دوشنبه, 24 ارديبهشت 1403

 



موضوع: رابطه صنایع فرهنگی و اقتصاد فرهنگی

رابطه صنایع فرهنگی و اقتصاد فرهنگی 10 سال 4 ماه ago #50083

مقدمه :
اقتصاد فرهنگ زمینه ای بیشتر فرهنگی است تا اقتصادی. علمای اقتصاد با رویکردی اقتصادی به آن می نگرند و اندیشمندان فرهنگ با رویکردی فرهنگی.
آنچه اهمیت دارد این است که اقتصاد فرهنگ به عنوان زمینه¬ی تداوم بخش فعالیت های فرهنگی در دنیای امروز اهمیت زیادی دارد. نگاه به فعالیت های فرهنگی در کشور ما، عمدتاً به عنوان زمینه¬ی سربار سایر فعالیت ها و بخش مصرف کننده است. تصور درآمدزا بودن فعالیت های فرهنگی برای جذب مجدد در بخش فرهنگ، به نظر بسیاری از دست اندرکاران اداره¬ی امور فرهنگی تصوری غیر ممکن است. اما به نظر می رسد بسیاری از فعالان عرصه¬ی تولید محصولات فرهنگی، امکان کسب درآمد و شکل دادن به چرخه¬ی اقتصادی این نوع از تولیدات فرهنگی را بسیار ممکن و در صورت حمایت دولت بسیار در دسترس و زودبازده تلقی می کنند. در این مقاله به تشریح مقوله¬ی اقتصاد فرهنگ و صنایع فرهنگی می پردازیم.

اقتصاد فرهنگ
مطالعات تاریخی مؤید این موضوع است که شکوفایی و رونق فرهنگی در حوزه¬ی عمومی و در سطح فراگیر و گسترده، منوط به عصر رفاه اجتماعی و متعلق به جوامع برخوردار است. لیکن این قاعده به معنی نفی نقش نخبگان و فرهیختگان و تأثیر آفرینش های زیباشناختی ارباب ذوق و معرفت نیست. اصولاً این دو حوزه نه تنها رابطه پارادوکسیکال با هم ندارند، بلکه معرف و مکمل یکدیگر نیز هستند. از طرفی در اقتصادی توسعه، میزان مصرف کالاها و خدمات فرهنگی. یکی از شاخص های اصلی سنجش توسعه یافتگی نظام فرهنگی محسوب می شود.
رویش شاخه های متعدد بر تنه¬ی تنومند درخت اقتصاد، در حوزه های مختلف و متنوع اجتماعی، چون اقتصاد محیط زیست، اقتصاد سیاسی، اقتصاد خانواده، اقتصاد ورزش، اقتصاد آموزش، اقتصادی بهداشت و درمان، اقتصاد فرهنگ و ... امکان تجهیز دولت ها را برای اجرای برنامه های توسعه و افزایش رفاه اجتماعی مهیا ساخته است.
نگرش اقتصادی به فرهنگ و هنر در این راستا به دنبال تحلیل اقتصادی مناسبت حاکم بر تولید و مصرف بخش های مختلف فرهنگی و هنر و حمایت از حقوق مالکیت معنوی است. اگرچه این نگرش در کشورهای توسعه یافته برای فهم نسبت فرهنگ و اقتصاد به مثابه یک رویکرد روش شناختی به بلوغ رسیده است، اما در کشورهای در حال توسعه از جمله کشور ما، در مراحل جنینی به سر می برد.
اقتصاد فرهنگ ناظر بر شناخت مناسبات و تعاملات بین حوزه های تولید و آفرینش، مصرف و بازار بوده و با استفاده از نظام آماری و جمع آوری و پردازش داده های اطلاعاتی، قادر خواهد بود دولت را در تخصیص و تجهیز مکفی اعتبارات فرهنگی از محل منابع عمومی یاری کرده و در اتخاذ شیوه های حمایتی و هدایتی مناسب به منظور تشویق و ترغیب مشارکت بخش غیر دولتی در فعالیت های فرهنگی و افزایش سهم سرمایه گذاری افراد و بنگاه های فرهنگی و هنری در تولید و عرضه¬ی کالاها و خدمات فرهنگی در حوزه¬ی سیاستگذاری و برنامه ریزی هدایت کند.
در مقابل برای تغییر رفتار و نگرش در مدیریت استراتژیک فرهنگی، اصلاح ساختاری در حوزه¬ی فرهنگ و هنر تدوین استراتژی و انتخاب مدل منطقی توسعه¬ی فرهنگی، دستیابی به نظام آماری و جمع آوری اطلاعات، شفاف سازی و اطلاع رسانی فرهنگی، سنجش ارزش افزوده بخش فرهنگ و هنر در اقتصاد ملی، تعیین سهم فرهنگ و هنر در تولید ناخالص داخلی، تجهیز و تخصیص منابع لازم، طراحی و کارآمد نمودن نظام آموزش فرهنگی از پیامدهای قهری اتخاذ رویکرد اقتصادی به فرهنگ و هنر به عنوان مناسب ترین گزینه برای توسعه¬ی فرهنگی و مهندسی اجتماعی است.
حال برای روشن تر شدن منظور، به معنای اقتصاد فرهنگ می پردازیم. اگر منظور از اقتصاد فرهنگ، اقتصاد و فرهنگ باشد، مشارکت برنامه ریزی خاص خود را لازم دارد؛ و اگر منظور اقتصادیات فرهنگ باشد، یک معنای دیگر مورد نظر خواهد بود. چنان چه مقصود از اقتصاد فرهنگی، فرهنگ مقتصد باشد فرهنگی که ساخت و ساز اقتصاد را به عنوان یک حوزه¬ی عقلانی انتخاب کرده است- طبیعی است که فرهنگ کپی گرفته شده از اقتصاد می شود و اقتصاد هم قاعده و دستور و علم و دانش خاص خود را می یابد.
به طور قطع، منظور از اقتصاد فرهنگی، فرهنگ مقتصد و اقتصادی و فرهنگ نیست، بلکه اقتصادی است که بنیان های عمل فرهنگی و فعالیت و رفتار فرهنگی را می سازد. بنابراین، این اقتصاد باید ساختار روشنی داشته باشد تا در حین عمل تولید و توزیع کمتر دچار اختلال و نابسمانانی شود و بیش تر سازگاری و کارآیی و سوددهی داشته باشد. مسلم است که در چنین شرایطی، محصول این اقتصاد فعالیت و عمل فرهنگی خواهد بود.
جامعه¬ی کنونی ما از لایه های متعددی ساخته شده است که مردم اعم از کارگر، کشاورز، روشنفکر و صنعتگر- در آن قرار گرفته اند. پس نمی شود «مردم» را به معنای عالم تلقی کرد، چرا که هر یک از آن ها در هر کدام از لایه های اجتماعی موقعیت، اقتدار، توانایی، نیاز و گرایش خاص خود را دارند که در مجموع، هر یک از لایه ها در عمل و برآیند اجتماعی خود با دیگر لایه ها به طور کامل متفاوت است. در نتیجه در مشارکت برنامه ریزی شده و حساب شده¬ی اقتصاد فرهنگی، نمی توان یک مجموعه¬ی دعوت، درخواست، سازوکار و یا برنامه را طراحی کرد، بلکه باید سازوکارهای متفاوت و روشهای متفاوتی را برای دعوت به حوزه¬ی اقتصادی فرهنگ فراهم آورد.
در مجموعه¬ی منابع اجتماعی جهان و ایران، تلقی های متعددی در فعال سازی مردم در عرصه¬ی اقتصاد فرهنگ، تولید فرهنگ و مصرف کالای فرهنگی موجود است. یکی از آن ها که در جامعه¬ی ما شاید در 30، 40 سال گذشته مطرح بوده و اقتصاد و فرهنگ و حوزه¬ی روشنفکری ما را تحت تأثیر قرار داده جریان چپ است؛ البته چپ مارکسی، نه چپ عرفی که اکنون وجود دارد. جریان چپ معتقد است به میزانی که توانایی فعال سازی عرصه¬ی اقتصاد را داریم. با انرژی تولید شده¬ی آن می توانیم خالق حوزه¬ی فرهنگ هم شویم. در این دیدگاه نظری، همه چیز در عرصه¬ی اقتصاد اتفاق می افتد و اقتصاد به وجود آورنده¬ی فرهنگ است و می تواند آن را به جلو ببرد و باعث رشد آن شود. در این عرصه، مفهوم مشارکت و یا بحث چگونگی مشارکت توده ای خیلی مطرح نمی شود. در این دیدگاه، سازوکارهایی که برای فعال سازی حوزه¬ی اقتصاد و انتقال آن به حوزه¬ی فرهنگ وجود دارد، بسیار ناشناخته و مبهم اند و به همین دلیل این دیدگاه نظری چارچوبی جبر گرایانه تلقی گردیده است.
دیدگاه دیگری، که جایگزین دیدگاه یاد شده است، حوزه¬ی اقتصاد فرهنگ، اجتماع و سیاست را به عنوان حوزه های مستقل و تا حدودی همسان تلقی می کند که فعال سازی هر یک از آن ها موجب فعال سازی دیگری می شود و اختلال در هر یک از حوزه ها نیز موجب اختلال در حوزه های دیگر می گردد. البته بنده ساده ترین روایت موجود در این دیدگاه را بیان کردم. بنابراین، اعمالی که در هر یک از این حوزه ها اتفاق می افتد، در سطح نظام اجتماعی اثرگذار خواهد بود.
در این دیدگاه، اقتصاد قدرتمندترین واحدی استکه می تواند با انتقال انرژی های تولید شده در حوزه¬ی خود به عرصه های فرهنگ، سیاست و اجتماع، محصول هایی را تحت عنوان تولید فرهنگی و مصرف فرهنگی تولید کند. در واقع، خلاقیت های فرهنگی در این فرآیند ممکن می شود، اجتماعی شدن در این فرآیند صورت می گیرد، و انقلاب و توسعه در این عرصه اتفاق می افتد: در رفت و آمد بین اقتصاد، سیاست و اجتماع.
اما در جامعه¬ی ما رابطه¬ی تنگاتنگی میان عرصه های اقتصاد و فرهنگ وجود ندارد. بنابراین محصولی که در این حوزه ها تولید می شود به طور معمول موجب مرگ حوزه¬ی دیگر می شود. البته جامعه¬ی ما در سطح کلان با این مسئله روبه رو است.
دیدگاه دیگری معتقد است که اگر مزیت بیشتری به عرصه¬ی سیاست و دولت دهیم و اقتصاد و فرهنگ را به عنوان دو مؤلفه¬ی مرتبط با هم در اختیار دولت قرار دهیم. در این صورت، تحول فرهنگی، توسعه و تولید فرهنگ و مسائل و گرایش های فرهنگی آسان تر رخ خواهد داد. ولی این تجربه در ایران از گذشته تا امروز تجربه¬ی به نسبت شکست خورده ای است.
مسئله¬ی مهم د رعرصه¬ی فرهنگ، علاوه بر تولید کالای فرهنگی، مصرف کالای فرهنگی است. یعنی باید به همان میزان که برای تولید کالای فرهنگی هزینه می شود، برای تغییر ذائقه¬ی مصرف کننده هم متناسب با کالای فرهنگی جدید هزینه شود.
وقتی دولت به عنوان نیروی مسلط، از اقتصاد و فرهنگ به عنوان ابزاری استفاده می کند تا به اصطلاح به استقرار بیش تر و حاکمیت ماندگارتری برسد، اگر هم کالای فرهنگی به سفارش او تولید شود، چون استعداد مصرف آن در جامعه فراهم نشده است، این کالا یا مصرف نمی شود و یا اگر هم مصرف شود، مصرف کننده به هر صورت که بخواهد آن را مصرف می کند. بنابراین، لازم است فضای استفاده از کالای فرهنگی هم مهیا شود. این امر معادله ای است که در اقتصاد سرمایه داری وجود دارد و اقتصاد فرهنگ نیز در عرصه¬ی نظام سرمایه داری بر این منوال عمل می کند. نظام سرمایه داری همچنان که کالای اقتصادی و کالای فرهنگی را تولید می کند، اشتهای مصرف آن ها را هم ایجاد و مصرف کننده را نیز کنترل می کند. این جا است که مفهوم نظام اقتصاد فرهنگ شکل می گیرد.

ضرورت مشارکت مردم
در این نوع مشارکت، مردم با یک برنامه ریزی و سیاست گذاری کلان که از قبل طراحی شده است مصرف و یا سرمایه گذاری می کنند. به این ترتیب، میزان سوددهی آن ها در هر زمان مشخص خواهد بود.
مولفه¬ی اول، یکی از عمده ترین مؤلفه های این دیدگاه در زمینه¬ی مشارکت مردم برای اقتصاد فرهنگ، زمینه سازی در عرصه¬ی مشارکت خواهد بود. باید فضای مناسب برای مشارکت مردم در اقتصاد فرهنگ و تولید و مصرف کالای فرهنگی و سرمایه گذاری در این عرصه ها فراهم شود. این مهم از وظایف دولت و نیروهای با نفوذ و اثرگذار است. به عنوان مثال، چنانچه مدیریت خانواده با هوشمندی همراه باشد و زمینه¬ی عمل مناسب اجتماعی مورد نظر اعضای خانواده فراهم شود، هیچ یک از افراد احساس ناراحتی، فشار، اضطراب و بیهودگی نمی کنند.
مؤلفه¬ی دوم در این دیدگاه، صورت بندی روش اجتماعی است. در جامعه¬ی کنونی، باید یک صورت بندی جدید اجتماعی را به رسمیت بشناسیم. جامعه¬ی جدید گرایش به تخصصی تر شدن دارد؛ بنابراین تمایزپذیری بیشتری پیدا می کند. جامعه تمایل دارد در اقتصاد و فرهنگ جهانی و در روابط سیاسی سهم داشته باشد تا بتواند با کشورهای دیگر در سطح بین المللی مقابل و رقابت کند. در این صورت، ضروری است در ساختار نظام اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بازبینی شود و تمایزها، تفاوت ها و گوناگونی ها نیز به رسمیت شناخته شود. روشن است که این دیدگاه مبتنی بر نظام اقشار متفاوت اجتماعی است.
اگر جامعه می خواهد کالای اصلی فرهنگی تولید کند، باید به نوابغ اعتقاد داشته باشد. اگر می خواهد در سینما و تئاتر جایزه¬ی اول را ببرد و در رمان و داستان کودک و جوان اول باشد، باید به نوابغ اعتقاد داشته باشد. علاوه بر این ها، در جامعه به افراد دیگری هم نیاز داریم؛ به افرادی که پشت صحنه ای این نوابغ، مجموعه¬ی عملیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را دنبال کنند. در واقع این نوابغ هم در صحنه¬ی عمل اجتماعی شکل می گیرند. مجموعه ای از افراد باید فعالیت کنند تا این نوابغ شکل گیرند. بنابراین، صحنه¬ی شکل گیری یک نابغه، دایره¬ی وسیعی از اقشار اجتماعی اعم از صنعتگران، روشنفکران و غیره اند تا جامعه بتواند در عرصه¬ی بین الملل مشارکت کند.
اگر به جامعه¬ی خودمان نگاه کنید، می بینید در عرصه¬ی گفتمان های فرهنگی و روشنفکری و در نظام سیاسی حاکم، عده ای تولید کننده¬ی فرهنگ اند، اما نه برای خود بلکه برای دیگران. در عرصه¬ی سینما، تلویزیون و تئاتر چه بسیار بازیرگانی که خود سلوک روحی ندارند، ولی بسیار خوب نقش بازی می کنند؛ یعنی بازیگر در چرخه ای قرار گرفته که باید کالا را تولید کند ولی نه برای خود، بلکه برای مصرف دیگران. این امر در زمینه های روزنامه نگاری و گفت و گوهای سیاسی چپ و راست نیز صادق است. کسانی که تولید کننده¬ی این فضاهایند، خود مصرف کننده¬ی آن ها نیستند. چرا؟ برای این که خود را برای حادثه ای که قرار است 20، 30 سال دیگر اتفاق بیفتد آماده می کنند. این جاست که میان نیروهای معتقد به جنگ (آن ها که در جنگ آسیب دیده اند، حادثه تولید کرده اند، حادثه ساخته اند) و کسانی که در کنار و حاشیه بوده اند، تزاحم جدی به وجود می آید. هیچ یک از این دو گروه خواهان این تزاحم نبوده اند، ولی ساختار جامعه به گونه ای طراحی شده بود که این دو را در مقابل همدیگر قرار داد.
مؤلفه¬ی دیگر از دیدگاه دوم نشأت می گیرد و آن این که ما باید از عرصه¬ی اقتصاد به عرصه های سیاست، فرهنگ و اجتماع حرکت کنیم؛ یعنی لازم است درهای اقتصاد، سیاست فرهنگ، اخلاق و اجتماع را به سرعت زمینه های شکل گیری فرهنگ را ایجاد خواهد کرد. چنین اقتصادی موجب تولید فرهنگ خواهد شد و با فرهنگ رشد خواهد کرد. سرمایه داری هم این اقتصاد را تولید می کند، با این تفاوت که اقتصادی مبتنی بر ارزش افزوده دارد و فرهنگی هم که با این اقتصاد رشد می کند، مبتنی بر ارزش افزوده خواهد بود. به همین دلیل محاسبات اقتصادی وارد عرصه¬ی فرهنگ می شود: در اقتصاد، تولید بیشتر و در فرهنگ، مصرف بیشتر است. بنابراین، اقتصادی که با این فرهنگ می آید سرمایه داری را دل فریب و دلربا جلوه می دهد.
وقتی می خواهیم نظام اجتماعی مان را طراحی کنیم، باید در عرصه¬ی فرهنگ و اقتصاد مدلی را طراحی کنیم که بتواند در حال رفت و برگشت باشد و حاشیه نشینی فرهنگ و اقتصاد را تولید نکند.
اگر در جامعه اقتصاد اصل شد، به طور مسلم سمت و سوی اقتصاد فرهنگ هم به طرف هما متغیر ا صلی اقتصاد خواهد بود و پاسخ سؤال های بالا رضایت بخش نخواهد بود. به یقین، این نحو تخصیص مقدورات فرهنگی موجب می شود اخلاق مادی و سرمایه داری در جامعه توسعه پیدا کند: پول خرج می شود، فیلم ساخته می شود، سمینارها و همایش ها برگزار می شوند و کتاب ها نوشته می شوند، ولی این فعالیت ها در جهت حل نیازمندی های اصیل جامعه صورت نمی گیرد و سمت سوی دیگری دارد.
در سطح کلان، اقتصاد فرهنگ به عنوان یک وسیله¬ی ارتباطی در نظر گرفته می شود و فقط به پول و هزینه کردن آن محدود نمی گردد، بلکه تمام ابزارهای رسانه ای جامعه¬ی امروز ما را در بر می گیرد؛ ابزارهایی از قبیل تلفن، نمابر و یا وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو، تلویزیون، سینما، مطبوعات و کتاب، از این فراتر، اقتصاد فرهنگ در سطح کلانش شامل ادبیات شفاهی حاکم بر جامعه و زبان محاوره ای مردم هم می شود. در ادبیات دانشگاهی نیز اصطلاحات نظری، اصطلاحات مربوط به هستی شناسی و یا اصطلاحات ریاضی و اصطلاحات مربوط به حوزه های فیزیک و یا شیمی و حتی علائمی که در جامعه به کار برده می شوند و نیز علائمی که در حوزه های مختلف کارشناسی وجود دارند، همه از وسایل ارتباطی اند که در حوزه¬ی کلان اقتصاد فرهنگ می گنجند.
از این پس جایگاه محصولات فرهنگی و اقتصاد آن نیز مشخص می شود.

جایگاه اقتصاد محصولات فرهنگی
اما ابزارهای فرهنگی باید دارای چه خصوصیاتی باشند و در چه بستری حدود و ثغور حوزه¬ی اقتصاد فرهنگ تعیین می شود؟ حد و مرز اقتصاد فرهنگ از سه بستر می گذرد: تحقیقات، آموزش و تبلیغ. نظام پژوهش و تحقیق جهت گیری های پذیرش، این که مردم چه کالای فرهنگی ای را بپذیند و یا نپذیرند را تعیین می کند و به مردم راهکار می دهد. سپس آن کالای فرهنگی باید به جامعه منتقل شود تا پذیرفته و یا رد شود. نیازهای آدمی شامل نیازهای روحی، فکری و جسمی است. فرهنگ نیازهای فکری را تأمین می کند و چنان چه نظام تحقیقات صحیحی در جامعه وجود نداشته باشد، نظام آموزش و بخش تبلیغ هم دچار مشکل خواهد شد. بنابراین، بالاترین ضریب حساسیت مربوط به تحقیقات است که سهم بیشتری از منابع مالی را به خود اختصاص می دهد.
مطلب دیگر این که ساختارهای فرهنگی موجود در جامعه را می توان به سه نوع ساختار اصلی تقسیم کرد: 1- ساختارهای دولتی، 2- ساختارهای صنفی یا سازمانی و 3- ساختارهای عمومی. زمانی که این سه نوع ساختار فرهنگی در جامعه وظایف خود را به طور صحیح انجام دهند و با هم ارتباطی همگون داشته باشند، نتیجه اش تکامل اجتماعی فرهنگ جامعه خواهد بود. پس هدف نهایی این سه نهاد تکامل اجتماعی فرهنگ در جامعه است.


حال وظیفه¬ی اصلی دولت در ساختارهای فرهنگی جامعه چیست؟
اصلی ترین وظیفه¬ی دولت توسعه و هماهنگ سازی گمانه ها در ساختارهای فرهنگی جامعه است. این گمانه های فرهنگی شامل گمانه های اعتقادی، نظری و کاربردی است. بنابراین، دولت نباید در سطوح پایین حوزه¬ی فرهنگ دخالت کند. با این توضیح، ممکن است حوزه¬ی دخالت در ساختارهای فرهنگی محدود شود، ولی اثر نفوذ دولت در سطح محوری اثری ماندگار خواهد بود. علاوه بر این، هماهنگ سازی بخش گزینش نیز از وظایف دولت است. دولت باید گمانه هایی را در بخش فرهنگ انتخاب کند که بتوانند جامعه را از تنگنا بیرون آورند. گزینش این گمانه ها باید براساس یک منطق صورت گیرد تا بر مبنای همان منطق اولویت بندی شوند. دولت براساس همان جهت گیری کلی، یعنی تعالی و تکامل اجتماعی فرهنگ، باید بتواند ابزارهای هماهنگ سازی را در سه حوزه¬ی اعتقادی، نظری و کاربردی فراهم کند. پس جهت گیری در بالاترین سطح توسط دولت صورت می گیرد. ولی نهاد دولت فراتر از آن تعاریفی است که ما از آن داریم: دولت تنها هیأت وزیران نیست، بلکه شامل همه¬ی بخش های کشور است.
دومین بخش از ساختارهای فرهنگی در جامعه صنف ها هستند. صنف ها شامل تمامی مشاغل اجتماعی اند، مانند صنف پزشکان، روحانیان، دانشگاهیان، کارگران و غیره. وظیفه¬ی صنف ها یا سازمان ها در ساختارهای فرهنگی جامعه برنامه ریزی گمانه ها در سه حوزه¬ی اعتقادی، نظری و کاربردی است. صنف های مختلف براساس جهت های تعیین شده از سوی دولت، این گمانه ها را برنامه ریزی می کنند؛ البته متناسب با حساسیت هایی که در جامعه وجوددارد. پس وظیفه¬ی اصناف مشارکت در بخش برنامه ریزی حوزه¬ی فرهنگ است.
بخش نهایی ساختارهای فرهنگی در جامعه که قسمت پایین مخروط را تشکیل می دهد، نهادهای خصوصی اند که عموم جامعه در آن شرکت دارند. وظیفه¬ی این نهادهای بهینه سازی ساختارهای فرهنگی است. آن برنامه هایی که از بخش بالا گرفته می شوند، در جامعه جریان پیدا می کنند و با مشارکت نهادهای خصوصی که در واقع عموم مردم پایه گذار آن اند، در عرصه¬ی عمل ظهور پیدا می کنند. پس نهادهای خصوصی بهینه سازی گمانه های نظری، اعتقادی و کاربردی را به عهده دارند که عموم جامعه در آن مباشرت دارند و نقش کارگزار را ایفا می کنند.
بنابراین، براساس برنامه های تعیین شده در بخش صنوف، نهادهای خصوصی به تولید کالاهای فرهنگی می پردازند. حال اگر دولت وظیفه¬ی خود را به طور صحیح انجام دهد، یعنی ابزارهای مناسب را برای هماهنگ سازی فعالیت های فرهنگی فراهم آورد، نتیجه¬ی آن صیانت اجتماعی فرهنگ خواهد بود و فرهنگ و نظام ارزشی جامعه¬ی ما از تهاجم مصون خواهد ماند و فرهنگ جامعه توسعه خواهد یافت. اگر برنامه ریزی فرهنگی در ساختارهای فرهنگی جامعه صحیح انجام شود، عدالت اجتماعی در حوزه¬ی فرهنگ جریان خواهد یافت و موازنه¬ی فرهنگی در جامعه برقرار خواهد شد. در نتیجه، اطلاعات در جامعه بر پایه¬ی عدالت توزیع خواهد شد و تفاهم به وجود خواهد آمد.
در بالاترین سطح، یعنی آنجا که منطق تغییر فرهنگ جامعه تعریف می شود، اقتصاد فرهنگ در اختیار دولت است، زیرا پشتیبانی مراکز تحقیقاتی مشکل است و نهادهای خصوصی از عهده¬ی آن بر نمی آیند و توانایی پشتیبانی مالی و تشکیلاتی مراکز تحقیقاتی در این سطح به دست دولت شایسته تر به سرانجام می رسد. دلیل دیگر این که چون جهت گیری های کلی جامعه تابع این «منطق تغییر فرهنگ» است و تعریف این منطق فرآیندی بنیادی و اساسی است، همان بهتر که دولت ها از بالا این جهت گیری ها را هدایت کنند تا انحراف در این سطح منجر به انحراف کل جامعه نشود. اما می توانیم بخش های دیگر مانند اقتصاد بخش آموزش را به صنف های مختلف مانند صنف پزشکان، فرهنگیان، روحانیان و یا مهندسان واگذاریم. البته حوزه¬ی آموزش را «صنف» در نظر می گیریم.
صنایع فرهنگی
با ظهور شاهراه های اطلاعاتی (شکل گیری جامعه اطلاعاتی) و روند آزادسازی بازارهای جهانی (در قالب سازمان تجارت جهانی) چالش های عمده ای در برابر مبادلات فرهنگی آینده و چگونگی توزیع محصولات و کالاهای فرهنگ، و همچنین الگوهای رفتاری افراد به وجود آمده است. بنابراین نسل جدیدی از «مصرف کنندگان فرهنگی» در کشورهای صنعتی رو به توسعه در حال ظهور می باشد. به علاوه امروزه صنایع فرهنگی دارای حق تکثیر (کپی رایت)، نقش بسیار مهمی در تولید ناخالص داخلی اکثر کشورهای صنعتی ایفا می کنند، در این کشورها صادرات کالاهای فرهنگی و تولیدات فکری افراد به مراتب مهم تر از صادرات کالاهای و اقتصاد آنها بیشتر متکی بر صادرات مواد خام فاقد ارزش افزوده است و به راحتی از فرصت بالقوه صادرات محولات فرهنگی و تولیدات فکری خود چشم پوشی می کنند.
مفهوم «صنایع فرهنگی» نخستین بار در طی جنگ جهانی دوم و در مکتب فلسفی فرانکفورت برای توصیف صنعت قدرتمند فیلم سازی آمریکا شکل گرفت. طبق تعاریف متداول، صنایع فرهنگی متشکل از بنگاه هایی است که برای عموم مردم، اطلاعات و سرگرمی های آموزشی، علمی و فرهنگی در قالب های مختلف قابل تکثیر، طراحی و تهیه می کنند. هدف صنایع فرهنگی (که تحت عناوین دیگری همچون «صنایع رسانه ای»، «صنایع حق تکثیر (کپی رایت)» و حتی «صنایع محتوایی» نیز شناخته می شود) مفهوم سازی، هماهنگ سازی، تولید، ارتقا و تجارت کالاهای فرهنگی در قالب های مختلف اعم از کتاب، مجله، روزنامه و ژورنال، فیلم و محصولات صوتی تصویری، ویدیو و نوار کاست، نرم افزار، لوح فشرده (سی دی رام) و دیگر محصولات است. شایان ذکر است اخیراً با توجه به پیشرفت های فناوری می توان محتوای موجود در این محصولات کم و بیش «سنتی» را به راحتی و در کمترین زمان از طریق شبکه های الکترونیکی از جایی به جای دیگر منتقل کرد.
کشورهایی که به اهمیت استراتژیک صنایع فرهنگی پی برده و اقدامات متناسبی را به انجام رسانده اند، امروز از نظر اقتصادی و همچنین نفوذ فرهنگی در سطح بین المللی، موقعیت ممتازی دارند؛ و به عکس کشورهایی که به دلایل مختلف اعم از ایدئولوژیک، سیاسی، اهداف اقتصادی کوتاه مدت یا حتی ماهیت فرهنگی، از صنایع فرهنگی خود حمایت نکرده اند، امروز گرفتار هجوم محصولات و محتواهای فرهنگی بیگانه شده اند و در معرض همه گونه پیامدهای جدی آن همچون به خطر افتادن هویت فرهنگی و پرداخت هزنیه های سنگین بابت حق تکثیر (کپی رایت) یا فشار برای ایجاد مانع در برابر واردات فرهنگی قرار گرفته اند و بدین سبب چه از لحاظ اقتصادی و چ ه فرهنگی در معرض خطر انزوا قرار دارند. در واقع، صنایع فرهنگی سهم چشمگیری در دسترسی افراد به اطلاعات، آموزش، و فرهنگ و نیز اشتغال زایی دارند و نقش مهمی را در ارائه¬ی تصویر فرهنگی یک کشور یا ملت و ایجاد جایگاه مناسب در اقتصاد بین المللی ایفا می کنند. به همین علت باید در هر گونه تحلیل عمیق و مستدل فرهنگی و در تدوین استراتژی های حوزه¬ی «فرهنگ و توسعه» که هم اکنون از اولویت های دستور کاری نهادهای بین المللی است، به بررسی دقیق «صنایع فرهنگی» پرداخت.

صنایع فرهنگی و شاهراه های اطلاعاتی
دیجیتالی شدن اشکال مختلف اطلاعات اعم از متن، عدد، نمودار، صدا، تصویر و فیلم، یکپارچه سازی انواع اطلاعات در قالب یک محصول واحد را میسر ساخته است. به علاوه به مدد تکنیک های «فشرده سازی» می توان اطلاعات را با سرعت بسیار زیاد و به راحتی از طریق شبکه های بی سیم و با سیم و خطوط ماهواره ای از جایی به جایی دیگر منتقل کرد.
تحلیل گران بر این باورند که چنین فناوری های نوینی تنها در صورتی مفید و مقرون به صرفه هستند که محتوای انتقال یافته با علاقه مندی های مشتریان یا نیازمندی های خاص جوامع منطبق باشد. به نظر می رسد اجترام به چند فرهنگی و مشارکت آزاد همه ج وامع در این گفتمان بین فرهنگی در «دهکده جهانی» با چالش های عمده ای مواجهیم. در واقع باید تضمین نمود که در شاهره های اطلاعاتی، عدالت فرهنگی و با اقتصادی، چه در «ورودی» یعنی گوناگونی محتواها و چه در «خروجی» یعنی امکانات دسترسی، رعایت می گردد.
شاهراه های اطلاعاتی تنها در صورتی به تحقق توسعه¬ی انسان محور کمک می کننند که صرف نظر از نژاد، ملیت، جنسیت، محل زندگی، شغل یا طبقه اجتماعی، در دسترس همگان باشند.
یکی از چالش ها و تهدیدات عمده در باب امکان عدم دسترسی عادلانه به شاهراه های اطلاعاتی، پیدایش پدیده¬ی «چیرگی» الگوهای فرهنگی یا زبانی خاص است. بسیاری از صاحبنظرات، جهانی شدن متأثر از فناوری را تهدیدی برای آداب و رسوم محلی، ارزش ها و باورهای فرهنگ های مختلف می دانند. به عنوان مثال، امروزه 90 درصد خدمات و محصولات عرضه شده در اینترنت به زبان انگلیسی است. در نتیجه یکی از موضوعات مطرح و مهم، حفظ چندگانگی زبانی و فرهنگی در شاهراه های اطلاعاتی است.

اقدامات در سطح بین المللی
- مشارکت در تحقیقات بین المللی با نگاه پیاده سازی اصول و قوانین جدید حفاظت از حق تکثیر
(کپی رایت) و در عین حال حفظ تعادلی ظریف مابین علاقه مندی های موجود.
- طراحی اقدامات مناسب برای تطبیق سازوکارهای نظارتی جمعی بر انتقال الکترونیکی آثار تحت حفاظت.
- تقویت فعالانه¬ی دوره های آموزشی مباحث حوزه¬ی حق تکثیر (کپی رایت) در دانشگاه ها، به علاوه ارتقای آگاهی های عمومی در رابطه با احترام به حق تکثیر و دیگر حقوق مالکیت معنوی و فکری.
- تسهیل تبادلات اطلاعاتی مابین متخصصان در سطوح بین المللی و حمایت از خلاقیت به عنوان موتور توسعه اقتصادی و فرهنگی کشورها.
- ارائه¬ی خدمات ارزیابی بخش های خاصی از صنایع فرهنگی یا کل صنعت فرهنگی (به صورت ملی) به کشورها.
- فراهم سازی کمک های حقوقی و فنی برای کشورهای عضو به منظور تدوین سیاست های ملی توسعه¬ی صنایع فرهنگی با اتکاء به بخش های خصوصی در چنین سیاست هایی باید فرصت ها و تهدیدهای ناشی از ظهور شاهراه های اطلاعاتی مدنظر قرار گیرند.
- ارتقای امر توسعه منابع انسانی (چه از لحاظ نظری و چه عملی) در حوزه¬ی صنایع فرهنگی و آموزش حرفه ای فناوری های نوین به دست اندرکاران.
- تدوین استراتژی های منطقه ای و زیر منطقه ای از طریق ارتقای همکاری های شمال جنوب و جنوب جنوب.
- روزآمدسازی ابزارهای بین المللی لازم برای گردش آزاد محصولات فرهنگی.
- همگامی با پیشرفت های فناورانه در زمینه¬ی تولید و توزیع محصولات فرهنگی، با عنایت ویژه به نقشی که صنایع چند رسانه ای و شاهراه های اطلاعاتی (به صورت بالقوه) می توانند بازی کنند.
- ابداع و معرفی پاارمترهای بین المللی برای تولید و مصرف کالاهای فرهنگی (به منزله¬ی شاخص توسعه)
- تشویق مردم جوامع مختلف به استفاده از کالاهای فرهنگی کیفی و مطالعه¬ی عوامل مؤثر در ارتقای توجه جوانان به این امر.

جریان ها و چشم اندازها در صنایع فرهنگی
2 جریان اصلی ویژگی شاخص تحول اخیر صنایع فرهنگی است:
1- به سمت تمرکز افقی و عمودی و بین المللی شدن مالکیت وسایل تولید و توزیع کالاها و خدمات فرهنگی است.
2- کاهش نقش هنرمندان در تولید محصولات و پیام های فرهنگی
به منظور شناخت جریان های اصلی در عرصه¬ی بین المللی ضروری است که به مقوله¬ی استعمار فرانو و الزامات آن نیز اشاره شود. صحبت از استعمار فرانو به کارگیری رسانه ها در کنار عملیات نظامی برای شکل دادن به چرخه های جدید استعمار است. در این وادی صنایع فرهنگی و رسانه ها نقش اصلی را بازی می کنن. این استعمار دارای الزاماتی است:
الف) جا انداختن نظم نوین جهانی و خاورمیانه بزرگ در افکار عمومی جهان
ب) مرکزیت بخشی به اسرائیل به عنوان مرکز خاورمیانه بزرگ
ج) تقویت ابزارهای رسانه ای پشتوانه¬ی عملیات روانی رسانه ای
د) محوریت بخشی به رسانه ها برای جهانی سازی
ه) اتخاذ استراتژی حمله¬ی پیش دستانه به موازات تبلیغات گسترده و چشمگیر
و) زمینه سازی جنگ رسانه ای برای بسترسازی نفوذ فرهنگی
ز) هجوم و نفوذ فرهنگی برای ایجاد استیلای فرهنگی از طریق تبلیغات گسترده
پشتیبانی از استعمال فرانو دارای ابعاد گوناگونی است. یکی از مهم ترین ابعاد، رسانه و تولیدات رسانه ای است. به عنان مثال سرمایه گذاری عظیم پنتاگون روی بازی های رایانه ای و انیمیشن است که خطاب اصلی ایشان کودکان و نوجوانان است.
تحقیقات در بعضی از کشورها نشان می دهدکه فروش نرم افزارها و بازی های رایانه ای جنگی در سال های اخیر و به تبع آن فروش اسباب بازی های جنگی به کودکان افزایش یافته است.
از دهه¬ی 1990 تا سال 2005 به میزان 700 درصد این فروش افزایش داشته است (در جهان و در کشورهای در حال توسعه)
تبعات این موضوع دریافت الگوهای رفتاری مطلوب تولید کنندگان نرم افزارها، اسباب بازی و در سطح بالاتر پذیرش خشونت و اعمال خشونت از طریق این اسباب بازی ها است. به عبارت دیگر نه تنها تولید کنندگان این نرم افزارها و بازی های رایانه ای محصولات خود را می فروشند، بلکه هیجان جنگ و آدم کشی را نیز تبلیغ می کنند.
در این تولیدات رسانه ای قانون شکنی و حذف دشمن تنها و بهترین راه است، مقاومت آموزش داده نمی شود تا بدی ها را به خوبی تبدیل کند، برخورد تخریبی و حذفی است.
از پیامدهای بهره برداری از این گونه تولیدات رسانه ای، رفتارهای ضد اجتماعی و غیر اخلاقی است.
وسایل بازی جنگی در تولیدات رسانه ای پیشنهاد می کند که جنگ تفریح و تفنن است، جنگ یک بازی است و از طریق زور پیش می رود و نه مذاکره.
زورگویی در این تولیدات یک اصل است و نسل آینده از طریق این تولیدات خشن، مضطرب و انسان هایی نامتعادل هستند.
در این وادی ارتباط رسانه های غربی با مراکز نظامی امری ضروری تلقی می شود و مورد بهره برداری گسترده است.
بررسی جریان پوشش خبری جنگ های آمریکا در دو دهه¬ی گذشته (از جنگ خلیج فارس به بعد) نشان می دهد که پیام ها و تصویرهای ارائه شده به سراسر جهان از یک شبکه (CNN) آغاز و سپس در اختیار سایر رسانه ها قرار می گیرد و خود این مرکز خبری اخبار را از 2 منبع کاخ سفید و پنتاگون دریافت می کند.

مراکز دانشگاهی و رسانه های همکار با پنتاگون
از سال 1980 به بعد 500 طرف دانشگاهی برای پنتاگون فعالیت های تحقیقاتی انجام می داده اند.
در حوزه¬ی اطلاع رسانی نیز رسانه های متعددی در خدمت پنتاگون هستند.
140 روزنامه
مجلات متعدد
34 رادیو و 17 ایستگاه تلویزیونی
45000 مرکز انتشار نسخ خبری
65000 نسخ خبری
6600 مصاحبه
3200 کنفرانس خبری
500 پروازی نمایشی برای رسانه های خبری
11000 سخنرانی
50 جلسه¬ی توجیهی با سردبیران رسانه های خبری

اصول حاکم بر تولید محصولات فرهنگی
هر محصول فرهنگی برای تولید نیاز به رعایت برخی از اصول برای عرضه به مخاطب دارد. مخاطب کسی است که مصرف کننده¬ی نهایی این محصول است. این ملاحظات باعث می شود تا انطباق بیشتری با مخاطب و نیازهای او حاصل گردد. این اصول عبارتند از:
1-زمان شناسی و بهره گیری از زمان
2-دین محوری
3-انسان مداری
4-انعطاف و پویایی در عین پافشاری بر اصول
5-مشارکت دادن آحاد جامعه
6-تقویت فرهنگ ملی
7-عقلانیت محوری
8-جذابیت بخشی
9-تأکید بر جذب در تولیدات و پرهیز از دفع

به منظور شناخت دیدگاه های مخاطب و ارزیابی آن از محصولات ارائه شده، ارزیابی را باید در سه بعد زیر انجام داد:
1-بعد فرم: قالب های ارائه¬ی پیام در ارزیابی را فرم گویند.
2-بعد محتوی: مضامین و معانی و پیامی که در رسانه جریان دارد، بعد محتوای را در بر می گیرد.
3-بعد زیبایی شناسی: این بعد ارزیابی در ارتباط با فرم و محتوی معنی پیدا می کند. این منظور رویکرد هنری نیز دارد.
همچنین تبلیغ محصولات فرهنگی باید متناسب با چارچوب هایی انجام شود. برای تبلیغ نقش فرهنگ اسلامی و ایجاد محیط مناسب برای شتاب بخشیدن به حرکت انقلاب اسلامی یک زمینه مهم است.
اصلی اولی که برای تبلیغ باید وضع شود، این است که اگر برنامه برای معرفی محصولات فرهنگی وجود دارد، باید به گسترش فرآیند شتاب بخشی انقلاب و به روند گسترش اصول انقلاب کمک نماید با این تذکر که شکاف نسلی نیز اتفاق افتاده است.
ما با نسلی مواجه ایم که انقلاب را درک نکرده است. و بعد از گذشت دو دهه¬ی انقلاب، با بچه هایی روبه رو هستیم که با انقلاب همراه نیستند و اصول انقلاب را پاس نمی دارند؛ به محصولات فرهنگ بیگانه نیز دسترسی دارند.
دومین اصلی که باید موردتوجه قرار گیرد؛ اصل روشن ساختن افکار عمومی و نسل های تازه¬ی انقلاب و بالا بردن سطح معلومات و دانش عمومی در خصوص ارزش ها و آرمان های انقلاب و فرهنگ بومی است.
اصل سوم: گسترش فضای اخلاقی.
اگر بخواهیم تغییری را جا بیاندازیم و پدیده¬ی جدیدی را به نام پدیده¬ی نوآورانه به کسی معرفی کنیم، باید چهار سطح زیر طی شود:
1- دادن اطلاعات و آگاهی 2- ترغیب 3- تصمیم (رد یا قبول) 4- همنوایی
این چهار سطح در فرد یا سازمان فرقی ندارد. اول باید این پدیده¬ی نوآورانه با اصول یا ارکان، دانش آن را در فرد باید ایجاد نمود. یعنی اطلاعات لازم به فرد داده شود تا فرد بتواند قضاوت بکند.
دوم: وقتی اطلاعات خوبی را ارائه دادید، حال فرد راغب می شود که به دنبال آن پدیده بیابید. پس اول باید خوب اطلاع رسانی کنیم، بعد که فرد ترغیب شد، او تصمیم می گیرد که قبول کند یا رد.
حال چه قبول کند یا رد کند، مرحله¬ی بعد همنوایی است، همنوایی یعنی دفاع از آن قبول یا رد.
اگر قبول کرده باشد همنوایی می کند در جهت پذیرش و یا بالعکس. اگر قبول کرد خودش اصول دفاعی را پیدا می کند.
این یک مکانیزم روانی است.

ویژگی های اصولی محصولات فرهنگی
هر محصول فرهنگی به منظور، عرضه به مخاطب از اصولی تبعیت می کند، این اصول عبارتند از:
1-پرورش دهنده¬ی قوای خلاقه باشد و سبب آفرینندگی و سازندگی در فرد شود.
2-سبب پرورش و گسترش خیالات و تصورات فرد شود.
3-در اکتشاف و جستجو از طریق تجربه کمک کند.
4-به واقعیت نزدیک وب ا فرهنگ جامعه هماهنگی داشته باشد.
5-سبب توسعه¬ی مهارت ها و توانایی های جسمی فرد گردد.
6-باعث افزایش ایمنی فرد در محیط باشد.
7-مشخص بودن متولی صدور مجوز تولید محصولات فرهنگی.
8-استفاده از افراد صاحب تخصص در تولید محصولات فرهنگی.
9-باعث ارتقای سطح دانش فرد و آگاهی های خانواده شود.
10-قابلیت حل مسئله را در فرد تقویت کند.

زمینه های مورد توجه در تولید محصولات فرهنگی
1-افزایش آگاهی و بینش مخاطب
2-توسعه¬ی نظم و امنیت عمومی
3-زمینه سازی تحقق عدالت اجتماعی
4-گسترش ارزش های اسلامی
5-تقویت روحیه و تقویت خودباوری
6-تقویت همبستگی ملی و همگرایی اجتماعی
7-تقویت وجدان کاری
8-تقویت روحیه¬ی ابتکار و نوآوری
9-تقویت تخیل و قوای ذهنی
10-جلب مشارکت اجتماعی
11-تقویت ارتباط متقابل مردم و مسئولان
12-ایجاد آرامش روحی و معنوی
13-تقویت هویت فرهنگی
14-گسترش اخلاق
15-حفظ سرمایه های ملی و منابع طبیعی
16-الگوی صحیح مصرف
17-زمینه سازی برای رشد و توسعه¬ی اقتصادی
دستیابی به برنامه ها نیازمند نیازسنجی است. نیازسنجی در خصوص امکانات لازم برای تحقق این اهداف، ضروری است. به عبارت دیگر باید نیازهای نظام تولید محصولات فرهنگی و تبلیغاتی کشور به تربیت نیروی انسانی مربوطه و امکانات لازم علمی برای برنامه ریزی مورد نظر و امکانات اجرایی برنامه ها مشخص شود.
تصویر جامعی از کل موضوع باید مدنظر باشد و سپس اجزای آن ترسیم شود.
منابع:
1-آزاد ارمکی، تقی، اقتصاد فرهنگ، ماهنامه بیناب، شماره 1، بی تا.
2-وحیدی مطلق، وحید، ارتباطات و اطلاعات: رویکرد یونسکو به صنایع فرهنگی در عصر جدید، اندیشگاه شریف، بی تا.
3-صنایع فرهنگی، ترجمه مهرداد و حدتی، انتشارات موسسه پژوهشی نگاه معاصر، تهران، 1380.
4-یونسکو شیلر، هربرت، اطلاعات و اقتصاد بحران، ترجمه یونس شکر خواه، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1373.
سایر منابع
پیکاک، آلن، اقتصاد فرهنگ و سیاست های فرهنگی، ترجمه¬ی علی اعظم محمدبیگی، مرکز پژوهش های پیشنهادی معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1376.
قاضیان، حسین، تحولات ساختار در بازار کالاهای فرهنگی، رسانه، سال دهنم، شماره سوم.
بی نام، اقتصاد فرهنگ، بی برنامه و بدون هدف، نشریه جهان اقتصاد، اسفند 1383.
کینزبرگ، ویکتور؛ میشل، منگر، اقتصاد فرهنگ و هنر، ترجمه¬ی علی اعظم محمدبیگی، نشر باز، 1379.
تراسبی، دیوید، اقتصاد و فرهنگ ،ترجمه¬ی کاظم فرهادی، نشر نی، 1382.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: کورش قلی زاده