خوش آمديد,
مهمان
|
|
از عصر صفر و یك عبور كردهایم
گرد آورنده : عرب مومنی مجید یوسفی - دكتر شیرین احمد نیا یكی از استادان جوان علوم اجتماعی است. اقبال و توجه به آموزههای او در سالهای اخیر آشكارا او را از دیگر استادان علوم اجتماعی دانشگاه تا حدودی متمایز كرده است. تفاوتهای نسل سوم و چهارم پس از انقلاب محور اصلی گفت وگوی ما با او بود که می خوانید: آیا گمان میكنید عادی شدن خیلی از تعاملات و رفع محدودیتها به جامعه آینده كمك خواهد كرد تا بهتر زندگی كند؟ یا همین امر منجر میشود كه در آینده با محدودیتهای بیشتری مواجه شویم؟ معیارها و ارزشها در جریان تحولات سریع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ما دچار دگرگونی شده است. تبعات آن چشمگیراست و حتی اخلاق در نظر نسلهای جدیدتر در مقایسه با نسلهای پیش تر به گونه متمایزی تعریف میشود. به همین دلیل وجوهی از رفتار، اعمال یا دستاوردها كه امروزه ارزشمند یا غرورآفرین تلقی میشوند الزاماً همانهایی نیستند که در گذشته همین برداشت یا تلقی را در بر داشتند. در مجموع مادیگرایی اهمیت و تا حدودی اولویت بیشتری یافته شاید بتوان گفت با رشد نوعی تساهل یا غلبه عملگرایی بر آرمانگرایی نیز روبرو هستیم. در نتیجه چنین به نظر میرسد که نسل جوان میاندیشد با گذر از برخی مرزها راهی را به زندگی واقع بینانه تر یا عملیتری بگشاید، در نتیجه الزاماً مسیری که پیموده میشود حتی از دیدگاه خودایشان شاید آن نیست که «بهترین» یا «ایده آل» تلقی میشود! در جریان مشاهدات، مكاتبات و گفتوگوهای كلاسی تان در باب خصیصههای نسل سوم ( كه از نظر سنی زیر 25 سال به حساب میآید) چه چیزی را دریافتهاید که در موردایشان بارز و عمده است؟ نوعی سردرگمی و سرگشتگی در میانشان ملاحظه میکنم. به نظر میرسد «چیزهایی» در ذهن و در جهت دهی به اعمال و رفتار و انتخابهای شان دچار خلل شده است که شاید امکان ترمیم یا جایگزین مناسبی نیز برایشان فراروی خود نیافتهاند. به عنوان مثال، مسیر یابیها تاحدودی دچار آسیب شده است و نگرانیهایی هم که برای نسلهای بزرگتر و ناظر براین فرایند ببار آمده است تا حدی معلول واکنشهای نسل جوان است بهاین حالت تعلیق و سردرگمی که گریبان شان را گرفته است. در بعضی موارد جوانان برای تنظیم روابط اجتماعی یا برای چینش مراحل پیشرفت زندگی خود یا پیگیری مسیر اهداف بلند مدت خود به ارزشها و اصولی متفاوت از آنچه نسلهای پیش از خود به کار میگرفتند متوسل میشوند. گسترش ارتباطات رسانهای و انقلاب ارتباطی عصر نوین در سطح بین المللی نیز منابع فکری و آگاهیها و افق دید وسیعتری را در معرض استفادهایشان قرار داده است. جوانان ما تجربیات نسل خویش را با آنچه در اقصی نقاط جهان میگذرد به مقایسه میگذارند و البته جسورانه تر در جهت تغییر رویههای مرسوم و مالوف نسلهای پیشین عمل میکنند. در مشاهدات دیگر شما دیگر چه مواردی وجود دارد كهاین نسل و نسلهای پیشین را از هم متمایز میسازد؟ تا حدودی تساهل و آسان گیری در مواجهه با مسئولیتهای زندگی یا ارتباطات بین فردی میبینم. شاید بتوان گفت تمایل به نوعی تقلیل روابط عاطفی به نوعی مبادله و حساب سود و زیان در روابط بین فردی نیز وجود داشته باشد! برای مثالهای عینی میتوان به مورد همسرگزینی اشاره داشت. پیشتر در سطح جامعه شهری که دست شان برای انتخاب باز بود امر ازدواج یا تشکیل خانواده یا ضرورت آن با نگرش مثبت بیشتری همراه بود. رابطه صمیمانه متقابل شاید تقدس و یا بعد رمانتیک داشت و به تدریج عشق به عنوان مبنای انتخاب میرفت که جای مصلحت اندیشیهای اقتصادی اعمال شده از سوی ترتیب دهندگان سنتی ازدواجهای جوانان یعنی والدین را بگیرد. لااقل انتخابهای فردی مبتنی برایده آل گرایی در مورد افرادی که دیگر استقلال عمل و قدرت تصمیم گیری بیشتری داشتند رو به افزایش بود. اما اخیراً ملاحظه میشود که اولاً گرایش و نگرش مثبت نسبت به ضرورت ازدواج چه در مورد دختران و چه در مورد پسران رو به کاهش گذاشته و در مرحله بعد، هر چند گستره انتخابهای فردی همچنان رو به افزایش است، اما مبنا و ملاک انتخاب افراد الزاماً شکل گیری روابط عاطفی با بعد رمانتیک یا ابعاد ارزشی غیرمادی نیست بلکهاین بار جوانان، انگار خودشان اند که مسئولیت انتخاب شریک زندگی خویش بر مبنای همان معیارهای اقتصادی و حسابگرانه سودمدارانه را - که زمانی والدین شان پی میگرفتند- بر عهده گرفته اند! یعنی در صورتی که قصد و نیتی در جهت تشکیل خانواده در کار باشد؛ تا حدود زیادی ابعاد مادی بر تصمیم گیریها و انتخابهای شان تا حدودی موثر به نظر میرسد. وضعیت مالی، تحصیلی، پشتوانه خانوادگی طرف خویش را مد نظر قرار میدهند نه الزاماً جهتگیری ذهنی، اندیشه، رویکردایدئولوژیک یا حتی عشق! به صراحت میگویم که در مواردی ازدواج به نوعی ابزار و وسیله تحرک اجتماعی صعودی چه برای دختران و چه برای پسران مبدل میشود که قرار است به افزایش امکانات رفاهی و منابع مادی افراد متقاضی بیانجامد. نوعی نگاه ابزاری نسبت به امر ازدواج؛ یعنی گویی قرار است ازدواج با فرد مناسب وسیلهای باشد برای پاسخگویی به نیازهای افراد در جهت کسب رفاه و برخورداری بیشتر در زندگی ! اگر مبناهای انتخاب را براساس منافع اقتصادی در نظر بگیریم چه فرجامی خواهد داشت؟ قاعدتاً میتوان انتظار داشت که مبنا قرار دادن ابعاد اقتصادی منجر به بروز مشکلاتی در سایر جنبههای زندگی در بلند مدت بشود. تازه پس از شکل گیری چنین پیوندهایی است که سایر ابعاد رابطه زناشویی محل تجلی مییابند و ناهماهنگیهای سربرآورده، بر رضایتمندی و تمایل به تداوم رابطه تاثیر میگذارد. بخشی از روند افزایش طلاق را میتوان احتمالاً با استناد به چنین زمینههای اولیهای توجیه کرد. طلاق برای نسلهای پیشین مذموم تلقی میشد و همین مسئله در پایین نگاه داشتن آمار طلاق موثر بود، اما امروزه در دید نسل جوان خیلی از مسائل از جمله طلاق قبح دیرین خود را از دست داده است و با تساهل بیشتری به آن مینگرند. نکتهای است مبنی بر اینكه سن ازدواج بالا رفته واین یك بحران است اما جامعه شناسان معتقدند مزیت آناینست كه افراد به یك درك و درایتی میرسند، سطح معلومات و تجارب ارتقا مییابد. اما اگر نگاهی به گذشته داشته باشیم ازدواجهایی كه در سن پایین صورت میگرفت كمتر به طلاق منجر میشد.اینطور نیست؟ این طرز تفكر كاملاً سنتی است كه افراد خوب است در سن كم ازدواج كنند و با هم بزرگ شوند و یا برخی میگویند كه خواهی نخواهی عشق بعد از ازدواج شكل میگیرد. پیش ازاین در چارچوب اصول حاکم بر یک جامعه سنتی اصلاً تصور نمیشد كه میتواند سابقه قبلی بین روابط دختر و پسر وجود داشته باشد، درست برخلاف امروز كه برخی دختر و پسر خود به شناخت و انتخاب یکدیگر دست میزنند. خانواده در آن عصر اجازه دخالت یا سربرآوردن اراده فردی را نمیداد . در صورتی كه دراین نسل فضاهای عمومی و اجتماعی نظیر مراکز شغلی و دانشگاهها مكانهای نوینی برایایجاد فرصتهای آشنایی و همسر گزینی بر اساس شناخت بهتر و بیشتر فراهم آورده اند. اما چرا نسل گذشته در مقابل نسل حال بیشتر و دقیق تر درس میخواند؟ ارزش تحصیلات تا حدودی دگرگون شده است، هر چند همچنان به عنوان یکی از مهمترین ارزشهای اجتماعی محل اتفاق نظر است. بااین حال ارزش کاربردی آن نزد برخی از افراد دچار دگرگونی شده است. به نظر میرسد زمانی متغیر «سطح تحصیلات» رابطه مستقیمی با «سطح درآمد» افراد داشت و هر مقدار سطح تحصیلات بالاتر میرفت پرستیژ اجتماعی و سطح درآمد نیز صعود میكرد. امااین روزها در فراگیری چنین همبستگی تردید وارد شده است. برخی معتقدند بالعكس ، فردی كه ادامه تحصیل میدهد از بازار كار و جامعه عقب میماند و در ازای مدرک تحصیلی بالاتر الزاماً به منابع درآمدی بیشتر نیز دست پیدا نمیکند. متغیرهای دیگری در کارند که براین رابطه تاثیر میگذارند. و به چه دلیلاین گونه شد؟ در توضیح آن به برخی مشاغل و سیر تحولی آنها میتوان استناد کرد. به عنوان مثال؛ حرفه پزشكی از جمله به دلیل کمبود نسبی پزشکان در سطح جامعه همواره دارای پرستیژ اجتماعی و درآمد بالایی بود . اما سیاستگذاریهای مقطعی دراین حوزه نتایج غیر قابل انتظاری را به بار آورد و امروزه پزشکی با تعداد قابل توجه بیکاران یا شاغلین با درآمد نسبتاً کم تداعی میشود. با چنین حجم زیاد پزشكانی که به مشاغل دیگری برای جبران دستمزدهای ناچیز فعلی شان رو میآورند، شغل پزشكی دیگر نه درآمدزا است و نه دارای پرستیژ اجتماعی قابل مقایسه با شرایط پیش ازاین مگر در مواردی که افراد پزشک برای تخصص اقدام کنند یا با شرایط بهتری در شهرستانها به کار بپردازند. در یك دهه اخیر فضای باز اجتماعی باعث شد كه نسل سوم بی پروا و جسور شود اما در نسل قبل قناعت بیشتری وجود داشت . از طرفی درایت بیشتری هم داشت. آدم دچار تردید میشود كه كدام رفتار و الگو درست تر است. كدامیك ازاین دو نسل در نوع خود بهتر عمل كردند؟ نکتهاین جاست که برخی از پیش فرضهای شما و همچنین استنباطهای من هنوز شاید قابل اثبات نباشد یا تحقیقی در موردشان صورت نگرفته است تا با قاطعیت بتوان اظهار نظر کرد. تعابیر به کار رفته در باره نسلهایی که مورد مقایسه قرار میگیرند معلول شرایط زمانه و بستر فرهنگی اجتماعی متفاوتاین نسلهاست. نسلهای بعد از انقلاب دستخوش شرایط انقلابی هستند. شرایطی که ارزشها زیرو رو شده اند . هر یک با توجه به اقتضائات زمانه خود عمل کرده و میکنند. نحوه تطبیق نسلها با زمانه خود قاعدتاً مستعد دگرگونی بوده است. ما از طرفی با حیا و شرم در میان یك نسل مواجه هستیم و از سویی با بی پروایی و جسارت نسل جدید. كدام بیشتر به جامعه صدمه میزند؟ خیلیها معتقدند كه نسل امروز قابل كنترل نیست. آیا شمااین سخن را میپذیرید؟ این مسئله را شاید بتوان با شرایط اوایل انقلاب صنعتی در جوامع غربی مقایسه كرد كه با تغییر هنجارها همراه بوده است. یعنی یك سری ارزشهای سنتی مورد تردید واقع شد و استقرار ارزشهای مورد وفاق نوین مستلزم زمان بود. فرد تیزبینی مانند امیل دورکیم از بنیانگذاران جامعه شناسی در قرن نوزدهم؛ در عین تشخیص شرایط «آنومیک» یا بی هنجاری در شرایط بحران زده مابعد صنعتی شدن - که انتقاد فراگیر معاصرینش به تجدد و صنعتی شدن را در پی داشت- با اطمینان خاطر نوید حاکمیت و استقرار وضعیت مطلوبی را در پی شکل گیری انسجام و همبستگی ارگانیک اعضای جامعه میداد. امروز اگر قرار است نظم بیشتری حاكم باشد مستلزم تدابیر مجدد و گذشت زمان است. در میان كسانی كه در وبلاگتان در ارتباط با سوال تان در باب تفاوتهای نسلی پیامهایی گذاشتهاند كدام كامنتها برجستگی و جذابیت بیشتری داشت؟ یك كامنتاین بود كه جوانی میگفت نسل گذشته خیلی صفر و یك بود اما نسل جدید دارای طیفی از ارزشها است .این را قبول دارم. نسل گذشته در مورد بسیاری از امور تكالیف روشنی در پیش روی خود داشت و الگوی زندگی یك دختر یا پسر از بدو تولد کمابیش آشکار و تعریف شده بود، افرادایده آلهای خود را دنبال میکردند و مرزهای رفتار انسانی و اصول و ارزشهای اخلاقی مانند وجدان كاری، فداكاری، صداقت، اعتماد روشن تر به نظر میرسید. اما امروزهاین گونه نیست. نوعی انتخاب عقلایی مسیر حرکت را برای عدهای روشن میسازد که الزاماً معطوف به اهدافی نیست که نفع جمع را نیز در بر داشته باشد. البته واقعیتاین است که ما با تنوع رفتار روبرو هستیم واین نوع رفتارها طیف وسیعی را در بر میگیرد و میدان برای کسب تجربههای جدید و اعتقاد به آزمایش و خطا به جای دوراندیشی و روحیه محافظه کاری گسترش مییابد. به چه دلیلاینگونه شده است؟ نزدیکی نگرش دخترها و پسرها تا حدی معلول افزایش سطوح تحصیلی و معلومات و مشارکتهای اجتماعی دختران است. دخترها برای خود اهداف جدیدی را مشخص کرده و نقشهای خود را امروزه فراتر از محدوده نقشهای سنتی شان تعریف میکنند. انتظاری که از خود دارند با انتظاراتی که مادران شان از خود داشتند تفاوت پیدا کرده است. کسب استقلال عمل فردی و مادی پیش یا پس از ازدواج چندان دور از دسترس نمینماید و به نظر میرسد خودباوری شان و بلندپروازیهای شان بیشتر شده و موانع فرهنگی و اجتماعی را کمتر سد راه پیشرفت خویش میبینند. یك اختلاف جزئی وجود دارد كه تمایل به تغییر و تحول در جنس زن در دو دهه اخیر بیشتر از آن چیزی است كه در مورد مردها وجود دارد. باید در عین حال در نظر داشت کهاین صحبتها را نمیتوان الزاماً به كل زنانایرانی تعمیم داد و شاید بیشتر خصیصه زندگی زنان شهری یا از طبقات متوسط به بالا باشد یعنی از سویی اختلاف نحوه تفکر در مورد جوانان تهرانی با شهرستانی وجود دارد و از سویی اختلاف اندیشه و عملکرد میان افراد واقع در پایگاههای مختلف اجتماعی اقتصادی یا خرده فرهنگهای مختلف که طبیعی و قابل انتظار است. با تشکر عرب مومنی |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|
|
salam mamnon dariaft shod
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|