سه شنبه, 01 خرداد 1403

 



موضوع: سيطره تكنولوژي بر فرهنگ

سيطره تكنولوژي بر فرهنگ 10 سال 9 ماه ago #30526

«تکنوپولي» (1) نام اثري است از نويسنده و منتقد فقيد آمريکايي، نيل پستمن (2002ـ1931) که در بين آثار وي از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است.وي در اين اثر، با رد نظريه خنثي بودن تکنولوژي، به تأثيرات و پيامدهاي ورود و گسترش تکنولوژي در عصر جديد پرداخته و جامعه‌ي آمريکا و فرهنگ حاکم بر آن را ـ که به عنوان تمدن و فرهنگ اعلاي بشر شناخته مي‌شود ـ مورد نقد و بررسي قرار داده است. آنچه در پي مي‌آيد، خلاصه‌اي است از گفت‌وگوي «بريان لمب» با وي که به توضيح برخي مطالب و موضوعات اين اثر پرداخته است.
آقاي پستمن! به طور کلي، در اين کتاب مي‌خواهيد به بيان چه چيزي بپردازيد؟امروز در فرهنگ آمريکا، شاهد تسليم شدن نهادهاي اجتماعي در مقابل حاکميت، استيلا و سيطره‌ي تکنولوژي هستيم. به عبارت ديگر، اين کتاب به نحوه‌ي شکل‌گيري و گسترش آيين جديدي مي‌پردازد؛ آييني بر پايه‌ي اين باور که پيشرفت و تعالي بشري و نوآوري‌هاي تکنولوژيکي يک موهبت است و بهشت در سايه‌ي تسليم هر چه بيشتر در برابر تکنولوژي، قابل تحقق است. در اينجا تعريف شما از تکنولوژي چيست؟در اين کتاب، نوعي الزام من را بر آن داشته است تا تعريف نسبتاً مبسوط‌تري از اين مقوله داشته باشم و در اين تعريف، نه صرفاً نظام ماشيني و نمادهاي آن، هم چون تلويزيون و کامپيوتر را از اين مقوله مي‌دانم، بلکه فنون و تکنيک‌ها را نيز از مصاديق تکنولوژي مي‌شناسم. در تعريف من از تکنولوژي، اين گروه دوم «تکنولوژي‌هاي نامرئي» خوانده مي‌شوند، چرا که عمده‌ي مردم، آنها را در حوزه‌ي نظام ماشيني نمي‌گنجانند. در اين تعريف، تکيه بر آمارها، نظرسنجي‌ها و نيز الگوي بوروکراسي موجود، همه و همه جزيي از تکنولوژي‌اند و اصلاً هر راهکار و الگوي نظام‌مندي که از قابليت تکرار برخوردار باشد و نگاه و تفکر آدمي نسبت به دنياي پيرامونش را به نحوي محدود سازد، جزيي از تکنولوژي است.سال‌ها پيش، صحبت مفصلي درباره‌ي تلويزيون داشتيم و حال اين سؤال قابل طرح است که اصولاً تأثير تکنولوژي بر تلويزيون و نيز تأثير آن بر جامعه ما چيست؟در مصاحبه پيشين، موضوع اصلي بحث، حول و حوش کتابي بود که به «تلويزيون» اختصاص داده بودم، در آن مصاحبه، دريافتم که شما فهم جامع و کاملي از تأثير تلويزيون بر فرهنگ ما نداريد. درک مناسب، مستلزم آن است که به تلويزيون به مثابه نوعي از يک نظام آکنده از فنون و تکنولوژي که به فرهنگ ما شکل مي‌بخشند، بنگريد. به عنوان مثال، اگر کسي بخواهد نسبت به آنچه که در حيات اجتماعي آمريکا اتفاق افتاده است، درک درستي داشته باشد، بايد حتماً در مورد تلويزيون و البته مقولاتي ديگر همانند، فاکس، تلفن، دي‌وي‌دي و … که آدمي را از عرصه‌هاي اجتماعي به حاشيه مي‌راند و آنها را در منازلشان نگه مي‌دارد تا به نوعي خصوصي‌سازي در حيات آمريکاييان بينجامد، توجه کافي داشته باشد.برخي با شنيدن اين موضوع که در آينده، مردم با استفاده از تلويزيون، کامپيوتر و تلفن، مي‌توانند در منازل خود نشسته و به خريد و فروش بپردازند، رأي دهند و از علايق سياسي خود صحبت به ميان آورند و ديگر براي انجام اين امور نيازي به حضور در خيابان‌ها نداشته باشند، سخت به وجد مي‌آيند. در چنين رهگذري است که فضايي شکل مي‌گيرد که ديگر نياز به ملاقات با هم‌نوعان وجود ندارد و اين مجموعه از تکنولوژي‌هاست که ما را به نوعي حيات خصوصي و فردي فرو مي‌برد و از ديگران منزوي مي‌سازد. در حقيقت، تلويزيون در کنار ديگر تکنولوژي‌هاي اين عصر، همه چيز را به نوعي از نو تبيين و تعريف مي‌کند.به عنوان مثال، تلويزيون مقوله‌اي به نام «مناظره» را به نوعي ديگر تعريف نموده است. همين که دو يا سه نامزد انتخاباتي در جلوي دوربين تلويزيون قرار مي‌گيرند و به هر کدام در قبال سؤالي مشکل، دو دقيقه وقت براي جواب داده مي‌شود و به مخالفين و منتقدين آنها يک دقيقه اجازه‌ي صحبت مي‌دهند، چنين روندي را «مناظره» مي‌ناميم! اين خود تعريف جديدي از اين مقوله است که تلويزيون زمينه‌ساز آن بوده است. يکي ديگر از نکات جالب توجه در مورد تکنولوژي، بازنمايي و تعريف جديدي است که اين مقوله بر گستره‌ي «زبان» دارد. تکنولوژي با ارايه معاني متفاوت از واژگان قديمي که عمدتاً هم بدون آگاهي ما صورت مي‌پذيرد، زبان بشري را تحت‌الشعاع خود قرار داده است.به راستي اين تأثير، تأثيري خوب يا بد است؟من در اين اثر خود، عميقاً به تأثيرات نامطلوب آن تکيه کرده‌ام و اين نگاه در اکثر آثار من محسوس است.تکنولوژي، در واقع در کنار چيزهايي که براي شما به ارمغان مي‌آورد، چيزهايي را از شما بازمي‌ستاند. هم‌اکنون در آمريکا گرايشي حاکم شده که ما را بر آن داشته تا با شادماني فراوان به استقبال تکنولوژي رفته و سخت به ستايش آن بپردازيم (که البته يکي از دلايل اصلي تأليف اين کتاب، همين دليل بوده است) و از ارمغان‌هايش بگوييم، به طوري که هر آمريکايي، امروز مي‌تواند درباره ليزر، کامپيوتر، تلويزيون و ديگر تکنولوژي‌هاي نوين، حداقل نيم ساعت براي شما صحبت کرده و به تعريف و تمجيد از آنها بپردازد. اما کمتر کسي پيدا مي‌شود که بتواند از آسيب‌هاي تکنولوژي صحبت کند. از همين رو است که من اين اثر را از نقطه نظر دوم يعني آسيب‌هاي تکنولوژي نوشته‌ام؛ آسيب‌هايي که با تغيير در نهادهاي اجتماعي و رفتارهاي رواني ما ملازم شده است و در آينده نيز ادامه خواهد يافت. البته اين بدان معنا نيست که من از برخي از جنبه‌هاي مثبت تعدادي از تکنولوژي‌هاي جديد غافل مانده باشم.شما در آثار خود، از مقوله‌ي «مذهب» زياد سخن به ميان آورده‌ايد. اصولاً از ديدگاه شما تأثير تکنولوژي بر مذهب چيست؟باور و ايمان ما به تکنولوژي، باعث سست شدن معنويات زندگي بشري شده است. اصولاً تکنولوژي با نوعي خاص از عقلانيت ملازم مي‌باشد که اين نوع از عقلانيت، با افت معنويات همراه است. بله! تکنولوژي با خود شگفتي‌هايي به ارمغان مي‌آورد، با هواپيما پرواز مي‌کنيم، پني‌سيلين بيماري‌هاي ما را درمان مي‌کند و به کمک تلويزيون مي‌توانيم جاهاي دوردست را ببينيم. بنابراين و به واسطه‌ي همين ويژگي صريح و عيني تکنولوژي است که به آن جايگاه خاصي مي‌بخشد. اينها در واقع نمادهايي از توانايي‌هايي است که بشر پيشين گه‌گاه با عبادت و ايمان به خدا مي‌توانست بدان‌ها دست يابد؛ اما امروزه با اتکاي به تکنولوژي و به مدد ابزار نوين، هر کسي مي‌تواند به آنها نايل آيد.من در اين اثر بر آن بوده‌ام تا آغاز اين روند، يعني قرن هفدهم را که بشر در آن با اعتقاد به پيشرفت و با استفاده از تکنولوژي، نگاه ديني‌اش تضعيف شد، مورد بررسي قرار دهم. قرن هفدهم، آغاز تغيير در باورها و نگرش‌هاي ديني بشر بود. بشر عصر مدرن، همواره بر اين عقيده بود که اگر بتواند نظام ماشيني پيشرفته و کارآمدتري را بسازد و به فنون پيچيده‌تري دست يابد، مي‌تواند خود را به سعادت جاودانه برساند. هم‌اکنون افراد متعددي حتي بر اين عقيده پافشاري مي‌کنند که مي‌توانيم با اتکاي به تکنولوژي، بر مسأله مرگ نيز چيره شويم؛ مسأله‌اي که همواره مشکل غايي بشريت بوده و در نظام‌هاي ديني ما نيز همواره از جايگاهي خاص برخوردار بوده است. اصلاً من بر اين عقيده‌ام که يکي از مهم‌ترين بخش‌هاي نظام ديني ما، ياري رسانيدن آن به ما در مواجهه با انديشه‌ي مرگ است. اما در نظام تکنولوژيک، بشر احساس نياز و اتکاي به چيزي به نام عقيده و باور را ندارد. با تکيه به علم و تکنولوژي است که ما مي‌توانيم آدمي را به نحوي منجمد سازيم تا در آينده، راهي براي درمان بيماري‌اي که مي‌تواند عامل مرگ وي باشد، بيابيم و بدين شکل او را درمان کنيم، اما توصيه‌ي من درباره‌ي اين نگاه، آن است که هيچ نگراني‌اي به خود راه ندهيد و تنها ايمان خود را به باورهاي مذهبي حفظ کنيد.اما نکته‌ ديگري که بايد بدان اشاره کنم و در اثر خود به آن پرداخته‌ام، نحوه‌ي حضور و تأثيرگذاري مظاهر تکنولوژي در عرصه جامعه است. همين طور که در اين اثر هم اشاره کرده‌ام، اگر در اواسط قرن پانزدهم، صنعت چاپ جاي خود را در اروپا باز کرد، پس از گذشت پنجاه سال، ديگر شما يک اروپا به علاوه‌ي صنعت چاپ نداريد بلکه شما يک اروپاي جديد داريد؛ زيرا همه چيز از نظام‌هاي سياسي گرفته تا نظام‌هاي مذهبي و ديني موجود از آن متأثر شده‌اند.اگر در سال 1964، تلويزيون به داخل منازل آمريکايي‌ها رفت، ديگر در سال 1960 يک آمريکا به علاوه‌ي تلويزيون نداريد، بلکه يک آمريکا جديد وجود دارد؛ آمريکايي که تحت تأثير تلويزيون، روابط اجتماعي‌اش تغيير يافته و نگرش مردمانش نسبت به مقوله‌اي همچون «کودکي» عوض شده است. اين آمريکاي جديد، آمريکايي است با نظام سياسي متفاوت، آمريکايي که حتي واژگان کهن زبان مردمش تحت تأثير تلويزيون، معاني جديدي به خود گرفته است. به صنعت چاپ اشاره کردم. با گذشت سيصد سال از ورود اين صنعت، فرهنگ غربي گام به گام خود را با آن همراه و همگام ساخت تا اين که توانستيم الگوهاي نويني از حيات اقتصادي، انديشه‌‌هاي بديع سياسي، باورهاي جديد و بالاخره نظام آموزشي متفاوتي را شکل دهيم و اين تغييرات، همه و همه متأثر از صنعت چاپي بوده است، اما وضعيت امروز ما واقعاً متفاوت است، چرا که تکنولوژي‌هاي بي‌شمار جديدي به عرصه‌ي اجتماع پا گذاشته‌اند و همراهي و همگامي ما با آن، به تغييرات گسترده‌اي در موجوديت ما مي‌انجامد.اگر امروزه من آمريکا را اولين کشور «تکنوپوليکي» مي‌خوانم، عمدتاً بدين خاطر است که اين فرهنگ، بيش از ديگر فرهنگ‌ها خود را تسليم تکنولوژي کرده است؛ به نحوي که اساساً سرنوشت ما به تکنولوژي گره خورده است. البته در اين روند شاهديم که آلماني‌ها، ژاپني‌ها و کره‌اي‌ها هم سخت در پي دنبال کردن فرهنگ آمريکايي و تبديل کردن جوامع خود به جوامعي با الگويي مبتني بر تکنوپولي يا همان سيطره‌ي تکنولوژي بر فرهنگ هستند.آقاي پستمن! در اين اثر، از جوامعي که از ابزار استفاده مي‌کنند، صحبت کرده‌ايد و اين که تعداد آنها در عصر حاضر بسيار محدود است. مراد شما از آنها چيست و چه ويژگي‌هايي دارند؟ تصور من آن است که جوامعي را که عمدتاً جهان سوم مي‌نامند، کمابيش آن کشورهايي هستند که فرهنگ‌شان بر استفاده از ابزار مبتني شده است؛ يعني مردمي که نمادهاي حيات‌شان يعني سياست، مذهب، نظام آموزشي و … به سيطره‌ي تکنولوژي درنيامده است. آنها صاحبان ابزار و وسايل سنتي‌اند، ابزارسازند و براي رفع مشکلات مادي‌شان به ساخت و اختراع ابزار روي مي‌آورند و تفاوت‌شان با جوامع تکنولوژي‌زده آن است که به اين ابزار اجازه نمي‌دهند که بر حيات اجتماعي و نمادهاي حيات فرهنگي‌شان استيلا يابند.و اما تعريف شما از تکنوکراسي چيست؟تکنوکراسي يک فرهنگ است؛ فرهنگي که در آن شاهد رقابت جدي تکنولوژي با دنياي اجتماعي و نمادين سنتي هستيم. آمريکا نماد مناسبي از تکنوکراسي در قرن نوزدهم بود. يعني دو ديدگاه، يکي تکنولوژيکي، يا آنچه را که نگاه انسان‌مدارانه مي‌ناميم (و البته هر دو يک ماهيت دارند) در برابر نگاه سنتي به مذهب، آموزش و سياست، در مواجهه با يکديگر قرار گرفتند. اما با اين وجود و به رغم گذشت حدود دو قرن، هنوز هم تکنولوژي اين قدرت لازم را پيدا نکرده است که دنياي سنتي را کاملاً به دنياي تخيلي و غيرواقعي مبدل سازد؛ هر گاه دنياي تکنولوژيکي کاملاً بر دنياي سنتي غلبه کند، در واقع ما به طور کامل به دام «تکنوپولي» کشيده شده‌ايم.
منبع: www.booknotes.org
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: سعیده حاج علی