پنج شنبه, 27 ارديبهشت 1403

 



موضوع: نقش آموزش وپرورش در توسعه فرهنگي و اجتماعي جامعه

نقش آموزش وپرورش در توسعه فرهنگي و اجتماعي جامعه 10 سال 9 ماه ago #24422

درس : مدیریت مراکز سازمانهای فرهنگی
استاد: جناب آقای میرزایی پور
دانشجویان : حسین فراهانی – سعید غفاری

نقش آموزش وپرورش در توسعه فرهنگي و اجتماعي جامعه
توسعه انساني رکن اصلي توسعه پايدار است و بايد براي ارتقاي کيفيت آموزش در کشور تلاش شود. وظيفه آموزش و پرورش در جامعه شناخت و حل نيازهاي فکري جوانان است. تعليم و تزکيه نفس و آموزش فلسفه معاني زندگي به نسل هاي آينده از مهمترين وظايف معلمان است. در جامعه اي که علم و دانايي، محور توانمندي و توسعه جوامع بشري باشد ارتقاي کيفي آموزش و تربيت نسلي پرسشگر و خلاق امري ضروري است.توسعه کمي و کيفي آموزش، توسعه مشارکت عمومي، ارتقاي سلامت و بهسازي منابع انساني از مهمترين اولويت هاي کاري آموزش و پرورش مي باشد.
آموزش و پرورش زمينه ساز رشد فکري و اخلاقي انسان هاي يک جامعه پويا است. آموزش و پرورش، تنها راه کمال انسان به سوي سعادت و خوشبختي است. اهميت نقش آموزش و پرورش در تربيت نيروهاي متخصص، دانشمند و آشنا به علوم جديد بسيار حائز اهميت است اگر ما بخواهيم بمانيم و کرامت داشته باشيم و آلت دست ديگران نشويم، هيچ راهي نداريم جز اينکه از علوم تجربي، تکنولوژي و دستاوردهاي مثبت تمدن بشري استفاده کنيم. يکي از وظايف مهم نظام آموزش و پرورش کشور تربيت انسان هاي «خودباور» و نه «داراي غرور کاذب» است. بايد تربيت کننده انسان هايي باشيم که بدانند ريشه در گذشته دارند، اما در دنياي امروز زندگي مي کنند و بايد به آينده بينديشند.
آموزش و پرورش را مي توان مهمترين اندام و به منزله قلب پيکره جامعه دانست که هرگونه آسيبي به آن، موجب زيان ساير بخش ها مي شود. وظيفه آموزش و پرورش تربيت نيروي آگاه، کارآمد و متعهد براي کشور است. آموزش و پرورش مي تواند موجب شکوفايي ساير بخش هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي شود و اين استعداد و توانايي تنها با تقويت آموزش و پرورش ايجاد مي شود. با مطالعه در سرنوشت و سير صعودي کشورهاي پيشرفته متوجه نقش مهم آموزش و پرورش در ارتقا و به فعليت رسيدن استعداد ساير بخش هاي اين کشورها مي شويم. براساس مطالعات کارشناسان اقتصادي، شکوفايي اقتصاد و صنعت ژاپن مرهون آموزش و پرورش اين کشور بوده و خود آنها هم به اين مساله اذعان دارند. آموزش و پرورش بايدروحيه توليد علم و اختراع و پيشرفت و کسب آگاهي راگسترش دهد.
انديشمندان جهان به اين نتيجه رسيده اند که اگر جامعه اي مي خواهد به سمت توسعه پايدار اقتصادي برود و شرايط ايده آلي داشته باشد بايد از نظر فرهنگي و علمي به رشد و بالندگي برسد. سوق دادن دانش پژوهان و دانشجويان به سوي فرهيختگي و بستن راه هاي نفوذ فرهنگ هاي بيگانه بر عهده معلمين است.
شايد در همه موضوعات زندگي کشور عنواني به بزرگي، عظمت و سهمگيني آموزش و پرورش نباشد. آموزش و پرورش يعني دو عامل انسان سازي. آموزش و پرورش بايد ايجاد سازگاري بين زندگي مادي و معنوي را جا بيندازد آموزش و پرورش بايد نيروهايي معنوي و اخلاقي و انسان هايي را که دردنياي امروز زندگي مي کنند، تربيت کند که متناسب با جامعه امروزي باشند و براي اين کار بايد انساني تربيت شود که گرايش هاي معنوي در او قوي تر از گرايش هاي نفساني باشدو عقل او بر هوسش غلبه کند.
امروزه، با واقعيتي به نام جهاني شدن مواجهيم. جهاني شدن به معناي گسترش ارتباطات ميان انسان ها و افزايش تاثير متقابل اقوام، ملت ها و کشورها بر يکديگر است. به گونه اي که کمتر اتفاقي در گوشه اي از عالم رخ مي دهد که مردم ديگر سرزمين ها از آن بي خبر بمانند و حيات اجتماعي آنان از اين اتفاق تاثير نپذيرد. پيدايش ابزارهاي ارتباطي صوتي و تصويري و متني مانند تلفن هاي ثابت و سيار، راديو، تلويزيون، ماهواره، اينترنت از يک طرف و وسايل نقليه جديد مانند اتومبيل، قطار و هواپيما از طرف ديگر، ارتباط ميان انسان ها را در نقاط مختلف کره زمين چنان توسعه داده است که گويي مانند مردم يک دهکده باهم آشنايند. از همين جاست که مفهوم «دهکده جهاني» شکل گرفته است.
مدرسه مكان اجتماعي شدن كودكان و نوجوانان:
اجتماعي كردن كودكان و نوجوانان در قلمرو آموزش و پرورش، از يك طرف با استفاده از كتابهاي درسي صورت مي‎گيرد كه از آنها، بر مفاهيم اساسي تربيت اجتماعي تاكيد مي گردد و شناختي از تاريخ مشترك، وضعيت طبيعي كشور، شكل حكومت، سياست جامعه و فعاليتهاي جمعي به دانش آموزان ارائه مي‎گردد. همچنين با تاكيد بر مفاهيم اجتماعي، روابط مطلوب و الگوهاي مناسب، رفتار اجتماعي به دانش آموزان نشان داده مي‎شود. از طرف ديگر، دانش آموزان از طريق برخوردهاي اجنماعي با همسالان، معلمان، مربيان، ناظم و مدير مدرسه، چگونگي روابط اجتماعي را فرا مي‎گيرند.در صورت انطباق محتواي كتابهاي درسي با واقعيات زندگي اجتماعي و در صورت هماهنگ و همسو بودن روابط متقابل اجتماعي يا مفاهيم طرح شده در كتابها، مي توان ادعا كرد كه مدارس كاركرد اجتماعي كردن را به خوبي انجام مي‎دهند. بر اين اساس بعد از خانواده، اولين ركن تربيت اجتماعي، كه در واقع مهم ترين و مؤثرترين نهاد تربيتي محسوب مي‎شود.
مفهوم تربيت اجتماعي از قلمرو مدرسه و نهادهاي رسمي آموزش و پرورش فراتر مي‎رود بدين معني كه تربيت اجتماعي افراد به كار آموزشگاه‎ها منحصر نيست و در بيرون از مدرسه،كه اغلب اوقات محيطي بريده از فضاي رسمي مدرسه است و محيطي كه كودك در آن زندگي مي‎كند، سلسله محركهايي بر او عرضه مي‎شود كه احتمال دارد بسيار آموزنده يا بسيار تخريب كننده باشد. مطبوعات، راديو و تلويزيون و تجارب شخصي از اين جمله‎اند. در اين ميان، پس از خانواده، گروههاي همسال يكي از مهمترين عوامل اجتماعي شدن كودك به حساب مي‎آيند. معمولاً افراد در اين گروهها موقعيت و وضعيتي نسبتاً مساوي و روابطي نزديك دارند گروه همسال كاركردهاي زيادي دارد كه از جمله مي توان به آماده كردن خود براي پذيرش نقشهاي اجتماعي، ايجاد مهارتهاي اجتماعي، كمك به ظهور استعدادهاي فردي، جبران كاستيها خانواده، الگوسازي و انتقال فرهنگ و خرده فرهنگها اشاره كرد.
كاركرد « تربيت اجتماعي » در فرآيند توسعه اجتماعي اقتصادي و فرهنگي يكي از مؤثرترين و تعيين كننده ترين عوامل تحرك و ترقي يك جامعه به حساب مي‎آيد. زيرا توسعه نيازمند مشاركت عوامل گوناگوني مي‎باشد كه در بين آنها كنشهاي متقابلي صورت مي‎گيرد.
از آنجا كه آموزش و پرورش هم سبب انتقال فرهنگي مي‎شود و همه به مثابه يك جريان جامعه پذير عمل مي‎كند ارتباط نسل جوان با نسل گذشته از طريق انتقال فرهنگي، فرآيند تربيت اجتماعي زمينه سازي توسعه تحول و رشد همه جانبه ساختارهاي فرهنگي و اجتماعي يك جامعه مي‎گردد. زيرا آموزش و پرورش در قالب توسعه، نيروي انساني مورد نياز را پرورش مي‎دهد و با تغييرات رفتاريي كه در افراد ايجاد مي‎كند، آنها را متناسب با آرمانها و اهداف مورد نظر جامعه بار مي‎آورد.
ما اقتصاد و جامعه شناسي وتوسعه و سياست را فقط براي اين نمي آموزيم كه در حد تخصص در اين رشته متوقف شويم. بلكه مي‎خواهيم اشخاصي تربيت كنيم كه جهاني را كه در آن زندگي مي‎كنند و در اداره آن سهيم هستند. به شيوه‎اي اسلامي و عقلايي بشناسند و اداره كنند.
اگر چنين شخصيتهايي بار آوريم مي توانيم اميدوار باشيم در شرايط كنوني جهان امروز و حتي جهان هزاره سوم، كه مداوم در تجديد و تحول و تطور است، بتوانند بر اساس مكتب انسان ساز اسلام راههاي مناسبي براي حل مسايل پيچيده بشر و ثمر بخشي جستجو و ابداع كنند.
منظور از آموزش و پرورش، به حرکت درآوردن فرآیند توسعه همه جانبة بشر است که در طول زندگانی انسان ها با هدف شکوفایی فکری، جسمی، احساسی، اخلاقی و معنوی صورت می گیرد. از طرف دیگر وظیفه آموزش و پرورش تنها تربیت آموزشگاهی و یا تدریس یک شخص معیّن و یا یک درس معین به حساب نمی آید. در حقیقت مدارس و سایر مؤسسات آموزشی در جوامع امروز کوشش دارند که خصوصیات اخلاقی با اجرای برنامه های گروهی و طرح مسایل اجتماعی به طور جدی عملی شود. انواع بازی ها، شرکت دادن دانش آموزان در نمایش های مدرسه، موسیقی و امور هنری، انجام دادن مراسم مختلف و تمام فعالیت های خارج از کلاس و همه چیزهایی که در مدرسه آموخته می شود، جنبة اجتماعی و عمومی آموزش و پرورش هستند.
صرف نظر از وظایفی که اشاره شد، آموزش و پرورش وظایف مهمتری نیز برعهده دارد که می توان به وظیفه گسترش شخصیت، آموزش فرهنگی، توسعة ارزش های اخلاقی و مدنی، آموزش بزرگسالان و آموزش رسانه ای اشاره کرد.
الف) گسترش شخصیت: وظیفه آموزش و پرورش است که کودک را هم فردی شایسته بار آورد تا برای خود دارای صفات خوب انسانی باشد و هم او را عضو مؤثر جامعه کند تا فردی مفید برای دیگران باشد. در یافته های جامعه شناسی می بینیم که پرورش و گسترش شخصیت کودک باید در زمینه ای باشد که فرهنگ و جامعة او به آن بستگی دارد، نه چیزی جدا از آنها. در این نکته تأکید باید کرد که نه تنها فرد در حقیقت جدا از گروه اجتماعی خود نمی تواند پرورش یابد، بلکه فرد باید همان کسی که هست بشود و در هر مرحله ای از پیشرفت که قرار دارد باید از تأثیر متقابل میان خودش و محیط اجتماعی خویش برخوردار باشد و نامتعارف بار نیاید. اینکه در جامعة امروز آموزش و پرورش به گسترش شخصیت مربوط می شود یک الزام طبیعی است. شخصیت از آن گونه مفاهیمی است که در مورد آن تعاریف زیادی شنیده ایم. معمولاً شخصیت به عنوان یک چیز جامع و کمال یافته از خصوصیات روحی، عقلی، بدنی، جسمانی و حرکتی هر فرد تعریف می شود و خصوصیات اخلاقی و طبیعی هر فرد است که بخشی از شخصیت او را تشکیل می دهد. معلم مقدار زیادی از وقت خود را در این کوشش صرف می کند که نه تنها به شاگردانش مطالب خوب و متنوع و مفید و دانش های تازه بیاموزد، بلکه در رفتار آنها تغییراتی به وجود آورد و روحیات آنها را در جهت دلخواه و مناسب هدایت کند. این نیت های معلم به گسترش شخصیت دانش آموز مربوط می شود و ممکن است مربوط به هر جنبه ای از زندگی او نیز بشود.
شخصیت و تعادل روانی معلم بیش از سایر طبقات اجتماع موردنظر ماست. زیرا معلم به عنوان الگو می تواند در دانش آموزان واکنش های مثبت و سازنده و یا واکنش های منفی ایجاد کند. تماس نزدیک معلم با دانش آموزان و نفوذی که بر آنها دارد نقش مهمی در سلامت فکری و روانی آنها ایفا می کند. این تأثیر و نفوذ رفتار معلم در دانش آموز ممکن است به طور مستقیم و یا غیرمستقیم صورت پذیرد و به صورت های گوناگون مانند تقلید، الگوسازی و گاهی اوقات همانندسازی بروز کند. نظر به اینکه شخصیت کودکان هنوز شکل نگرفته است و نقش پذیر هستند ونبود تعادل روانی در معلم، اثرات بدی در آنها خواهد داشت. کودکان نه تنها مطالبی را که مستقیماً از طرف معلم گفته می شود، می آموزند، بلکه رفتار، حرکات، نگرش ها، مهارت ها و خلاصه کلّ شخصیت معلم، در آنها اثر می گذارد ریشة این مسأله را باید در تمایل به تقلید کودک از دیگران دانست. برخی روان شناسان معتقدند که این تمایل از جمله نیرومندترین و ریشه دارترین غرایز کودک به شمار می رود. به طوری که یکی از نخستین روان شناسان کودک به نام بالدوین این غرایز را به منزلة بهترین غریزة کودک تلقی می کند. ما درباره آموزش و پرورش چون یک فرآیند آگاهانه صحبت کردیم، در حالی که به خوبی می دانیم که هر کس چیزهای بسیار زیادی را به طور ناخودآگاه فرامی گیرد. به ویژه عادات زندگی اجتماعی اغلب تقلید ناخودآگاه از رفتار دیگران است. کودک در حال رشد، آموزشی می بیند و روز بروزو خود را با شرایط جدید تطبیق می دهد. ممکن است یک نوجوان به علم آموزی علاقه مند باشد و احساس کند که به یک خط مشی مشخصی متمایل است، یا احساسی عمیق، چون یک اعتقاد نسبت به بعضی ارزش ها دارد، ولی خود توجه ندارد که در چه شرایطی است و چه عواملی باعث بوجودآمدن این حالات در او شده است. در اینجا باید دو نوع فرآیند آموزش و پرورش، یعنی آموزش آگاهانه و ناخودآگاهانه را بپذیریم. معلم باید بسیار هشیار و بیدار آموزش ناخودآگاهانه را در دانش آموزان خود ایجاد کند و کوشش کند که از نتایج چنان تأثیرهایی در ایجاد شخصیت دانش آموزان آگاه باشد زیرا تنها از روی رفتار حاصل از فرآیند ناخودآگاه کودک می توان قضاوت کرد که آیا این فرآیند برای هدف معلم دارای ارزشی هست یا نیست. معلم باید به تأثیرات مطمینی که از دنیای خارج از مدرسه، مخالف با هدف دقیق و شناخته شده او در ذهن دانش آموزان بر جای می گذارد آگاه باشد. مثلاً ممکن است جامعه تصوراتی در زمینه رقابت یا پول جمع کردن در ذهن دانش آموزان ایجاد کرده باشد. در حالیکه معلم سعی دارد آنها را به سوی همکاری و تعاون بکشاند. در این صورت معلم باید بر همان هدف های هوشیارانه و سنجیده تکیه کند و از این مسیر منحرف نشود.
ب) توسعه ارزش های اخلاقی و مدنی: نظام آموزش و پرورش لازم است نقش اساسی را در تربیت اخلاقی، مدنی و معنوی برعهده بگیرد و تلاش های خانواده را تکمیل کند. نظام آموزشی به همراهی دیگر مؤسسات باید به ارتقای حقوق انسانی، رفتار آزادمنشانه و تأیید ارزش های مورد نیاز عصر، مانند احترام به شأن و مرتبه انسان، سعه صدر، همبستگی و حمایت متقابل افراد بشر یاری رساند. انتقال ارزش های فرهنگی و اصول اخلاقی جامعه به کودکان و جوانان موجب پایدار ماندن و حفظ آن خواهد بود. معلّم تنها فرد ذیصلاح و مؤثری است که می تواند همة ارزش های اجتماعی و سنتی مورد احترام را به نسلی دیگر بشناساند و آن ها را مناسب اجتماع و در عین حال مترّقی بار آورد. امّا یک اجتماع نیازمند به افراد منتقد و مبتکر نیز هست که بتوانند با کشف و اختراع های جدید موجد تحولات تازه و مفید اجتماعی بشوند. آماده کردن افراد برای دوران آینده و زندگی نو و تربیت مغزهای نوآور و افراد روشنفکر از وظایف دیگر آموزش و پرورش است. در بحث رسالت و نقش معلم در توسعه ارزش های اخلاقی و مدنی کافی است که بگوییم که معلم کسی است که زندگی مردم را تغییر می دهد. در چنین توصیفی است که سنگینی و عمق مسیولیت معلم آشکار می شود. گرچه ظاهراً معلم یک کلاس با تعدادی دانش آموز کار می کند و ایشان مخاطب اصلی معلم اند، لیکن هر دانش آموز یا دانشجو، عضو خانواده و شهروند جامعه است و آموخته های خود را مستقیماً به خانواده و جامعه می برد. سرانجام هر معلم باید بداند دنیای امروز از شهروندانش چه می خواهد و چنین شهروندانی را چگونه می توان بار آورد یا تربیت کرد. به این ترتیب روشن می شود که در حوزه فرهنگ عمومی، معلم بیشترین و سنگین ترین مسیولیت ها را به عهده دارد و معلم پس از والدین سرمشق همه جانبه کودکان و نوجوانان است.
نقش و جایگاه مربیان پرورشی درتوسعه فرهنگي واجتماعي
یکی از نوآوری های انقلاب شکوهمند اسلامی و تلاش های پیگیر یاران برجسته امام راحل(ره) همچون شهیدان رجایی و باهنر؛ تشکیل و گسترش نهاد مقدس امور تربیتی درسطح مدارس کل کشور بود.
این نهاد تاثیرگذار همواره در جهت تقویت روحیه دینی و پرورش دانش آموزان بر محورتربیت و اخلاق اسلامی به ایفا نقش پرداخته و منشأ برکات فراوانی بوده است.
مراحل عمل تربيتي
پرورش كاري متفاوت ازتعلیم وتبلیغ است وجنبه پژوهش و تحقیق دارد و درواقع مي توان گفت كه پرورش نتيجه و ثمره تبلیغ و تعلیم مي باشد.
توضیح این که دركارتبليغي، منافع يا مضار چیزی ذکر می شود و اين برای توده مردم اثرگذارتر از تعلیم است. ولي در مراکز علمی تبلیغ کارایی لازم ندارد. چنين مراكزي جای تعلیم بوده ودرحوزه علم قراردارد. در حوزه تعلیم که بالاتر از تبلیغ است؛ ادله و براهین موضوع و ریشه های شناختي آن تثبیت می شوديعني مطلب با هدف رشد انديشه به متعلم یاد داده مي شود
درمرحله بالاتر از تعلیم،تحقیق وپژوهش قرارداردکه یک محقق درکتابخانه می نشیندوبا کتابهای عمیق علمی و علماء و اندیشمندان گذشته و حال أنس مي گيردونظرات وآرامختلف را ارزیابی می کندودرنهايت دست آوردهاي خودرابعنوان كتاب يامقاله به جامعه ارائه مي نمايد.بااين همه اين منبع(کتاب يامقاله)برای جامعه فراگيران مفيدنبوده ولی برای اساتیدمربوطه مفید است.
پرورش، عامل احیای انگیزه در انسان
اما پرورش مستقیمابا انگیزه سروكارکاردارد، نه بااندیشه افراد. یعنی آنچه که دربخش اندیشه مطرح است، آن را به انگیزه تبدیل می کند تا به عمل برسد و يك نوجوان یا جوان رشد کند وارتقاءيابد، وتوانمندبابيايد. تربیت کاری است که درآن مربي با نوآموزان و دانش آموزان و ياسايرمخاطبان داراي تعامل مي باشدتاآنها با انگیزه رشد پیدا کنند. بخش اندیشه، آن هنر را ندارد که انسان را بپروراند. انديشه به انسان آگاهي می بخشد، وممکن است اوراعالم باربياورد.ولي اين امكان وجودداردكه انسان عالم بی عمل ازآب درآید. عالم بی عمل نمي تواندفراترازيك فردآگاه اثربخشي علمی داشته باشد. در حالی که جامعه نیازمند علم صائب و عمل صالح است. اگر کسی قدرت عملی راداشته باشد، ولی فاقد عمل صالح باشد؛چنین کسی نه به حال خود سودمندخواهدبود، نه به حال جامعه.
وقتی جامعه رشد می کند و به ثمر می رسد که انگیزه قوی داشته باشد. محورکارها انگیزه است و نه اندیشه. اندیشه مواد خام را به انگیزه می رساند، آن محور تصمیم گیری اگر بالغ و عاقل باشد؛ مصمم می شود و کاری را انجام می دهد. اندیشه به بخش جزم بر می گردد، انگیزه به بخش عزم. آنجا که سخن از اراده و محبت و نیت و خلوص و مانند آن است، آن را عقل عملی به عهده می گیرد. عهده دارش انگیزه است؛ آنجا که سخن از حس و تجربه و خیال و وهم و استدلال است، آن را اندیشه. جامعه به همان اندازه که به اندیشه و علم محتاج است، به انگیزه و تصمیم و اراده و عمل نیازمند است، بلکه بیشتر.
فرزندان کنونی که آینده سازان مملکت اند بیش از آن مقدار که به اندیشه محتاج اند، به انگیزه نیازمندند و مسئولان امور پرورشی عهده دار پرورش این انگیزه اند. یعنی عزم و اراده و نیت ومحبت اینها را سامان می دهند که اینها در چه مداری رشد بکنند، نسبت به چه امر مرید باشند، نسبت به چه امر مخلص باشند.
اگر کسی اراده اش سست و توخالی باشدوانگيزه قوي نداشته باشد؛ چنین کسی اهل تصمیم نیست. چون صمیم یعنی چیز درون پر. آن دوستی راکه در دوستی اش خللی نیست، می گویند: دوست صمیمی که محبت درون او را پر کرده است.اگر کسی درونش پر باشد، اهل تصمیم است. تصمیم در جامعه حرف اول را می زند؛ جامعه هم به وسیله انسانهائی که قبلاً تحت تربيت وپرورش گرفته اندودرحال حاضرمسئوليت انجام كارهارابدوش گرفته اند،اداره می شود.
کسانی که امروز در مصدر کارقراردارند، چند صباحي پيش ازاين دانش آموزان مدارسی بودندکه درآن مدارس امورات پرورشي و تربيتي با تلاش و کوشش مسئولان محترم پرورشی انجام می گرفت. مسلما اگر آنها خوب تربيت می شدند، امروزمادیگرنبايدشاهدحضوركساني درجامعه باشيم که گرفتار مفاسد اقتصادی بشوند، یا مشکلات زیر میزی و رومیزی و رشوه و عشوه و ازاینگونه آسیب ها و آفت ها گريبان آنان رابگيرد.اگرتبلیغ یک بخش کوچکی از تأثیر را به همراه دارد،واگرتعلیم اثرضعیفی درمخاطب دارد؛آنگاه اساس کار روی پرورش و تربیت است.
مطلب دیگر اينکه چیزی که انگیزه را زیاد می کند، دیدار نوآموز و دانش آموز بامربي است. سهروردی می گوید: اگر کسی مسئول تربیت باشد، وقتی در تربیت موفق است که کارش را با عمل شروع بکند. یعنی رفتار او، گفتار او، نوشتار او، قیام و قعود او، طرز امتحان کردن او، طرز ورودش در کلاس، خروجش از کلاس، نمره دادن او، سؤال کردن او،برخورداوباطبقات گوناگون نوآموزان مربیانه باشد، نه معلمانه. معلم ممكن است در امور تربیتی موفق نباشد؛ زيرا ممکن است مسائلی را به شاگرد یاد بدهد، اما توان آن را ندارد که شاگرد را بپروراند. بنابراين لازم و ضروري است معلمان ومربيان گامي فراترازتعليم برداشته و ضمن ارائه مطالب درسي وآموزشي،درپرورش وتربيت متعلمان كوشا باشند و اگرچنين باشدآنگاه مي توان گفت كه «آموزش پرورش» در رسيدن به اهداف خويش موفق بوده است.
ارتباط مربي باخانواده متربي حائزاهميت فراواني است فلسفه وجودي انجمن اوليا ومربيان، برای همین جهت است که بين مدرسه وخانه تعامل باشد. گزارش صحیح از مدرسه به منزل وگزارش جامع از منزل به مدرسه برسد. گاهی ممکن است کودکی در منزل پرورش صحیح داشته باشد، ولی در فضای مدرسه این چنین نباشدویاکودکی در مدرسه منظم باشد، در منزل آشوبگر باشد، يعني دو شخصیتی باشد. ارتباط صميمي بين دونهادخانه ومدرسه به ساخت شخصيت سالم دركودكان كمك شاياني خواهدكرد.
مطلب دیگر آنکه برای اینکه در فضای آموزش و پرورش، تربیت کامیاب تر و موثرتر باشد، بررسی متون درسی است. معنای پرورش دینی این نیست که ما در کنار درس های فیزیک، شیمی، ریاضی؛ یک امور تربیتی داشته باشیم در کلاس یا در یک کتاب جداگانه؛ یا در همان کتاب چند صفحه مسائل تربیتی داشته باشیم! این تقریبا سکولار فکر کردن وتعلیم را از تربیت جدا کردن است. وقتی تعلیم موثر است و تربیت سودمند است که این تعلیم صبغه تربیتی داشته باشد. یعنی فضاي آموزشي وپرورشي ما ومحتواي متون درسي دررشته هاي مختلف رنگ وبوي ديني داشته باشد.
با اين همه مربي پرورشي نقش محوري را در برنامه هاي تربيتي مدارس و مراكزآموزشي برعهده دارد و دخيل بودن عوامل ديگردرامرپرورش ازسنگيني مسئوليت وي ذره اي نمي كاهد. نتيجه اينكه مربي تربيتي ضمن برخورداري ازآخرين اطلاعات علمي درحيطه كاري خويش وباهمكاري سايرمعلمان ونهادخانواده مي توانددرتربيت انسانهاي ارزشمندودرمعماري يك جامعه سالم نقش محوري خودرا ايفانمايد.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: علی میرزایی پور