یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403

 



موضوع: توسعه فرهنگی

توسعه فرهنگی 10 سال 7 ماه ago #35717

توسعه در لغت به معناي" رشد و بالندگي " است امر توسعه به مفهوم تلاش براي بهبود وضعيت زندگي همواره دغدغه بشر در طول تاريخ بوده و خواهد بود اين مفهوم هم در معناي فردي آن كاربرد دارد و هم در معناي وسيع ترِ آن درسطوح اجتماعات ملي و هم در مناسبات جهاني.
فرهنگ يكي از عوامل اصلي در فرايند توسعه مي باشد زيرا فرهنگ برتمامي جنبه هاي زندگي انسان احاطه.

تعريف توسعه

توسعه درفرهنگ دهخدا بمعني فراخ، فراخ كردن و وسعت آمده است كه بصورت توسعه دادن، توسعه پيدا كردن و توسعه يافتن استعمال مي شود.
معادل انگليسي واژه توسعه (De-velop) به معني خروج از لفاف (envelope) است. " توسعه" در لغت به معناي رشد تدريجي در جهت پيشرفته ترشدن، قدرتمندترشدن وحتي بزرگ ترشدن است.

برخي تعاريف اصطلاحي درباره توسعه عبارتند از:
1. توسعه، تغيير هدف دار براي حصول به هدفي خاص است. جامعه به مثابه فرد، مراحل گوناگوني از رشد وتكامل را طي مي كند تا به حد مشخصي از بلوغ فيزيكي و فكري برسد.
2. توسعه، عبارت است از يك تحول تاريخي در جميع جنبه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي جامعه.
3. توسعه، يك روند خلاّق و نوآور در جهت ايجاد تغييرات زيربنايي در سيستم اجتماعي است.
4. توسعه جرياني چند بعدي است كه مستلزم تغييرات اساسي در ساخت اجتماعي، طرز تلقّي، باورهاي عامه مردم و نهادهاي ملّي و نيز تسريع رشد اقتصادي، كاهش نابرابري ها و ريشه كن كردن فقر مطلق است.
5. توسعه، عبارت است از حركت يك سيستم يك دست اجتماعي به سمت جلو و به عبارت ديگر، نه تنها روش توليد، توزيع محصولات و حجم توليد مورد نظر است، بلكه تغييرات در سطح زندگي ، نهادهاي جامعه ... و سياست ها نيز مورد توجه مي باشد.

تفاوت بين مفاهيم رشد و توسعه:

مقصود از رشد صرف افزايش توليد مي باشد و بنابراين يك مفهوم كمي است، اگر در دوره اي معين توليد در جامعه اي نسبت به دوره قبل افزايش يابد مي گوييم رشد صورت گرفته است اين افزايش مي تواند ناشي از افزايش سطح زير كشت، تاسيس كارخانجات جديد، گسترش و وسعت بخشيدن به مراكز توليد فعلي و ... باشد .
اما مفهوم توسعه دلالت بر ظهور پديده ديگري در كنار افزايش توليد دارد و آن را مي توان يك مفهوم كيفي دانست هر گاه جامعه اي با بكارگيري روشهاي بهتر و تكنولوژي مناسبتر ظرفيت توليدي خويش را افزايش داده و بدين ترتيب از امكانات و منابع خويش به طريق بهتري استفاده نمايد مي گوييم در مسير توسعه و پيشرفت گام بر مي دارد.


توسعه از نظربرخي انديشمندان

توسعه به مفهوم علمي آن عبارت است از مرگ تدريجي نظام كهن و تولد و رشد تدريجي نظام تازه از زندگي، كه اين نظام جديد خود مرحله و شرايط تاريخي تازه اي براي جامعه خواهد بود .
در توسعه هدف بهبود شرايط موجود و حركت در مسير مطلوب جهت رفاه مي باشد. توسعه كوششي است براي ايجاد تعادلي تحقق نيافته يا راه حلي است در جهت رفع فشارها و مشكلاتي كه پيوسته بين بخش هاي مختلف زندگي اجتماعي و انساني وجود دارد.
تعریف بروگل فيلد از توسعه
توسعه را بايد بر حسب پيشرفت به سوي اهداف رفاهي نظير كاهش فقر، بيكاري و نابرابري تعريف نمود.
مرحوم دكتر عظيمي توسعه را به معناي بازسازي جامعه بر اساس انديشه ها و بصيرت هاي تازه تعريف مي نمايد.
مفهوم توسعه در نظر شريعتي، عبارت است از تعيين يك هدف فرضي و كوشش براي راندن فرد و جامعه به طرف آن هدف آتي.
از تعاريف مزبور درباره توسعه چند چيز روشن شد:
نخست اين كه توسعه داراي عواملي است كه مهم ترين اين عوامل عبارت است از : رشد علمي، فرهنگي و سياسي از راه ريشه كني جهل و بيسوادي، فقرزدايي و توليد ثروت، پيشرفت صنعتي و ابزار توليد، كوشش مولّد و مفيد، همكاري و تعاون و مشاركت عمومي و مانند آن .
دوم اينكه توسعه داراي ابعاد گوناگوني است كه مي توان آنها را در چهار دسته كلي تقسيم بندي كرد: توسعه اقتصادي، توسعه سياسي، توسعه فرهنگي و توسعه اجتماعي.
سوم اين كه درغرب، توسعه اقتصادي، محور و شاخص توسعه يافتگي به حساب مي آيد؛ چرا كه از نظر اقتصاددانان غربي، تاءمين رفاه زندگي و برآوردن نيازهاي مادي بشر هدف اساسي توسعه است

تعريف و تعبير توسعه از منظرجهان بيني اسلامي

در صورتيکه اين سوال را طرح كرده باشيم كه تعريف اسلام از توسعه چيست؟ آيا توسعه مورد نظر اسلام نيز همان چيزي است كه در اين تعاريف آمده است ؟
پاسخ اين است كه جهان بينيِ خدامحور اسلام، انسان را موجودي دو بعدي دانسته و براي هر دو بعد جسمي و روحي او برنامه دارد و زندگي را نيز فراگير دانسته و محدود به روحي انسان و هدايت و رستگاري همه جانبه او دانسته است از اين رو، به نظر مي رسد كه تعريف زير از جامعيت لازم برخوردار بوده و مورد تاءييد اسلام باشد:
با توجه به تعريف عام توسعه، " توسعه اقتصادي نيز به وضعيتي اطلاق مي شود كه در آن انسان به گونه اي تربيت شود كه با تسلط برتكنولوژي مدرن و استفاده بهينه از منابع، توان برنامه ريزي جامع، جهت تامين رفاه جامعه را داشته و زمينه مناسب براي نيل به كمالات انساني براي همگان فراهم باشد.


ويژگي هاي توسعه مورد نظر اسلام، مد نظر قرار گرفته است؛ زيرا:
1. توسعه، فراهم كننده زمينه شكوفايي استعدادهاي همه افراد جامعه مي باشد و روشن است كه چنين زمينه اي بدون برقراري عدالت اجتماعي و ايجاد فرصت هاي برابر به وجود نمي آيد؛
2. در اين فرايند، تامين خواسته هاي مادي و معنوي (جسمي و روحي) انسان و رشد و تعالي فرد و جامعه در كنار هم و تواءمان مطرح است؛
3. توسعه، فرايندي جهت دار است و هدف نهايي از آن، رساندن انسان به كمال نهايي شايسته مقام اوست

اهداف توسعه
توسعه، علاوه بر بهبود وضع درآمدها و توليد، آشكارا متضمن تغييرات بنيادي در ساختارهاي نهادي، اجتماعي، اداری مديريتي و نيز طرز تلقي عامه و در بيشتر موارد حتي آداب و رسوم و اعتقادات (فرهنگ) است.
مفهوم توسعه (Cultural development) در اوايل دهه 1980 به بعد از طرف يونسكو بعنوان فرهنگي يك سازمان فرهنگي در مباحث توسعه مطرح شده و از مفاهيمي است كه نسبت به ساير بخشهاي توسعه چون توسعه اقتصادي، توسعه اجتماعي و توسعه سياسي از ابعاد و بار ارزشي بيشتري برخوردار است و تاكيد بيشتري بر نيازهاي غير مادي جامعه دارد .بنابراين فرآيندي است كه در طي آن با ايجاد تغييراتي در حوزه هاي ادراكي شناختي و گرايشي انسان ها، قابليتها و باورها شخصيت ويژه اي را در آنها بوجود مي آورد كه حاصل اين باورها و قابليت ها، رفتارها و كنش هاي خاصي است كه مناسب توسعه مي باشد .به عبارتي حاصل فرآيند توسعه فرهنگي كنار گذاشتن خرده فرهنگ هاي نامناسب توسعه اي است .

فرهنگ، ابزار و غايت توسعه

نظريه پردازان و برنامه ريزان توسعه در سطح جهان به اين نتيجه رسيدند كه شاخص هاي مادي پيشرفت به هيچ روي امكان ارزيابي درجه آسايش و شكوفايي انسان ها را نمي دهد و بايد علاوه بر آنها معيارهاي ديگري ابداع كرد، معيارهايي همچون مفهوم توسعه انساني كه ملاحظه هاي ديگري را به مانند ارزش هاي والاي انساني و اهدافي كه در جوششي اجتماعي و فرهنگي به زندگي انسان ها معنا بخشد، پيش مي كشد. پرداختن به اين موضوع نياز به نگاهي ژرف تر و تأملي افزون تر دارد.
بنابراین گرچه فرهنگ كاركردي ابزاري در توسعه دارد اما كار كردش به همين جا ختم نمي شود. افزون بر اين فرهنگ الهام بخش هدف هايي است كه به زندگي مان معنا مي بخشد. اين ماهيت دوگانه فرهنگ نه تنها موجب رشد اقتصادي مي شود بلكه به هدف هاي ديگري همچون حفظ انسجام اجتماعي در عين تكثر فرهنگي و ارتقاي ارزش هاي انساني و معنوي بدون قرباني كردن بخشي از ارزش ها و ظرفيت هاي انساني و تقويت نهادهاي جامعه مدني ياري مي رساند.



فرهنگ توسعه و توسعه فرهنگي

فرهنگ عنصري است كه شامل همه كنش ها و واكنش هاي فرد و محيط پيرامون او با بعد زيرين زندگي گروه هاي اجتماعي مي شود، يعني مجموعه روش ها و شرايط زيست يك جامعه بر اساس بنياد مشتركي از سنتها و دانش و نيز اشكال مختلف بيان جايگاه فرد در درون جامعه، به هم پيوند خورده است و تنها با دخالت عوامل فرهنگي در راه حل هاي انتخاب شده براي توسعه مي توان به طور كامل نيازها و خواست هاي گروه هاي اجتماعي و ملت ها را بر آورده ساخت .شاكله ي اصلي تمام فعاليت هاي نظام يك كشور از ماهيت فرهنگي آن، هويت و رنگ مي گيرد. به عبارتي حفظ يك نظام گرچه به ظاهر، بستگي به پويايي و استقلال فعاليت هاي سياسي و اقتصادي دارد، ليكن نحوه ي فعاليت در اقتصاد و يا سياست گذاري در بخش هاي ديگر متاثر از فرهنگ آن نظام اجتماعي است. توسعه فرهنگي يعني ارتقاء و اعتلاي زندگي فرهنگي در جامعه، يعني دستيابي به ارزش هاي متعالي فرهنگي.
همه فرهنگ مي خواهند و فرهنگ به همگان تعلق دارد.
منظور از توسعه فرهنگي دگرگوني اي است كه از طريق تراكم برگشت ناپذير عناصر فرهنگي (تمدن) در يك جامعه معين صورت مي گيرد و بر اثر آن، جامعه كنترل مؤثرتري را بر محيط طبيعي و اجتماعي اعمال مي كند. در اين تراكم برگشت ناپذير، معارف، فنون، دانش، تكنيك به عناصري كه از پيش وجود داشته و از آن مشتق شده است، افزوده مي شود .

برخي از ويژگي هاي كلي فرهنگ و نظام هاي فرهنگي

فرهنگ، مجموعه كاملي از ويژگي هاي روحي، مادي، فكري و عاطفي است كه مشخصه يك جامعه و يا گروه اجتماعي است و نه تنها شامل هنرها بلكه شامل اشكال زندگي، حقوق اساسي انساني، نظامهاي ارزشي، سنت ها و اعتقادها نيز مي شود، به عبارت ديگر فرهنگ را بايد در مفهوم گسترده، به منزله بافتي پيچيده و با روابطي متقابل در نظر گرفت كه مجموعه اي از سنتها و دانشها و نيز شكلهاي متفاوت بيان و تحقق فرد در بطن جامعه استوار است. در شرايط امروزي، فرهنگ به عنوان عنصر ضروري جامعه به شمار آمده، در رابطه كلي با توسعه، نيروي دروني جامعه محسوب مي شود.

ويژگي هاي نظام هاي فرهنگي:

1. هر نظام فرهنگي داراي ذخيره اطلاعاتي قابل ملاحظه اي است. در مورد شرايط زيستي و طبيعي محيطي كه جامعه بايد با آن سازگاري يابد مانند: داشتن اطلاعات دربارة گياهان و جانوران، وضع زمين و خاك، منابع معدني، منابع آب، شرايط اقليمي، انواع مواد قابل استفاده در مجموعه اي از امورات مربوط به حيات اجتماعي و فردي.
2. هر نظام فرهنگي داراي اطلاعاتي است دربارة محيط اجتماعي پيرامون خود يعني دربارة جوامع ديگري كه با گروه تماس دارد.
3. هر نظام فرهنگي داراي اطلاعاتي است دربارة خود جامعه منشأ آن مر دم آن، قهرمانان و تاريخ آن جامعه.
4. تمام نظام هاي فرهنگي به نحوي از انحاء و البته به طور غيرمستقيم (به يك مسئله فلسفي) اساسي توجه دارد. مانند: مسئله جوهر واقعيت يا رابطه بين حقيقت و واقعيت، مسئله آفرينش و مواردي در اين خصوص.
5. هر نظام فرهنگي تا حدودي از امكانات خاصي برخوردار است كه آنها را مي توان اطلاعات (مشكل گشا) ناميد. يعني افكار و معلوماتي كه مردم براي حل مسائل روزمره از آنها استفاده مي كنند . اين معلومان و دانش ها مي توانند از نحوه تغذيه كردن گرفته تا دست و پنجه نرم كردن، تا كشمكش هاي سياسي، فرهنگي و مناسبات بين گروهي متغير باشد.
6. هر نظام فرهنگي حاوي اطلاعاتي است كه افراد را قادر مي سازد در مورد آنچه خوب است، يا درست يا زيبا و به داوري بنشيند.
7. تمام فرهنگ ها، اطلاعاتي منحصراً براي ارضاي نيازهاي پرجوش و خروش فرهنگي مردم آفريده اند . نيازهايي همچون تمايل به تبيين هنري يا انجام مراسم آييني و مناسك ديني و اموراتي مانند آنها.

ويژگي هاي فرهنگ ازنظر هرسكويتس

الف: فرهنگ، عام ولي خاص است؛ فرهنگ به عنوان اينكه يك دانش بشري است و در تمام اجتماعات انساني وجود دارد عام است.
ب: فرهنگ، متغيير ولي ثابت است؛ تمام پديده هاي اجتماعي بنا بر مقتضيات زمان در حال تغيير و تحول است و ثبات به مفهوم فيزيكي كلمه، در هيچ يك از جنبه هاي فرهنگي يافت نمي شود، از لباس و پوشاك و شيوه همسرگزني تا امور اقتصادي و آموزش و پرورش همواره در معرض تغيير و دگرگوني قرار دارند.
ج: فرهنگ، اجباري ولي اختياري است؛ فرهنگ تمام جنبه هاي زندگي اسنان را در برمي گيرد و انسان از آغاز تولد از طريق نهاد خانواده، جامعه و نهادهاي اجتماعي ارزش ها و هنجارهاي آن را مي آموزد و بدين و با جامعه همنوا و سازگار مي شود

نظريه نيل اسملسر (نوسازيModernization)

اسملسر روند نوسازي و توسعة اجتماعي و فرهنگي را روندي يگانه و ساده نمي شناسد بلكه توسعه را داراي ابعاد مختلفي مي داند كه عمده ترين آنها عبارتند از:
1. در زمينه تكنولوژي: بكارگيري دانش علمي و تخصصي جاي شيوه هاي ساده و قديمي را مي گيرد.
2. در زمينه كشاورزي: توليد محصولات براي تجارت جاري زراعت در حد معيشت را مي گيرد.
3. در زمينه صنعت: انتقال از بكارگيري نيروي انساني و حيواني به نيروي مكانيكي و الكترونيكي صورت مي پذيرد.
4. در زمينه تركيبات اكولوژيك زيست محيطي: توسعه شهرها و اجتماعات مدني به جاي روستاها و مزارع رخ
مي دهد.
به عقيدة اسملسر يك جامعة توسعه نيافته بايد دو تحول زير را براي رسيدن به توسعه از سر بگذراند:
الف: تمايزات ساختي انجام شده در آن جامعه با تخصصي شدن و استقلال واحدهاي اجتماعي همراه است در يك روستا واحد توليد و مصرف وجود دارد يعني خانواده هم خود توليد مي كنند و هم مصرف كننده هستند اما در تمايز با شهر فعاليت هاي توليدي تقسيم شده بر فعاليتهاي اقتصادي، بانكها،
ب: يك جريان هماهنگي كاركردي ميان عناصر ساختي پديد مي آيد كه به موجب آن تمام اين ساخت هاي متمايز شده براساس شالوده جديدي با هم متحد مي شوند. مثلاً تمايزات ساختي كه در آمريكا رخ داده علتش اين است كه هماهنگي بين ساخت ها بوجود آمده است و به صورت كامل انجام مي شود و با يكديگر متحد هستند و اين اتحاد هماهنگي را بيشتر نموده است.
برخي ديگر از ويژگي هاي نظرية نوسازي اسملسر
1. بروز تغيير در روابط و نهادهاي اجتماعي
2. رواج سيستم اخذ رأي، احزاب سياسي و نمايندگي به عنوان جايگزين نظام هاي اقتدار قبيله اي و دهكده اي گسترش فرآيند تفكيك ساختاري و تقسيم اجتماعي براساس تخصص گرايي در نهادها و فعاليت هاي افراد مثل: باشگاه افسران

نظريه اشاعه نوآوري اورت راجرز Evert Rojers
از نظر راجرز نوسازي جامعه يك روند چند جانبه است.
تعريف نوسازي: نوسازي روندي است كه طي آن شيوه زندگي سنتي افراد به شيوة متحول و پيشرفته اي از فناوري تغيير مي يابد.
راجرز توسعه را نوعي از تغييرات اجتماعي مي داند كه طي آن عقايد نوين در نظام اجتماعي ايجاد م يشود تا از طريق بكارگيري روشهاي جديد توليد، اصلاح و بهسازي سازمانهاي اجتماعي، و افزايش سطح زندگي و درآمدسرانه توسعه همه جانبه ايجاد مي شود (نظريه مبتني بر رشد اقتصادي)
عمده ترين موانع نوسازي و توسعه از شيوة زندگي و فرهنگ روستائيان نشأت مي گيرد و عناصر هم چون انگيزه ها، طرز تلقي ها، ارش ها در قالب خرد ه فرهنگ دهقاني مانع نوآوري و پذيرش تغييرات در جوامع روستايي و سنتي مي شود.
برخي از اين عناصر عبارتند از:
تقديرگرايي
فقدان نوآوري
عدم اعتماد متقابل در روابط شخصي
پايين بودن سطح آرزوها و تمايلات
عدم توانايي چشم پوشي از منافع آني به خاطر منافع آتي
عدم توجه و اهميت به عنصر زمان
خانواده گرايي
محلي گرايي
فقدان همدلي
از نظر راجرز استفاده و يا نهادينه شدن وسايل ارتباط جمعي مي تواند در ايجاد زمينه هاي پذيرش نوآوري هاي منجر به رشد و توسعه اقتصادي، اجتماعي مؤثر

. تعريف توسعه فرهنگي

توسعه فرهنگي فرآيندي است كه طي آن با ايجاد تغييراتي در حوزه هاي ادراكي، شناختي، ارزشي ها و گرايش ها، قابليت ها و باورهاي انسان ها؛ شخصيت ويژه اي را در آنها بوجود مي آورد كه حاصل اين باورها و قابليت ها، رفتارها و كن شهاي خاصي است كه مناسب توسعه است.

. تبيين فرآيند ورود شاخص هاي فرهنگي در برنامه هاي توسعه بعد از دهة 1960 ميلادي

الف: تا اوايل دهة 60 ميلادي توسعه فرآيندي صرفاً اقتصادي و تكنولوژيك به شمار مي امد كه در افزايش سرانه محصول ناخالص ملي و به صورت ايجاد فرصت هاي شغلي و ساير امكانات اقتصادي ضروري براي توزيع وسيع تر منابع اقتصادي و اجتماعي حاصله تبلور مي يافت.
ب: تحليل گران اقتصادي به اين نتيجه رسيدند كه توسعه را نبايد به رشد اقتصادي كه خود براساس:
الگوي انباشتگي سرمايه گذاري رشد تفسير مي شود، محدود كرد آگاهي از اين واقعيت همراه با مسأله حفظ تنوع فرهنگي در برابر اثرات همگون ساز مدرنيزاسيون و توسعه مبتني بر ملاحظات صرفاً اقتصادي، توجه به جنب ههاي فرهنگي در توسعه را مطرح ساخت.
اثرات همگون ساز مدرنيراسيون: توانايي انسان مهارت، ابتكار، خلاقيت، سازگاري و انعطاف پذيري؛ تفكر مهارت قدرت برنامه ريزي
ج: طي دهه هاي 80 و 90 مفاهيمي جديد از فرهنگ و توسعه مطرح شد كه در آنها توسعه فقط سنجش مادي درآمد، بيكاري و نابرابري نيست. بلكه فرآيندي چند بعدي است كه تغييرات عمده در ساختارهاي اجتماعي، گرايش هاي مردم و نهادهاي ملي، تسريع رشد اقتصادي، كاهش نابرابري و محو فقر را در پي دارد. در فرآيند توسعة فرهنگي مردم مطرح اند و نه آمارهاي اقتصادي.
د: هر چند فرهنگ و توسعه امروزه دو عنصر جدايي ناپذيرند و رسانه ها به طور مرتب به آنها مي پردازند و دولت ها نيز بر ارتباط آن دو تأكيد مي ورزند هم چنين بيانيه ها و اعلاميه هاي متعددي در تأكيد بر نقش فرهنگ و توسعه صادر شده است.

. فرآيند طرح و پذيرش بعد فرهنگي توسعه در كنفرانس هاي بي نالمللي مربوط به توسعه

1. كنفرانس بين الدول بين دولتهاي خاص مثل كشورهاي عضو اُپك
2. كنفرانس بين الدول كشورهاي اروپايي در زمينة سياست هاي فرهنگي 19 تا 28 ژوئن 1972 هلسينكي فنلاند
3. كنفرانس جوجاكارتا دربارة فرهنگ و توسعه فرهنگي دسامبر 1973
4. كنفرانس بررسي سياست هاي فرهنگي كشورهاي آمريكاي لاتين و حوزة كارائيب در كشور بوگوتا Bogota 1978
5. كنفرانس بين الدول سياست هاي فرهنگي كشورهاي آفريقايي در شهر آكرا (پايتخت غنا) اكتبر و نوامبر1975
6. كنفرانس وزراي كشورهاي عربي در بغداد نوامبر 1981
7. كنفرانس جهاني سياست هاي فرهنگي مكزيكوسيتي (26 ژوئيه 1982)

. دهة جهاني توسعه فرهنگي

دهه جهاني توسعه فرهنگي در قعطنامه شماره 27 كنفرانس جهاني سياست هاي فرهنگي مكزيكوسيتي به كنفرانس عمومي يونسكو توصيه شده بود كه اعلام دهة جهاني توسعه فرهنگي را به مجامع عمومي سازمان ملل متحد پيشنهاد كند و علاوه بر اين از مجمع عمومي سازمان ملل نيز خواسته شده بود كه امكان افزودن برنامه عملي را به اهداف سومين دهه توسعه مدنظر قرار دهند.
برخي از اين اهداف و برنامه ها عبارتند بودند از: ريشه كن ساختن بيسوادي، تأمين مشاركت مردم در توسعه، توجه به بعد فرهنگي توسعه و تأكيد و تقويت هويت (فرهنگي، تاريخي، ديني، مذهبي و ملي) ملت ها. اين قطعنامه كه در چارچوب سومين برنامه ميان مدت يونسكو 1989-1984 قرار داشت حاوي ديدگاههايي بود. مجمع عمومي سازمان ملل در چهل و يكمين اجلاس خود در دسامبر 1987 قطعنامه شماره 187/4 تصويب كرد. با اعلام دهه 1997- 1988 به عنوان دهه جهاني توسعه فرهنگي دستور كار آن را نيز مشخص كرد.
براساس اين مصوبه از سازمانهاي مختلف وابسته به سازمان ملل متحد خواسته شده بود تا در جهت تحقق
اهداف چهارگانه دهه كوشش كنند. اين اهداف عبارتند از:
1. توجه به ابعاد فرهنگي توسعه
2. حذف و تقويت هوي تهاي فرهنگي
3. گسترش مشاركت در حيات فرهنگي
4. ترويج همكاريهاي بي نالمللي فرهنگي

. تعريف و تبيين توسعه از نظر كنفرانس جهاني سياست هاي فرهنگي مكزيكوسيتي

از نظر اين كنفرانس توسعه يك فرآيند پيچيده، جامع، و چند بعدي است كه به جز رشد صرف اقتصادي كليه ابعاد زندگي و نيروهاي يك اجتماع را شامل مي شود. اجتماعي كه عناصر و اعضاي آن فراخوانده مي شوند تا رهاوردي در اين فرآيند داشته و مي توانند انتظار داشته باشند كه در منافع آن سهيم باشند.




. منظور از بعد فرهنگي توسعه چيست؟

بر اين اساس بعد فرهنگي توسعه شامل كليه عنا صر رواني اجتماعي است كه همانند عوامل علمي، فني و اقتصادي به بهبود زندگي مادي و فكري جوامع بدون ايجاد تغييرات خشن در طريق زندگي يا حالت هاي تفكر منتهي شده و در عين حال در موفقيت فني طر ح ها يا برنامه هاي توسعه نقش دارد.

. جايگاه فرهنگ در برنامه هاي توسعه

از نظر يونسكو فرهنگ كليت تمامي از ويژگي هاي معنوي غيرمادي، مادي، فكري و احساسي است كه يك گروه اجتماعي را معرفي مي كند. فرهنگ نه تنها هنر و ادبيات را دربرم يگيرد، بلكه شامل آيين هاي زندگي، حقوق اساسي نوع بشر، نظام هاي ارزشي، سنت ها و باورهاست.
بررسي بعد فرهنگي به تنهايي فرهنگ را به نقشي ثانويه تقليل مي كند. بعد فرهنگي شبيه ديگر عواملي كه روي هم اجزاء توسعه را تشكيل مي دهند نيست بلكه عامل اساسي است كه مرجع اصلي ارزيابي ساير عوامل است. يعني توسعه اي كه نتواند حيات فرهنگي تشخيص دهد و از آن بهره مند شود يا از شيوه هاي زندگي، نظام هاي ارزشي، سنت ها و باورها و دانش و مهارتها صرفنظر كند، موفق نخواهد بود.

جايگاه فرهنگ در برنامه هاي توسعه

از نظر يونسكو فرهنگ كليت تمامي از ويژگيهاي معنوي غيرمادي، مادي، فكري و احساسي است كه يك
گروه اجتماعي را معرفي مي كند فرهنگ نه تنها هنر و ادبيات را دربرم يگيرد، بلكه شامل آيين هاي زندگي،حقوق اساسي نوع بشر، نظام های ارزشي، سنت ها و باورهاست.
حوزه اين تعريف است كه چارچوبي براي مفهوم بعد فرهنگي توسعه فراهم مي نمايد. بررسي بعد فرهنگي به تنهايي فرهنگ را به نقشي ثانويه تقليل مي كند. بعد فرهنگي شبيه ديگر عواملي كه روي هم اجزاء توسعه را تشكيل مي دهند نيست بلكه عامل اساسي است كه مرجع اصلي ارزيابي ساير عوامل است. يعني توسعه اي كه نتواند حيات فرهنگي تشخيص دهد و از آن بهره مند شود يا از شيوه هاي زندگي، نظام هاي ارزشي، سنت ها و باورها و دانش و مهار تها صرفنظر كند، موفق نخواهد بود.
توسعه اي كه از مشاركت بعد فرهنگي بهره مند است رهيافتي به سوي توسعه خلق مي كند كه نه تنها توسعه واقعي در حوزه هاي اصيل مثل آموزش و پرورش، ارتباطات، علم و تكنولوژي، كشاورزي، مسكن، بهداشت در بردارد، بلكه نيروهاي خلاق مردم را براي يافتن راه حل هاي عملي مشكلات بكار مي گيرد. در واقع توسعه جزيي از فرهنگ است و نه بالعكس در واقع چون فرهنگ مردم كليت و چارچوب زندگي آنان را نشان مي دهد در تمامي پاس خهاي ممكن كه مردم م يتوانند به تقاضاهاي محيط زندگي شان بدهند، مشاركت مي كند.

فرهنگ به عنوان سد راه مانع يا راهگشاي برنام ههاي توسعه

فرهنگ بيان كننده و تأييدكننده هويت ها و تفاوت هاست و در نتيجه عاملي است پويا كه در عين حال مي تواند به منزله سدي مهم به تعارض و اختلاف منجر شود و اين اختلاف و تعارض نتيجه پديدار شدن الگوهاي فرهنگي متفاوت ناشي از اجراي طر حهاي توسعه اي است كه براساس تحليل دقيق توانايي هاي بالقوه دروني تدوين نشده باشد.
فرهنگ مي تواند (مسئله مرگ يا زندگي) صعود يا سقوط ملي، پيشرفت يا واپس گرايي اجتماعي باشد .
وابستگي فرهنگي بيشتر از وابستگي اقتصادي از خودبيگانگي را به دنبال دارد بنابراين مطالبه حقوق فرهنگي در سطح مادي همان مطالبه حق حاكميت بر ثروت هاي طبيعي است فرهنگ بايد گذشته گرا و آينده نگر باشد، زيرا در وهله اول به ميراث مربوط مي شود، ميراثي كه بايد تداوم يابد توسعه پيدا كند و در برابر نفوذ بيگانگان حفظ شود.
فرهنگ برآيند كنش متقابل فرد با محيط پيرامون او و نشانه اي از نظام هاي بازنمايي، اسطوره ها و باورهايي است كه احترام به آنها اساسي و ضروري به نظر م يرسد.
هر چند نظم فرهنگي اغلب با سدهاي مهمي روبرو مي شود و كتمان اين واقعيت كار بيهوده است ولي اين
موانع نمي توانند و نبايد غيرقابل حل به نظر رسند مسايل بسيار پيچيده كشورهاي در حال توسعه نظير جمعيت و وضع زنان را م يتوان بدون درگيري و تعارض مستقيم با تابوهاي فرهنگي حل كرد.
با توجه به پويايي فرهنگ و از طريق برقراري ديالوگ و اطلاع رساني دوسويه و رعايت حساسيت هاي توان
براي كليه مشكلات ناشي از بنيانهاي فرهنگي و اجتماعي راه حل هايي ارائه كرد بديهي است كه بندرت
مي توان در كوتاه مدت به اين راه حل دست يافت. ليكن با داشتن برنامه هاي راهبردي توسعه فرهنگي و
دورانديشي، تداوم و موفقيت طرح ها را تضمين كرد. شتابزدگي هميشه منشأ اختلاف ها و درگيري ها و در نتيجه موجب شكست طرح ها مي شود. بنابراين فرهنگ قلمرو يا امتياز انحصاري صاحبان ذوق و فضل و دانش نيست.
علاوه بر اين فرهنگ امري فراتر از مجموعه سنت هاست. تنها زماني معنا پيدا مي كنند كه از آنها تخطئي و عدول شود. سنت ها و فرهنگ ها را تغذيه مي كنندو انعطاف پذيري و نفوذپذيري كافي را براي سازگاري با بسيج ضروري منابع انساني دارد، شالوده غناي نيروي انساني را بايد در فرهنگ جست اين امر اهميت بسيار زيادي دارد. برنامه هاي توسعه اي كه تا مدت هاي مديد اين امر بديهي ناديده گرفته بودند، متكي بر اسطوره هايي هستند كه موانع عمده پيشرفت محسوب م يشدند.


رهيافت هاي افقي و عمودي موصوف به توسعه فرهنگي

سياست هاي فرهنگي عمودي بخش هاي خاصي از فرهنگ را مورد توجه و حمايت قرار مي دهد تا توسعه يابند و بعضي حوزه هاي ديگر ار محدود كرده و مانع مي شوند. در واقع رويكرد تجهيزي و مداخله گرانه است . از جمله عواملي كه در انتخاب اين رهيافت مؤثر است، مي توان به حاكميت يك ايدئولوژي خاصي يا بسته، كمبود منابع براي سرمايه گذاري در تمامي حوز هها و يا اقتضاي شرايط زماني و مكاني اشاره كرد.
اما در سياست هاي فرهنگي افقي تمامي حوزه ها مورد توجه قرار مي گيرد به اين ترتيب اكثر حوزه هاي
فرهنگي يا حوزه هاي مرتبط زمينه حق رشد و توسعه دارند. اين رويكرد مبتني بر تنوع گرايي و بسط
خلاقيت هاي فرهنگي است. اين رويكرد آزادمنشانه و حتي تا حدودي دست و دلي باز آن است و در مواردي زياد محدوديتي براي هيچ يك از حوزه ها قائل نمي گردد يا از همه حمايت مساوي مي كند. اصلاً هيچ گونه حمايت مستقيمي نم ينمايد.
در اين رويكرد، غيرمداخله جويانه نيست، دولت نقش ويژه اي بازي مي كند، بلكه اين خود فضاي فرهنگي
كشور و يا به تعبيري بارز است كه بقاء در توسعه يا از دور خارج شدن حوزه اي را تعيين مي كند . البته
رويكرد تلفيقي هم وجود دارد كه اگر دولت ها پايبند اين رويكرد مي باشند.
زندگي فرهنگي مستلزم آزادي پرس وجو، انتقاد، نوآوري، بيان و ارتباط است و اگر ما مي خواهيم وظيفة
دولت را آن قدر گسترش دهيم كه توسعة فرهنگي را نيز دربرگيرد براي آن نيست كه خودانگيختگي فرهنگ را مقهور نيازهاي دولت سازيم بلكه برعكس براي اين است كه وسايل عظيم و قدرت در همه جا حاضر دولت را در خدمت توسعه فرهنگي و گسترد هترين شركت مردم در دستاوردهاي آن قرار دهيم.

جايگاه سياست هاي فرهنگي در كشورهاي در حال توسعه و توسعه يافته

در پيشبرد سياست فرهنگي شرايط و موقعيت اقتصادي، اجتماعي كشورها بسيار تعيين كننده و داراي نقش اصلي است. كشورهاي توسعه يافته با توجه به امكانات و توان خود بهتر از كشورهاي در حال توسعه يا توسعه نيافته مي توانند سياست فرهنگي خود را به پيش ببرند. در بسياري از اين كشورها (كشورهاي توسعه يافته) افزايش سطح زندگي، همگاني شدن آموزش، ظهور وسايل بزرگ ارتباطي، افزايش زمان فراغت، بهبود شرايط اجتماعي و ... امكانات بي سابقة اي براي ارتقاي فرهنگي در اختيار بيشتر مردم قرار دادند . از سوي ديگر پيشرفت هاي تكنولوژي، وسايلي را براي پاسخگويي به نيازهايي كه بوجود آورده است عرضه مي كند. براي مثال: فنون چاپ و تكثير، طمع و نشر وسيع كتاب هاي ارزان قيمت را ممكن ساخته اند شيوه هاي ضبط، تكثير و انتقال تصوير و صوت، به هر جماعيت، به هر كانون، به هر فردي امكان مي دهد كه چه به ميراث فرهنگي و چه به فرهنگ در حال زايش دسترسي پيدا كند، مطبوعات، كتابخانه هاي عمومي، تئاتر، موزه ها و ... همه به نوبة خود توسعه يافته اند. از سوي ديگر سياست فرهنگي در كشورهاي توسعه يافته به سبب امكان گفت و شنود ميان دولتمردان و منتقدان و انديشمندان تا حدودي ويژگي اصلاح پذيري را دارد. اين امر سبب مي شود با برنامه هايي كه سياست فرهنگي در پي تحقق آنهاست از واقعيات اجتماعي فاصله نگيرد و در راستاي نيازها و خواست ههاي مردمي باشد كه براي آنها سياستگذاري و برنام هريزي شود.

توسعه فرهنگي و سياست فرهنگي

سياست فرهنگي از جمله مفاهيم تازه اي است كه در كشورهاي جهان در چند دهه اخير به آن توجه شده
است؛ با توجه به اينكه فرهنگ به عنوان يكي از زمينه هاي اصلي توسعه و پي بردن به امكان مديريت فرهنگي براي تغيير درعناصر فرهنگي ودست يابي به اهداف از پيش تعيين شده، بسترمناسبی را برای شكل گیری مفهوم سياست فرهنگي به وجود آورده است، مي توان گفت كه اصطلاح سياست فرهنگي شامل همان ارزش ها و اصولي است كه، افراد جامعه را در مسائل فرهنگي هدايت و راهنمايي مي كند. هدف سياست فرهنگ ي پيشرفت و پويايي نوين و نظام مند جامعه است.
به طور خلاصه و مجمل انديشمندان علوم انسا ني و اجتماعي سه كاركرد را براي فرهنگ و توسعه فرهنگي هر جامعه كه به نوعي با سياست هاي فرهنگي جامعه پيوند داده اند و و اين سياست ها را منجربه رشد و پيشرفت هر جامعه اي دانسته اند؛ اي ن سياست ها در قالب" 1) ايجاد تفاهم 2) احراز هويت 3) حفظ و ارتقاي انسجام اجتماعي" مي توان بررسي كرد.
سياست فرهنگي مرتبط با توسعه فرهنگي در دو بعد قابل بررسي است:
اول: سياست فرهنگي سنتي، به افزايش جذب فرهنگ به وسيله طبقات فرهيخته توجه مي كند، اين به خودي خود خوب است، اما هدف اين سياست افزايش شناخت جهاني از میراث فرهنگ ي است كه ارزش های نخبگان و تاريخ جامعه را بيان مي كند، اين يك واقعيت است كه مردم به فرهنگ سنتي به ميزان اندك توجه دارند و از تجهيزات گروهي چون (موزه و كتابخانه و...) استفاده مي كنند.
مبتني بر یادگیری است كه خود اساساً از » دوم - سياست فرهنگي جديد در ارتباط با توسعه فرهنگي
تحصيل آموزش هاي تخصصي تركيب مي گردد.در اين نوع سياست، توسعه فرهنگي و فرهنگ مجموعه اي از نشانه هايي است كه آدمي از طريق آن ها به تعيين وضع خويش در جهان مي پردازد و بنا به نياز،استعداد و قابليتش در آن غوطه مي خورد، تا خود را بيان كند. توسعه فرهنگي در تحليل نها يي بستگ ي دارد به غنی كردن و شكل دادن فرهنگ شخصي هر فرد به نحوي كه او را قادر سازد فرهنگ خود را بيان كند و فرهنگ خود را توليد كند.

توسعه فرهنگي و جهانگردي

يكي از راه هاي گسترش توسعه فرهنگي در جوامع شناخت ميراث فرهنگي و ارزش هاي بومی و محلی
آن جامعه است، گردشگري از لوازم اين شناخت مي باشد. در توسعه توريسم به مسئله فرهنگ توجه خاصی مي شود، آثار باستاني و كهن هر كشور معرف فرهنگ خاص همان كشور است، اين آثار دارای ارزش ها ي معنوي بسيار زيادي است كه براي آن قوم به طور اخص و جاذبه هاي براي ديگران به طور اعم دارد،كه در نتيجه باعث جلب و جذب ديگران جهت بازديد و شناخت آن جاذبه ها و آثار مي گردد در شناخت رابطه يكي فرهنگ انفرادی و دیگری فرهنگ همگانی توسعه فرهنگي و توريسم دو نكته حائز اهميت است فرهنگ انفرادي، آموزش ها و مهارت هاي فردي است، يعني يك نفر با كمك مهارت و استعداد فرد يخود اثري به وجود مي آورد، كه در فرهنگ قوم و يا جماعتي مشخص اثر بارز و ارزنده اي محسوب می گردد .
فرهنگ همگاني از تكامل تريجي افكار و پيشرفت همگاني يك اجتماعي به وجود می آید رابطه توسعه فرهنگي و جهانگردي فقط به رابطه مردم و اشياءو يا انواع فرهنگ ها و آثار كهن و نظايرآن محدود نمي شود. بلكه به بسط نوعي رابطه معنوي فرهنگ كه شامل آگاهي از روش ها و كردارها و به طور خلاصه هنر و نحو زندگي و روابط انساني اقوام مختلف و مسافرت مردم جهت آگاهي از آنچه كه در دنيايي امروز می گذرد
توسعه فرهنگي بر ساختار جامعه از طريق جهانگردي اثرات قابل ملاحظه اي را مي گذارد، هنگامي كه از
فرهنگ به عنوان يك عامل جذب استفاده مي شود، اثراتي چون
1. افزايش حمايت از فرهنگ سنتي "
2. به نمايش گذاردن هويت قومي
3. تجديد حيات هنر هاي سنتي و..." قابل بررسي است.
هنگامي كه بين جهانگردان و ساكنان تماس مستقيم صورت مي گيرد، اين مسئله باعث اين می شود كه از نظر تعامل فرهنگي، نمودهاي منفي را از بين برده و فرصت هاي اجتماع ي را افز ايش يابد؛ جهانگردی و توسعه فرهنگي باعث ايجاد اين عامل شده كه، در مشاغل و ساختار اقتصادي، و در نقش هاي اجتماعي تغيير ايجاد شود، اين عامل موثر، فرصت هاي جديد اجتماعي و اقتصادي را ايجاد كرده و باعث كاهش نابرابری هاي اجتماعي مي شود؛ عامل ديگري چون توسعه تشكيلات جهانگردي در حوزه فرهنگ و گردشگر ي با پيامدي چون افزايش محل هاي گردشگري و تفريح همراه است، عمل ديگري چون افزايش جمعيت ناشی از توسعه امور گردشگري با پيامدي مهم چون تأسيس تشكيلات بهداشتي و آموزشي برای بالا بردن کیفیت زندگي همراه است.

توسعه فرهنگي و تكنولوژي

دستاورد هاي بشري در قالب تكنولوژي در 300 سال گذشته،تأثير مهمي برتوسعه فرهنگ مادی جوامع
گذاشته است تكنولوژي مجموعه اي از روش ها و تجربيات و علوم عملي است كه مردم بر اي تسلط بر
محيط و حل مشكلات مربوط به رابطه شان با محيط به كار مي برند= تكنولوژي مناسب آن است كه با بنیان سياسي،اجتماعي،اقتصادي و فرهنگي جامعه اي كه از آن استفاده مي كند سازگار باشد؛ تكنولوژي مناسب
براي توسعه فرهنگي جامعه چندين مزيت دارد:
1. هرچه دستاوردهاي بشري با نظام اجتماعي جامعه سنخيت بيشتري داشته باشد، اين مسئله خود منجربه تقويت تكنولوژي شده و موجب كاهش ازهم گسيختگي فرهنگي در جامعه گرديده است.
2. تناسب تكنولوژي با فرهنگ موجود يك جامعه آسايش مردم منطقه را تضمين مي كند. غالباً توسعه تكنولوژي مناسب با فرهنگ يك جامعه باعث رشد و آگاه ي درآن فرهنگ شده، هرچه تكنولوژي و دستاورد بشري در ابعاد متوسط و كم هزينه براي يك جامعه توليد شود تأ ثيرات منفي كمتري بر زندگي فرهنگي افراد جامعه مي گذارد.
3. در كشورهاي فقير به دليل اينكه به تكنولوژي در مقياس وسيع تركمتردسترسي دارند، به همين دليل به سمت استفاده بهينه از تكنولوژي مناسب گرايش پيدا كرده اند.
4. تكنولوژي مناسب براي حل مشكلات كشور هاي در حال توسعه عامل بسيار خوبی برای كشف و ابداع علمي است .به نظر "دان" هدف فرهنگي تكنولوژي مناسب در کشورهای در حال توسعه، این است كه با آرزوها، فرهنگ و سنت هاي اجتماعي سازگار باشد و موجب از هم گسيختگي اجتماع ي نگردد.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.