یکشنبه, 23 ارديبهشت 1403

 



موضوع: نقش فرهنگ در توسعه اقتصاد شهروندی

نقش فرهنگ در توسعه اقتصاد شهروندی 10 سال 5 ماه ago #44537

  • حسین صمدی
  • حسین صمدی's Avatar
  • آفلاين
  • دانشجو
  • ارسال ها: 32
  • Thank you received: 9
به نام خدا
جامعه، مجموعه ای از انسانهاست كه بطور فطری خواهان كمال هستند و توسعه با اهداف مشخصی می تواند تفسیر دیگری از تكامل اجتماع و جامعه بشری و یا لااقل زمینه مناسبی برای رشد و شكوفایی انسان باشد. بنابراین توسعه اقتصادی جامعه اسلامی، یكی از الزامات اساسی برای ساختن یك امت الگو و اسلامی است. یقینا در جامعه ای كه از لحاظ اقتصادی توسعه یافته است، شاخص ها و معیارهایی محقق شده اند كه به معیارهای جامعه آرمانی دینی نزدیكتر بوده و انسانها فرصت بیشتری، برای پرداختن به پرورش بعد علمی، روحی و معنوی خود خواهند داشت و این چیزی است كه هم دستور اسلام است و هم فطرت انسانی به آن دستور می دهد.
اكثر كشورهای جهان سوم در نیل به اهداف توسعه اقتصادی ناكام بوده اند. در بررسی علل ناكامی این كشورها نظرات متفاوتی ارائه شده و اكنون یك اجماع نظر نسبی وجود دارد و آن اینكه «توسعه اقتصادی بدون توجه به فرهنگ ممكن نیست». در واقع می توان گفت كه این انسان است كه در توسعه اقتصادی محور است و توسعه اقتصادی نیز انسان خاص خود را می خواهد. خاص بودن این انسان، به بعد فرهنگی او مربوط می شود و اینجاست كه فرهنگ و توسعه اقتصادی به هم مربوط می شوند.
فرهنگ
فرهنگ در لغت به معنای عقل، دانش و بزرگی بكار رفته است. در علوم اجتماعی، این واژه بر معانی و مفاهیم متعددی اطلاق شده است. تا كنون صدها تعریف از این واژه بعمل آمده و عده ای معتقدند ارائه یك تعریف جامع از این مفهوم غیر ممكن است. تعاریفی كه در علوم اجتماعی مطرح است را می توان به دسته های زیر تقسیم نمود:
1- تعریفهای تشریحی
تعریف لووی : مراد ما از فرهنگ مجموعه چیزهایی است كه فرد از جامعه خود كسب می كند یعنی باورها، رسوم، عادات كه از راه آموزش و پرورش رسمی و غیر رسمی به او رسیده است.
2- تعریفهای تاریخی
تعریف ساترلند: فرهنگ شامل هر آن چیزی است كه بتواند از نسلی به نسلی فرا رسانیده شود. فرهنگ یك قوم همان میراث اجتماعی آن است.
توسعه اقتصادی
توسعه در لغت به معنای گسترش دادن است. در اصطلاح از توسعه و توسعه اقتصادی تعاریف نسبتا متعددی صورت گرفته است كه در ذیل به تعدادی از آنها اشاره می شود :
توسعه حاوی تغییرات كیفی در خواسته های اقتصادی، نوع تولید، انگیزه ها و سازمان تولید است.
توسعه اگر چه دارای ابعاد كمی نیز می باشد و در پاره ای از موارد حتی ممكن است مترادف با كلمه رشد تلقی شود، اما در اصل دارای ابعاد كیفی است و در واقع توسعه دارای ابعاد چند گانه می باشد.
مایكل تودارو در كتاب توسعه اقتصادی در جهان سوم نوشته است: توسعه را باید جریانی چند بعدی دانست كه مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، كاهش نابرابری و ریشه كن كردن فقر مطلق است.
دكتر علی محمد اقتداری در تعریف توسعه اقتصادی می گوید: « توسعه اقتصادی علاوه بر افزایش تولید ملی، تغییرات فنی و سازمانی، چگونگی عمل تولید را نیز بیان می كند به عبارت دیگر توسعه اقتصادی در مرحله پیشرفته تری از رشد اقتصادی بشمار می رود كه معرف دگرگونی های پی گیر و همه جانبه در تركیب و تخصیص منابع در بخشهای مختلف اقتصاد كشور می باشد».
پروفسور جرالد می یر توسعه اقتصادی را اینگونه تعریف كرده است: « توسعه اقتصادی عبارت است از فرآیندی كه بموجب آن درآمد واقعی سرانه در یك كشور و در دورانی طویل المدت افزایش می یابد».
توسعه اقتصادی به جنبه اقتصادی توسعه اطلاق می شود كه می تواند اینگونه تعریف شود: توسعه اقتصادی به وضعیتی از اقتصاد اطلاق می شود كه امكانات مادی برای رشد و تعالی انسان فراهم آمده باشد. طبیعی است كه این وضعیت به معنای دسترسی بیشتر انسان به كالا و خدمات است و دسترسی بیشتر انسان به كالا و خدمات برای بكارگیری آنها در جهت رشد و تعالی نوع بشر، مستلزم تولید بیشتر است و تولید بیشتر در گرو استفاده از روشهای علمی و فنی و استفاده از تكنولوژی است. بنابراین توسعه اقتصادی به معنای ایجاد شرایطی است كه انسانها بتوانند بهترین و بیشترین بهره برداری را از زمین، فضا و معادن و همه امكانات خدادادی بكنند البته چنانچه گفته شد این استفاده كور و بی هدف نیست و در جهت تعالی انسان است.
هدف ما از توسعه اقتصادی چیست؟
آنچه كه مورد نظر است « توسعه اقتصادی» است ولی البته تعریف از « توسعه » می تواند ما را در فهم « توسعه اقتصادی » كمك كند روشن است بدون داشتن تعریف معینی از « توسعه » تعریف « توسعه اقتصادی » ممكن نیست. چرا كه توسعه فقط جنبه اقتصادی ندارد. جنبه های مختلفی دارد كه جنبه اقتصادی آن به « توسعه اقتصادی » تعبیر می شود. توسعه خواه ناظر به توسعه جامعه های اروپایی پس از رنسانس و انقلاب صنعتی باشد و خواه ناظر به توسعه كشورهای جهان سوم، در هر حال اصطلاحی است كه برای یك تحول جدید بی سابقه وضع شده است، تاكیدی كه برخی از صاحبنظران برای عینی قلمداد شدن تعریف توسعه دارند به همین دلیل است. اینان معتقدند كه « توسعه » اصطلاحی نیست كه ما به دلخواه از پیش خود بخواهیم آنرا تعریف كنیم. توسعه تحولی است اقتصادی و اجتماعی كه در عالم واقع شده و هر تعریفی باید مبتنی بر ویژگیهای همان رخداد معین باشد.
فرایند توسعه چنانچه واقع شده، فرایندی چند بعدی است كه ابعاد ارزشی آنرا نمی توان نادیده انگاشت و اگر در تمام تعریفهای فوق الذكر دقت كنیم به این نتیجه می رسیم كه در تمام تعاریف فوق تحول و دگرگونی بسوی « وضعیت مطلوب» و بالاتر وجود دارد و اینكه گفته شده توسعه، فرآیند تغییر جامعه از حالت سنتی به مدرن است، دلیل بر اینست كه مفهوم توسعه و تعریف آن نیز نسبی است و لذا این تعریف نمی تواند تمام ماهیت توسعه را بیان كند چرا كه مفاهیمی چون « سنتی » و « مدرن» تعریف نشده اند. یك جامعه كشاورزی براساس اقتصاد معیشتی نسبت به جامعه ای كه براساس اقتصاد شبانی است مدرن محسوب می شود. بعلاوه در این تعریف جهت و هدف كاملا مشخص نشده است.
معیارهای توسعه اقتصادی
با توجه به تعریفی كه از توسعه ارائه شد آنهایی كه امروزه بعنوان دنیای توسعه یافته بحساب می آیند واقعا از لحاظ اقتصادی توسعه یافته اند و لذا می توان گفت زادگاه مفهوم توسعه اقتصادی در بطن همان فرآیندی است كه امروزه بعنوان انقلاب صنعتی شناخته شده می شود و تمامی كشورهایی كه این تحول بسیار وسیع و عمیق بشری را بگذرانند از لحاظ اقتصادی توسعه یافته اند و اصولا این جنبه توسعه را می توان اندازه گیری نمود. گزیده ای از شاخص هایی كه در اندازه گیری توسعه مورد استفاده قرار می گیرد بشرح زیر است:
1- درآمد سرانه
2- ساختار توزیع درآمد
3- امید به زندگی
4- درصد جمعیت شهری
5- درصد بیكاری
6- مصرف سرانه انرژی
7- ثبت نام در دبستانها، دبیرستانها و دانشگاهها
8- تعداد پزشك و بخشهای بیمارستانی برای هر هزار نفر جمعیت
9- نرخ رشد تولید ناخالص ملی
10-هزینه تحقیق و توسعه بعنوان درصدی از تولید ملی
11-حجم بازرگانی بین الملل
آیا دنباله روی از غربیان امكان پذیر است؟
با توجه به تعاریف فوق، كاملا روشن است كه تعریف ما از توسعه بار ارزشی دارد و به همین دلیل است كه توسعه هر جامعه ای خاص آن جامعه است، چرا كه ارزشهای حاكم بر جوامع با هم متفاوتند، لذا آنچه بعنوان توسعه در مغرب زمین روئیده است در هیچ كجای دنیا عین آن تكرار نخواهد شد و راه آنها برای ما نه مطلوب است و نه رفتنی. مطلوب نیست چرا كه به ابعاد معنوی مورد نظر از انسان توجه نكرده اند و رفتنی نیست و اگر هم برویم جز تقلیدی ناقص از آن نخواهد بود. دلایل غیر ممكن بودن آن به قرار ذیل است:
1- غرب این راه را غافلانه رفت و امروزیان دیگر برخوردار از آن غفلت نیستند. علم، اخلاق، صنعت ، متافیزیك، دین و سیاست مغرب زمینیان به تدریج و به غفلت چنان هماهنگ افتادند كه فرزند توسعه را در دامان خود پروراندند اما اینك كجا ممكن است كه كس یا كسانی آگاهانه و مختارانه این مقولات فربه و سركش و دراز دامن را ( منظور فساد و استكبار و ...) كه سیرت غرب را تباه و صورت آنرا سیاه كرده است رام خود كند و از آنها فرهنگی مناسب توسعه خود فراهم آورند.
2- اروپا بر بستر جامعه سنتی خود رشد كرده است. در واقع فرهنگ آنها بتدریج متحول شد و جامعه هرگز دچار تعارض فرهنگی نگشت. مساله ای كه اكنون در اكثر كشورهای جهان سوم بعنوان یكی از موانع اساسی در جهت نیل به اهداف توسعه اقتصادی تلقی می شود اینست كه با تلاش كشورهای جهان سوم برای دستیابی به توسعه و ارتباط آن با مغرب زمین، در این كشورها و این جوامع یك خرده فرهنگ كه متاثر از فرهنگ غربی است بوجود آمده كه با فرهنگ سنتی در تعارض است. حوزه هایی زودتر تحول را پذیرفته اند و حوزه هایی نیز مقاومت كرده اند. این مساله، عدم تعادلهایی را در این كشورها موجب شده است بعبارت دیگر وحدت فرهنگی از بین رفته و جای خود را به دوگانگی فرهنگی داده است. علت این ناهماهنگی هم سرعت تحولات بوده است در حالی كه فرهنگ، بتدریج بوجود می آید و تغییرات آن كند است. آنچه در غرب اتفاق افتاد، این بود كه فرهنگ مدرن برخاسته از فرهنگ و ارزشهای خود آنها بود و در عین حال مدت زمان زیادی طول كشید و این طولانی بودن تحولات فرهنگی در غرب این فرصت را فراهم ساخت تا همه عناصر فرهنگی در یك فرآیند متحول شوند و تعاریفی شبیه آنچه اكنون كشورهای جهان سوم گریبانگیر آن هستند، بوجود نیاید.
3- اروپا با ابزار نظامی و فنون برتر در حدود 400 سال اكثر ذخایر مادی جهان را از كشورهای مستعمره و نیمه مستعمره بسوی خود كشاند. نقش استعمار در توسعه اغلب كشورهای صنعتی قابل توجه است، گر چه نمی توان آنرا بعنوان تنها عامل یا عامل مسلط بحساب آورد بعضی از صاحبنظران توسعه در كشورهای جهان سوم آنرا اساسی و تعیین كننده می دانند.
4- اروپاییان با نهضت ترجمه تا آنجا كه می توانستند میراث علمی و فرهنگی را از كشورهای مسلمان و تمدن اسلامی بسوی خود كشانده اند تا جایی كه عده ای از نویسندگان، دست كم بخشی از این توفیق « اعجاب انگیز» فرهنگی و بویژه آثار علمی این تمدن را به اسلام نسبت می دهند. نویسندگان دیگری نتیجه می گیرند كه بدون كمكهای اسلام علوم و فلسفه اروپایی هرگز توسعه نیافته بود.
5- اروپا در مسیر صنعتی شدن خود با هیچ مانع خارجی روبرو نبوده است. در حالیكه كشورهای جهان سوم چنین وضعیتی را دارا نیستند.
ارتباط فرهنگ با توسعه
بهر حال پیشرفت و ترقی حاصل یك نگرش خاص به عالم است و بدون ایجاد این نگرش خاص، پیشرفت و ترقی ممكن نیست و این نگرش خاص بیانگر لزوم وجود یك فرهنگ مناسب برای توسعه است. محور توسعه، انسان است و انسان، اساسی ترین نقش را در توسعه ایفا می كند و همانطور كه می دانیم انسان همواره درگیر انتخاب است و فعالیتهای اقتصادی نیز در قالب این انتخاب شكل می گیرند. مجموعه فعالیتهای اقتصادی انسانها، سیمای كل اقتصاد جامعه را می سازد. در واقع اگر جامعه ای به توسعه دست می یابد این توفیق را مرهون فعالیت و تلاش گسترده اعضای خویش است كه با انجام انتخابهای خاص و بدنبال آن فعالیتهای اقتصادی خویش آنرا غنیمت بخشیده اند. انتخاب انسانها و بدنبال آن فعالیتهای اقتصادی آنها كه نتیجه انتخاب است سخت تحت تاثیر عوامل فرهنگی شكل می گیرند. انتخاب معیار می خواهد و معیار یك مساله ارزشی است و هر مساله ارزشی جزئی از فرهنگ است و لذا ارتباط تنگاتنگی بین توسعه و فرهنگ وجود دارد. بعبارت دیگر می توان چنین گفت كه توسعه ملی بویژه توسعه اقتصادی، مستلزم رفتارهای خاص بویژه در زمینه های مختلف زندگی انسانی است و شدیدا به فرهنگ و باورهای فرهنگی وابسته است. در واقع فرهنگ، تغییرات اساسی در طرز تفكر و شیوه رفتار افراد بوجود می آورد كه بنیان توسعه و رشد اقتصادی و اجتماعی بر آن استوار است.
اهمیت تحول فرهنگی و تجربه سایر كشورهای توسعه یافته
مطالعات تاریخی نشان می دهد كه تحول فرهنگی پیشنیاز توسعه بوده است. در مغرب زمین تحول فرهنگی از دوره ای شروع شده كه به دوره رنسانس و یا دوره نوسازی فرهنگی مشهور شده است. شروع این تحولات به اوائل قرن 14 میلادی بر می گردد كه تا قرن 18 ادامه داشته است و تحولات اقتصادی مهم، از اواخر قرن 18 میلادی در مغرب زمین، شروع شده و تا اوایل قرن 20 ادامه داشته است. بعبارت دیگر كشوری مثل انگلستان حدود 5 قرن گرفتار تحول فرهنگی و تحول سیاسی بوده و آنگاه حدود 150 سال به نوسازی اقتصادی پرداخته و ظرف حدود 70 سال از مواهب این تحولات استفاده كرده است.
در روسیه و شوروی سابق نیز این مساله صادق است و گفته شده كه تحولات توسعه ای آن، بسیار قدیمی تر از انقلاب كمونیستی آن بوده است به عنوان مثال آنها در سال 1712 میلادی یعنی بیش از 3 قرن پیش اولین آكادمی علوم را پایه گذاری كردند.
عوامل فرهنگی موثر بر توسعه اقتصادی
بخاطر پیچیدگی نوع و نیز برداشتهای متفاوت از فرهنگ، درباره عوامل فرهنگی موثر بر توسعه یا بعبارت دیگر درباره پیشنیازهای فرهنگی توسعه اختلاف نظر وجود دارد. این عناصر فرهنگی زیر از جمله عوامل موثر برتوسعه اقتصادی است:
1- حاكمیت نگرش علمی بر باورهای فرهنگی جامعه
2- باور فرهنگی به برابری انسانها
3- باور فرهنگی به لزوم احترام به حقوق دیگران
4- باور فرهنگی به لزوم نظم پذیری جمعی
5- باور فرهنگی به لزوم توجه معقول به دنیا و وسایل مادی
رابطه دین و توسعه
در خصوص رابطه دین وتوسعه، دیدگاههای متفاوت و بعضا متضادی ارائه شده است. این اختلافات به حدی است كه در یك قطب عده ای بكلی منكر نقش دین در توسعه هستند و عده ای آنرا عامل منفی ارزیابی كرده اند و در قطب دیگر عده ای به آثار سازنده آن توجه داشته اند. این اختلاف نظرها به نوع تلقی ارائه دهندگان آنها از « دین» و همچنین از « توسعه» مربوط می شود. عده ای معتقدند كه اقتصاد سرمایه داری در غرب متاثر از تعالیم پروتستان است. ماكس وبر ،از دانشمندان معروف علوم اجتماعی، مطالعات عمیقی درباره مذهب و توسعه بعمل آورده است. وی از بررسی های تاریخی خود چنین نتیجه گرفت كه كاپیتالیسم و اقتصاد سرمایه داری از تعالیم پروتستان سرچشمه گرفته است.
اعتقادات لوتر پیشوای لوتریسم مبتنی بر این نظریه بود كه انسان برای خدمت به خدا و در راه بزرگی و عظمت او آفریده شده و رضایت الهی در صورتی بدست می آید كه انسان با رفتار ثابت و عقلانی خویش در شغل و حرفه ای كه دارد تلاش فراوان مبذول دارد تا خوشبخت گردد. بر اساس تعالیم كالوین انضباط شخصی و پرهیزگاری لازمه خدمت به خداوند متعال بشمار می رود. بدین جهت كوشش و فعالیت، اعتدال و میانه روی، متانت و هوشیاری از شرایط لاینفك انضباط شخصی است.
این اخلاق كه كمابیش اخلاق بشری است در توسعه اقتصادی غرب بعنوان یك عامل مثبت ارزیابی شده است. بر عكس نداشتن این فرهنگ در برخی از كشورها باعث عدم توسعه آنها محسوب می شود. مثلا در آمریكای لاتین كه آیین كاتولیك مشوق تحقیقات علمی نبوده و حتی منكر ارزش آن شده است باعث شد كه توسعه ملتها به تعویق بیفتد.
تقریبا بر این مساله اتفاق نظر وجود دارد كه بین توسعه اقتصادی در غرب و رنسانس یا دوره تجدید حیات كه موجب ظهور مذهب پروتستان گردید ارتباط وجود دارد. مذهبی كه موفقیت دنیوی را نشانه رستگاری در آخرت و رسیدن به این هدف را از طریق سخت كار كردن، صرفه جویی و میانه روی ممكن می دانست[. البته تعداد كمی از محققین چنین نظری را تایید نمی كنند و معتقدند وقتی كه غرب توسعه علمی و تكنیكی را آغاز كرد كم كم اعتقاد به آینده صلح و صلاح، جای دین را گرفت و در این راه بود كه نهضتهای دینی مثل پروتستان پدید آمد.
ظاهرا نقش دین در توسعه اقتصادی چه بعنوان یك عامل مثبت و چه منفی قابل انكار نیست. دین در حیات روحی فرد و جامعه نقش مهمی ایفا می كند و انسان بیشترین حرف شنوی را از دین دارد. به عنوان مثال تاثیری كه دین در وجدان كار دارد نقش بسزایی در شكل گیری فرهنگ و اخلاق مناسب توسعه دارد.
نتیجه گیری
آنگونه كه از متن بر می آید بین فرهنگ و توسعه ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. بطوری كه نمی توان نقش فرهنگ را در توسعه جوامع بخصوص توسعه اقتصادی آنها نادیده انگاشت. همچنین لازم به توضیح است آنان كه سنگ دنباله روی از كشورهای غربی را به سینه می زنند و معتقدند تنها راه رسیدن به توسعه، الگوبرداری بی چون و چرا از غربیان است سخت در اشتباهند و دنباله روی از آنان فقط ما را به یك بن بست می رساند كه نتیجه آن از دست دادن تمام آن چیزهایی است كه در طول تاریخ بدست آورده ایم. در قسمت پایانی تحقیق، رابطه دین و توسعه مورد بررسی قرار گرفته است كه نتایج آن بیانگر نقش مهمی است كه ادیان در توسعه اقتصادی جوامع داشته اند.

نوشته : علیرضا احمدی
http://www.nabteh.ir

با نهایت احترام
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: کورش قلی زاده