رابطه بین فرهنگ و اقتصاد یک رابطه دو سویه است که بر یکدیگر تاثیر شدیدی دارند.به عنوان مثال:اگرقیمت کالایی پایین باشدمسلمامصرف بی رویه بالا میرود و تقاضای آن کالا هم بالا میرودواین به نوعی تاثیری است که اقتصاد بر فرهنگ میگذاردواز طرف دیگر مثالی که میتوان برای تاثیر فرهنگ بر اقتصاد زد رفتار هر فرد در جامعه است .مثل:سلیقه که اگر در مورد یک کالا تغییر کند موجب تغییر در تقاضا میشود. در اینجا مد نظر آن کالای مربوطه است و اینکه آن کالا فرهنگی است یا خیر؟که اگر فرهنگی است چه ویزگیهایی را باید داشته باشد؟در مجموع منظور اقتصاد حوزه فرهنگ است و این کالاها آن دسته ای هستند که نیازهای انسانی را براورده می کنندو حاوی پیام و هویت و هدفی هستند به عنوان مثال کالایی مانند فرش که برگرفته از فرهنگ ما است و طرح و نقش و رنگ آن در کشور ما نشان میدهد که آن فرش بافته دست چه کسانی و از کجا است اما در جایی که این کالا بخواهد از کشور ما به کشوری دیگر صادر شود یا حتی در کشور خودمان فروخته شود با اقتصاد ارتباط پیدا میکند ویا بسیاری از کالاهای دیگر مانند:صنایع دستی که شامل نقاشی و .....است. حال میخواهم کمی هم به این موضوع بپردازم که آیا فرهنگ زیر مجموعه اقتصاد است یا اقتصاد زیر مجموعه فرهنگ .مکاتب مختلف و جهانبینی های گوناگون که بینش های متعددی را درباره نظام هستی در بر می گیرند در باره نوع ارتباط بین نظام فرهنگی و نظام اقتصادی و نیز نوع تعمیم و تخصیص آن دو نظرات متفاوتی داده اند. در جهانبینی های الهی و بالاخص مکتب اسلام پرواضح است که اقتصاد زیر مجموعه مفهوم عام فرهنگ می باشد. در مقابل جهانبینی های مادی که ارزش ها و نیازهای متافیزیک در آن ها جایگاهی ندارند و نظام فرهنگی در آنها زیرمجموعه نظام اقتصادی می باشد.

نکته بسیار مهم لزوم تناسب نظامات جامعه با یکدیگر می باشد. یعنی باید برای هر نظام اقتصادی خاصی نظام فرهنگی ویژه ای متناسب با آن وجود داشته باشد تا در تعامل با یکدیگر دچار مشکل نشوند و به همین ترتیب هر نظام فرهنگی نیز متناسب با ارزش ها و نیازهای خود به نظام اقتصادی خاصی احتیاج دارد تا بتواند در برخورد با آن نظام اقتصادی حرکت رو به رشد خود را برای رسیدن به اهداف مورد نظر بدون هیچ مانعی ادامه دهد.

والسلام