چهارشنبه, 19 ارديبهشت 1403

 



موضوع: زندگی کردن بیاموز

زندگی کردن بیاموز 10 سال 8 ماه ago #36483

رفته بودم دندانپزشکی.

دندانی که به ظاهر کاملا سالم بود ، به کلی خراب شده بود و باید عصب کشی می شد.

دکتر افتاد به جان دندان.از شدت درد صندلی را چنگ می زدم .
نمی توانستم حرف بزنم . واقعا اشکم درآمده بود.
دکتر می گفت باید مطمئن شوم اثری از فساد در دندانت باقی نمانده باشد.
با اشاره گفتم تحمل می کنم ؛ ادامه بده.

کارش که تمام شد ، گفت یک جلسه دیگر باید بیایی. خیلی تشکر کردم ، وقت گرفتم و آمدم.

در راه با خودم فکر کردم اینهمه درد کشیدم ، اما نه تنها از دکتر دلخور نیستم ، تشکر هم می کنم؛ و برای جلسه بعد قرار می گذارم !!

چرا وقتی خدا می خواهد درمانم کند ، صبوری نمی کنم؟
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: سیاوش دانیالی