یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403

 



موضوع: مديريت و تفاوت آن با رهبري

مديريت و تفاوت آن با رهبري 10 سال 9 ماه ago #30457

تعريف مديريت و تفاوت آن با رهبري
قبل از اينكه بخواهيم تفاوت بين مديريت و رهبري را بدانيم ، لازم مي دانم ابتدا تعريف درست از مديريت و رهبري ارائه دهم و آنگاه به شباهتها و تفاوت هاي بين اين دو واژه بپردازيم.
تعريف مديريت : يكي از مهمترين كوششهاي انساني مديريت است ، زيرا همه مديران در همه رده ها و در همه گونه هاي سازمان وظيفه بنيادي طراحي و پايانگهداشتن محيطي را برعهده دارند كه در آن افراد از راه همكاري و بگونه گروهي ، بتوانند مأموريتها و هدفهاي برگزيده اي را به اجرا درآورند. يعني فرصتي را فراهم آورند كه افراد در يك مجموعه بتوانند ، بهترين ياري خود را براي رسيدن به هدفهاي خود ارائه دهند. پس مهمترين كارمديريت يا هنر مديريت كار با انسانها و هماهنگي نيروها براي رسيدن به هدفهاي سازماني است.
مهمترين وظايف مديران نيز در گام نخست پنج مرحله بيان شده است
1- برنامه ريزي 2- سازمان دهي 3- به كارگماري نيروي انساني 4- رهبري 5- نظارت (1)
تعريف رهبري :
رهبري عبارتست از فراگرد نفوذ در كاركنان به گونه اي كه كوشش داوطلبانه و مشتاقانه آنان را در جهت رسيدن به هدفهاي سازمان موجب گردد. كه دانش رفتاري در اين زمينه كمك اساسي بدست مي دهد. (2) (اصول مديريت جلد 2)
- اصول مدير جلد1 نوشته هرولدكونتز –سيريل اودانل – مايفز ويهريج – ترجمه طوسي و علوي انتشارات مركز آموزش مديريت دولتي سال 1372
در يك مفهوم بنيادي پذيرش رهبري همان پيروي است . براي شناخت مفهوم رهبري بايد پي ببريم چرا مردم پيروي مي كنند. اساساً مردم به پيروي از چه كساني گرايش دارند كه وسايل دستيابي به آرزوها و برآوردن نيازهاي آنها را فراهم مي كنند (اصول مديريت جلد 2 ص 197)
تفاوت مديريت با رهبري
اگر چه اصطلاحهاي مديريت و رهبري را بنام دو واژه مترادف بكار مي برند ولي ما بر آن باوريم كه ميان اين دو تفاوت زيادي وجود دارد.
در واقع مديريت هنگامي صورت مي گيرد كه مديران در نقشهاي پديدآمده در ساختار سازماني به عمل بپردازند ، در حاليكه رهبري حتي در گروههايي كه هيچ سازماني ندارند نيز مي تواند ، پديد آيد
جداكردن مديريت از رهبري ، از ديدگاه تحليلي نيز مي تواند برتريهاي مهمي دربرداشته باشد. اين جدا بودن در مفهوم ، اجازه ميدهد كه رهبري بيرون ، پايبند به موقعيتهايي كه بيشتر به مسائل عمومي مديريت وابسته است ، بررسي شود.
رهبري يك رويه مشترك مديريت است . يعني توانايي رهبري بگونه اثربخش يكي از كليدهاي كارآمد بودن مديريت است و اين تأثير عمده و اساسي در تضمين اينكه يك مدير رهبري كارآمد باشد ، خواهد داشت (همان منبع جلد2 ص 280)
بنيان رهبري بر پيروي است يعني خواست داوطلبانه مردم به پيروي از يك شخص و يك رهبر پديد مي آورد. يك نمونه از رهبري را ميتوان بوضوع در حضرت امام (ره) و انقلاب خودمان جستجوكرد.
بين رهبري و انگيزش رابطه نزديك و مستقيم و در واقع پيوند روياروي وجود دارند و اين پيوند ميان مديريت و انگيزش نيز وجود دارد.
با توجه به تعريف رهبري كه آنرا هنر نفوذ كردن در افراد به گونه اي كه داوطلبانه و آرزومندانه در راستاي دستيابي به هدفهاي گروه به تلاش وا مي دارد.
در تعريف آرزومندي يعني خواست و دلبستگي و كوشش در انجام دادن كار و اعتماد بازتاب تجربه و توانايي فني دركار است.
پس رهبري يعني راهنمايي كردن ، هدايت كردن ، راه را نمودن و از پيش رفتن است و رهبران كمك مي كنند تا گروه با بكاربردن بيشترين تواناييهاي موجود به هدفهاي خود دست يابند.
رهبر پشت سرگروه قرار نمي گيرد تا آنها را به جلو براند ، بلكه خود را پيشاپيش گروه قرار مي دهند و الهام بخش گروه در رسيدن به هدفهاي خودشان هستند.
عوامل پديدآورنده رهبري و مديريت
1- قدرت : نخستين عنصر رهبري قدرت است كه البته بين قدرت و اختيار و ماهيت آن تفاوت آشكاري است و در همين جا يك تفاوت عمده بين مديريت و رهبريت را آشكار ميسازد كه قدرت مديريت ناشي از اختيار سازماني است در حاليكه قدرت رهبري ناشي از پيروي افراد و مردم است.
2- دريافت و شناخت افراد : دومين عنصر رهبري است يعني شناخت افراد و نيازهاي آنان در شرايط و موقعيتهاي مختلف با توجه به نظام انگيزش و شدت و ضعف آن و خشنود كردن آنان به طرق مختلف كه واكنش مناسب نشان دهند (اصول مديريت جلد 2 ص 284)
3- الهام بخشيدن به پيروان : سومين عنصر رهبري است بدين صورت كه آنان را وادار مي كند همه توان خود را در اجراي برنامه بكار گيرند.
رهبران در اين گونه موارد ممكن است داراي چنان ويژگيهاي افسون كننده اي باشند كه وفاداري و دلبستگي كاركنان را جلب نمايند تا با برانگيخته شدن به آرزوهاي خود دست يابند.
4- شيوه و محيط رهبري : چهارمين عنصر رهبري است. بايدگفت كه عوامل محيطي بر انگيزش تأثير مي گذارد. گاهي دربرآورده كردن آرزوهاي مردم پول ، پايگاه اجتماعي ، قدرت و افتخار پديد آمده از كاميابي در كاري موجب خشنودي گردد اين امر به شناخت بموقع رهبر از انتظارات مردم از شرايط محيطي بستگي دارد
5- اصل رهبري كه بنيادي ترين اصل مي باشد هر اندازه رهبران به شناخت و نيازهاي زيردستان يا پيروان خودبيشتر آگاهي داشته باشند و براي رسيدن به هدفها بيشتر تلاش نمايند آنان رهبران اثربخش و كارآمد خواهندبود.
6- ويژگيهاي رهبري و مديريت :
ويژگيهاي رهبري مبتني بر خواست و اداره مردم و بطور داوطلبانه است ولي ويژگيهاي مديريت مبتني بر قدرت سازماني ، قدرت پاداش دهي و قدرت زور و اجبار است. در رهبري كنترل و نظارت توسط خود افراد و بازخود نيز توسط رهبري صورت مي گيرد درحاليكه در مديريت كنترل و نظارت در مراحل مختلف قبل ، حين و بعد توسط مدير و بازخود هم از بالا به سطوح پايين سازمان بصورت دستوري داده مي شود.
رهبريت زيردستان را به مشاركت فرا مي خواند و آنها را به تصميم گيري و همراهي تشويق مي كند مديريت از قدرت سازماني خود بر اجراي فرامين و دستورات اصرار مي ورزد.
يعني مديران نمي توانند از دستورالعمل ها و بخشنامه ها عدول نمايند و مطابق خواست افراد رفتار نمايند.
اما در تفاوت ديگر بين مديريت و رهبري بايد استفاده از نفوذ در ديگران توسط رهبران و استفاده از زور و قدرت قانوني براي مديران ذكر كرد.
رهبريت و مديريت ممكن است در يك نفر جمع شده باشد يعني ممكن است يك نفر هم مدير و هم رهبر و يا هر دو آنها باشد. (1)
آرتور جاگو ( Arthur jago) در سال 1982 چارچوبي براي رهبري ذكر كرده است و آن عبارتست 1- كانون توجه 2- نوع نگرش
1- كانون توجه به خصوصيات فردي يا مجموعه رفتارهاي رهبري و صفات آنها مي پردازد كه بصورت پايدار و ثابت در آنها وجود دارد و ما آنها را با اين صفات ويژه و برجسته ميشناسيم و همين امر موجب تمايز بين مديريت و رهبريت مي شود.
2- نوع نگرش به يك ديدگاه جهانشمول و يا يك بهترين راه براي هدايت وجود دارد كه رهبري مؤثر همواره معادل همين بهترين راه شناخته مي شود (رفتار سازماني – مورمد/گريفين ترجمه الواني و معمارزاده – چاپ سوم 1377)
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: سعید میرشاهی