شنبه, 08 ارديبهشت 1403

 



موضوع: رابطه فرهنگ و انسان

رابطه فرهنگ و انسان 10 سال 8 ماه ago #31873

  • حسین صمدی
  • حسین صمدی's Avatar
  • آفلاين
  • دانشجو
  • ارسال ها: 32
  • Thank you received: 9
نياز دو سويه فرهنگ و انسان به يكديگر
از يك سو فرهنگ به ما متكي است و در قبض و بسط و پالايش و قدرت، نيازمند ما است و از سويي ما به فرهنگ تكيه مي‌كنيم و از آن هويت مي‌گيريم و بخشي از خود را در آن مي‌يابيم.

تلاش افراد در تغيير فرهنگها  
… فرد به واسطة خلاقيتش، هميشه در حال تغيير است. همه افراد پيوسته در كارند تا عناصر قديمي فرهنگ خود را با صورتهاي جديد تلفيق نمايند. البته همه صورتهاي جديد بخشي از فرهنگ نمي‌شوند، زيرا اعضاي جامعه عناصري را برمي‌گزينند كه در فرهنگشان رواجي يافته باشند.

تأثير محيط فرهنگي بر شخصيت افراد جامعه  
در مطالعه‌ي رابطه‌ي فرهنگ و شخصيت تكيه بر فرايندي‌ست كه در جريان آن شخصيت زير نفوذ محيط فرهنگي شكل مي‌گيرد. اما اندام فرد نيز يك سازه‌ي عمده در تكوين شخصيت اوست. بنابراين، شخص برنا به فرمان سازه‌هاي زيستي- فرهنگي در وجود خويش است. در عمل بازشناختن اين سازه‌ها از يكديگر و تعيين سهم هر يك در هر مورد ناممكن است. اگر فرهنگ را يك سازه‌ي ثابت بگيريم، شخصيت با تفاوت ساخت عصبي، حسي، غددي، ماهيچه‌اي افراد فرق مي‌كند، اما نمي‌توان گفت كه استعداد دگرساني شخصيت در افراد تا چه حد بسته به استعدادهاي ذاتي‌ست و تا چه حد به تجربه‌ي فرهنگي. اما، پژوهندگان فرهنگ در پي شناخت «شخصيت نوعي» اند. براي مثال، شناخت شخصيت نوعي سرخ‌پوست‌ها يا فرانسوي‌ها، تا آن‌جا كه چنين كاري شدني باشد.

تأثير مردم بر شگل‌گيري فرهنگ  
فرهنگ هر كشوري را مردم آن كشور زنده مي‌كنند و با آن زندگاني مي‌نمايند.

تأثير فرهنگ بر شخصيت  
در مورد تأثير فرهنگ بر شخصيت مي‌توان گفت: از طريق اخذ فرهنگ در جريان جامعه‌پذيري و فرهنگ‌پذيري- كه از بدو تولد تا مرگ صورت مي‌گيرد- شخصيت آدمي تكوين مي‌يابد. يعني:
اولاً، فرهنگ امكانات رشد شخصيت فرد را مهيا مي‌سازد و بدين ترتيب شخصيت او تكوين مي‌يابد.
ثانياً، امكان تطابق با محيط بيروني اعم از محيط طبيعي و اجتماعي را فراهم مي‌سازد و اين نيز از طريق دروني شدن فرهنگ صورت مي‌گيرد.

تأثير شخصيت بر فرهنگ  
… در مورد تأثير شخصيت بر فرهنگ مي‌توان گفت: به علت وجود تفاوتهاي زيستي، ارثي و محيطي در ميان افراد بشر، آنها به طور مشابه و يكسان در معرض جريان اجتماعي شدن قرار نمي‌گيرند و عناصر و محتواي فرهنگي به طور كاملاً يكسان جذب نمي‌گردد و به همين سبب در جامعه شخصيتهاي متفاوت ظهور مي‌كنند. كه تعداد آنها مساوي با تعداد انسانهاي يك جامعه است.
شناخت هويت انساني از طريق فرهنگ  
فرهنگ در يك مجموعه انساني همزيست پديدار مي‌شود. يعني با هم بودن آدميان ضرورت پيدايش پديده‌اي‌ست به نام فرهنگ. بي اين با- هم- بودن فرهنگ هرگز پديد نمي‌آيد. به همين دليل، انسان بيرون از جامعه نداريم. يعني آنچه از نظر ويژگي‌هاي زيستي و جسماني در ميان ديگر نوع‌هاي جانوري «انسان» به شمار مي‌آيد، هنوز به معناي سنجيده كلمه انسان نيست، زيرا انسان يعني طبيعت يا وجود جسماني زنده به اضافه فرهنگ.
طبيعت منهاي فرهنگ يعني جهان زيستي پيش- انساني. از اين رو، فرد انساني از راه يكي انگاشتن خود با يك فرهنگ و مشاركت در يك زندگاني اجتماعي- فرهنگي‌ست كه هم هويت انساني كلي و هم هويت انساني خاص مي‌يابد، يعني فردي از آن يك فرهنگ ويژه مي‌شود.

رابطه فرهنگ و فرد از ديدگاه انسان‌شناسان  
به عقيده انسان‌شناسان وابسته به مكتب «فرهنگ و شخصيت»، فرهنگ تنها با مورد توجه قرار دادن مردمي كه با آن زندگي مي‌كنند، مي‌تواند تعريف شود. فرد و فرهنگ همچون دو واقعيت ممتاز، اما جدايي‌ناپذير در نظر گرفته شده‌اند كه يكي بر ديگري اثر مي‌گذارد. هر يك از اين دو واقعيت را، تنها در ارتباط با ديگري مي‌توانيم بفهميم.

نقش انسان در شكل‌گيري فرهنگ  
… انسانها معمولاً در ساختن فرهنگي كه بتواند همه ابعاد او را اشباع نمايد ناتوان بوده و نمي‌توانند از مشكل و هماهنگ ساختن همه اجزاء متنوع فرهنگي برخودار گردند.
اين نقص اسف‌انگيز را ميتوان در همه جوامع و دورانهاي گذشته تاكنون مشاهده نمود. علت اساسي اين ناكامي را نبايد در سهل‌انگاري يا عوامل جبري از بروز فرهنگ كامل جستجو كرد، بلكه بنظر مي‌رسد علت اساسي اين ناكامي عدم توجه فرهنگ‌سازان به آن عنصر فعال رواني است كه ميخواهد از قلمرو طبيعت و جريانات جبري آن، آشيانه‌اي قابل سكونت و در عين حال در مجراي دگرگونيهاي مثبت بوجود بياورد.

تأثير فرهنگ بر فرد
به طور كلي افرادي كه در جامعه صاحب موقعيتي مي‌شوند در رفتار و پاسخ‌هايشان تشابهات زيادي ديده مي‌شود. به عبارت ديگر و ساده‌تر، اين نوع پاسخها مبين شخصيت فردي او نبوده بلكه مبتني بر اموريست كه رضايت اجتماع در آن ملحوظ است. اين نوع آمادگي را مي‌توان تأثير فرهنگ بر فرد دانست نه فرد بر فرهنگ.

تأثير فرهنگ در شخصيت  
تأثير فرهنگ در شخصيت به دو نحو كاملاً متفاوت اعمال مي‌گردد:
1- انتقال رفتار فرهنگي بزرگترها به اطفال، اين كار در درجة اول اهميت است.
2- انتقال نظريات و تجربيات شخصي كه از مختصات محيط اجتماعي گرفته شده است. نفوذ اين عوامل هميشه بطور مستقيم روي طفل صورت نمي‌گيرد، بلكه بطور غيرمستقيم او را آماده مي‌سازد تا پاسخهاي مناسب را در موقعيت‌هاي مناسب به طور عادت پيدا كند.

تأثير فرهنگ بر شخصيت  
قالب رفتار فرهنگي كه متوجه طفل است در رشد رفتار و پاسخهاي او مؤثر است. هرقدر طفل رشد كند از روش غيرمستقيم دور گشته و خود به مشاهده مستقيم مي‌پردازد يعني اعمال ديگران را مي‌بيند مي‌سنجد و بياد مي‌سپارد. از طرف ديگر در بزرگي با تعداد بيشماري مسائل و مشكلات مواجه است كه شايد از زمان كودكي با او همراه بوده‌اند. براي راه‌حل اين مشكلات نيز ناچار به يادآوري خاطرات كودكي خواهد بود. هرقدر عوامل فرهنگي در زمان طفوليت دقيق‌تر صورت پذيرند، تأثير عميق‌تري در تكوين شخصيت افراد باقي مي‌گذارند.

با نهایت احترام
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: نرگس مرادخانی