خوش آمديد,
مهمان
|
|
اندیشه سیاسی مایکل اوکشات
دوره اول: در كتاب تجربه و شيوه هاي آن اوكشات، واقعيت را با تجربه انساني يكي دانسته و حقيقت بر اساس انسجام و پيوستگي منطقي انديشه هاي تعريف ميكند. از اين رو شرط شناخت حقيقت و واقعيت را ايجاد يك نظام منسجم از انديشه ها از طريق سامان دادن تجربه ميداند. هسته فلسفه اوكشات رد مطلق گرايي علم گرايي ميباشد. اوكشات در كتاب تجربه و شيوه هاي آن معتقد ااست كه علم يكي از دريچه هايي است كه انسان به جهان نگاه ميكند و سه دريچهاي ديگري كه انسان به جهان نگاه ميكند عبارتند از: تاريخ فلسفه عمل. وي در سال 1959 در اثري با عنوان آواي شعر در گفت و گوي بشر به اين نتيجه رسيد كه بايد تجربه هنري را به سه شيوه ديگر اضافه كند اوكشات فلسفه را كليت تجربه آدمي عنوان كرده و بر تقدم فلسفه بر سه ديدگاه ديگر تاكيد ميكند. وي معتقد است كه ميتوان ديدگاهي فلسفي به علم تجربه تاريخ داشت و (به علت تقدم فلسفه بر آنها) اما بر عكساش مثلاً تعبيري علمي از فلسفه امكان پذير نميباشد. تعريف اوكشات از علم عبارتست از سعي و تلاش براي خروج از تجربه شخصي و رسيدن به يك تجربه مشترك كه در مورد آن به اجماع رسيدهايم. اوكشات معتقد است ديدگاه هاي علمي بر پايه احتمال قرار دارند و تا زماني که رد نشدهاند اعتبار دارند. و نتيجه ميگيرد «شناخت علمي شناخت واقعيت نيست زيرا صرفاً احتمالي است.» در حقيقت اوكشات با بيان اينكه يافته هاي علمي بر پايه احتمال قرار دارند ميخواهد به رد نظريهاي كه معتقد است ميتوان با يافته هاي علمي جوامع انساني را شناخت، بپردازد. از اين رو هر گونه سعي و تلاش براي ايجاد جامعه آرماني براساس علم را رد ميكند. از نظر اوكشات «تاريخ سازمان دادن كل تجربه براساس گذشته يا به عبارتي گذشته محض خاطر خود گذشته است.» اما گذشته تاريخي در روند تجارب فعلي است كه درك ميشود. آنچه كه ما امروزه از تاريخ بهره ميگيرم نه آنچه در گذشته اتفاق افتاده (چون دست يابي به آن غير ممكن است) بلكه تاريخ عملي است. جهان عمل، جهان تغييرات و دگرگون كردن است. جهاني است كه ميخواهيم آنچه كه هست را به آنچه كه بايد باشد تغيير دهيم اما در عمل چنین اتفاقي نميافتد چرا كه در صورت تحقق اين هدف انگيزه كارها از بين ميرود. به نظر ميرسد اوكشات در اين جا دچار تناقص گويي ميشود. او از طرفي مخالف حرکتهاي انتزاعي براي رسيدن به يك آرمان شهر است و از سويي جهان عمل را جهاني كه ميخواهد آنچه كه هست را به آنچه كه بايد باشد تغيير دهد عنوان ميكند اما معيار اين دو چيست؟ اگر در جواب بگويد عقل در واقع زير بناي فلسفه خود يعني مخالفت با عقلگرايي انتزاعي را زير سوال برده است و اگر بگويد سنت بازهم در كلامش رسيدن به يك آرمان شهر (جايي كه به نظر اوكشات انسجام وجود دارد) ديده ميشود. اوكشات معتقد است چهار شيوه تجربه عنوان شده ارتباطي با يكديگر ندارند و به طور مطلق از يكديگر جدا هستند. هر سعي و تلاشي براي نسبت دادن يك دنيا ديگر كاري اشتباه است. ما بايد قبل از اين كه از يك دنيا به دنيا ديگر برويم. ابتدا بايد آن را دگرگون كنيم مثلاً اگر ميخواهيم از جهان تجربه علمي به عملی بريم بايد ابتدا تجربه علمي را دگرگون كنيم. وي يكي از مشكلاتي كه زمان افلاطون تا هایدگر انسان به آن دچار بوده است را جدي گرفتن انسان توسط خودش ميداند و معتقد است اين كار باعث تسلط ياس و نااميدي بر انسان شده است به عبارتي غرور بيش از اندازه انسان و عدم توجه به نسبي بودن ديدگاهايش و تلاش براي تغييرات انتزاعي به جاي سوق دادن او به خوشبختي به علت عدم تحققق آرزوهايش نتيجهاي جز سرخوردگي براي انسان نداشته است. دوره دوم: اوكشات عمل سياسي انسان را به عنوان جزئي از كليت عمل انسان تحليل ميكند و ميگويد هر فعاليتي نيازمند آگاهي است اما آگاهي نه به صورت انتزاعي بلكه در عمل به دست آمده و تكامل مييابد در نتيجه منبع اصلي آگاهي عمل بوده و هيچگاه شناخت انتزاعي نميتواند جاي شناخت عملي را بگيرد او شناخت را به شناخت عملی و فنی تقسیم میکند. شناخت تکنیکی عبارت است از «شناختی که میتوان به قواعدی صورت بندی کرد که به دلخواه و به اختیار آموخته میشوند و نه به یاد آور میشوند.» چنین شناختی را میتوان به صورت مکتوب یا کتاب و یا هر نوع نوشته دیگر عرضه کرد. «شناخت عملی شناختی است که تنها از طریق عمل و تجربه آموخته میشود.» شناخت واقعی تنها در تجربه حاصل میشود و شناخت فنی زمانی مفید است که به کمک شناخت عملی بیاید. شناخت عملی از هر لحاظ بر شناخت فنی مقدم است و در انتقال آگاهی از نسل به نسل دیگر موثرتر میباشد. شناخت واقعی از طریق کارآموزی و تجربه حاصل میشود. به عنوان مثال آموختن زبان نتیجه شناخت عملی انسانها است. بخش زیادی از انسانها از قواعد ساختاری زبان آگاهی ندارند اما به خوبی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند اما از طرفی اشخاصی هستند که با وجود آگاهی از ساختار یک زبان به علت اینکه در عمل آن زبان را نیاموختهاند قادر به تکلمش نیستند وی با آوردن این مقدمه نتیجه میگیرد که نگرش عقل گرایانه به سیاست از لحاظ عملی غیر ممکن است و تنها شناخت درست از سیاست در عمل و در حین کارآموزی به دست میآید. به نظر او دخالت عقل گرایی ذهن، اندیشه عمل سیاسی را فاسد میکند. علت این امر بی توجهای عقل گرایان به سنت و ارائه طرحهای انتزاعی میباشد. آنها با ارائه طرحهایی که در عمل امکان پذیر نمیباشند و با ایجاد این توهم که همه حوزه های زندگی را میتوان عقلانی ساخت ذهن را دچار پریشانی میکنند. وی علم سیاست، علم ایجاد جامعه به صورت انتزاعی و مطابق خواسته انسانها نمیداند بلکه سیاست را فعالیت و حضور در نظامات عمومی بیان میکند. اوکشات با این تعریف از سیاست میخواهد اذهان را متوجه استفاده از تجارب ناشی از سنت بکند و این فکر که انسانها هر گاه اراده کنند میتوانند جامعه را از نو بسازند را نفی نماید. انتقاد اوکشات از بی توجی به شناخت عملی به عنوان پایهای برای اداره امور میتوان محکوم کردن کسانی که ساده لوحانه خیال میکنند سیاست یعنی رفتن به دنبال اقدامی مبهم و ماورا الطبیعی عنوان کرد. اوکشات درباره فعالیت های سیاسی انسانها میگوید: مردم در دریایی بیکران مشغول دریا نوردیاند نه بندر گاهی برای ماوا گزیدن هست و نه کف دریایی برای لنگر انداختن نه مبدایی وجود دارد نه مقصدی اقدام مورد نظر شناور ماندن و حفظ سکان کشتی است، دریا هم دوست است و هم دشمن و دریا سالاری مشتمل بر استفاده از منابع راه و رسم سنتی به منظور تبدیل کردن هر موقعیت خصمانهای به یک موقعیت دوستانه است.» از این عبارت اوکشات تفاسیر مختلفی کردهاند اما تفسیری که مورد توجه خودش نیز واقع شده تاکید حفظ تکثر گرایی در جامعه است. به نظر اوکشات جامعه متشکل از افراد با دو روحیات مختلفی است و نباید هیچ شخصی یا سازمانی سعی در یکپارچه سازی اجتماع نماید. به عبارتی دغدغه حفظ تکثر حاکم بر جامعه را دارد و نقش دولت را به حفظ قواعد و اصول پذیرفته شده جامعه محدود میکند. هر حرکتی در راستای توزیع ثروت و رفاه در جامعه در راستای یکسان سازی انسانها تلقی کرده و به عنوان حرکتی که تکثر گرایی در جامعه را در خطر قرار داد. رد میکند. اوکشات سابقه عقل گرایی و مشکلات ناشی از آن را در اروپا را از زمان افلاطون تاکنون میداند این عبارت نشان میدهد عقل گرایی یکی از سنتهای حاکم بر جامعه غربی بوده است آیا اوکشات میخواهد بگوید بخشی از سنتهای حاکم بر جامعه غرب بد بوده است؟ با چه معیاری در اینجا او مجبور است که به معیار بیرونی روی بیاورد کاری که میخواهد از آن پرهیز کند. از طرفی اگر به تعریف اوکشات در کتاب اولش مبنی بر این که جهان عمل، تلاش برای آنچه که هست به آنچه باید باشد بگردیم و این کار از طریق تلاش جهت رسیدن به انسجام صورت میگیرد آیا این انسجام از طریق تلاش برای حاکم ساختن عقل گرایی نمیتواند انجام شود؟ به نظر میرسد اینها از نقاط مبهم حاکم بر اندیشه اوکشات هستند. دفاع اوکشات از سنت و رد عقلگرایی به معنی عقیده او مبنی بر تغییر ناپذیری سنت نیست. اوکشات میپذیرد که سنتها ایستا نیستند و به مرور زمان تغییر میکنند آنچه که او با آن مخالف است تغییرات ناگهانی و متأثر از عقل انتزاعی بدون توجه به تجربه میباشد. او سنت را به آلات موسیقی یا زبان تشبیه کرده و میگوید همانطور که ما از آلات موسیقی و زبان میتوانیم در اهداف مختلفی استفاده کنیم و اینها به ما نت یا کلام خاصی را تحمیل نمیکنند از سنت نیز به عنوان ابزار میتوان برای رسیدن به هدفهایمان استفاده کنیم دوره سوم: اوکشات در کتاب درباره رفتار انسانی جوامع را به دو صورت تقسیم میکند: شرکت مساعی و مدنی. شرکت مساعی بر پایه کوشش در جهت تحقق اهداف خاصی در جامعه شکل میگیرد و سعی دارد با استفاده از ابزارهای مختلف این اهداف را تحقق بخشد اما شرکت مدنی مجموعهای از افراد است که به دنبال هیچ هدف خاصی نیستند. اجتماع مدنی (شرکت مدنی) محصول اتحاد قانون و اخلاق است. اجتماع مدنی مجموعهای از افراد است بدون آن که ضرورتاً اهدافی مشترک داشته باشند و در زیر لوای قانون در کنار یکدیگر زندگی میکنند. وظیفه حکومت نظارت بر رعایت قواعد از سوی افراد در جامعه میباشد بعد از قرون وسطی به علت ایجاد شرایط جدید افراد میتوانستند به دور از تسلط باورهای حاکم بر قرون وسطی، دست به انتخاب کردن بزنند. در این مقطع عموم انسانها به دنبال ایجاد اجتماع مدنی (شرکت مدنی) بودند اما معدود افرادی نظیر«مؤمنان محروم از ایمان و قربانیان بیچاره محصور و محبوس» که نمیتوانستند با شرایط جدید کنار بیایند و سعی کردند تا حکومتی بر اساس شرکت مساعی تشکیل دهند. او آنها را افراد ناتمام می نامد. افراد ناتمام باعث ایجاد اشخاص کاریزماتیکی تحت عنوان رهبر میشوند. رهبرانی که جایی در شرکت مدنی ندارند چرا که هدف این رهبران سوق دادن جامعه به سوی اهداف خاصی است و این با اصول حاکم بر شرکت مدنی مطابقت ندارد و در نهایت اقدامات این رهبران باعث تیرهروزی جامعه میشود.(به علت تحمیل اهداف خاص) [ اوکشات جامعه را حاصل جمع اتفاقی افراد مختلف میداند که به دنبال هیچ هدف خاصی نبودهاند. تنها نکتهای که باید رعایت شود حفظ قواعد حاکم بر جامعه میباشد. او این وظیفه را بر عهده دولت میگذارد. البته دولت در شرایط خاصی مثل بروز خطر خارجی میتواند دست به بسیج عمومی بزند.[ علت تأکید اوکشات بر بی هدفی حکومت مدنی چیست؟ به نظر میرسد این تأکید ناشی از دغدغه او برای حفظ تکثر حاکم بر جامعه میباشد. او احساس میکرد دولتهای رفاهی حاکم بر جامعه بعد از جنگ جهانی با تصویب و اجرای قوانین توزیعی تهدیدی برای حفظ تکثر جامعه محسوب میشود برای همین با تأکیدی که بر بی هدفی حکومت میخواهد تکثر حاکم بر جامعه را حفظ کند. در این جا یک انتقاد بر اوکشات وارد است مبنی بر اینکه او تا قبل از نوشتن کتاب درباره رفتار انسانی هر گونه نظزیهپردازی برای جامعه مطلوب را رد میکرد اما خودش در این کتاب در حال ارائه یک الگوی مطلوب است. دغدغه اوکشات برای تکثرگرایی باعث شد تا او درباره آزادی نیز صحبت کند. البته آزادی که در نظر دارد با آزادی به معنای لیبراستی متفاوت بوده و آزادی را در چارچوب قواعد پذیرفته شده در جامعه تعریف میکند. آزادی در چارچوب قواعد جامعه یعنی افراد تا جایی که این قواعد اجازه میدهند آزادند تا اهداف خویش را دنبال کنند و از طرفی به هیچ عنوان حق تحمیل اهداف خویش را به جامعه ندارند.[ حال ما میتوانیم وجه مشترک اندیشه اوکشات را با لیبرالیسم ببینیم. اقتدار دولت در نطارت بر اجرای قوانین بستگی داشت و نه به هویت فرهنگی محلی شهروندان و اعضای آن یعنی اقتدار دولت نه بر حسب طرحهای قابل تحسین اقتصادی و نه بر حسب ارزشهای فرهنگی خاص بلکه بر حسب قانون یا عدالت قانون شناخته میشد. همانطور که رابرت گرنت در تبیین اندیشه اوکشات بیان کرده است:«برای همکار و شرکت مدنی همگنی فرهنگی لازم نیست تنها همگنی و هم جنسی لازم که اساساً فرهنگی هست عبارت است از قبول و پذیرش ارزش قانون که مافوق هر هویت فرهنگی محلی خاص است» پس بنیادی ترین نزدیکی اوکشات با لیبرالیسم کلاسیک در بیان او در باب اقتدار نقش قانون (نه دفاع از فردیت) است در نهایت اینکه اوکشات راه گریز از وضعت نا مطلوب دولت مساعی و پیدایش افراد ناتمام را بازگشت به حکومت محدود کوچک میداند |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: سعید محمدی پور
|
|
بسیار عالی متشکرم .
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|