دوشنبه, 17 ارديبهشت 1403

 



موضوع: رابطه هنر ودين

رابطه هنر ودين 10 سال 8 ماه ago #32504

خدمت استاد الفتي




چرخ با این اختران نغز و خوش زیباستی
صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی

صورت زیرین اگر بر نردبان معرفت
بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی

میرفندرسکی(1)
کلید واژه ها: دین هنر، هنر دینی، انسان، فرهنگ، اسلام چکیده
دین به مثابه اعتقاد و روش زیست و هنر به مثابه تجلی کالبدی و مادی بخشیدن به اعتقادات و باورها از دیرباز در معنا بخشیدن به زندگی بشر ایفای نقش نموده اند. ادیان هدایتگر و مبین باورهای بشر نسبت به ابتدا و انتهای حیات و تعیین مسیر و چگونگی سیر به سمت هدف غایی انسان بوده اند. در این راه که هر موضوع و شی ء و فعالیتی واجد معنا قلمداد گردیده است، ارزش های دینی به عنوان تغذیه کننده هنر، انسان را به ایجاد فضا و محیط و شکل و کالبدی هدایت نموده اند که یاری دهنده انسان در فهم بهتر اعتقاداتش بوده و همچنین او را در برگزاری مناسک دینی اش نیز که رهنمون او به سمت معنویت و کمال بوده اند، کمک می نموده اند. به این ترتیب ارتباط دین و شقوق مختلف هنر در همه ادیان با شدّت و ضعف های متفاوت و به عبارتی مراتب مختلف توجه به هنر در ادیان گوناگون وجود داشته است. درآمد
از هنگامی که انسان خالق خویش را شناخت برای قرب به او به عبادت پرداخت. بیان مکنونات قلبی خویش و به عبارتی تجلی شکلی بخشیدن به عقاید و آرمان های خویش در قالب کلام، شکل، حرکات و فضارا به منصه ظهور رساند. و باز انسان برای مرتفع نمودن نیازهای خویش به تغییر شکل ماده و آماده نمودن آن برای استفاده خود در جهت رسیدن به کمال (یا یکی از نیازهای اصلیش) دست زد. از این زمان هاست که می توان از ظهور اولین بارقه های هنر و به ویژه هنر دینی سخن گفت. در واقع انسان که حقیقت را باطن عالم خارج می داند که در وراء محسوسات او قرار دارد، برای معرفی این حقیقت دست به آثاری می زند که چیزی جز هنر نیستند. اولین آثار هنر دینی و یا به بیان بهتر آثار هنری که بی گمان دینی بوده و در عالم خاکی معانی معنوی را مرادی می نموده اند،بدون تردید در ساخته های آدم علیه السلام و فرزندان بلافصلش پس از هبوط اوبه زمین پدیدار شده اند. آثاری که با مواد این جهانی و دنیای خاکی سمبل های عالم غیب را که به خوبی در ذهن و یاد آدم علیه السلام بوده به نمایش می نهاده است. این آثار که در مضامین کلامی و شکلی ساخته های آدم علیه السلام و فرزندان او نمود یافته بودند، به مرور زمان و بعد زمانی از مبدأ هبوط و دوری از حضور در عالم غیب، به صورت سمبل ها باقی ماندند و معنای آن ها که همواره ابناء بشر را در ایجاد آثار بزرگ هنری مدد رسانده اند همچنان موردبحث و تفکر و ارتباط انسان با اصل خویش بوده اند. با دگرگونی و تحولاتی که درعقایدو باورهای انسان در زمینه خداشناسی، هستی شناسی، جهان شناسی و خودشناسی که گاه شفافیت عالم غیب را برای برخی برملا نموده و گاه زنگار غرقه شدن درخاک را برای عده ای سبب می شده است هنرها نیز جلوه های متفاوت و حتی متضاد می یافته اند. نکته مهم در این است که انسان ها (با هر نوع جهان بینی و تفکر و فرهنگی) به تعدادی اصول و ارزش ها (همچون زیبایی وعشق وعدالت وامثالهم) معتقد و مشتاق هستند. حال بسته به مرتبه و ساحتی از حیات که به آن متوجه هستند تفسیرشان از این اصول و ارزش ها متفاوت بوده و بالنتیجه حاصل کار هنری آن ها که طبیعتا در پی تجلی این ارزش هاست ما به ازاء آن وجهی را به نمایش می گذارد که انسان در آن زندگی می کند. لذاست که می بینیم همه آثار هنری قصدبیان زیبایی و وصول به معشوق و برپایی عدالت و... را داشته و هرکدام نیز خواهان و پیروانی نیز دارند.
در این مقدمه به سه نکته اصلی به عنوان زمینه های اصلی بحث اشاره می شود:
* از ابتدای تاریخ بشری هنر همواره مترادف و همراه با موضوعات وتعابیر ومفاهیم دینی بوده است که به مرور با غلبه مفاهیم دنیوی بر زندگی بشر به تناسب شاخه هایی نیز از آن منشعب شده اند. درواقع همان گونه که به مرور کفر و شرک بر تفکر و جهان بینی الهی و توحیدی انسان غلبه می کند، هنرِ متناسب با آن تفکر و جهان بینی نیز به وجود می آید تا جایی که هنر که روزی برای تبیین حقیقت روحانی و معنوی و بیان زیبایی آن بود، امروزه به حجاب و ستری برای حقیقت بدل شده است. به این ترتیب همان گونه که انسان به زیبایی و عشق و جمال دنیایی و ظاهری متوجه شده است، هنر دوران نیز، بر این وجوه متمرکز شده و هر آن چه را که دنیایی است، تبلیغ و ترویج کرده و در واقع مجاز را به جای حقیقت به انسان معرفی می نماید. سمبل ها و رموز به مرور به صورت نشانه های قراردادی که ربطی نیزبه حقایق ماوراء طبیعی ندارند، درآمده اند.
* وجود رابطه بین آراء و عقاید هنرمند که به هر حال در آثار او متجلی می شود با عقاید مورد باور جامعه ای که از آن هنر بهره مند شده و یا به عبارتی آن را درک می کند، ضرورتی است که فقدان آن سبب عدم درک اثر هنری و یا حتی نفی آن می شود. فقدان این ارتباط در جوامع معاصر و در میان جوامع با عقاید و باورهای مختلف ممکن است ظهور و بروز داشته و هنرمندان ارتباطی با عقاید جامعه نداشته و حتی تمایل به وجود این نداشته وبالاتراز آن، بخواهندآن را تحقیرکنند،اما در میان آن دسته از هنرهای دینی که بر کهن الگوهای مورد توجه همه ادیان استوار بوده اند ارتباط هنر و هنرمند و جامعه و پیام اثر هنری از تجانس وهماهنگی کاملی برخوردار است. این در حالی است که در آن موقعیت، ساده ترین اشیاء و اشکال در عین عملکرد داشتن، معنای خاص خویش را دارند، در حالی که امروزه مدهای رایج، بدون احساس نیاز به شناخت معنای هنر و ایجاد رابطه با آن، جمع آوری عتیقه جات (و حتی شبه عتیقه ها و عناصر صرفا قدیمی) و آثار هنری بومیان وگذشتگان و هر آن چیزی را که روزگاری کاربردی داشته و امروزه منسوخ شده است (همچون آفتابه و سماور نفتی و اطوی ذغالی و دیگ و دیزی و...) به عنوان عامل تشخیص و جلوه گری (و بدون توجه به زیبایی های آن که معمولاًدر آثار گذشتگان مستتربوده است)ترویج می گردد و صبغه ای از هنرمندی و هنردوستی قلمداد می شود. و همین موضوع عامل مهمی در انحطاط آثار هنری و القاء کهنگی و اضمحلال نه تنها به کالبد (که البته مهم هم نیست) که به اصول شکل دهنده آن ها می باشد.
*"دین"و" هنر" دوموضوع و دو مقوله بنیادین مرتبط با ساحت های مختلف وجودی حیات انسان هستند. البته این دو از یک جنس و یا هم رتبه و هم درجه نیستند، لکن تأثیرپذیریشان از یکدیگر، نمونه ای یگانه است. به این ترتیب که اصولاً همواره "دین" ،" هنر" را برای تبیین جنبه های معنوی و غیرقابل بیان خویش به خدمت گرفته است و هنر نیز با ارتزاق از مبانی و مفاهیم معنوی دین رشد نموده است. به بیان دیگر از آن جایی که هنرها به طور عام به گونه ای زیبایی و حسن و جمال را به نمایش گذارده، زشتی ها و پلیدی ها و ظلم ها و بی عدالتی ها را به سخره گرفته آن ها را نفی می کنند، می توان به ارتباط تنگاتنگ دین (به ویژه ادیان الهی) و هنر متعهد حکم داد. هنردینی به تعبیری اعلام وفاداری انسان به عهدی است که با خدای خود بسته است الست بربکم قالو بلی(2) و همین وفاداری عامل رشد و کمال انسان است.(3)
برای تبیین رابطه "دین" و" هنر" مراحل و مدارج متفاوتی را بایستی مورد توجه قرار دارد: مرحله اول؛ تبیین ویژگی های "دین" و" هنر"است تا با دریافت ما به ازاء هر یک از ویژگی ها،در مرحله دوم نسبت این دو با یکدیگر و چگونگی بهره مندی آن ها از یکدیگر وضوح یافته و نهایتا در مرحله آخر رابطه دین و هنر تبیین شود. دین، ویژگی ها و مراتب آن
در لغت نامه دهخدا در معنای دین آمده است: کیش، ملت،صبغه، طریقت، شریعت و مقابل کفر. دین در گات ها به معانی مختلف کیش، خصایص روحی، تشخیص معنوی و وجدان به کار رفته است و به معنی اخیر دین یکی از قوای پنجگانه باطن انسان است. علماء فقه اللغه اسلامی برای دین معانی مختلفی ذکر کرده اند که اساس کلیه آن ها در سه معنی خلاصه می شود. الف: از اصل آرامی عبری به معنای حساب که به استعاره از آن اخذ شده. ب: عربی خالص و معنای آن عادت یا "استعمال" است که هر دو از یک اصلند. ج: کلمه ای است فارسی به معنای دیانت و کلمه دین به معنای دیانت در زبان عرب دوره جاهلی مستعمل بوده و "عادت" یا استعمال از این ریشه است. مجموعه عقاید موروث مقبول در باب روابط انسان با مبدأ وجود وی و التزام بر سلوک و رفتار بر مقتضای آن عقاید. دین قطع نظر از چگونگی منشأ آن امری است که جنبه اجتماعی آن مسلم است. از جهت تاریخ، ادیان را به ادیان موجود و ادیان گذشته و همچنین ادیان الهی و ادیان غیرالهی می توان تقسیم کرد. مقصود از ادیان الهی، دین هایی هستند که بنای آن ها بر اعتقاد به یگانگی خداست و آن را ادیان آسمانی نیز گویند. احکام این ادیان به وسیله پیمبران از جانب خدا به خلق ابلاغ می شود. اساس این ادیان تسلیم است [همچنین] رفعت و سلطان و حکم و ملک، سیرت، عادت و کار، عادت و شأن(4) نیز سایر معانی دین هستند.
قدیمی ترین اعتقاد بشر، باور به وجود خالقی برای جهان است که با تدبیر و علم خویش ضمن خلق جهان هستی نظمی دقیق و متقن را برای ادامه حیات در آن قرار داده است. اعتقاد به خالق یکتا اولین اصل کلیه ادیان الهی است و همه پیامبران الهی مبلغ آن بوده اند. مجموعه معارفی که پیامبران الهی برای تعیین روش زندگی بشر به اوابلاغ نموده اند همان دین است که به حکم عقل بایستی متضمن سعادت دنیوی و اخروی بشر باشد. به بیان علامه بزرگوارطباطبایی(ره) حقیقت دین عبارت است از تعدیل اجتماع انسانی در مسیر حیاتی آن و به تبع، تعدیل حیاتی یک فرد انسان را هم دربردارد و دین اجتماع انسانی را در راه فطرت و آفرینش وارد ساخته و به آن موهبت حریت و سعادت فطری را چنان چه مقتضی عدل است می بخشد. همچنین به یک فرد حریت مطلقه داده در انتقاع بردن از جهات حیات چنان که فکر و اراده اش او را رهبری می کند تا جایی که ضرری به حیات اجتماع نرساند آزاد می گذارد لیکن ناگفته نماند که تمام آن ها را مقید به بندگی خدا و تسلیم شدن در برابر فرمان او نموده در همه جا خضوع برای قدرت غیبی خداوندی و سلطنت او را مسلم داشته است.(5) به این ترتیب معلوم می شود که نمی توان حدفاصلی بین دین و روش های دستیابی به سعادت جامعه انسانی جستجو نمود چرا که دین همان فطرتی است که خداوند به انسان عطافرموده و عمل دین و بیان معارف از زبان پیامبران صرفا جهت بیدار نگهداشتن فطرت و پیشگیری از فراموشی آنست. "خدای سبحان درکتاب مجیدش مکرر فرموده که دین او و راهی که بندگان را به آن هدایت می کند همان راه انسانیتی است که فطرت خود انسان به آن دعوت می کند و جز آن دینی و راهی نیست. پس راهی که انسان در زندگی خود می پیماید همانا راه خدا و دین الهی است لکن اگر آن را مطابق آن چه فطرت به سوی آن دعوت می کند و سعادتش نیز در آن است سلوک نکرد خواه در خلال آن ایمانی به خدا و عبادت معبودی باشد مانند دین های باطل و خواه خضوع و عبادتی در آن نباشد مانند مادیت در هر حال همان راه خدا است که کج گرفته شده و اسلامی است که تحریف شده و نعمت خداست که کفران شده است."(6)
احتمالاً این که بنا به نظر علامه طباطبایی(ره) "دین به معنای سنتی اجتماعی است که انسان در زندگی اجتماعی اش بر طبق آن سیر می کند و سنت های اجتماعی متعلق به عمل است وزیربنای آن اعتقاد به حقیقت هستی عالم و هستی خود انسان، که یکی از اجزاء عالم است، می باشد. به همین جهت می بینیم در اثر اختلافات، اعتقادات درباره حقیقت هستیِ سنت های اجتماعی مختلف می شود. پس دین عبارتست از سنتی عملی که براساس مساله جهان بینی و زیست شناسی بنیان گرفته و این اعتقاد با علم استدلالی و یا تجربی که پیرامون عالم و آدم بحث می کند تفاوت داردبرای این که علم نظری به خودی خود مستلزم هیچ عملی نیست ولو این که عمل کردن به علم نظری احتیاج دارد به خلاف اعتقاد که عمل را به گردن انسان می گذارد و آدمی را محکوم می کند که بایستی بر طبق آن عمل کند."(7) مرحوم علامه (ره) با استناد به این که فطرت هر انسانی او را به دینی دعوت می کند، می فرماید: "دین چیزی به غیر از سنت حیات و راه وروشی که بر انسان واجب است آن را پیشه خود کند تاسعادتمند شود.(8) مراد این وجیزه از دین نیز عبارت از راه و روش زندگی که بر پایه ارتباط انسان با ماوراءالطبیعه و آفریدگار جهان استوار می باشد. طبیعی است که دین های مختلفی به طرق گوناگون قابل طبقه بندی هستند: "دین توحیدی" و "ادیان شرک"، "ادیان الهی" و "ادیان غیرالهی." و از آن جایی که مقاله حاضر ادعای پرداختن به همه موضوعات مرتبط با دین وتبیین آن ها را نداشته و تنها به دریافت چگونگی بهره گیری ادیان از هنر، الهام هنر از ارزش های دین و نوع هنرهایی که بسته به جهان بینی دینی رشد یافته اند، متوجه می باشد، لذا به مختصاتی از دین اشاره می شود که می توانند در این سه موضوع ایفای نقشی اساسی را عهده دار شوند.
با عنایت به این موضوعات و باتوجه به جملگی تعاریفی که از دین ذکرشد، در این جا مراد از دین راه و روشی است که پایه های خویش را در ارتباطی با ماوراءالطبیعه استوار نموده است. به این ترتیب برای دین علی رغم همه ویژگی هایی که دارد چند مشخصه را به طور بارز می توان مطمع نظر قرار داد. در واقع ادیان، هم در مورد جنبه های روحانی و معنوی حیات انسان برنامه و نظر دارند و هم این که برای قلمرو مادی و زندگی این دنیایی انسان (با شدت و ضعف متفاوت) توصیه و دستوراتی را مطرح می نمایند. وجه بارز تمایز ادیان و مکاتب انسان ساخته و وجه تشابه ادیان، ساحت معنوی آن هاست که در عین توجه به ساحت روحانی حیات انسان، قلمرو مادی زندگی را نیز معنایی معنوی و روحانی می بخشد. به همین دلیل معنویت به عنوان ویژگی بارز دین مورد نظر قرار گرفته و دو مقوله از امور دینی مرتبط با این وجه یعنی عبادات و آیین هابه عنوان مشخصه های مورد نظردین که بر شکل گیری هنردینی نیز تأثیر دارند در این نوشتار مورد نظر قرار می گیرند، که اجمالاً به شرح زیر هستند: معنویت، عبادت و آیین ها. و مختصر این که دین از طریق عبادات و آیین های خویش معنویتی را به انسان القا می کند که توسط آن معنویت،انسان از راز هستی و گوهر وجود خویش آگاه می شود.

چیست دین؟ برخاستن از روی خاک
تا که آگه گردد از خود جان پاک

معنویت: یکی از وجوه بارز دینی معنویتی است که با درجات مختلف در ادیان گوناگون وجود داشته و پیروان هر دینی به آن قایل و متوجه هستند. این معنویت که مقوله ای روحانی و غیرمادی است باید به گونه ای به لباس ماده ملبس شده و در قالب کلام، صوت، شکل، فضا و یا حجم به انسان معرفی و ارزش و مفهوم معنوی آن به او القا شود. به این ترتیب آثاری که از معنویت سرچشمه گرفته و معرفت به معنویتی را القا نمایند می توانند به عنوان هنر معنوی مطرح شوند. یکی از بارزترین وجوه هنر معنوی در ادبیات و بویژه در شعر تجلی یافته است. برای نمونه یکی از ادله و اسرار محبوبیت شعرایی چون سعدی و مولانا این است که آثار ایشان یادآور و متذکر ارزش های معنوی الهی است. نکته مهم در این است که هنرمند بایستی به گونه ای توانسته باشد با عالم معنا ارتباط برقرار نماید و هر چه که این ارتباط قوی تر باشد، تأثیر کلام شخص بر جامعه نیز قوی تر خواهد بود. در واقع برای هر رهبر آسمانی (که هنرمند حقیقی است) و هنرمند اصیل لحظه یا لحظاتی را می توان قایل شد که او را به ملکوت راه می دهند تا ارتباط او با آیات کبرای الهی برقرار شده و بتواند رهنمایی خلق به ارزش های معنوی و روحانی را بر عهده گیرد.(9)

من که از این شب صفتی کرده ام
این صفت از معرفتی کرده ام

بس که سرم بر سر زانو نشست
تا سر این رشته بیامد بدست

این سفر از راه یقین رفته ام
راه چنین رو که چنین رفته ام

نظامی
اوج و حد اعلای این ارتباط و عروج را در معراج پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می توان مشاهده کرد که: سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصا الذی بارکنا حوله لنریه من ایاتنا انه هو السمیع البصیر؛ پاک و منزه است خدایی که در (مبارک) شبی بنده خود را (محمد صلی الله علیه و آله وسلم ) را از مسجد حرام به مسجد اقصایی که پیرامونش را (به قدوم خاصان خود) مبارک و پرنعمت ساخت سیر داد تا آیات (و اسرار غیب) خود را به او بنماید که خدا به حقیقت شنوا (و به امور عالم غیب و شهود) بیناست.(10) و همان است که رتبه ای دیگر از آن به ابراهیم علیه السلام نشان داده شده است: و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض؛ و همچنین ما به ابراهیم ملکوت و باطن آسمان ها و زمین را ارایه دادیم(11) تا ایمان و یقین او تقویت شده و به حد اعلا برسد. معنویت (به عنوان اساس دین) عصاره جملگی هنرهایی است که به نحوی با دین رابطه دارند، که نمونه ای از آن ذکر شد و در قسمت های بعد مشروحا توضیح داده خواهد شد.
عبادت: وجه بارز دیگر دین مشتمل بر عباداتی است که پیرامون هر دینی ملزم به انجام آن فرایض هستند. بسیاری از این عبادات نیازمند فضایی خاص هستند. همین امر باعث ایجاد فضاها و مکان هایی به عنوان پرستشگاه و معبد شده است که البته در هر دین نام خاص خویش را دارد. حتی در اسلام نیز که همه زمین مسجد مقرر گردیده است،(12) فضا و عمارت مسجد است که معنویت طبیعت بکر را به صورت عصاره ای معنوی در میان هیاهوی مادی زندگی شهرها متجسد ساخته و ضمن فراهم آوردن محیط عبادت، مادیت محیط را نیز تعدیل می کند.
به جهت ویژگی های خاصی که هر یک از ادیان برای عبادت توصیه شده خویش دارند، عبادتگاه ها نیز باید واجد مختصاتی باشند که بتوانند، هم شرایط مناسب را برای عبادت کنندگان فراهم آورند، هم بتوانند به عنوان عامل هویتی دین مورد نظر ایفای نقش نموده و هم این که محل تجلی ارزش های (معنوی) خاص آن دین باشند.
آیین ها: مورد دیگری که وجه ممیزه ادیان از مکاتب انسانی و غیردینی است، وجود آیین ها و مراسمی است که به صورت جمعی در مکان ها و زمان هایی خاص برگزار می شوند. آیین های ادیان نیز به نوعی، هم به عبادت مربوط می شوند و هم واجد ساحت و معنای معنوی هستند. آیین ها سراسر راز و سمبل و رمز هستند. آیین ها اگر چه که به صورت ادواری (و حتی مانند حج یک بار در عمر انسان) انجام می شوند ولی نقش آماده نمودن پیروان دین برای سایر ایام را نیز عهده دارند. هر چند که مکاتب انسان ساخته نیز، هر کدام به نحوی سعی در ایجاد مکان ها و یا برپایی آیین های مقدس دارند، لکن باید توجه داشت که این حالات نتیجه نیاز انسان است و نه اصالت و حقیقت و مقدس بودن آن چه که به صورت جعلی و قراردادی مقدس نامیده شده و یا به صورت آدابی عمومی جلوه گر می شود.
این سه ویژگی دین همواره به عنوان تغذیه کننده اصلی انواع هنرها در جوامع مختلف ایفای نقشی بنیادین را، عهده دار بوده اند. در واقع معنا بخشیدن به هنرهای منتسب به ادیان مختلف ریشه در این سه وجه داشته اند. هنر، انواع و نقش آن
با عنایت به همه تعاریفی که در مورد هنر می شود(13) به طور ساده می توان گفت که هنر بیان آراء و نظریات یک جهان بینی و یک مکتب فکری به گونه ای جذاب و گیرا و مؤثر می باشد. گذشته از تعاریفی که از هنر در کتاب ها مسطور است و یا متفکران و مصلحان و اندیشمندان از آن سخن گفته اند، نوعی تعریف و یا دسته بندی در جامعه و در میان عامه مردم رواج دارد که اگر چه تعاریفی نانوشته و نامدون هستند ولی به هر حال به عنوان تعریفی رایج از هنر نباید مورد غفلت قرار گیرند. این تعاریف تا حد زیادی بر کمیت و نوع متمرکز بوده و از کیفیت و اهمیت غفلت می ورزد. مثلاً هر بازیگر و هر نوازنده و هر نگارگر و هر نویسنده و هر مجسمه ساز و هر ساختمان سازی را هنرمند و هر نوع عمل این (به زعم خویش هنرمندان را) هنر و اثر هنر متلقی می نماید. در حالی که تفاوت است بین هنر و تقلید، فرق است میان هنر و شبه هنر، وبالاخره هنر با مهارت دو مقوله مختلف هستند و بسیاری تفاوت های دیگر که بین اصل و مجاز می توان شماره کرد. و به همین دلیل است که در مواضع مختلف تعابیر مختلف هنر توضیح و تشریح شده اند.(14) در بسیاری از گونه های هنر (به ویژه هنرهای دنیوی) انسان معمولاً موضوع را می داند ولی به طرز خاصی به او گوشزد می شود. برای نمونه برخی تعاریف خلاصه گویی بدیهیات را (که البته نوعی و درجه ای از هنر است) هنر بارز می دانند. مثلاً تابلویی که در گوشه آن یک "قرص" وجود دارد و یا لکه ای قرمز روی بومی سفید را به معنای بیان مسئله مهم جهان معاصر قلمداد می کنند. به این ترتیب که هنرمندی "قرص" و هنرمندی دیگر "جنگ" را به عنوان مشکل اصلی جهان مطرح می کنند و در این راه تنها به نشان دادن نشانه ای قراردادی از آن اکتفا می نمایند. در حالی که هر یک از آن ها می توانند اثرات گوناگونی بر انسان ها و جوامع مختلف و حتی نهایت زندگی بشری داشته باشند. می توانند ارزش های جوامع را دگرگون نمایند. می توانند اوج فداکاری ها و ایثارها و زبونی ها و جنایت ها و رشادت ها و سرگشتگی ها و بیماری ها و بسیاری از این قبیل موضوعات را نشان دهند. پس موضوع اصلی، معرفی مسأله نیست بلکه عواقب و اثرات و حتی زمینه های موجد آن هستند که اهمیت دارند.
در برخی دیگر از هنرها انسان باید آگاهی ها و آمادگی هایی را داشته باشد و فکر کند و...، شاید اندکی را دریابد و در واقع در این نوع از هنرها که عمدتا به هنرهای بومی و محلی و ملی مربوط می شوند، آشنایی به ویژگی های فرهنگی و حتی خرده فرهنگ های جامعه مورد نظر ضرورت دارد. در مرحله ای که مبانی معنوی (خواه مربوط به ادیان خاص و خواه مشترک در بین کلیه ادیان) در ایجاد هنرها ایفای نقش می نمایند، می توان از هنر دینی سخن گفت.
به این ترتیب هنر دینی به منصه ظهور می رسد که در هر دینی ویژگی های خاص خود را دارد. در واقع همان گونه که جهان بینی منبعث از هر دینی در مورد وجود و زمان و مکان تلقی خاص خویش را دارد، هنر دینی مرتبط با آن نیز به تفسیر این تلقی پرداخته و آن را متجلی می سازد.
همان گونه که گفته شد به دلیل ارتباط دین با غیب، هنر دینی نیز به نحوی با غیب (یعنی دنیای ناپیدا برای حواس) ارتباط دارد. حال اگر این غیب مرتبط با ملکوت و ملائک باشد هنر حاصل نیز هنری رحمانی و منتسب به فرشنگان است. و اگر غیب مرتبط با دنیای شیاطین باشد، هنر حاصل نیز اصلی شیطانی داشته و منتسب به شیطان خواهد بود. چنان چه ساحران با ارتباطی که با بخشی از دنیای نامحسوس با حواس یا قلمرو شیاطین داشتند قادر به ارایه پدیده هایی بودند که حواس ظاهری آن ها را غیرمعمول و متعلق به عالم غیب معرفی می نمود. در حالی که بنا به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی (ره)، "حقیقت سحر این است که موضوع ناحق و بی واقعیتی را به صورت یک حق واقعی در برابر حواس و انظار مردم قرار دهند."(15) بنابراین بسیاری از فعالیت های انسان ها، همچون سحر اگر چه به نحوی مرتبط با جهان غیرمادی هستند، لکن به جهت فقدان ارتباطشان با عالم معنا و ارواح الهی و ملکوتی جلوه های شیطانی را به نمایش می گذارند.
به این ترتیب هنر، ساختن جهان و فراهم آوردن فضا و محیط به شکل و مختصاتی است که جهان بینی انسان، آن را برای رشد و کمال انسان ضروری می داند. و به عبارت دیگر هنر بهره گیری از مفاهیم و مواد به طریق و در جهت ایجاد فضایی است که انسان را به سمت کمال مطلوب و دلخواه خویش هدایت نماید. در مقدمه مقاله حاضر به رجوع شکل گیری اولیه سمبل ها به زمان آدم علیه السلام اشاره شده است.
یکی از مهمترین زمینه های رابطه هنر و مذهب را در سمبل سازی انسان می توان مورد بررسی قرار داد. بنا به نظریاتی که از سوی روان شناسان ارایه می شود انسان، سمبل ها را هم در مذهب و هم در هنر بصری خود بیان می کند. این نظریه هنر و مذهب را دارای تاریخی همبسته می داند که به ادوار ما قبل تاریخ می رسد.(16)
بنابراین اصولاً نمی توان برای هنر، بدون توجه به دین موضوعیت و استقلالی قایل شد. همین ارتباط زمینه ای است در جهت جهانی قلمداد نمودن کهن الگوهایی (archtype) چون ماندلا، دایره، چلیپا، مربع و امثالهم که به عنوان سمبلهایی در جملگی ادیان، به نحوی حضور یافته و معانی معنوی را القا می نموده اند.(17)
اگر هنر را از تقسیم بندی رایج آن منتزع نموده و در عین حال همچون برخی دیگر آن را به کل زندگی تعمیم بدهیم،(18) لکن زمینه های تجلی آن را از هنرهای زیبا فراتر دانسته و مثلاً رفتارهای فرد و عکس العمل های والا و انسانی و فداکارانه و ایثارگرانه و نادره انسان در برابر وقایع و حوادث را نیز هنر قلمداد کنیم و به عبارتی رفتارهای غیرعادی و غیرمعمول عالی انسان ها را نیز نوعی از هنر تلقی نماییم، که هنرمندان بزرگ (به معنای رایج) اگر بتواند آن اعمال را (با نوعی از هنر مثلاً شعر و نقاشی و نمایشنامه و امثالهم) تجلی کالبدی ببخشند، هم خود هنرمندان بزرگی خواهند شد و هم این که آثارشان آثار هنری بی نظیری قلمداد خواهد گردید.(19) آن گاه بزرگترین هنرمندان تاریخ بشری را در میان مردان الهی می یابیم یکی از زمینه ها، الگوها و منابع الهام هنرمندان اتفاقاتی است که انسان های بزرگ موجد آن بوده اند. یک بار در تاریخ اتفاق افتاده و تکرار نخواهند شد. البته این موضوع، امروزه که آثاری از یخ و برف و ماسه های کنار سواحل به عنوان نمایشگاه آثار هنری هنرمندان وجود دارد، این ایده (بهتر از گذشته) امکان مطرح شدن دارد. به این ترتیب پیش از آن که به هنرمندان و آثار هنری خلق شده توسط آنان اهمیت داده شود، به منابع الهام آن ها که برای یک بار اتفاق افتاده است توجه می شود. به این ترتیب نمونه هایی قابل تصورند که برای بیان دوباره آن ها و تجلی کالبدی بخشیدن به ارزش و معنایشان، خوش آهنگ ترین سمفونی ها، زیباترین نقش ها، تکان دهنده ترین تندیس ها، مهیج ترین نمایش ها و حماسی ترین اشعار قابل ایجاد است و البته این کار هر هنرمندی نیست که بتواند این مصادیق بارز را آن گونه به نمایش بگذارد که رخ داده اند.

ما ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم
زین دو چرا نگذریم، منزل ما کبریاست

مولوی
و اکنون بی مناسبت نیست تا به برخی ا این نمونه ها و موضوعات اشاره شود:
مصداق کسانی که سه روز گرسنه می مانند و غذای خویش را در راه خدا به اسیر و یتیم و فقیر می بخشند.
کسی که وقتی آزار دهنده هر روزه خویش را نمی بیند (که آزارش را ببیند) جویای احوال او می گردد و وقتی که می شنود که بیمار است به عیادتش می رود.
کسی که در شب عروسی اش در میان معبر، لباس خویش را می بخشد.
مردی که از کشتن کسی که آب دهان به صورت مبارکش انداخته، خودداری می کند تا شبهه انتقام جویی شخصی، اصالت عمل در راه خدا را آلوده نسازد.
حاکمی که در عین قدرت همچون فقیرترین آحاد ملت خویش زندگی می کند.
زنی که در پاسخ اسیرکننده اش که کشته شدن خاندان و برادران و یاران و اسارت او و سایرین را به منظور تحقیرش، به او یادآوری نموده و آن ها را به خدا نسبت می دهد، می فرماید: ما رأیت الا جمیلا.
پیرمردی که در عین مشاهده کشته شدن جملگی یاران و برادران و فرزندان، هیچکس را یارای مقابله رویارویی با او نیست.
و هزاران واقعیت و حقیقت از این دست که یک بار در تاریخ بشریت اتفاق افتاده اند، تاریخ انبیاء و اولیاء و مصلحین مشحون از آن هاست و تنها تصویر و یادشان بر ذهن ها باقیست و در هیچ موزه ای و یا در عمل کسی، نمی توان آن ها را بازیافت.
نکته شایان توجه آن است که در گذشته و به ویژه در جوامع دینی که معنویت و مادیت منتزع و مجرد از یکدیگر نبوده و هر عمل مادی مشتمل بر وجه و ساحتی معنوی نیز بود، هر مقوله ای از زندگی را می توان واجد وجهی هنرمندانه، تلقی نمود که البته این نوع از هنر نیز، با مهارت متفاوت است.(20)
برای نمونه مسجد علاوه بر این که محلی برای عبادت و سایر عملکردهای فردی و عمومی است به عنوان پناهگاهی برای زندگی پرآشوب و پر تلاطم شهر محسوب می شود. کتیبه های مساجد اسلامی معنویت محیط و فضا را به انسان القا نموده و نقش و نگارهای پیچیده ای که بیان گر وحدتِ در عین کثرت است ناظر را، به مراتبی روحانی هدایت می کند. و این درست به عکس معماری غیردینی و تزیینات آن است که انسان را در دنیا و خاک و مادیت متمرکز و متوقف نموده و بالاتر از آن، او را تحقیر می کنند.
در زمینه ایجاد فضای مناسب عبادت و آیین ها که البته یادآور و متذکر معنویت مورد نظر هر دینی باشد، یکی از بارزترین وجوه ارتباط هنر و دین و یا جلوه تأثیر دین بر هنر، در ایجاد معماری مذهبی در جملگی جوامع به منصه ظهور رسیده است. به گونه ای که معابد و پرستشگاه ها یکی از نمودهای تجلی ارزش ها و تعالیم دینی بوده اند. این عمارات نه تنها در شکل و فرم و اندازه و ابعاد و رابطه اعضاء خویش که در به کارگیری سایر هنرهای جامعه که البته معرف و مبین معارف معنوی آن بوده اند نیز به عنوان محلی منحصر به فرد ایفای نقشی ارزنده را عهده دار بوده اند. در واقع جملگی هنرهای رایج در جامعه همچون شمایل نگاری، مجسمه سازی، موسیقی، الحان انسانی، کاشیکاری، گچکاری، نمایش ها و ادبیات با استفاده از علومی چون هندسه و ریاضیات به نحوی در معابد و پرستشگاه ها به نمایش درآمده اند که آن ها را به صورت مجموعه ای نفیس از هنرهای یک مکتب و طرز تفکر درآورده است. رابطه دین و هنر

در تمامی کارها چندان مکوش
جز به کاری که بود در دین مکوش

مثنوی
مروری اجمالی بر معنای دین نشان از تأثیر دین بر هنر و یا به عبارتی وجود وجه تمایز بین "هنردینی" با "هنر غیردینی" را دارد. به بیان دیگر هنری که براساس باورهای دینی شکل گرفته باشد با هنر برآمده از جهان بینی غیردینی تفاوت شکلی و ماهوی دارند.
برای مثال وقتی دین به معنای "صبغه" (رنگ) به کار رود، مشخصا رنگی است که وجه تمایز و هویت هر چیزی خواهد بود که از آن دین نشأت گرفته باشد. و به این ترتیب "هنر" نیز از این قاعده مستثنی نبوده و در صورت شکل گیری آن بر پایه ارزش های دینی، رنگ دین را به خود گرفته و ضمن آن که خود هویتی را احراز می نماید، به عنوان عامل هویتی آن دین نیز، ایفای نقش خواهد نمود.
همین طور است اگر مراد از دین، معنای دیگری، همچون طریقت و کیش و خصایص روحی و معنوی و امثالهم مدنظر باشد، باز هم گویای تمایز متعلقات به دین (از جمله هنر) با متعلقات سایر موضوعات است. در واقع مشی و روشی که دین برای حیات و فعالیت های انسانی توصیه می نماید، بر فعالیت و مشی هنرمند نیز اثر گذاشته و آثار او را رنگ و بویی دینی می بخشد.
در برخی سخنان بزرگان اصولاً درک هنر نیز با درک آیین های دینی، مترادف و همسان قلمداد شده و برای درک آن ها شرایطی مشابه ذکر شده است. برای نمونه «کنفوسیوس» را عقیده بر این است که: کسی که نسبت به دیگران بی مهر است، از رعایت آداب و رسوم مذهبی چه سودی می برد؟ و برای کسی که محبت دیگران در دل او جا ندارد شناختن هنر موسیقی چه سودی می بخشد.(21)
اجمالاً این که دین و هنر روابط تنگاتنگ و مستحکمی دارند به گونه ای که بدون وجود امکانات و معانی و حقایقی که دین در اختیار هنر قرار می دهد، هنر جز پوسته ای ظاهری و محدود و منحصر شدن فعالیت و تجلی نبوغ بشری در تهییج و تحریک احساسات مادی و دنیایی نخواهد بود. از طرف دیگر، هیچ مقوله دیگری چون هنر نمی تواند لطایف و حقایق و معانی و زیباییها و معنویت حیات و ماوراء الطبیعه و به عبارتی حقیقت و ملکوت عالم هستی را به انسان معرفی نماید. و در همین جاست که گستردگی قلمرو هنر در افعال بشری و عدم تحدید آن در رشته هایی معدود مشخص می شود. برای نمونه در مورد اهمیت رابطه هنر و دین «شوان» معتقد است که: "برای دین به طور کلی اهمیت هنر تقریبا به اندازه تفسیر و تأویل کتاب آسمانی است از آن جا که دین نمی تواند ظهور و تجلی کند مگر توسط اشکال و صور. نیز اگر خواص خیلی بیشتر به تفسیر و تأویل کتاب آسمانی احتیاج دارند تا به هنر، اکثریت مردم برعکس، خیلی بیشتر به هنر محتاجند تا به عقاید حکمی و عرفانی. و از آن جا که طبقه خواص از لحاظ جسمانی بر جامعه اتکاء دارد، افراد آن نیز غیرمستقیم احتیاج به هنر دارند."(22)

نقاش وجود اینهمه صورت که بپرداخت
تا نقش ببینی و مصور بپرستی

سعدی پی نوشت ها و مراجع
1. به نقل از صدر، فلسفه ما، ترجمه و شرح محمدحسن مرعشی، انتشارات کتابخانه صدر، تهران، 1351.
2. قرآن کریم، سوره اعراف، آیه172.
3. رجوع کنید به الهی قمشه ای، حسین، مقالات، روزنه، تهران، 1377.
4. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا (جلد 8)، دانشگاه تهران، تهران، 1377، صص 9 11417.
5 . طباطبایی ره،[علامه] سید محمدحسین، تفسیر شریف المیزان، جلد 6(ترجمه نیری بروجردی، عبدالکریم)، دارالعلم، قم، 1346، ص97.
6 . طباطبایی ره، [علامه] سید محمدحسین، تفسیر شریف المیزان، جلد 15 (ترجمه موسوی همدانی، سید محمدباقر)، محمدی، تهران، 1362، ص167.
7. طباطبایی ره، [علامه] سید محمدحسین، تفسیر شریف المیزان، جلد 29 (ترجمه موسوی همدانی، سید محمدباقر)، محمدی، تهران، 1356، ص12.
8 . طباطبایی ره، [علامه] سید محمدحسین، تفسیر شریف المیزان، جلد 31 (ترجمه موسوی همدانی، سید محمدباقر)، محمدی، تهران، 1357، ص286 برای مطالعه در تعریف و اهمیت دین، همچنین رجوع کنید به جعفری، [علامه [محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد مولوی (جلد 6)، انتشارات اسلامی، تهران، 1351.
9. رجوع کنید به الهی قمشه ای، 1377، پیشین (3).
10. قرآن، کریم، سوره بنی اسرائیل: 1.
11. قران کریم، سوره انعام، آیه 75.
12. "ان ا... جعل لی الارض مسجدا: خدای تعالی زمین را برای من و امت من مسجد کرده است. (قاضی قضاعی، شرح فارسی شهاب الاخبار، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1361، ص369. همچنین در امالی صدوق آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود پنج چیز به من اعطا شده که به کسی پیش از من عطا نشده: زمین برایم مسجد و طهور مقرر شده و... (شیخ صدوق، امالی، ترجمه آیت ا... کمره ای، کتابخانه اسلامیه، تهران، 1362، ص216).
13. برای مطالعه در منابع تعاریف هنر رجوع کنید به:
کاپلستون، فدریک، تاریخ فلسفه، ترجمه جلال الدین مینوی، حکمت، تهران.
رضای الهی، محمود، کلیات فلسفه، بیمه ایران، تهران، 1372
تولستوی، لئون، هنر چیست؟ (ترجمه کاوه دهگان)، امیرکبیر، تهران، 1373.
نقی زاده، محمد، از نیستان به نیستان (ریشه های هنر معنوی)، فصلنامه هنر (نشریه مرکز مطالعات و تحقیقات هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، شماره 46، زمستان 1379.
نقی زاده، محمد، تأثیر متقابل هنر و اقتصاد در جوامع سنتی و مدرن، مجله هنر دینی، شماره 6، زمستان 1379.
14. رجوع کنید به نقی زاده، همان.
15. طباطبایی، ره، [علامه] سید محمدحسین، تفسیر شریف المیزان، جلد 19 (ترجمه حجتی کرمانی، محمدجواد)، محمدی، تهران، 1362، ص 180.
16. یافه، آینه لا، (در کارل گوستاویونگ: انسان و سمبل هایش)، ترجمه ابوطالب صارمی، امیرکبیر، تهران، 1352
17. رجوع کنید به همان
الیاده، میرچا (ترجمه، زنگویی، نصراللّه )، مقدس و نامقدس، سروش، تهران، 1375.
الیاده، میرچا، (ترجمه، ستاری، جلال)، رساله در تاریخ ادیان، سروش، تهران، 1376.
18. رجوع کنید به ذکر گو، امیرحسین، تأملی در آراء کوماراسوامی، نامه فرهنگستان علوم، شماره 14و15، پاییز و زمستان 1378.
19. همانند فردوسی که زندگی جوانمردان را به نظم کشیده و با داوینچی که صحنه های از زندگی مسیح علیه السلام را به تصویر کشیده و بسیاری از این قبیل.
20. بدیهی است که استثنائاتی در مورد برخی صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی نیز وجود دارد که سعی در استخدام بهترین هنرمندان هر رشته داشتند و به این ترتیب امکان بهره مندی آن ها از مراتب بالاتری از هنر وجود داشت.
21. کنفوسیوس، مکالمات، دفتر انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1375، ص 221.
22. شوان، فرید هوف (ترجمه سید حسین نصر)، اصول و معیارهای هنر جهانی، در مبانی هنر معنوی (مجموعه مقالات)، دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، 1372، ص 103.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: علی احمد الفتی