خوش آمديد,
مهمان
|
|
در هزاره سوم زمینههای رفاه و آسایش بشریت بیشتر شده، اما این رفاه وآسایش به همراه خود آرامش را به ارمغان نیاورده است . بدین معنی که خانواده و بویژه زنان به عنوان کانون اساسی نهاد خانواده و در نتیجه بستر تعالی و رشد جامعه در این هزاره ،آرامش را و احساس امنیت و هویت زنانه خود را هر روز در معرض خطر می بیند . این دشوار با نهضتهای فمینیستی سرمایه داری و … به عنوان یک برده داری نوین برای زنان هزاره سوم تبدیل شده است.
بر اساس آنچه در مقدمه قانون اساسی آمده ضرورت دارد تا هویت حقیقی زنان در جامعه امروز بصورت مناسب و همراه با شأنیت بخشی دینی و فرهنگی تجلی یابد. در عصر حاضر شیوع هجوم همه جانبه مدگرایی و الگوهای غیراسلامی در بین برخی از اقشار، باعث کم رنگ شدن باورها و اعتقادات دینی در حوزه فرزند پروری، حجاب، حیاء و معنویت شده است. علاوه براینکه صورت گرایی و توجه به تجملات ساختار و عملکرد خانواده را از ساده زیستی، معنویت گرایی و فداکاری به سوی تجمل گرایی و گرایش به ظواهر دنیایی سوق داده است. نقدی فمنیستی از فیلم دوزن به نویسندگی و کارگردانی تهمینه میلانی زمان فیلم مربوط به دوران آشوبها و بینظمیهای فرهنگی و زندگی مردم بود ولی فرشته در فیلم با وجود این مشکلات، انسانی بود که به فکر پیشرفت و جهش روحی و فکری بود، در فیلم دو زن، این دقیقاً هویت ذاتی زنان است که دائماً در کانون توجه خواننده قرار میگیرد. صدای نگران فرشته در آغاز فیلم، در واقع تبیین احساسات زنان ستم دیدهای از قبیل فرشته است روز اول زندگی مشترک فرشته و احمد، فرشته کنار پنجرهی ایستاده و چشمانش بسته است و به محض به صدا درآمدن ضرب آهنگی شبیه ناقوس کلیسا، چشم باز میکند و اطراف خود را تماشا میکند و با نگاهی به تختخوابشان که هنوز احمد در آن خواب بود، گویی تازه به وضع جدیدش پی برده است. تکانها و طوفانهای زندگی مشترک فرشته و احمد از جای آغاز شد که فرشته موقع پهنکردن لباسها شعری از سهراب سپهری میخواند "صدا کن مرا، صدای تو خوب است، صدای تو سبزینه آن..." که احمد با گفتن این حرف که صدای چه کسی خوب است، نگاه فرشته را به خود دوخت. ولی میلانی تلخی فیلم را از سکانس اتوبوس شروع کرد. از جایی که فرشته برای یک لحظه تهدید نگاه مردی را احساس کرد. مردی که گویی دلسپرده و شیفته اوست، ولی با اعمال و واکنشهای حساب نشده و غیرمنطقی به سرنوشتی ناجور برای خود و فرشته میرسد. سرنوشتی که احساس و توانایی خوشبختی را از فرشته میگیرد و او را ناخواسته به مسیری تلخ میکشاند. فرشته به عنوان شخصیت اصلی فیلم : وی نابغهی علمی، ماجراجو و هنرمند و تصمیمگیرنده و قاطع با اهدافی بلند بود. فرشته زندگی خوابگاهی داشت و از شهر اصفهان به منظور طیکردن دوران لیسانس به تهران آمده بود. وی در نقش زنی بازی میکرد که هم توانایی رشد علمی را داشت و هم میتوانست در استحکام جامعه فرد مفیدی باشد. وی دارای روحیه ناسیونالیستی نسبت به کشورش است آن هم به این دلیل که تمایلی نداشت که در کشورهای دیگر زندگی و یا حتی متولد میشد. زندگی فرشته سراسر پر از تلاطم و طوفان بود. احمد نماد مردانی بود که در تمامی لایههای جامعه در پی به استثمار کشیدن و تحت سلطه درآوردن زنان است. مردانی که به تعبیر دکتر هما زنجانیزاده (دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد) کتاب قانون را مینویسند و خود در مورد زنان اجرا میکنند. از آنجای که زن دارای روحیه لطیف و انعطافپذیری است، احمد با گفتن جملات ایدهآلی و منطقی و بازیدادن احساس فرشته او را درگیر زندگی خود کرد. احمد مردی بود که با به نمایش کشیدن قانونهای مردانه مانند قسم خدا و امضادادن برای اینکه فرشته میتواند ادامه تحصیل بدهد، چهره مردان جامعه را به نمایش کشید. این سؤال فرشته آدم را به این فکر وامیدارد که زندگی او پر از تلاطم است. زیرا وی در جریان زندگی مشترکش با احمد به فردی تبدیل شد که موظف به جوابدادن در برابر شوهرش است. یکی از سکانسهای جالب فیلم، وجود اتومبیلی است که فرشته در برگشت به اصفهان سوار آن میشود و این در حالی است که اتومبیل بهعنوان نشانهای مدرنیته در فیلم ظاهر میشود که یک زن میتوانست از آن استفاده کند، ولی با این سکانس که پدرش حاضر به ادامه تحصیل دخترش در دانشگاه نیست و آن را عیب میداند، همخوانی ندارد. سکانس جالب دیگر نوع پوشش فرشته در فیلم است، وقتی وی در تهران برای تحصیل زندگی میکرد، بلوز و دامن و یک روسری میپوشید ولی وقتی پدر او را به اصفهان برگرداند، وی در اولین سکانس در اصفهان با چادر ظاهر میشود. نتیجهگیری فيلم دو زن فیلم خوبي نيست، چرا كه از سويي از چگالي «تنوع احساسي» پاييني برخوردار است و از سوي ديگر فاقد بالانس احساسي و در موازنه احساسي منفي است. بدين ترتيب، نه تنها «لذتبخش» نيست، بلكه بسيار هم «آزاردهنده» است! منظورم از بالانس يا موازنه احساسي هم اين است كه اثر به لحاظ حسآميزي در تعادل باشد. يعني ميان احساسات متناقضي چون غم و شادي يا اميدواري و نوميدي، و پرخاشگري و مهرورزي، تعادلي نسبي برقرار باشد. به قسمي كه مشكل بتوان به لحاظ احساسي مشخص كرد كه كدام حس غلبه دارد. هر چقدر اين تصميمگيري دشوارتر باشد، به نظرم اثر به لحاظ احساسي متعادلتر و به لحاظ هنري، هنريتر و در نتيجه ارزشمندتر و در نهايت ماندگارتر است. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|