فرهنگی به نحو گسترده ای تحت تاثیر این نهاد اجتماعی قرار دارد.
البته این بدان معنا نیست که نوع دیگری از دیکتاتوری و سلطه گری بر تکامل فرهنگی حاکم گردد چرا که فرهنگ اسلامی یعنی فرهنگ گرایشهای روانی و اعتقادی جامعه که بر پایه آزاد اندیشی عرفانی، فلسفی، فقهی و تجربی استوار است.
ضرورتهای دخالت دولت در برنامه ریزی فرهنگی:
طرفداران این نظریه دلیل حضور دولت در برنامه ریزی فرهنگی را ضرورت هدایت و سرپرستی کلیه شئون زندگی اجتماعی در جهت سعادت، قانونمندی و ضابطه مند سازی ، مقابله با هرج و مرج فرهنگی ، اتخاذ موضع فعال فرهنگی در نظام موازنه جهانی، جلوگیری از ورود فرهنگ فاسد بیگانه به عرصه فرهنگ اسلامی، استقلال فرهنگی و ... می دانند.
مقام معظم رهبری درباره جایگاه دولت در مدیریت فرهنگی چنین می فرماید:
مدیریت فرهنگی به مفهوم وجود یک دستگاه متفکر، مدبر و مدیر می باشد که قادر است فرهنگ یک کشور را قانونمند و ضابطه مند سازد. بنابراین مدیریت فرهنگی در مقابل هرج و مرج قرار دارد و مرکز این مدیریت ، شورای عالی انقلاب فرهنگی است .
هرج و مرج در همه بخشهای حیاتی کشور از جمله فرهنگ مضر است و بر این اساس نمی توان پذیرفت که در یک جامعه با فرهنگ ، هر متاع فاسد و مضری عرضه شود و هیچ گونه مواخذه و مسئولیتی در قبال آن وجود نداشته باشد زیرا چنین وضعیتی عین هرج و مرج است.
علاوه بر آن ، تهاجم فرهنگی از ناحیه دولتهای که می کوشند رهبری جهانی را به دست گیرند، ایجاب می کند که مرکزیت مقتدری ، مسئولیت دفاع و مقابله هوشمندانه با تهاجم فرهگی دشمن را به عهده گیرد. بنابر این برای ساماندهی فرهنگی نیاز مبرم به وجود مرکزیتی قوی است ، که قدرت هماهنگ سازی فعالیتهای بنیادی کلان و خرد بخش فرهنگ را داشته باشد.
البته برنامه ریزی فرهنگی در سطح کلان، بدون وجود بسته مناسب و ابزار هماهنگ سازی مناسب غیر ممکن است . از سوی دیگر برنامه ریزی برای ساماندهی مسائل اجتماعی و فرهنگی نیاز به کار تحقیقاتی سازمانی و سرمایه گذاری اجتماعی دارد، که توان انجام این مهم جز با محوریت مرکزیت دولت به عنوان نهاد هماهنگ کننده و مشارکت نهادهای اجتماعی و مشارکت مردم محقق نمی گردد.
1) شیوه ای که معتقد به عدم دخالت دولت در برنامه های فرهنگی می باشد این دیدگاه معتقد به حمایت دولت از فعالیت ها و امور فرهنگی و نظارت بر آنهاست .
پیدایش نظریه عدم دخالت دولت در امور مختلف ، از جمله فرهنگ، ریشه در بنیانهای نگرش سرمایه داری غرب دارد.
نگرش های غربی عمده ترین دلیل عدم دخالت دولت در برنامه ریزی فرهنگی را ، پاسداری از اصل دموکراسی و آزادی فکر و عقیده و بیان مطرح می سازند.
اصولا ساختار سیاسی ، فرهنگی، اقتصادی نظام های غربی بر پایه اصالت سرمایه سامان یافته و برنامه رشد و توسعه این دسته از کشورها در تمامی ابعاد از جمله برنامه ریزی فرهنگی ، بر اساس قوانین و ابزارهای تضمین کننده سود سرمایه تنظیم می گردد.
در حقیقت قوانین توسعه سرمایه ، چارچوب دخالت دولت را در حوزه امور فرهنگی مشخص می سازد. در این ساختار مسائل فرهنگی همچون یک کالا ارزیابی می شود و همان گونه که در ملاحظه تبادل اقتصادی ، سبد کالاهای مصرفی و سرمایه وجود دارد ، سبد قیمت نیروی کار و مسائل فرهگی وابسته به آن نیز وجود دارد . بر این پایه ارزش و اخلاق اجتماعی ، حول محور اقتصاد معنا می شود و چیزی جز اخلاق تجاری وجود ندارد.
نتیجه آنکه همان گونه که دولت در بعد اقتصادی جامعه نقش کارگزاری دارد، در بعد فرهنگ، توسعه اندیشه و ساخت و ساز علوم نیز به صورت واسطه عمل می کند، به عبارت دیگر ، جوامع غربی نه تنها در برنامه ریزی فرهنگ
ی در سطوح فعالیتهای «پژوهشی- آموزشی» و «فنی – تبلیغی» آزاد و مستقل نبوده، بلکه سیطره و نفوذ حاکمیت بنگاه ها و شرکت های اقتصادی نیز می باشند.
شروط برنامه ریزی فرهنگی مطلوب :
برحسب اهداف و محتوای برنامه ریزی فرهنگی ، شروط و ملزومات نیز متفاوت خواهد بود در کشورهایی که برنامه ریزی و سیاست فرهنگی اجازه تعیین محتوای فرهنگ را ندارد و هدف آن ایجاد فضای باز برای شکوفایی و توسعه فرهنگ است، شروط برنامه ریزی فرهنگی متفاوت از کشورهایی خواهد بود که برنامه ریزی فرهنگی دقیقا محتوای فرهنگ و شکل دادن به آن را از پیش تعیین می کند.
«کوردن ماندی» برای برنامه ریزی فرهنگی مطلوب و پایه ، پنج شرط اساسی قائل هستند که به نظر می رسد برای سیاست فرهنگی نوع اول که مربوط به کشورهای پیشرفته اروپایی است بیشتر کاربرد دارد اما این بدین معنا نیست که این شروط هیچ کاربردی برای سایر کشورها نداشته و برای آنها مفید نخواهد بود. این پنج شرط عبارتند از:
1- تعادل سیاسی :
تعادل یعنی ترویج و پیشبرد فرهنگ صرفا به خاطر خود فرهنگ و نه اهداف احزاب سیاسی به خصوص ملی گرایی تهاجمی، فرهنگ منطقی ، فرهنگی است که به روی همه فرهنگ های دیگر باز است آن قدر اعتماد به نفس دارد که استدلال های متنوع و مخالف را پذیرا و شامل گردد و آن قدر زنده است که باور کند فرهنگ زمان حاضر به همان اندازه فرهنگ زمان گذشته جالب است .
2- سرمایه گذاری واقع بینانه:
اگر فعالیتهای فرهنگی با منابع کافی پشتیبانی نشوند، ساختار آن با تداخل های مداوم و بحرانهای مدیریتی روبرو خواهد شد . لذا باید در عرصه فرهنگ و هنر سرمایه گذاری واقع بینانه صورت گیرد. و بخش مهمی از هزینه ها باید صرف ابتکارات و فعالیتهای نو و در حال توسعه گردد نه آنکه مبالغ هنگفتی از بودجه فرهگی در اختیار سازمانهای متورم و راکدی قرار گیرد که بازدهی چندانی ندارند.
3- تدوین چارچوب قانونی عادی از تعصب :
وجود نوعی نظام مالیاتی به نفع تولید کنندگان فرهنگی و هنرمندان امری ضروری است و قوانین تجاری باید به نفع آنها طراحی شود. حمایت از حق پدید آورنده (کپی رایت) وسایر حقوق مالکیت معنوی ، الزام همه شبکه های دولتی ( رادیو ، تلویزیون ، مطبوعات و ...) به بالا بردن کیفیت فرهگی برنامه هایشان ، وضع قوانین حمایت از محیط زیست و فرهنگ ، انعقاد قراردادهای بین المللی در مورد تعریف و حدود حقوق فرهنگی و حصول توافق بین المللی درخصوص جابجایی کالا و خدمات فرهگی همگی ملزومات یک سیاست ف
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: کورش قلی زاده